[اخبار سینما] - جشنواره فیلم فجر

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]آیین افتتاحیه سی و دومین جشنواره بین المللی فیلم فجر۱[/h][h=1]پیام ریاست جمهوری به مناسبت آغاز سی و دومین جشنواره فیلم فجر[/h] پیام ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران «دکتر حسن روحانی» به مناسبت اغاز سی و دومین جشنواره بین المللی فیلم فجر به شرح زیر است:




[FONT=&quot]

بسم الله الرحمن الرحیم [/FONT]
[FONT=&quot]جشنواره فجر مهم ترین گردهمایی سالانه سینماگران و محبوب ترین جشن سینمایی در کشور عزیز ما است. اکنون سی و دویمن دوره آن را گرامی می داریم. و امیدواریم هنرنمایی نام آوران در کنار چالش گری نام جویان طلیعه دار سالی پر از رونق و تعالی برای سینمای ایران باشد. این پیام مروری است بر سیاست های دولت تدبیر و امید در عرصه سینما به مثابه هنری ترین صنعت صنعتی ترین هنر دز اولین سالی که اعتدال گرایی میهمان جشن بزرگ سینمای ایران است.[/FONT]​
[FONT=&quot]آنچه از برگزاری این آیین پرشکوه مهم تر است لزوم حرکت شتابنده از نمایشی سالانه به سوی مخاطبانی همیشگی در سالن های سینماست. جشنواره فجر می تواند آغازگر جشنی باشد که در طول سال در سالن های سینمایی کشور برپا می شود و مخاطب را به تماشای فیلم ایرانی دعوت می کند، تماشاگری که باور کرده سینماگر هموطن، هم درد و همدلش توانایی نمایش خلاقانه دغدغه های او را بر پرده سینما دارد. بازگردادند تماشاگر قهرکرده از سینما ، ضروری ترین مسوولیت امروز مدیران و سینماگران ما است. سینما بدون تماشاگر معنا ندارد و جشن و جشنواره آن روز معنا می یابد که بدانیم مردم از سینمای بومی خود راضی اند و به آن دل بسته اند. [/FONT]​
[FONT=&quot]رقابت صحنه با پرده بر سر جلب توجه و کسب رضایت تماشاگر انتخاب گر، چنان جدی شده که زندگی روزمره همه ما در محاصره ی محصولات متنوعی قرار گرفته که از چهارگوشه دنیا مصرف کنندگان را به خود می خواند. کمیت بالا و سهولت دسترسیمی تواند موانع به تولیدات بصری در دنیا احتمال موفقیت سیاست انحصار را از بین برده است. خام اندیشی است که تصور کنیم تماشاگر چشم انتظار می ماند که ما چیزی تولید کنیم و بر پرده نمایش دهیم. دلالان فرهنگی بر سر چهارراه های تردید ما ایستاده اند وه که چه گران تماشا می فروشند و چه ارزان دل می برند. تلاش را باید صدچندان کرد تا سینما را به هنرمندان واقعی این کشور بسپاریم .و به اغیار وامی گذاریم و مراقب باشیم تا سفره تماشا از نان حلال سینمای خانگی خالی نشود. [/FONT]​
[FONT=&quot]سینمای ما می تواند موانع فناورانه را از سر راه راضی کردن تماشاگران برطرف کند و همان استانداردی را به آنان عرضه کند که در سینمای تراز اول امروز دنیا مرسوم است. دیجیتال سازی تولید و عرضه، یکی از [/FONT][FONT=&quot]گذرگاههای[/FONT][FONT=&quot] خطیر در راه استقرار زنجیره ارزش در سینمای فردای ایران است. این سیاست، دسترسی مردم به سینمای ایرانی را فراگیر و دست چپاول گران را از تعدی به حقوق فرهنگی کوتاه‌تر می کند. جشنواره فجر می‌تواند اولین جایگاه موفقیت‌های فنی سینمای ما باشد.[/FONT]​
[FONT=&quot]سینماگران ما نه تنها در برج های عاج بلکه همین جا کنار مردم کنار مردم زندگی می کنند و چه بسا خود را ملزم به موضع گیری علیه جریان یا موجی بدانند که در دوره ای آنها را گرفتار کرده . گریزی از این قبیل واکنش ها نیست هنرمند همانیست که گاه قهر می کند خشمگین می شود یا مبالغه می کند . اما خواسته ی این برادر کوچکتان این است که از آن چه پشت سر گذاشته ایم فاصله بگیریم، دوران جدیدی آغاز شده و وقت آن است که با کرامت، ار آنچه پیش از این در حوزه ی سینما گذشته، بگذریم؛ اگر چه آن عبرت ها را هرگز فراموش نخواهیم کرد. امروز و پس از گذشت این چند سالی که بر فرهنگ و هنر گذشت، سینمای کشورم را قدری غبار گرفته و غمگین می بینم! فیلم ساز سرزمینم به من می گوید: حالا که اسنان ایرانی حماسهی بیست و چهارم خرداد را رقم زده است، به من آزادی بدهو بگذار واقعیت های تلخ و تیره ای را که تا دیروز نمی توانستم، امروز در فیلم هایم نشان دهم! من به او می گویم آن واقعیت ها را که همگان بیش و کم می دانند ، بیا تا در کنار تیرگی های واقعیت، نقطه هایی روشن از حقیقت را هم نشان دهیم؛ می گوید: بگذار در فیلمم از خطر بیماری واگیردار فسار و ریا و دروغ و از مسابقه ی هولناک و بی رحمانه ی پول در آوردن به هر قیمت بگویم! به او می گویم: بگو! از تمام بدی ها بگو، اما اگر می شناسی و می توانی ستاره ای را به من و مردمم نشان بده که با وجود تمام سختی ها، به همه ی کجی ها و پلشتی ها، قهرمانانه "نه" می گوید، و واقعیت تیره را به حقیقت روشن تبدیل می کند.[/FONT]​
[FONT=&quot]بیایید با هم به افق های وسیع تری در پیش رو چشم بدوزیم و با رجوع به ذخایر عظیمی که در بطن تمدن پویای اسلامی و ایرانی نهفته است، دوره ی پرشوری را بسازیم که سینمای ایران نه تنها شاهد همراهی تماشاگر هموطن، بلکه میزبان بینندگانی در کشورهای هم جوار، و چه بسا در افقی وسیع تر باشد. اکنون که جهان به استقبال پیام ملت ایران در قالب طرح "جهان عاری از خشونت و افراطی گری" شتافته و تیغ ایران هراسی کند شده و صدای رسای اعتدال و عقلانیت از این سرزمین طنین انداز شده است، جشنواره فجر می تواند مسیر رسیدن به این مقصود را هموار کند و درآمدی باشد برای جشن های وسیع تر که بابت توفیقات سینمای ایران در خرسند کردن تماشاگران بین المللی برپا خواهد شد.[/FONT]​
[FONT=&quot]در پاسخ سینماگری که نه فقط سودای سیمرغ، که هوای درخشش جهانی دارد، و می گوید: بگذار آزاد باشم تا با فیلم هایم به شرق و غرب عالم سفر کنم! می گویم: سفر به سلامت، اما قول بده جایزه ی اولت را از مردم سرزمین خودت بگیری! به او می گویم: آزاد باش و منصفانه از واقعیت ها بگو، اما حقیقت ها را هم فراموش نکن! با او زمزمه خواهم کرد؛ حسن هنر به همراه ملاحت ایمان، اثر فرهنگی را ابدی و جهان گیر می کند؛ در پرده با سینماگر سرزمینم همان را می گویم که حافظ بی پروا گفت: [/FONT]​
[FONT=&quot]حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت آری! به اتفاق، جهان می توان گرفت[/FONT]​
[FONT=&quot]مایلم در همین مراسم با شکوه، اعلام نمایم که نهاد ریاست جمهوری آماده است با کمک وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی همه ی توان خود را برای حمایت از سینماگرانی به کار ببندد که در راه آشتی دادن همه ی مردم ایران با سینمای ملی و یا عرضه ی آثار فرامزی و میان فرهنگی تلاش می کنند. از این رو در نظر دارد همه ساله جایزه ویژه ای با عنوان "جایزه ی ملی ریاست جمهوری" به بهترین آثار هنری کشور، خصوصا آثار سینمای داستانی و مستند اهدا کند [/FONT]​
[FONT=&quot]حسن روحانی [/FONT]​
[FONT=&quot]رییس جمهوری اسلامی ایران[/FONT]
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]آیین افتتاحیه سی و دومین جشنواره بین المللی فیلم فجر۲[/h][h=1]هیچ خلوتی از نشستن در برابر خود و گفتن از آنچه توانسته‌ای و نتوانسته‌ای لذت بخش تر نیست[/h] متن کامل پیام «علیرضا رضاداد» دبیر سی و دومین جشنواره بین المللی فیلم فجر به شرح زیر است:



سی و یک دوره از برگزاری جشنواره پر شکوه فجر می‌گذرد. پیک شادباش انقلاب اسلامی که فریاد آزادی و شکست سرمای زمستان بود به دوره سی و دوم رسیده است.
حالا فجر مرد میانسالی است که میخواهد به راه خود استوار باشد و میراث گذشتگان را بر شانه‌های خود همچون بالی بلند پرواز دهد.
که:"و سلام هی حتی مطلع الفجر"
حالا اما فصل دیگری است . فصل با هم و در کنار هم ایستادن و خوشبختی را آرزو کردن و خوشابحال ملتی که گذشته را انکار نمی‌کند اما تکرار نمی‌کند.
راه هموار نیست . اما رفتن امیدوار کننده و لذت بخش است و سینما عبور از مسیرهای ناهموار را بارها آزموده است که: "ان الله یحب الصابرین"
آنچه بر این راه استوارمان می‌دارد، امید است، امید به حضرت حق. به فردایی که همچون شاخه‌های طلایی خورشید از میان ابرها سر به آسمان می‌ساید و وعده می‌دهد رسیدن نارنج را در گلوگاه بهار.
امسال زمستان بیقرار بهار است و خود با تدبیری کهن خانه را برای بهار خالی می‌کند.
در این بهار که فجرش می‌خوانیم، در این جشنواره که میزبان و میهمان یکی است می‌کوشیم تا در سال تحویل سینمای ایران کنار یکدیگر باشیم، برای ساختن پرده‌ای سپید از امید و آگاهی.
آئین ما در سی و دومین جشنواره فیلم فجر غبار زدایی از کدورتها و هم نشینی همه سلایق برای بارور ساختن معنای گفتگوی موثر است.
بی‌شک هیچ مجموعه‌ای در هیچ زمان خالی از نقص نخواهد بود .
باور کنیم امروز بیش از آن چه گفتنی است نیازمند شنیدنیم تا فردایی سرشار از شور و امید در پس حلقه تدبیر منتظرمان باشد.
پس کوتاه می‌کنم این کلام را تا از خود آغاز کرده باشیم شنیدن و مدارا را.
تا در پناه خداوند متعال و رسول مهربانی آرام گیریم و آرامش یابیم.
علیرضا رضاداد
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]3 آیین افتتاحیه سی و دومین جشنواره بین المللی فیلم فجر[/h][h=1]سینمای ایران را سینمای امید می‌نامم[/h]متن کامل پیام «حجت الله ایوبی» رئیس سازمان سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به شرح زیر است:




دیروز روز نمایش اقتدار سینما بود خانواده‌های ایرانی پرشکوه و انبوه و پرشمار آمدند که بگویند که حاضرند با سینما آشتی می‌کنند از مدیران سینما سپاسگزارم که خیلی زحمت کشیدند.
هنرمندان گرامی سلام می کنم به شما و به سینمای ایران سینمایی به رنگ خدا و طعم گیلاس سینمایی که در این جهان پرآشوب بلمی به سمت ساحال ضیافتی از جنس نور. سلام می کنم به شما پیام آوران صلح و آرامش سلام به عزم و اراده شما. شما که می بخشید حتی اگر فراموش نکنید. سلام به قهرهایتان به کنایه‌هایتان. به اعتراض‌های نجیبانه به نامه‌های سرگشاده. به روزنامه‌ها، سایت‌های سینمایی، خبرنگاران پرشور و خلاصه سلام به سینمای پرافتخار ایرانیو
از این که در سال تحویل سینمای ایران دفتر تازه‌ای از فجری پر امید را می گشایم جا دارد خوشحال باشیم به خود ببالیم.خوشحالم که سینمای ایران به فردا می‌اندیشید و گذشته را آرام آرام به تاریخ می سپارد.
چرا سینمای این روزگار را سینمای امید ننامیم، سینمای ایران را سینمای امید می‌نامم زیرا مدیران و سینماگران می‌کوشند همدیگر را بفهمند چون بزرگان سینما آهنگ سینما کرده‌اند. چون جوانان پرشور اشتیاق سعی می‌کنند طرحی نو دراندازند. در فجر امسال آشتی بین دولت و هنر را جشن می‌گیریم. امیدوارم چون از سپیده و تا پاسی از شب به دیدارتان و به شنیدن می‌گذرانم ولی همچنان شرمنده درخواست‌های فراوان دیدارم. من امیدوارم چون شما می‌نویسید،اعتراض می‌کنید، قهر می‌کنید، امضا می‌کنید، طومار جمع می‌کنید. امیدوارم زیرا اگر او را نبود با من میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی. من امیدوارم پس هستم، زیرا رییس سازمان سینمایی هستم.
گمان می‌کنم که طوفان‌ها را پشت سر گذاشتیم و چه زیبا گفت امام عدالت ونخستین شهید محراب که طوفان برای نوازش سرشاخه‌ها نیست. طوفان برای آزمون ریشه‌هاست.
ما هنوز در آغاز راهیم اما آغاز کردیم رفتن را. توشه راه برگرفتیم از دیدگاه های ارزشمندتان.آغاز کردیم رفتنی را به پشتوانه پشتیبانی‌های بی‌دریغ‌تان. به پشتوانه‌ لبخندهای رضایت‌تان، به پشتوانه اعتماد متقابلی که دارد شکل می گیرد. میوه این اعتماد شیرین خواهد بود برای همه برای سینمای ایران برای نظام جمهوری اسلامی ایران.
بر این باورم نیاز امروز سینمای ایران گفتگو است. گفتگو به جای مجادله. گفتگو برای همدیگر را فهمیدن برای از بردن کدورت‌ها گفتگو برای یافتن نقطه های پیوند؛ نقطه هایی که به هم می رسند و می شوند خط، خط زیستن ما با هم، خط ما خط سینمای ملی ایران، خط سینمای امید، خطی که متقاطع است، با خطوط اجتماعی و فرهنگی. خطی که سقف‌اش می تواند تا آسمان باشد، خطی که قرمز نیست به سمت خطوط قرمز واقعی نه توهمی میل نمی کند. بیایید با این نقطه‌ها خطی برای سینمای ایران رسم کنیم. خطی که نه او خواند نه غیر. نه چپ خواند نه راست، آن خط سومی که ما باشیم؛ ما یعنی سینمای ایران. ما یک خط و یک نگاهیم و ما خود سینمای ایرانیم.
گفتگوی درونی بین خانواده سینما و گفتگوی بیرونی با همه آن‌هایی که در این سال‌ها به سنیما بدگمان شده اند. بدگمان شده‌اند به کسانی که برای منافع آنی و گروهی خود بسیاری را برعلیه سینما شوراندند. آن‌ها که در مبارزات حرفه ای تیشه به ریشه اصل سینما زدند. آن ها که سینمای نجیب و شریف ایران را به وابستگی به بیگانه؛ به دشنی با دین و به ستیز با آیین‌ها متهم کردند. از همه آن ها می‌خواهم که بازگردند و گذشته را جبران کنند. خود نیک می‌دانند که بر شاخ نشسته بودند و بن می‌بریدند. این گفتگو نیازمند شجاعت است. شهامت عذرخواهی و شجاعت بخشش؛ هر دو لازم است. به زودی حلقه‌های دیدارتان را با طیف‌های گوناگون تصمیم‌گیر و تصمیم ساز کشور فراهم می کنم. از شما می خواهم که مرا در این گفتگوی سازنده یاری کنید. اما سخن اصلی من با شما این است که آستین‌ها را بالا زده و کار، کار و کار بیافرینید. برگشت بزرگان به سینما را جشن می‌گیریم و ورود اندیشه‌های جوان و خلاق به این عرصه را گرامی می‌داریم. همه آن ها که ماندند و دل و دماغ آفرینش را از دست داده بودند برخیزند و دست به کار شوند. و به آن‌ها که کوچ کردند رفتند نه برای ماندن، که برای برپای ماندن و برای بازگشت به آغوش میهن، به عنوان کسی که سالیان سال همدل ایرانی در غربت بوده‌ام می گویم که هیچ ایرانی را توان زندگی به دور از خورشید رضوی نیست. ایرانی بدون دماوند و تخت جمشید بدون امامزاده صالح و تجریش؛ بدون عاشورا و نوروز هرگز قابل تصور نیست. به همه آن‌ها هم می‌گویم که
اکنون که گل سعادتت پربار است/ دست تو زجام می چرا بیکار است/ می خور که زمانه دشمنی قدار است/ دریافتن روزی چنین دشوار است

اما سخن رییس جمهور خواست مردم است زندگی پرامید و نشاط حق مردم است و سینما می تواند زندگی بیافرند. سینمایی می‌تواند جهانی شود که از جایی آمده باشد، نام و نشانی و شناسنامه ای. سینمای ایران باید ایرانی باشد؛ نمی‌تواند اسلامی نباشد. از کسانی که در این سی سال گذشته این چراغ را روشن نگه داشتند سپاسگزارم. از رضا داد سپاگزارم که این آیین باشکوه را سامان دادند. جشنواره تنها آیین است و هیچ جایزه ای جبران زحمات عاشقانه یک هنرمند نیست .
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]آیین افتتاحیه سی و دومین جشنواره بین المللی فیلم فجر۴[/h][h=1]معرفی برگزیدگان مسابقه مواد تبلیغاتی جشنواره فیلم فجر[/h]برگزیدگان بخش های پوستر، نمونه فیلم و عکس مسابقه مواد تبلیغاتی سی و دومین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر مشخص و معرفی شدند.






به گزارش مدیریت ارتباطات؛ هیأت داوران بخش مسابقه مواد تبلیغاتی سی و دومین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر برگزیدگان گرایش‌های پوستر، نمونه‌فیلم و عکس این بخش را به شرح ذیل معرفی کرد:
ـ در بخش طراحی پوستر از میان ۵ نامزد اصلی:
۱ـ- آقای ‌محمد حسین هوشمندی برای طراحی پوستر فیلم «پل چوبی»
۲ـ- آقای بهزاد خورشیدی برای طراحی پوستر فیلم «سر به مهر»
۳ـ- آقای جواد آتشباری برای طراحی پوستر فیلم «روز روشن»
۴ـ- آقای امیرشیبان خاقانی برای طراحی پوستر فیلم «دربند» ‌
۵ـ- آقای بهزاد خورشیدی برای طراحی پوستر فیلم «حوض نقاشی»
هیأت داوران دیپلم افتخار این بخش را به امیر شیبان خاقانی برای طراحی پوستر فیلم «دربند» اهدا کرد و بهزاد خورشیدی نیز برای طراحی پوستر فیلم «سر به مهر» سیمرغ بلورین و جایزه نقدی جشنواره را دریافت کرد.
ـ در بخش ساخت نمونه فیلم و فیلم تبلیغاتی از میان ۵ نامزد اصلی:
۱- آقای رامبد جوان برای ساخت نمونه‌فیلم «فیلم خسته نباشید»
۲ـ آقایان حسین جمشیدی گوهری و محمد شاه حسینی برای ساخت فیلم تبلیغاتی «سر به مهر»
۳ـ آقای امیرشیبان خاقانی برای ساخت نمونه‌فیلم «جیب بر خیابان جنوبی»
۴ـ آقای مانی حقیقی برای ساخت نمونه‌فیلم «پذیرایی ساده»
۵ـ خانم سمیه میرشمسی برای ساخت نمونه‌فیلم «پله آخر»
هیأت داوران در این بخش دیپلم افتخار را به حسین جمشیدی گوهری و محمد شاه¬حسینی برای ساخت نمونه‌فیلم «سر به مهر» اهدا کرد و مانی حقیقی سیمرغ بلورین و جایزه نقدی جشنواره را برای ساخت نمونه‌فیلم «پذیرایی ساده» از آن خود کرد.
ـ در بخش عکاسی فیلم، از میان ۵ نامزد اصلی:
۱ـ آقای علی نیک رفتار برای عکاسی فیلم «فرزند چهارم»
۲ـ- آقای جواد جلالی برای عکاسی فیلم «برلین منفی۷»
۳ـ-آقای سیدعبدالحسین(نواب) موسوی برای عکاسی فیلم «تنهای تنهای تنها»
۴ـ-آقای حبیب مجیدی برای عکاسی فیلم «من و زیبا»
۵ـ آقای حبیب مجیدی برای عکاسی فیلم «بشارت به یک شهروند هزاره سوم»

هیأت داوران با تحسین عکاسی درخشان فیلم «تنهای تنهای تنها»، سیمرغ بلورین و جایزه نقدی جشنواره را به جواد جلالی برای عکاسی فیلم «برلین منفی ۷» اهدا کرد.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]5آیین افتتاحیه سی و دومین جشنواره بین المللی فیلم فجر[/h][h=1]جشنواره سی و دوم فصل دیگری از سینمای ایران است/ می‌کوشیم تا در سال تحویل سینمای ایران کنار هم باشیم/ برای ساختن پرده ای سفید از امید و آگاهی[/h]دبیر سی و دومین جشنواره بین المللی فیلم فجرجشنواره سی و دوم را فصل دیگری از سینمای ایران برشمرد.


به گزارش مدیریت ارتباطات ؛ علیرضا رضا داد دبیر سی و دومین جشنواره بین المللی فیلم فجر در آیین افتتاحیه گفت:
راه پیش روی ما راه همواری نیست، اما راه رفتن در این مسیر برای ما امیدوارکننده و لذت بخش است.
رضا داد با اشاره به اینکه سینمای ایران عبور از مسیرهای ناهموار را بارها تجربه کرده است اظهار داشت:«ان الله یحب الصابرین».
دبیر سی و دومین جشنواره بین المللی فیلم فجر با تقدیر از« حضور علی جنتی» وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی از تمامی کسانی که در برپایی این جشن سینمایی ملی همراه هستند تقدیر و تشکر به عمل آورد.
رضا داد با گرامیداشت یاد و خاطر زنده یاد «حسن سراج زاهدی» و« پرتو مهتدی» فرصت را برای گرامیداشت نام تمام کسانی که سالیان سال در جمع ستاد برگزاری جشنواره فیلم فجر حضور داشتند غنیمت دانست.
وی با اشاره به پیام« دکتر حسن روحانی» رئیس جمهور کشورمان برای برگزاری جشنواره سی و دوم تصریح کرد:از رئیس جمهور محبوب دولت برای ارسال پیام و لطف ایشان به این دوره از جشنواره فیلم فجر سپاسگزارم.
رضا داد با بیان اینکه پس از گذشت سی و دو سال از جشنواره فیلم فجر، این پیک شادباش انقلاب اسلامی که فریاد شکست صدای استبداد بو، بیان داشت: اکنون جشنواره فیلم فجر مرد میانسالی است که می‌خواهد در راه خود استوار باشد و میراث گذشتان را بر شانه خود همچون بالی بلند، پرواز دهد که «سلام هی حتی مطلع فجر».
وی با اشاره به اینکه سی و دومین جشنواره بین المللی فیلم فجر، فصل دیگری از سینمای ایران است، ادامه داد: اهالی سینما با هم و در کنار هم ایستادن را بار دیگر تجربه می کنند. آنچه در این راه استوارمان می‌کند امید است به حضرت حق و فردایی که همچون شانه‌های طلایی خورشید سر به آسمان می‌ساید و وعده می دهد رسیدن نارنج رادر گلوگاه بهار.
وی افزود: امسال زمستان چشم انتظار رسیدن بهار است و خود را با تدبیری بلند و امیدوار برای رسیدن بهار آماده می‌کند. در این بهار که فجرش می خوانیم، در این جشنواره که میزبان و میهمانش یکی است، می‌کوشیم تا در سال تحویل سینمای ایران کنار هم باشیم برای ساختن پرده ای سفید از امید و آگاهی.

وی تاکید کرد: خوش به‌حال ملتی که گذشته را انکار نمی کنند، اما تکرار هم نمی‌کنند. راه هموار نیست، اما رفتن امیدوارکننده و لذبتخش است و سینمای ایران عبور از مسیرهای ناهموار را بارها تجربه کرده است که «ان الله یحب الصابرین».
رضاداد در پایان متذکر شد: امروز بیش آنچه تاکنون گفته شده است، نیازمند شنیدن هستیم پس سخن کوتاه می کنیم.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]آیین افتتاحیه سی و دومین جشنواره بین المللی فیلم فجر۶[/h][h=1]به پاس یک عمر تلاش هنری/ تقدیر از سه هنرمند پیشکسوت سینمای ایران[/h]مراسم افتتاحیه سی و دومین جشنواره فیلم فجر با بزرگداشت سه هنرمند همراه بود؛ هما روستا، مهدی هاشمی و جهانگیر میرشکاری، هنرمندانی که سال‌ها در سینمای ایران هنرآفرینی کرده اند.






به گزارش مدیریت ارتباطات سی و دومین جشنواره فیلم فجر، هما روستا اولین هنرمندی بود که با دعوت فرزاد حسنی مجری مراسم به روی به همراه رضا کیانیان و رخشان بنی اعتماد به روی سن آمد.
فیلم نکوداشت هما روستا را محمدعلی سجادی ساخته بود؛ این فیلم بازگویی خاطرات این هنرمند بود؛ وقتی که شش ساله بود و نزد پدرش به مسکو رفت، از این‌که عاشق شکلات بود و هنوز هست؛ او گفت که با خانواده به آلمان رفته و ابتدا در رشته شیمی آلی درس خوانده اما در نهایت موفق شد که پدرش را راضی کند تا تئاتر بخواند.
رضا کیانیان که با هما روستا به روی سن آمده بود در سخنانی کوتاه گفت: «واقعا خوشحال هستم و افتخار می‌کنم که این‌جا برای بزرگداشت هما روستا حضور دارم. اولین جایزه‌ام را از دست هما روستا گرفتم و در صحنه هم با کمک خانم روستا درخشیدم و الان هم سر تعظیم فرود می‌آورم.»
این بازیگر فرصت را مناسب دید تا از آلودگی هوا گلایه کند و خطاب به آقای وزیر گفت: «آقای وزیر در هیات دولت مطرح کنید که آلودگی هوا وحشتناک است، قاتل زنجیره‌ای در تهران راه افتاده که روزی ۲۴۹ نفر را روز می‌کشد، بیجه ۱۲ نفر را کشت. اگر می‌خواهید ما فیلم بسازیم و امیدوار باشیم لطفا فکری به حال آلودگی هوا بکنید.»
رخشان بنی اعتماد هم تنها یک جمله گفت:«با ادای احترام به هما روستا؛ نه به خاطر هنر بازیگری بلکه در هنر بی‌مثالش در چگونه هنرمند باقی ماندن.»
هما روستا هم در این مراسم از کیانیان و بنی‌اعتماد تشکر کرد و گفت که از هموطنان تشکر می‌کند که با مهر و لبخندشان او را به زندگی امیدوار می‌کنند.
در پایان رخشان بنی‌اعتماد لوح افتخار را به این هنرمند تقدیم کرد.
مهدی هاشمی دیگر هنرمندی بود که در مراسم افتتاحیه از او تقدیر شد. فیلم نکوداشت این هنرمند ساخته مجید توکلی پخش شد، هاشمی هنرمندی که چند دهه در سینمای ایران حضور دارد گفت که در این مملکت هر کسی چند دهه کارش را ادامه می‌دهد کار سختی کرده است؛ زیرا تعداد کارشکنان خیلی زیاد است.
این بازیگر هم از آلودگی هوا گلایه کرد و یادآور شد: «من جزو سالم‌ترین افراد این مملکت هستم، من نباید به خاطر آلودگی هوا سه روز بیمارستان بخوابم. من که سیگار هم نمی‌کشم.»
قرار بود که کیانوش عیاری که هاشمی دو فیلم با او کار کرده بود برای تقدیر از او حاضر شود اما مهدی هاشمی خواسته بود
محمد ذوالفقاری(محمد لالی)، شمس‌الدین دولتشاهی(چیچو) و غلامحسین میرزایی بازیگر نقش غلام ژاپنی در فیلم «دو فیلم با یک بلیط»، سه بازیگر فرعی پرسابقه سینمای ایران برای تقدیر او به روی سن بیایند.
مهدی هاشمی گفت:«من ۶۷ سالم است، دیدم بزرگداشت برایم گرفته‌ام به همکاران و دوستان ۳۵ ساله‌ام زنگ زدم تا سر قضیه را چهار نفری بگیریم.»

غلامحسین میرزایی(غلام ژاپنی) که از سال ۴۷ وارد سینما شده است برای اولین بار در تمام سال‌های حضورش در سینما روی سن آمده بود او گفت که تنها افتخارم این بود که داریوش فرهنگ در «دو فیلم با یک بلیت» مرا کنار مهدی هاشمی گذاشت.
او گفت: «هیچ کس به ما بها نمی‌داد، من خواب چنین روزی را نمی‌دیدم که به این‌جا بیایم، من سیصد یا چهارصد فیلم بازی کرده‌ام که همه‌اش ده دقیقه نمی‌شود.»
دولت شاهی(چیچو) ومحمد ذوالفقاری (محمد لالی) نیز در این مراسم صحبت کردند.
هاشمی هم هنگام دریافت جایزه‌اش از این سه نفر گفت:«امشب شب پرافتخاری برایم است که جایزه‌ام را از گرامی‌ترین همکارانم گرفتم.»
جهانگیر میرشکاری صدابردار هنرمند دیگری بود که از او تقدیر شد، ابتدا فیلم این هنرمند ساخته میثم میرزایی پخش شد که در آن سیروس الوند، بهرام رادان، داریوش فرهنگ درباره کارهای میرشکاری صحبت کردند.
میرشکاری که در کارنامه‌اش صدابرداری از سریال‌های سلطان شبان و مثل آباد و فیلم اجاره‌نشین‌ها و خانه دوست کجاست را دارد، گفت که صدابرداری اجاره‌نشین‌ها سخت‌ترین کار برایش بوده است.
بعد از فیلم سیروس الوند برای تقدیر از میرشکاری به روی صحنه آمد و گفت:« روزی که با میرشکاری شروع کردیم، از صدابرداری سر صحنه خیلی می‌ترسیدم. سماک باشی گفت که صدابرادری وقتی نهادینه می‌شود که کیمیایی هم سر صحنه صدا بگیرد که گرفت. جهانگیر خیلی به من آموخت، با او فهمیدیم صدا و افکت یعنی چه. شمار زیادی از صدابرداران امروز شاگرد او بودند و او حق بزرگی به صدای ایران دارد و می توان او را پدر صدابرداری سینمای ایران دانست.»
میرشکاری هم از وزیر و تیم اش تشکر کرد که شادی را به سینما برگرداند.
در ادامه مراسم برگزیدگان بخش های پوستر، نمونه فیلم و عکس مسابقه مواد تبلیغاتی سی و دومین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر معرفی شدند.
ـ در بخش طراحی پوستر از میان ۵ نامزد اصلی:
محمد حسین هوشمندی برای طراحی پوستر فیلم «پل چوبی»
بهزاد خورشیدی برای طراحی پوستر فیلم «سر به مهر»
جواد آتشباری برای طراحی پوستر فیلم «روز روشن»
امیرشیبان خاقانی برای طراحی پوستر فیلم «دربند»
بهزاد خورشیدی برای طراحی پوستر فیلم «حوض نقاشی»

هیأت داوران دیپلم افتخار این بخش را به امیر شیبان خاقانی برای طراحی پوستر فیلم «دربند» اهدا کرد و بهزاد خورشیدی نیز برای طراحی پوستر فیلم «سر به مهر» سیمرغ بلورین و جایزه نقدی جشنواره را دریافت کرد.

ـ در بخش ساخت نمونه فیلم و فیلم تبلیغاتی از میان ۵ نامزد اصلی:

رامبد جوان برای ساخت نمونه‌فیلم «فیلم خسته نباشید»
حسین جمشیدی گوهری و محمد شاه حسینی برای ساخت فیلم تبلیغاتی «سر به مهر»
امیرشیبان خاقانی برای ساخت نمونه‌فیلم «جیب بر خیابان جنوبی»
مانی حقیقی برای ساخت نمونه‌فیلم «پذیرایی ساده»
سمیه میرشمسی برای ساخت نمونه‌فیلم «پله آخر»

هیأت داوران در این بخش دیپلم افتخار را به حسین جمشیدی گوهری و محمد شاه‌حسینی برای ساخت نمونه‌فیلم «سر به مهر» اهدا کرد و مانی حقیقی سیمرغ بلورین و جایزه نقدی جشنواره را برای ساخت نمونه‌فیلم «پذیرایی ساده» از آن خود کرد.
مانی حقیقی گفت: «از مسعود فراستی و سعید مستغاثی و خبرگزاری فارس بابت نکات نغزی که درباره فیلم ما نوشتند و باعث شد که فیلم ما بیشتر بفروشد تشکر می کنم.»
او همچنین گفت: «با توجه به حرف های رییس جمهوری، دیگر درباره حوزه هنری نمی زنیم و می گوییم که شما را بخشیدیم، به شرطی که دیگر تکرار نشود. از مسوولان ارشاد هم می خواهیم که مهربان تر با محسن امیریوسفی برخورد کنند.»
ـ در بخش عکاسی فیلم، از میان ۵ نامزد اصلی:

علی نیک رفتار برای عکاسی فیلم «فرزند چهار»
جواد جلالی برای عکاسی فیلم «برلین منفی۷»
سیدعبدالحسین(نواب) موسوی برای عکاسی فیلم «تنهای تنهای تنها»
حبیب مجیدی برای عکاسی فیلم «من و زیبا»
حبیب مجیدی برای عکاسی فیلم «بشارت به یک شهروند هزاره سوم»

هیأت داوران با تحسین عکاسی درخشان فیلم «تنهای تنهای تنها»، سیمرغ بلورین و جایزه نقدی جشنواره را به جواد جلالی برای عکاسی فیلم «برلین منفی ۷» اهدا کرد.

فرامرز قریبیان و سعید راد جایزه های این بخش را به برگزیدگان اهدا کردند که راد بعد از پایان این بخش پشت تریبون رفت و گفت:« وقتی صحبت از دولت تدبیر و امید شد امید در لدم زنده شد. این سن خیلی بزرگ است خیلی باشکوه است، بد نیست که یادی از بزرگان بازیگری مان آقای فردین و بهروز وثوقی داشته باشیم. از استاد کیمیایی یاد کنیم، چه بخواهیم چه نخواهیم اینها ستون های سینمای ما هستند، نسل بعدی آن ها در سالن نشسته ‌اند؛ حامد بهداد، محمدرضا فروتن و پولاد کیمیایی. امیدوارم این امید برای سینمای ما باشد که دنیا از سینمای ما مشق کند.»
در ادامه مراسم فیلم جواد شریفی راد پخش شد. او متخصص جلوه های ویژه پشت صحنه فیلم معراجی ها بود که در حادثه انفجار جانش را از دست داد.
محمد مهدی عسگرپور، حجت الله ایوبی و مسعود ده نمکی برای تقدیر از خانواده این هنرمند درگذشته به روی صحنه آمدند لوح یادبود را به خانواده شریفی راد اهدا کردند.
در این مراسم همچنین رضا یزدانی و گروه موسیقی چهار تار قطعاتی را اجرا کردند.
فرزاد حسنی که اجرای مراسم را به عهده داشت، از هنرمندانی که امسال در جشنواره حضور دارند نام می برد که با تشویق حضار همراه بود.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]آیین افتتاحیه سی و دومین جشنواره بین المللی فیلم فجر[/h][h=1]سیمرغ جشنواره سی و دوم بال گشود[/h]پوستر و سیمرغ جدید سی و دومین جشنواره بین المللی فیلم فجر در مراسم افتتاحیه و طی مراسمی نمادین رونمایی شد.



به گزارش مدیریت ارتباطات سی و دومین جشنواره فیلم فجر، این سیمرغ توسط ابراهیم حقیقی طراحی شده است که در مراسم افتتاحیه با بالا رفتن پرده سن تالار وحدت رونمایی شد. شکل جدید سیمرغ بلورین با تغییراتی جزئی و جنسی از کریستال به نماد اصلی رجعت کرده است .پوستر سی و دومین جشنواره بین المللی فیلم فجر را هم مهدی سعیدی طراحی کرده است. در بخش پایانی آیین افتتاحیه سی و دومین جشنواره بین المللی فیلم فجر طی مراسمی نمادین و با شکوه سیمرغ و پوستر جشنواره رو نمایی شد. این مراسم حسن ختامی بود در افتتاحیه سی و دومین جشن سینمایی انقلاب اسلامی ایران.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=1]برگزاری کارگاه های آموزشی تدوین و فیلم برداری[/h]کارگاه های آموزشی تدوین و فیلم برداری روزهای ۱۳ و ۱۴ بهمن توسط بخش بین الملل سی و دومین جشنواره فیلم فجر برگزار می شود.





به گزارش مدیریت ارتباطات، علاقه مندان به کارگاه فیلم‌برداری و کارگاه تدوین که از طریق سایت رسمی جشنواره (fajrfilmfestival.ir) اقدام به نام‌نویسی کرده نموده اند برای شرکت در کارگاه فیلم‌برداری روز یک‌شنبه ۱۳ بهمن ساعت ۱۵ به سالن استاد شهناز خانه هنرمندان مراجعه کنند.
علاقمندان می توانند برای حضور در کارگاه تدوین هم روز دوشنبه ۱۴ بهمن ساعت ۱۵ در سالن استاد شهناز خانه هنرمندان حضور پیدا کنند.
بدیهی‌ست افرادی که از طریق سایت جشنواره و تا قبل از پایان زمان نام‌نویسی ثبت‌نام کرده‌اند اجازه‌ی ورود به سالن را دارند.
با توجه به قوانین از ورود دوربین و وسیله‌ی ضبط صدا به سالن جلوگیری به عمل خواهد آمد. ویدیو‌ی این کارگاه‌ها متعاقبا برای علاقمندان ارائه خواهد شد.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=1]عوامل فیلم «عاشق ها ایستاده می میرند» روی فرش قرمز[/h]عوامل فیلم «عاشق ها ایستاده می میرند» ساخته شهرام مسلخی بر روی فرش قرمز آمدند.





به گزارش مدیریت ارتباطات سی و دومین جشنواره فیلم فجر، شهرام مسلخی، سروش صحت و پوریا پورسرخ از جمله بازیگرانی بودند که با حضور اهالی رسانه و استقبال ابراهیم داروغه زاده رییس کاخ جشنواره روی فرش قرمز حاضر شدند.
«عاشق ها ایستاده می میرند» روایتی است متفاوت از سینمای جنگ که در آن گاهی دشمن ما از برادر به ما نزدیک تر می شود و بعید نیست اگر گاهی برادرمان از دشمن به ما دورتر شود. در این فیلم پس از اتفاقاتی که باعث دوستی ۲ سرباز ایرانی و عراقی می شود، برای اولین بار گذری می‌کنیم به تاثیرات جنگ بر زندگی دشمن.
لعیا زنگنه و شوان عطوف دیگر بازیگران این فیلم هستند که در امروز ۱۲ بهمن در برج میلاد نمایش داده شد.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=1]عوامل فیلم «گنجشکک اشی مشی» روی فرش قرمز[/h]عوامل فیلم «گنجشکک اشی مشی» ساخته سه کارگردان سینما امروز ۱۲ بهمن قبل از نمایش فیلم شان به روی فرش قرمز آمدند.





به گزارش مدیریت ارتباطات سی و دومین جشنواره فیلم فجر، مسعود کرامتی، وحید نیکخواه آزاد و غلامرضا رمضانی سه کارگردان این فیلم به همراه عوامل روی فرش قرمز حاضر شدند.
این فیلم در اولین روز جشنواره در سومین سانس نمایش فیلم های برج میلاد در بخش سودای سیمرغ برای اهالی رسانه، منتقدان و سینماگران به نمایش درآمد.
فیلم «گنجشکک اشی مشی» تنها فیلم کودک و نوجوان حاضر در سی و دومین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر است که پیش از این در جشنوار فیلم کودک و نوجوان اصفهان هم به نمایش درآمده است.
«گنجشکک اشی مشی» فیلمی مستقل از وحید نیک‌خواه آزاد در مقام تهیه‌کننده است. هر قسمت از این فیلم داستان مجزایی را با محور کودک و نوجوان روایت می‌کند
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=1]زخمهای مشترک ایران و ژاپن از سلاحهای کشتار جمعی « سینمای صلح»[/h]بخش بین الملل جشنواره فیلم فجر با همکاری انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس و موزه صلح نشست تخصصی زخمهای مشترک ایران و ژاپن از سلاحهای کشتار جمعی «سینمای صلح» را برگزار می کند.





به گزارش مدیریت ارتباطات سی و دومین جشنواره بین المللی فیلم فجر؛ نشست تخصصی زخمهای مشترک ایران و ژاپن از سلاحهای کشتار جمعی « سینمای صلح» دوشنبه ۱۴ بهمن ماه برگزار می شود.
این نشست با حضور هنرمندان ژاپنی و ایرانی حول محور سینمای صلح برگزار می شود.
نشست تخصصی زخمهای مشترک ایران و ژاپن از سلاحهای کشتار جمعی « سینمای صلح» صبح دوشنبه در سالن شهناز خانه هنرمندان پذیرای علاقمندان خواهد بود.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=1]صدا به جانم نشست[/h]گفت‌وگو با جهانگیر میرشکاری، صدابردار و صداگذار پیشکسوت سینمای ایران به مناسبت تقدیر در جشنواره فیلم‌فجر. او از چگونگی ورودش به سینما،یک عمر فعالیت در این عرصه و خاطرات تلخ و شیرینش گفته است.





علی سیف ‌الهی
seyfollahiali۱@gmail. com
بیش از ۱۳۰ فیلم را صداگذاری و صدابرداری کرده. در ۱۸ دوره جشنواره‌ فیلم‌فجر نامزد دریافت سیمرغ بلورین صدا بوده و ۴ تای آنها را هم از آن خودش کرده. ۶۶ سال پیش در آبادان متولد شده و سینما از همان روزهای کودکی شده عشقش. جهانگیر میرشکاری هنوز عاشق سینماست...برپایی بزرگداشت او به پاس یک عمر فعالیت هنری فرصت مناسبی بود تا سراغش برویم و از خاطرات و سختی‌‌ها و شیرینی‌های کارش بشنویم. از صدابرداری که می‌گوید عاشق آن است و «اگر قرار است روزی بروم دوست دارم سر صحنه و در حین انجام کارم باشد. »
*اسم سینما برای همه با تصویر گره خورده. شما چرا صدا را انتخاب کردید؟
من در مدرسه عالی تلویزیون و سینما درس خواندم که آن زمان وابسته به صداوسیما بود. رشته اصلی همه ما الکترونیک بود، ولی حرفه‌ها و رشته‌های مختلف را هم در تلویزیون تجربه می‌کردیم. هرکس براساس علاقه‌اش، رشته‌ تخصصی خودش را هم انتخاب می‌کرد که من صدا را انتخاب کردم.
*چرا از این همه رشته و حرفه‌ سینمایی، صدا برایتان جذاب‌تر بود؟
چون دیدم بیشتر به من می‌چسبد و دوستش داشتم. من در همه قسمت‌های تلویزیون کار کردم ولی اینجا بهتر از همه بود. احساس کردم صدا من را بیشتر ارضا می‌کند.
*قبل از صدابرداری کار دیگری هم می‌کردید؟
نه. من از ۲۱ سالگی، از مدرسه عالی تلویزیون و سینما که سینما را شروع کردم و صدا خواندم، بعدش در تلویزیون مشغول کار شدم.
*اولین جرقه‌های علاقه به صدای سینمایی از فیلم خاصی در شما زده شد؟
من خیلی سینما می‌رفتم و خیلی فیلم می‌دیدم. مرحوم پدرم هم خیلی اهل سینما بود و فیلم دیدن را خیلی دوست داشت. آن زمان در آبادان همزمان با اروپا و آمریکا فیلم‌ها به زبان اصلی پخش می‌شد. پدرم اجازه می‌داد بعضی از آن فیلم‌ها را ببینم.
*یادتان هست چه فیلم‌هایی بود؟
بیشتر فیلم‌های آمریکایی را دوست داشتم و می‌دیدم. بیشتر فیلم‌های جنگی را دوست داشتم، مخصوصا قسمت‌های دریانوردی‌اش را! عاشق فیلم‌های جان فورد بودم. از همان موقع عاشق تصویر و صدا شدم. آن موقع سینما «تاج» آبادان از نظر تصویر و صدا در کل ایران نمونه و فوق‌العاده بود. من تا ۱۸ سالگی، تا سال ۴۵۱۳ که دیپلم گرفتم، در آبادان بودم.
* برای تماشای این فیلم‌ها با پدرتان می‌رفتید سینما؟
نه. بچه‌ها هر صبح جمعه سانس ویژه‌ای داشتند که می‌توانستند فیلم ببیند. جرقه اصلی علاقه‌ام به صدا در همان مدتی که در تلویزیون کار می‌کردم خورد. همان‌جا از صدا خوشم آمد و صدا به جان من نشست. شاید جرقه اصلی‌اش سال ۴۹ همزمان با ضبط موسیقی فیلم «داش آکل» خورد که من دستیار مرحوم کلهر بودم. یادم هست همانجا علاقه شدیدی به صدا پیدا کردم. اوایل هم موسیقی کار می‌کردم. بعدها یک استاد فرانسوی بسیار خوب در رشته صدابرداری داشتم که خیلی چیزها از او یاد گرفتم. او باعث شد من به صدابرداری فیلم علاقه پیدا کنم. در آن سال‌ها در مدرسه تلویزیون همه استادهایمان فرانسوی بودند که به همراه یک مترجم درس می‌دادند. زبان اول مدرسه هم فرانسه بود و بعد انگلیسی. آن‌موقع چون همه وسایل تلویزیون فرانسوی بود، به همین دلیل زبان دانشکده هم فرانسوی بود.
*صدابرداری را از کی و کجا به‌طور حرفه‌ای شروع کردید؟
از تلویزیون. وقتی وارد تلویزیون شدم بیشتر موسیقی ضبط می‌کردم و بعد هم در سریال‌های مختلف کار صدابرداری را انجام می‌دادم. سال ۷۲ هم از صداوسیما بازنشسته شدم. از سال ۶۴ هم اولین کار صدابرداری در سینما را انجام دادم که در فیلم «باشو غریبه کوچک» بود.
*چه شد که از تلویزیون به سینما رفتید و با بهرام بیضایی کار کردید؟
از دو سال قبلش می‌خواستم در سینما کار کنم اما دلم می‌خواست با کارگردان‌های معتبر همکاری داشته باشم. چون می‌دانستم اگر با آنها کار کنم حتما در این حرفه جا می‌افتم. به همین دلیل از قبلش با چند نفری صحبت کردم. یک سال قبل از آن با آقای داریوش فرهنگ سریال «سلطان و شبان» را کار کردم. آقای فرهنگ با آقای بیضایی صحبت کرد و بعد از آن رفتم سر کار «باشو غریبه کوچک». دومین کار سینمایی‌ام «اجاره‌نشین‌ها»ی آقای مهرجویی بود. سومی‌اش هم «خانه دوست کجاست؟» آقای کیارستمی.
*با آقای مهرجویی و کیارستمی چطور آشنا شدید؟
تا «باشو...» تمام شد آقای مهرجویی تماس گرفت و رفتم خدمت‌شان. آقای کیارستمی هم که اصلا چند روز سر فیلمبرداری «باشو...» آمده بودند و می‌دیدم که دو، سه روز فقط کار ما را چک و نگاه می‌کنند. بعد از «اجاره‌نشین‌ها» کار با آقای کیارستمی را شروع و فیلم‌های «باد ما را خواهد برد»، «طعم گیلاس»، «کلوزآپ» و... را با ایشان کار کردم. با آقای تقوایی هم فیلم‌های «کاغذ بی‌خط» و «زنگی و رومی» را کار کردم که متاسفانه دومی ناتمام ماند. با آقای درویش هم «سرزمین خورشید» و «متولد ماه مهر» را کار کردم. «کیمیا» را هم برای ایشان صداگذاری کردم.
*شرایط صدابرداری آن موقع چطور بود؟ نسبت به الان چقدر تغییر کرده؟
الان همان کار را انجام می‌دهیم اما نرم‌افزارهای کامپیوتری کار را خیلی راحت‌تر کرده. آن‌موقع همه کار ما با چسب و قیچی بود اما الان خیلی آسان شده. نوار صدا را دائم قیچی می‌زدیم و می‌بردیم. وقتی می‌خواستیم صداها را سینک کنیم، قیچی می‌زدیم و درمی‌آوردیم تا اندازه شود. اما الان شرایط راحت‌تر شده. الان اگر ۱۰۰ تا باند صدا هم وجود داشته باشد، می‌توان ۱۰۰ تا صدا را با هم شنید و در فیلم هم همه آن صداها را داشت. اما آن‌موقع در نهایت می‌توانستیم ۴ تا باند را با هم داشته باشیم. در نتیجه مجبور بودیم از صدای کمتری استفاده کنیم. مثلا در فیلم «سرزمین خورشید» هر پرده غیر از دیالوگ‌ها، ۲۵ باند داشت که این‌ صداها را با هم میکس می‌کردم. اما در نهایت می‌توانستم فقط ۴ صدا از آنها را با هم میکس کنم و بشنوم. ولی الان هر تعداد باند وجود داشته باشد، می‌توان همه صداها را در فیلم هم داشت. به خاطر همین، بالانس صداها خیلی تاثیر بهتری روی کار می‌گذارد.
*دوره‌ای که شما با آقای کیارستمی و مهرجویی و بیضایی و...کار می‌کردید، دوره‌ای طلایی بود و فیلم‌های ماندگاری خلق می‌شد. فکر می‌کنید راز ماندگاری این فیلم‌ها چیست؟
اعتباری که سینما در آن دوران پیدا کرده بود، خیلی بیشتر از الان بود. سینما واقعا اعتبار داشت. من از آن دوران رسیده‌ام به این دوران جدید و تفاوت‌ها را دقیقا می‌بینم. عشقی که در کل گروه برای کار کردن وجود داشت، خیلی به بهتر شدن فیلم‌ها کمک می‌کرد. اما الان همه بیشتر می‌آیند سرکار برای امرار معاش. یعنی آن عشق به سینما خیلی کمرنگ شده. من در یک دوره که کار صدای فیلم‌های آقای بیضایی را انجام می‌دادم ۱۰روز یک‌بار هم خانه نمی‌رفتم. الان متاسفانه این علاقه و شور خیلی کمرنگ شده. آن روزها حرمت سینما خیلی بیشتر از الان بود. آن روزها جشنواره فجر یک اتفاق بزرگ بود. فیلم که تمام می‌شد و کپی فیلم را که به سینمای جشنواره می‌بردند، معمولا من هم می‌رفتم و قبل از نمایش یک بار دیگر فیلم را در سینما هم می‌دیدم و صدا را در آپارات تنظیم می‌کردم. یادم هست وقتی ساعت ۳ نصفه شب رسیدم به سینمای «شهر قصه»، دیدم در آن برف وحشتناک ۱۵۰ متر جلوی سینما صف بسته‌اند تا بتوانند برای سانس ۱۰ صبح بلیت بگیرند. تمام این‌ علاقه‌ها به ما انرژی می‌داد. آدم را وادار می‌کرد که در کارش بیشتر دقت کند و جدی‌تر باشد. ولی الان این حس را نمی‌بینم، بدون اغراق در جشنواره‌های آخر شاید فقط یکی، دو فیلم را دیده‌ام. در هنر باید عاشق باشی تا موفق شوی. یعنی اگر کسی عشق نباشد، تلاش کردن بی‌خودی است. برای امرار معاش هر کار دیگری هم می‌توان کرد. با این وجود جوان‌هایی را می‌بینم که حظ می‌کنم. همین امسال فیلم «پاپ» را با آقای احسان عبدی‌پور در بوشهر کار کردم که انرژی این جوان و سوادش در کارگردانی من را سرحال ‌آورد. لذت می‌بردم ولی خیلی‌ها هم هستند کار می‌کنند که این کار برایشان بی‌تفاوت است. برای همین کار کردن با آنها اصلا با من جور درنمی‌آید و برایم مشکل است.
*شما سال‌ها با کارگردان‌های بزرگی مثل بیضایی و کیمیایی و مهرجویی و...کار کرده‌اید اما الان با جوان‌ها هم کار می‌کنید. چرا؟
چون این‌ها همان استثناهای بین جوان‌ها هستند. مثلا احسان‌ عبدی‌پور فوق‌العاده است و خیلی تاسف خوردم که فیلمش در جشنواره امسال نیست و فیلم «دو تا برادر» که با پول خودشان فیلم ساخته‌اند، پخش نمی‌شود. خیلی دوست دارم با جوان‌ها کار کنم. جوان‌هایی که در آنها این حس و عشق و علاقه به سینما را ببینم. «تنهای تنهای تنها» را آن‌قدر دوست داشتم که وقتی عبدی‌پور برای فیلم دومش با من تماس گرفت، گفتم حتما می‌آیم و اصلا نگران قیمت هم نباش. و رفتم و واقعا با جان و دل هم برایش کار کردم. با عبدالرضا کاهانی هم فیلم‌های «هیچ» و «اسب حیوان نجیبی است» را کار کردم.
*شما چند کار سینمایی را به بهروز معاونیان و اصغر شاهوردی به طور مشترک کار کرده‌اید. زمینه این آشنایی و همکاری چگونه شکل گرفت؟
از همان زمانی که کار را شروع کردم، آقای شاهوردی و معاونیان بوم‌من‌های کارها بودند و با هم شروع به کار کردیم و با هم به سینما آمدیم. در سریال‌ها هم با من بودند. اولین کاری هم که با آقای شاهوردی انجام دادیم، سریال «اشک تمساح» بود. بعد هم «مثل‌آباد» و «سلطان و شبان» را کار کردیم و بعد از آن همیشه با هم بودیم.
*هنوز به آقای شاهوردی سر می‌زنید؟
هر وقت می‌بینمش نمی‌توانم درباره‌اش صحبت کنم، چون اشکم درمی‌آید. بی‌نهایت دوستش دارم و فکر می‌کنم این جوان حیف شد. چون ستاره صدابردارهای ایران بود. اصلا تحمل تماشای این وضعش را ندارم. باعث ناراحتی‌ام می‌شود، چون نمی‌توانم جلوی خودم را بگیرم و گریه‌ام می‌گیرد. بعد از آن تصادف لعنتی دو روز گریه می‌کردم. برای هیچ کس در عمرم این‌قدر گریه نکرده‌ام. هنوز هم نمی‌توانم در مراسمی یا جایی برای او سخنرانی کنم، چون بغضم می‌گیرد. ما از سال ۵۹ با هم رفیق هستیم. ۳۳ سال رفاقت کم نیست.
*از کی سراغ صداگذاری هم رفتید؟
من از بعد از «باشو غریبه کوچک» صداگذاری را هم شروع کردم. آن زمان استودیوها هنوز از صداگذاری شناخت زیادی نداشتند. من دیدم بهتر است خودم شروع کنم. تقریبا تمام فیلم‌های آقای مهرجویی را تا «مهمان مامان» خودم صداگذاری و میکس کردم. تقریبا سه سال بعد از شروع صدابرداری، صداگذاری را هم شروع کردم.
*شما در سه فیلم بازی هم کرده‌اید. واقعا به بازیگری علاقه دارید؟
نه. در فیلم «میکس» بازی کرده‌ام که پشت صحنه فیلم «بانو» بود و آقای مهرجویی گفتند خودت را بازی کن. در «درخت گلابی» هم باز گفتند خودت نقش عمو را بازی کن. فقط در فیلم «تاج محل» بازی کرده‌ام، تا لهجه آبادانی را کنترل کنم، چون اصطلاحات آبادانی در آبادان امروز بیشتر عربی شده. به هر حال به بازیگری علاقه ندارم. اتفاقا قبل از شروع پروژه آقای یزدانیان هم برای پیشنهاد بازی در یک فیلم زنگ زدند که گفتم آقاجان من بازیگر نیستم، صدابردارم!
*وضعیت صدابرداری در سینمای ایران را چطور می‌بینید؟
از نظر ابزار ما همه تجهیزات و وسایلی را که در دنیا استفاده می‌شود، داریم. در مرحله پس از تولید هم مشکلی نداریم. تنها مشکل ما سینماها هستند که هنوز همه آنها به معنای واقعی کلمه، سینما نشده‌اند، چون صدا و تصویرشان کیفیت ندارد. در شهرستان‌ها هم که به نظرم سینماها تعطیل هستند! نیروهای جوانی هم در حرفه صدابرداری هستند که درخشان کار می‌کنند و امیدوارم همچنان خوب و پویا پیش بروند که صدابرداری را نگه دارند. بعضی صدابردارها هم فقط ضبط می‌کنند! صدابردار فقط رکوردر نیست، باید به فن بیان بازیگر و نکات دیگر هم توجه کند.
*بعد از ۲۸ سال فعالیت در سینمای ایران قرار است از شما تقدیر شود. چه حسی دارید؟
آدم در چنین مواقعی حتما خوشحال می‌شود. از دست‌اندرکاران جشنواره به ویژه آقای رضاداد تشکر می‌کنم.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]همراه با مهدی هاشمی از لنگرود تا تهران، تئاتر و سینما[/h][h=1]آدم بازیگوشی هستم، خودم را مغلوب فضا می‌کنم[/h]برگزاری مراسم نکوداشت مهدی هاشمی در جشنواره سی‌و‎دوم فیلم فجر و در کنارآن نمایش فیلم‌های قصه‌ها، تراژدی و خانه پدری در بخش‌های مختلف جشنواره، بهانه گفت‌وگو با ایشان شد.






. بازیگری که صحبت کردن با او، همیشه دلنشین است، چون با حوصله است وخوش اخلاق ودر پاسخ دادن به سوالات نکته سنج.
رامک صبحی

آخرین گفت‌وگوی ما به بهانه پخش مجموعه ارزشمند روزگار قریب در سال ۱۳۸۶ انجام شد، ساخت این مجموعه شش سال طول کشید و طی این مدت کار دیگری را نپذیرفتید. از شما درباره چرایی این نپذیرفتن پیشنهادهای سینمایی پرسیدم و شما جمله‌ای گفتید که هنوز هم در خاطرم نقش بسته است؛ «بد را قبول نکنی، خوب می‎آید» و اتفاقا دو سال پس از این گفت‌وگو «هیچ»، «آلزایمر»، «خانه پدری»، «آقایوسف»، «تلفن همراه رئیس جمهور»، «ضد گلوله» و ... قصه‏ها و تراژدی آمدند و پیش‌بینی شما درست بود؟
نمی‎گویم اتفاق و شانس، چون من حادثه بزرگی را که اسمش زندگی است، خیلی اتفاقی نمی‎دانم. شما باید خودت را در موقعیتی قرار دهی که دوستش داری. من اگر در خانه بنشینم و گلایه کنم که چرا کسی مرا تحویل نمی‎گیرد یا چرا دیده نمی‎شوم بی‌فایده است. به اغلب کسانی که علاقه‌مند‏ بازیگری هستند، همیشه توصیه می‎کنم خودت را در موقعیتی قرار بده که دیده شوی، یکی از این موقعیت‏ها می‌تواند شرکت در کلاس‏های بازیگری باشد و اتفاقا آن‌جا می‎توانی دیگر علاقه‌مند‏ان را هم ببینی تا مسیر درست را پیدا کنی و مطمئن باش در نهایت شما را خواهند دید. همیشه به دوستانم می‎گویم ما یک بار خودمان را می‎بینیم و صدبار دیگران را. آن‌قدر که در این حرفه همکاران و دوستان و مردم ما را می‏بینند، خودمان خودمان را نمی‎بینیم. به‌خصوص ما ایرانی‏ها که قضاوت‌مان در باره مردم هزار برابر بیشتر از شناخت و قضاوت درباره خودمان است و البته آن جمله‎ای که از من نقل کردید، فقط درباره شغل نبود، به کل زندگی مربوط می‎شد. شما اگر یک بد، یک ستم، یک اجحاف و یک تقلب را بپذیری، دیگر انباشته می‎شوی و جایی برای پذیرش خوبی نداری.
این یک اصل است.
بله و در نهایت پذیرش بدی، پشیمانی دارد.
در سینما و به‌خصوص در مورد بازیگرها، رسیدن به این اصل و پیروی از آن حتما صبوری می‌خواهد و تجربه و البته مهار هیجان دیده‌شدن.
خیلی اصرار ندارم که به هر قیمتی کسی شوم و پیشرفت کنم، نشد هم نشد، من راه خودم را می‎روم، اگر دیده شدم و کارگردان‏ها مرا در فضاهای خوب فیلمسازی قرار دادند، بخت با من یار بوده که در این مسیر در فیلم‏های خوبی بازی کردم، اگر هم نشد عطایش را به لقایش می‎بخشم. همچنان‏که ‏ بسیاری از همکاران ما که بسیار درجه یک بوده و هستند، چه بسا الان در انزوا باشند و دیده نشوند. من در این راه به آقای عیاری برخوردم، به آقای بیضایی، دوست دیرینه‎ام داریوش فرهنگ که ده سال در کنار هم تئاتر کار کردیم و در چند کار خوب ایشان بازی کردم و همین‌طور کارگردان‏های جوانی که این سال‏ها با آن‏ها آشنا شدم، از «هیچ» و آقای کاهانی که هم کارگردان و هم انسان بزرگی است تا معلمم دکتر رفیعی در «آقایوسف»، مصطفی کیایی، آقای معتمدی و چندین و چند فیلم دیگر.
برای انتخاب یک فیلم، فیلمنامه و نقش، حرف اول را می‎زند یا اعتماد به کارگردان و پیشینه‌اش و...
جز دو ـ سه استاد بزرگ، در مورد بقیه، فیلمنامه مهم است. اگر فیلمنامه رگه جدی و پرمایه‌ای داشته باشد، آن موقع با کارگردان صحبت می‎کنم. مثلا در مورد «هیچ» و «ضد گلوله» این اتفاق افتاد و بعد از صحبت کردن با کارگردان‏ها به این نتیجه رسیدم که آدم‏های جالبی هستند و به همین دلیل فیلمنامه‌ای که بد نیست، حتما خوب‌تر خواهد شد و این اتفاق افتاد.
برای این‌که آن بد نیست، به خوب‌تر تغییر پیدا کند، چه می‌کنید؟
در وهله اول بخش زیادی از نیرویم صرف چک و چانه زدن درباره فیلمنامه می‎شود و تا وقتی فیلمنامه آنی نشود که باید، قراردادی امضا نمی‎کنم. زمانی که احساس کردم فیلمنامه مثلا ۶۰ درصد خوب است و کارگردان را هم دوست دارم، می‎روم در دل کار و بعد هم فیلم بهتر می‎شود. البته در این پنج سال اخیر یک بار این اتفاق نیفتاد ودر عمل فیلم بهتر نشد. اسم نمی‎برم، اما سطح فیلم پایین بود و به دلیل عجله در ساخت و فشار تهیه کننده و .. فیلم خوب نشد.
پس در این مسیر اشتباه اجتناب‌ناپذیر است.
بله، اما در وهله اول نیت این‌که دارم یک فیلم بد بازی می‎کنم تا پولی بگیرم در کارم نیست.
صحبت کردن با کارگردان چقدر شما را نسبت به کیفیت کار و مسیر خوب‌تر شدن، مطمئن می‎کند.
با کارگردان صحبت می‎کنم تا سمت و سوی علایق او را دریابم و این‌که تا چه حدی مغلوب تهیه‌کننده است. فیلم‏های خوب فیلم‏هایی هستند که هیچ تهیه‌کننده‎ای روی کارگردان برای سرعت در کار و مسایل یا از این قبیل فشار نمی‎آورد، کارگردان‏های بزرگ، صاحب تمام جز و کل فیلم هستند وآن‌گاه تالیف اتفاق می‎افتد. در مراسم بزرگداشت آقای عیاری در جشن انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی هم گفتم که بزرگ‎ترین تالیف در سال‏های اخیر در مجموعه «روزگارقریب» اتفاق افتاده است، در حالی‌که تالیف بیشتر در اثر هنری شخصی مثل شعر و حتی سینمای مستقل رخ می‎دهد و این‌که بخواهید در یک مجموعه تلویزیونی۳۶ قسمتی امضای پررنگ خودت را همه روی کار بگذاری؛ کار دشواری است و این اتفاق در «روزگار قریب» افتاد، چون کسی نبود که آقای عیاری را محدود کند که به جای ۶ سال این مجموعه تلویزیونی را ۴ ساله تمام کند و او سر فرصت یک شاهکار ساخت و با زبان تالیفی، نگاه و روحیه خودش.
قرار است مراسم نکوداشت شما در جشنواره سی‌ودوم برگزار شود.
تشکر می‎کنم از این کار، اما فکر می‎کنم نکوداشت باید برای هنرمندانی باشد که کمتر دیده می‎شوند، مانند یک صدابردار، فیلمنامه‌نویس‎، فیلمبردار بزرگ و ... در مورد بازیگرهایی که مدام دیده می‎شوند، شاید کمتر ضرورت دارد. حتی به برگزارکنندگان جشنواره گفتم حتما افراد شایسته‎تری وجود دارند، چون من همچنان کار می‎کنم و در سینما حضور دارم؛ اما کسانی هستند که کارهایشان بزرگ است، ولی خودشان معرفی نشده‌اند.
و قدر ندیده‌تر هستند.
بله، ما جز منتقدین و کارشناسان، در معرض قضاوت مردم قرار داریم، شما مدام با تماشاگرهای متفاوتی روبه‎رو می‎شوید که بعضی فیلم شما را خیلی دوست دارند و تعدادی از بازی شما در همان فیلم انتقاد می‎کنند. درواقع ما بازیگرها در معرض نکوداشت‏ها، کوچک‌داشت‏ها و بدداشت‏ها هستیم، مگر این‌که این نکوداشت‌ها در مسیر کاری یک هنرمند تاثیر خاصی بگذارد. مثلا از موری آبراهام درباره اهمیت گرفتن جایزه اسکار پرسیدند و او جواب داد، از این به بعد بیشتر مورد توجه کارگردان‏های بزرگ برای نقش‏های بزرگ هستم و همچنین بلافاصله عضو افتخاری ۴۰۰ مرکز بزرگ می‎شوم که دارای عواید مادی و معنوی است. البته این‏ها را گفتم که شاید بزرگداشت‏ها به این سمت‌وسو برود.
اگر موافق باشید، سری هم به روزگار کودکی و جوانی شما بزنیم، متولد لنگرود هستید، در همین شهر هم بزرگ شدید؟
دیپلمم را در این شهر گرفتم.
بازیگر شدن آرزوهایتان بود؟
در دوران دبیرستان بیشتر نمایشنامه می‎نوشتم، کارگردانی و بازیگری هم می‎کردم. نیمه دوم دبیرستان را در شهر لاهیجان گذراندم، معلم ادبیاتی داشتم به نام پرویز محسنی آزاد، ایشان وقتی شوق عجیب مرا به نوشتن دید خیلی تشویق و کمکم کرد.
چه گونه نمایشنامه‏هایی می‎نوشتید؟
از آثار نویسندگان بزرگ اقتباس می‎کردم، مثلا باغستان زیتون گی‎دوموپاسان یا داستان کوتاهی از جان گاس ورتی که اسمش را گریز گذاشته بودم و به کمک معلمم در مدرسه این نمایش‏ها را اجرا کردیم. از ۱۵، ۱۶ سالگی در این حرفه هستم که بعد با تحصیل در دانشکده هنرهای زیبا ادامه یافت و بعد هم ده سال کار با گروه تئاتر پیاده و ارتباط با همه مراکز حرفه‎ای تئاتر و بعد از انقلاب هم که سینما و تلویزیون تا امروز.
چگون با این نمایشنامه‏ها و ادبیات آشنا شدید؟
یک کتابخانه بسیار ساکت و کم و بیش پررونقی داشتیم که با چند نفر از همکلاسی‏هایم آن‌جا کتاب می‎خواندیم. در این مکان برای اولین بار «اشباح» و «خانه عروسک» ایبسن را خواندم. پدرم هم مجلات و روزنامه‏های آن زمان را خریداری می‎کرد و از این طریق با شاعران نوپرداز و نویسندگان هم آشنا شدم. یادم می‎آید در همان دوران دبیرستان یکی از معلم‏ها مونا وانا اثر مترلینگ را برایمان اجرا کرد. سرگرمی‎ ما همین خواندن و نوشتن و تئاتر بود.
حضور این فضای فرهنگی و توجه به هنر در شهر کوچکی چون لاهیجان و لنگرود بسیار جالب است.
آدم‏های فرهیخته بسیاری در آن شهرها زندگی می‎کردند و الان هم هستند، به‌خصوص معلم‏های ما نقش پررنگی داشتند. من زمانی که به آقای محسنی آزاد گفتم چنین نمایشی نوشته‌ام، فورا دنباله‎اش را گرفت و کمک کرد تا آن را اجرا کنم. واقعا از آن‏ها خیلی متشکرم، چون اگر چنین فضایی را برای ما ایجاد نمی‎کردند، نمی‎دانم الان چه می‎شد.
خودتان را در شغل دیگری تصور نکرده‌اید؟
اصلا در زندگی هیچ کار دیگری بلد نیستم حتی بیل زدن. یک زمانی نجاری را امتحان کردم، همه میخ‏ها کج شد. مواجه با مردم و معامله و دادوستد برایم سخت است، چنان‏که ‏ برای پدرم هم سخت بود و همه چیزش را از دست داد، در انجام تجارت و معامله حتما ورشکست می‌شوم. طاقت کارمند بودن را هم ندارم. تنها چیزی که به آن فکر کردم و هنوز هم فکر می‎کنم، رانندگی است. الان افرادی را می‎بینیم که دکترا دارد یا فوق‌لیسانس و از سر بیکاری در آژانس کار می‎کند. من هم خودم را آماده این کار می‎بینم که اگر روزی فیلمی ‎نباشد، آن موقع من هستم و رانندگی.
در سال‏های جوانی‌تان سینما هم جایی داشت؟
سینما خیلی روی ما تاثیر داشت، اما از ما دور بود. سینما را می‎دیدیم، ولی تئاتر را اجرا می‎کردیم.
تئاتر در دسترس‎تر بود.
بله، می‎توانستیم نمایش را روی صحنه ببریم، اما سینما خیلی دور بود. تا سال‏ها بعد هم اصلا به سینما فکر نمی‎کردیم چون در تئاتر کامل بودیم، به این دلیل که با بزرگان تئاتر جهان ارتباط داشتیم و در گفت‌وگویی هم سطح بودیم و خیلی چیزها فرا می‌گرفتیم و به فکر رفتن و کارکردن در سینما نبودیم.
همچنان فقط تماشاگر سینما بودید.
بله، اما بعد از انقلاب، به دلایل متعدد تئاتر تقریبا تعطیل شد و ما هم به سینما و تلویزیون رفتیم.
در سال‏های جوانی و شور تئاتر و گروه پیاده، حتما مسیری را برای آینده حرفه‌ای خودتان متصور بودید، این مسیر چه بود و تا چه اندازه همانی شد که می‎خواستید؟
تصوری از آنچه هستم را نداشتم. بیشتر به کارهایی علاقه‌‌مند بودم که سروصدای زیادی نداشته باشد، به ادبیات گرایش داشتم، نوشتن رمان، نمایشنامه. در دوران دانشجویی هم باز علاقه‌ام کارگردانی و نوشتن بود و به‌تدریج با تشویق و تشخیص دوستان، وارد دنیای بازیگری شدم. کم‌کم جدی‌تر به بازیگری پرداختم و بعد هم کارهای دیگر را کنار گذاشتم و بازیگری را خیلی جدی‌ ادامه دادم. همکار بودن و دوستی شبانه‎روزی با داریوش فرهنگ، در جدی پی ‌گیری کردن بازیگری خیلی تاثیر داشت. نتیجه‎اش را می‎توانید در «سلطان و شبان» ببینید که متن آن را با هم نوشتیم و من بازی کردم. در ادامه مسیر هر کدام راه خودمان را رفتیم، اما در شروع مکمل هم بودیم.
بعد از جدی شدن بازیگری هم به سینما فکر نمی‎کردید؟
به این‌که بازیگر نقش‏های مهم سینما بشوم، فکر نمی‎کردم ، اندازه و قد و قواره‎ام را مناسب سینما نمی‎دانستم. سینما با ستاره‏ها سروکاردارد و آن خودنمایی برای من دشوار بود. بیشتر دوست داشتم خودم را مخفی کنم. حتی برای کارگردانی سینما خیلی تلاش کردم اما اهل این همه رفت وآمد نبودم و دلم برای کارگردان‏ها سوخت، آن‏هایی که به‌خصوص فیلم خوب می‎سازند کار خیلی دشوار و مهمی‎ انجام می‎دهند. یادم می‎آید سال‏هایی که برای گرفتنم مجوز کارگرانی فیلم به وزارت ارشاد می‎رفتم، آقای احمد ‏هاشمی‎هم می‎آمد و مدام یکدیگر را در راهروهای ارشاد می‎دیدیم بالاخره به من جواب مناسب ندادند. او چندین فیلم ساخت، اما بعد فوت کرد، احساس کردم دوست ندارم در این راه بمیرم و فکر کردم برای کارگردانی باید هفت کفش آهنی بپوشی و دیدم چه کار دشواری است؛ پس کارگردانی را رها کردم و به راحت ترین، آسان‌ترین و پردرآمدترین بخش سینما بسنده کردم و یک مقدار زرنگی کردم و خودم را به زحمت نینداختم. اما بدبختی این است که برای هر نقش جدی‌ای که بازی می‎کنم، دچار زحمت و رنج احساسی می‎شوم و این رنج چندین ماه با من است، برای مثال در مورد فیلم تراژدی که به تازگی فیلمبرداری آن تمام شده است، ۵ ماه در رنج بودم، این‌که نقش چگونه نوشته می‎شود، چگونه اجرا می‎شود و وقتی دیدم که کم و بیش خوب اجرا می‎شود، خیالم راحت شد و بعد از پایان فیلمبرداری انگار بارم را زمین گذاشتم، با این حال کمی‎ گردن درد دارم.
و برای همه نقش‏ها چنین رنجی را احساس می‎کنید؟
فکر می‎کنم وقتی این نقش مرا هزاران نفر می‎بینند از مردم سهل‌پسند تا فرهیختگان، به‌ویژه که در نظر من جزو نادر کشورهای دنیا هستیم که تعداد آدم‏های فرهیخته و دانای ما در رشته‏های مختلف هنری زیاد است و این تماشاگرها مرا می‎بینند و اگر یک درصد کم بگذارم، کم‌فروشی است و البته در مورد فیلم‏هایی که به دلایل مختلف نمی‎توانی به کیفیت فیلم و نقش خودت کمک کنی، این رنج شکل دیگری به خود می‎گیرد و بیشتر تو را آزار می‎دهد. در ایران فیلم‏های مستندگونه و ملودرام ساختن راحت‌تر است. چون در فیلم‏های مستندگونه دوربین واقعیت خشکی را ثبت می‎کنند، تعدادی هم فیلم را می‎بینند و خسته می‎شوند، اما در جشنواره‏ها جایزه می‎گیرد، ملودرام هم که در سطح عامه‌پسند خیلی طرفدار دارد؛ حالا این وسط کارگردانی بخواهد یک فیلم واقعی با فیلمنامه پرجنبه با شخصیت‏های زنده و واقعی در بستر داستانی مناسب بسازد، کار بسیار دشواری است و کم هم ساخته می‎شود. ما می‎دانیم «تایتانیک» نخواهیم ساخت، اما فیلم‏هایی که قصه‏هایی خوب و جذاب داشته باشند و درست هم تعریف شوند که می‎توانیم بسازیم. کاری که اصغر فرهادی طی این چند سال انجام داده و موفق هم بوده است. به‌ندرت دیگران سراغ چنین فیلم‏هایی می‎روند.
برگردیم سر بازیگری سینما.
همان‌طور که گفتم قبل از انقلاب اصلا به بازیگری سینما فکر نمی‎کردم، البته در سینما، جریان پیشرویی شکل گرفته بود که اصلا شبیه فیلمفارسی نبود و افکار آن‏ها به ما در تئاتر نزدیک بود، چراکه ما هم تئاتر لاله‎زاری نبودیم و شاید گذارمان در نهایت به هم می‎افتاد، کما این‌که بعد از انقلاب در سال ۱۳۵۸ آقای خسرو سینایی که استادم در دانشگاه بودند، در نمایش «مرگ یزدگرد » مرا دیدند و برای فیلم «زنده باد... » انتخاب شدم و این دو کار همزمان شد، شب‏ها نمایش «مرگ یزدگرد » و روزها «زنده باد... »
حضور جلوی دوربین سخت نبود.
در دو ـ سه کار اول داشتم خودم را کشف می‎کردم. در تئاتر، ما برای تماشاگران، نمایش می‎دادیم، بنابراین پرتاب بیان و نمایشگری حرف اول را می‎زد. در سینما بعد از بازی در یکی ـ دو فیلم آموختم که قرار نیست بلند حرف بزنم و برای کسی نمایش بدهم. من در جریان یک ماجرای واقعی، زندگی‌ام را می‎کنم و اگر کسی قرار باشد مرا ببیند دوربین است و کارگردان مرا به سمت دوربین هدایت می‎کند و وظیفه‌ای برای نمایشگری وجود ندارد و این نکته را فیلم به فیلم بهتر دریافتم. سینما برای من یک جریان جدی است با شخصیت‌پردازی و ایجاز. به نظرم بازیگر در سینما باید واقعی و چه بسا فشرده‌تر و موجزتر از واقعی باشد. همه چیز انگار قرار است مخفی بماند و اگر احساسی است در درون آدم شکل می‎گیرد. چنان‏که‏ در فیلم هم به تدریج ماجراها جلو می‎رود. سختی کار بازیگری در سینما برای من این است که با وجود داشتن احساس، نباید آن را لو بدهم و باید آن را مخفی کنم. پس بازیگر سینما باید مملو از احساس باشد، اما بتواند آن را مخفی و کنترل کند، مثل اسبی که می‎خواهد بدود، اما تومهارش کرده‌ای و می‌دانی اگر اسب را رها کنی، بی افسار دیوانه‌وار به هر سمتی می‌دود، می‎افتد و این در مورد بازیگرهای بزرگ صادق است، برای مثال کارگردانی، آل‌پاچینو را انبار باروت توصیف کرده است. البته کمدی موضوع دیگری است. کمدین‏ها سبک هستند و بازی در نقش کمدی نیاز به مهارت‏های رفتاری و گفتاری خاص خودش را دارد که خیلی هم دشوار است شاید برای همین کمدین‏های بزرگ دنیا اندک‌اند.
نقل قولی از شما خواندم که گفته‌اید یکنواخت بودن خسته‌ام می‎کند.
برای همین هم بازیگرم. من تا بیکار می‎شوم می‎روم "توویر" منطقه‎ای در مرزن آباد که هنوز بکر است و حتی برق ندارد. آن‌جا ابر از کنارم رد می‎شود، پرنده است و طلوع و غروب است و بعد از چند روز دوباره برمی‎گردم به کارهای سخت کنار جنگل.
در سینما به لحاظ مضمونی، بازیگر نقش‌های بسیار متنوعی بوده‌اید، یکی از دلایلش همین گریز از یکنواختی است.
نمی‎خواهم حرف‏هایم رنگ خودنمایی داشته باشد، اما آدم بازیگوشی هستم و در هر فضایی که قرار می‎گیرم، خودم را مغلوب فضا می‎کنم، در تراژدی، کمدی و... امیدوارم این حرف خودستایی تلقی نشود. من برای هر نقش ابتدا منیت خودم را از بین می‎برم و تلاش می‎کنم خودم را خالی کنم. البته ‎سعی می‎کنم، این چنین باشم، چون کار بسیار دشواری است و در عمل ناممکن، پس تلاش می‌کنم، حداقل در حد پنج درصد، خودم را از دانش و هر چه خودم هستم، خالی کنم و نقش تازه، روی بوم خالی من بیفتد. این حرف‌ها شاید بلندپروازانه باشد. خانه خالی کن دلا تا منزل جانان شود.
شخصیت‏هایی که تاکنون بازی کرده‎اید، وجه مشترکی دارند و آن تلطیف شخصیت‏هاست. نقش‏ها دچار بحران‏ها و مشکلات متفاوتی‌اند، اما همان‌طور که گفتید یک احساس مهار و شاید مخفی شده نمی‎گذارد که تماشاگر از دیدن موقعیت این شخصیت‏ها تحت فشار قرار بگیرد.
بخش زیادی از بازیگری، ظاهر شدن خود بازیگر است. اگر کسی بگوید کاملا در اختیار نقش بودم، فقط حرف است و در عمل اتفاق نمی‎افتد. همیشه سعی می‎کنم، تیزی نداشته باشم، ضد انجماد عمل می‎کنم، شناگرم و بیشتر با آب سروکار دارم، از محیط‏های خشن که باعث درگیری می‎شود، فرار می‎کنم، بیشتر به طبیعت علاقه دارم؛ پس چون این خصوصیات را دارم نقش‏ها هم این شکلی می‎شود و اگر بازیگر دیگری آن‏ها را بازی کند، حتما شکل دیگری خواهد شد. به هر حال هر بازیگری خودش پرسونایی دارد و با وجود تنوع، درصدی از این نقش‌ها رنگی از او می‎گیرند و شخصیت خود بازیگر در اجرای نقش نمود پیدا می‎کند. به ‌هر حال هر چقدر سینما جلوتر می‎رود و ابزارش پیشرفته‎تر می‎شود، بازیگری از وجه خودنمایانه دورتر می‎شود.
در جشنواره سه فیلم دارید، «خانه پدری»، «قصه‏ها» و« تراژدی». « خانه پدری» اولین تجربه سینمایی شما با کیانوش عیاری است.
خانه پدری فیلم خاصی است و اصولا برای همکاری با کیانوش عیاری بازیگر باید پرحوصله باشد، هم به لحاظ طولانی شدن زمان فیلمبرداری و هم تعداد برداشت‏ها. بنابراین وقتی قرار باشد با آقای عیاری همکاری کنم به جای دو ماه معمول ساخت یک فیلم، خودم را برای پنج ماه آماده می‎کنم و پذیرای صد برداشت هم هستم چون ایشان کمال‌گراست و تا آنی نشود که می‎خواهد، صحنه را رها نمی‎کند. آقای عیاری دکوپاژ از پیش تعیین شده ندارند که یک کادری را از قبل در ذهن داشته باشند و بخواهند همان را عینا بچینند، آقای عیاری سیال و گریزنده هستند.
چه توصیف خوبی.
در فیلم‏های آقای عیاری یک زندگی در جریان است که نمی‎توان آن را نگه داشت، حالا این‌که این خروش چگونه در کادر دوربین قرار بگیرد، یک بداهه است، شهودی است.
فیلم «قصه‌های» خانم بنی اعتماد و بازی در نقش آقای حلیمی که بیست سال بیشتر پیرتر شده است.
آقای حلیمی که در «خارج از محدوده» با بوروکراسی حاکم بر اداره‌ها مشکل بسیار داشت، حالا بعد از این همه سال می‌بینیم که دوباره این مشکلات را پیرامون موضوعی دیگر دارد و متاسفانه برخوردها با او بدتر از گذشته است. آقای حلیمی یک تیپ اجتماعی بود که در چارچوب فیلم «خارج از محدوده »خوب جا افتاد.
«تراژدی» اولین تجربه کارگردانی آزیتا موگویی است؟
کارگردانی بود که کوتاه نمی‌آمد و در صحبت با بازیگر ایده‌های خوبی داشت برای همین می‌خواستم بیشتر با هم صحبت کنیم تا جنبه‌های تازه‌تری از شخصیت فیلم را برایم بازگو کند. درواقع فهم و درک کارگردان در صحبت با بازیگر خیلی بالا بود و البته حضور فیلمبردار جوان و پروسواسی چون هومن بهمنش هم خیلی کمک کرد. زمان فیلمبرداری شاید کمی طولانی شد، اما من این دقت و آهستگی لازم را دوست داشتم.
در این سال ها خیلی تئاتر کم بازی کردید، دلیل خاصی دارد
برای تئاتر احترام و ارزشی بیش از این قائل هستم که با دو هفته تمرین، روی صحنه بروم. برای نمایش«کارنامه بندار بیدخش» که فقط ۵۰ دقیقه بود، ما دو ماه تمرین کردیم. از تئاتر به دلیل این‌که هنر بسیار متعالی و بزرگی است، توقع خیلی زیاد دارم. دوست دارم در نوشته و کارگردانی یک اتفاق بیفتد، در چند کارگردان جوان این اتفاق را می‌بینم و فکر می‌کنم این اتفاق پیش بیاید.
کار با جوان‌ها را خیلی دوست دارید؟
با جوان‌ها راحت‌تر از استادها هستم. استادها تصور می‌کنند هرچه نوشته و می‌گویند درست است و راه گفت‌وگو و کلنجار بسته می‌شود، مگر کارگردان های خیلی بزرگ که نیازی به بحث ندارند، ولی با جوان‌ها می‌شود بحث کرد تا کار بهتر شود، آن‌ها همیشه آماده این بحث‌ها هستند.
اگر فرض کنیم همه اسبابی مهیا باشد، دوست دارید در چگونه فیلمی بازی کنید؟
در سینما، سینما دوستان می‌گویند که بازیگر در سینما نباید نقش بازی کند، باید خودش باشد. دوست دارم نقشی را بازی کنم که در ژرفای خودم تکاپو و تلاش کنم و ببینم در درونم دیگر چه چیزی است. این را هم باید بگویم و باز امیدوارم تعریف از خود تعبیر نشود. من فقط در فیلم‌های سطحی "نقش" بازی کرده‌ام و در فیلم‌ها و مجموعه‌های تلوزیونی بهتر "نقش "بازی نکردم، بلکه روحیه، نگاه و فرهنگ آن شخصیت را با خودم یکی کردم و خودم بودم. من نمی‌دانم دکتر قریب چگونه راه می‌رفته، چقدر قهرمان بوده، چقدر به مردم کمک می‌کرده و ... درواقع آنچه در «روزگار قریب» دیدیم، تصویر ایده‎آلی از دکتر قریب بود، در ظاهر و باطن من. احساس می‌کنم در چنین آثاری خیلی بهتر هستم یا نقش‌هایی که می‎توانستم در آن موقعیت باشم مثل «آقایوسف». بنابراین هرگاه خودم هستم و از وجود و احساس و عواطف و نگاه و حساسیت‌های خودم استفاده می‌کنم ‏، نقش تاثیرگذارتر است و من راضی‎تر.

بیوگرافی
مهدی هاشمی متولد ۱۳۲۵ لنگرود است، او که سال ۱۳۵۲ از رشته هنرهای نمایشی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد، از نوجوانی در تئاتر فعالیت می‌کرد و از سال ۱۳۴۸ هم با تشکیل گروه تئاتر «پیاده»به صورت حرفه‌ای وارد این عرصه شد. هاشمی سینما را از سال ۱۳۵۸با بازی در فیلم «زنده باد ...» ساخته خسروسینایی شروع کرد و از آن دوران تاکنون از بازیگرهای شاخص و گزیده کار سینمای ایران است. هاشمی در تلویزیون هم نقش‌های به‌یادماندنی بسیاری را ایفا کرده است که در میان آن‌ها می‌توان به مجموعه تلویزیونی «سلطان و شبان» اشاره کرد. هاشمی تاکنون موفق به دریافت دو سیمرغ بلورین برای فیلم‌های «دو فیلم با یک بلیت» از جشنواره نهم فیلم فجر و «آلزایمر» و «آقایوسف» از بیست‌ونهمین جشنواره فیلم فجر شده است.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]پابه‌پای هما روستا ازکودکی تا امروز[/h][h=1]سینما به ما جواب نداد[/h]در میانه گفت‌وگو از هما روستا که با شوقی عجیب و باآرامش و طمانینه‌ای خاص، خاطره‌هایش را از بازیگری در تئاتر و همراهی با استاد سمندریان و از تکاپویش برای آموختن بازیگری سینما بازگو می‌کرد؛ پرسیدم، دراین سال‏هایی که گذشت، دوست داشتید چه کارهایی انجام بدهید که نشد و الان جایش را در زندگی‌تان خالی می‎بینید.






. کمی فکر کرد، چشم‌هایش تنگ شد و پاسخ داد: «خیلی کارها، فکر می‎کنم همه آدم‏ها این حس را دارند، آدم دوست دارد در زندگی‌اش خیلی کارها انجام دهد، نقش‏های مهمی‎ وجود دارد که دوست داشتم بازی کنم، دوست داشتم همسرم از دنیا نمی‎رفت»و بعد با بغضی فروخورده ادامه می‌دهد: «نمی‎دانم خیلی چیزها.»
رامک صبحی

طی این چند روز که داشتم اخبار وگفت‌وگوهای شما را رصد می‎کردم، به خبرنمایش «باغ آلبالو» برخوردم که در بیشتر رسانه‏ها با تاکید بر بازگشت شما پس از ۱۳ سال به تئاتر تنظیم شده بود، نکته جالب برایم بازخوردهای این خبر بود که به‌نظر می‌رسید، اغلب هم از سوی نسل جوان نوشته شده است، برای شما آرزوی سلامتی کرده بودند و طول عمر ۱۰۰ ساله، یاد آقای سمندریان را گرامی‎داشته بودند و از فیلم‏های شما اسم برده بودند و یکی هم نوشته بود ای کاش به سینما بازمی‎گشتید، دل‌تان برای سینما تنگ نشده است؟
در مورد سینما دیگر از من گذشت، حضور در سینما برای خودش یک سنی دارد و نقش‏هایی که امروز در سینما به من بخورد خیلی کم است، نقش‏هایی هم اگر باشد، شاید مرا ارضا نمی‎کند. می‎دانید که همیشه روی انتخاب نقش‏هایم وسواس داشتم، هر نقشی را بازی نمی‎کردم و الان هم به نظرم دیگر خیلی دیر شده است..
دیر که نیست و این شاید از بدشانسی سینما باشد که شما و بازیگرهایی چون شما از آن دور می‎مانید.
به هرحال ممنون از آنچه برای من نوشته‎اند، ولی باید نقش به من بخورد، در سن من باشد تا بتوانم آن را بازی کنم. همین‌طور به صرف حضور در سینما نمی‎توانم نقشی را انتخاب کنم و این برایم جذاب نیست.
درباره ویژگی نقشی که بتواند شما را جذب کند و مجاب برای انتخاب، توضیح می‎دهید؟
نقش باید مرا درگیر خودش کند، آسان نباید آن را به دست بیاورم باید روی آن فکر کنم، در درون خودم آن‎را این‌ور و آن‌ور کنم تا بالاخره دستاویزی پیدا کنم و بعد از آن تازه شروع می‎کنم، روی جزییات و فیزیکم کارکردن؛ این‎که شخصیت چگونه می‎نشیند، چگونه رفتار می‌کند و مانند این‎ها. درواقع نقشی که فقط در آن حضور داشته‌ باشم، چندان برایم جذاب نیست. من در زندگی خودم حضور دارم.
در این میان، تئاتر و سینما هرکدام چه جایگاهی برای شما دارد؟
من از تئاتر آمده‎ام، تحصیلات تئاتری دارم و راستش اصلا فکر سینما را نمی‎کردم و دوست داشتم همیشه روی صحنه تئاتر باشم، اما بعد از انقلاب و در دورانی که به ‎هر حال تئاتر دچار مشکلات و محدودیت‏هایی شد، بیشتر اهل تئاتر به سوی سینما رفتند و من هم مانند آن‏ها، سینما جذابیت‏های خودش را دارد. سینما برایم جهان تازه‌ای بود که باید در آن بازیگری از نوع دیگری را تجربه می‎کردم. هر دو بازیگری است، دنیای بازیگری در هر دو برایم یکسان بود، اما با تکنیک‏های متفاوت که باید آن را در سینما می‎آموختم. در این‌جا هم حرف اول را برایم درگیری با نقش می‎زد، برای دیدن فیلم‏هایم به سینما می‎رفتم و بازیم را تحلیل می‎کردم که مثلا چرا این‌جا این قدر بد هستم، شاید اگر در این صحنه طور دیگری بازی می‎کردم بهتر بود و ... آرام‌آرام خودم داشتم به یک نکته‏هایی در سینما می‎رسیدم که متاسفانه سینما به من جواب نداد. سینما وابسته به فیلمنامه است و بعد هم کارگردان، اما در تئاتر بازیگر سلطان صحنه است، در سینما بازیگر آویزان کارگردان است و هشتاد درصد یک فیلم وابسته به کارگردان است و بیست درصد شاید به بازیگر برسد و این تفاوت برایم خیلی زیاد بود. در سینما باید با کارگردانی مواجه شوی که بتواند تو را در تاریکی هدایت کند تا به در و دیوار نخوری. سینما، به نظرم برای بازیگر، تاریکی است، در سینما باید لحظاتی از زندگی یک آدم را بازی کنی و کارگردان باید بتواند به تو قبل و بعد آن لحظات را بگوید و تو باید بتوانی تداوم نقشت را حفظ کنی، ولی در ضمن کارگردان باید خیلی به تو کمک کند، من در طول این سال‏ها ،تعداد اندکی فیلم در سینما بازی کردم، شاید بیشتر می‌توانستم اما انتخاب می‎کردم و می‎ترسیدم. چون باور داشتم نقش فیلمنامه و کارگردان در سینما خیلی مهم است و این‌که با چه کسانی کار می‎کنی، اطرافت چگونه آدم‏هایی قرار می‎گیرند.
و این نگرانی‏ها را برای تئاتر نداشتید...
در تئاتر از خانه‌ات جدا نمی‎شوی، ساعت تمرین داری، قدیم‎ترها ما ممکن بود، برای اجرای یک نمایش شش ماه تمرین کنیم، خیلی هم خوب بود؛ اصلا آن دنیا متعلق به ما بود. در تئاتر یک نقش را از اول تا آخر بازی می‎کنی، در حالی‌که بازی در سینما به قطعه‌ای از یک پازل می‎ماند که باید در مجموع قطعه‏ها درست سرجای خودش قرار بگیرد و این درست جا افتادن دست بازیگر نیست، دست کارگردان است. سینما را دوست داشتم هنوز هم دوست دارم، نمی‎گویم بیشتر از تئاتر، اما آن تکنیک بازیگری سینما را دوست دارم و شاید باید بیشتر می‎آموختم و تجربه می‎کردم تا برسم به جایی‌که خودم از خودم راضی می‎شدم. چون من خیلی سخت از خودم راضی می‎شوم، البته از دیگران هم سخت راضی می‎شوم.
اما به خودتان سخت‌تر می‎گیرید.
بله، خیلی سخت.
برگردیم به سال‏های دور، علاقه و کشش به تئاتر و تحصیل در دانشگاه هنرهای دراماتیک بخارست، چطور پیش آمد، این گرایش ریشه در کجا داشت، خانواده یا ...
ازکودکی و دوران مدرسه علاقه زیادی به تئاتر داشتم. من در مسکو تحصیل کردم..
چند سال‌تان بود که از ایران رفتید؟
شش سالم بود. تئاتر در آن کشورخیلی پیشرفته بود و درواقع من با تئاتر بزرگ شدم، چون در مدرسه این هنر خیلی جدی دنبال می‎شد. ما را به تئاتر‏های مخصوص کودکان می‎بردند، مرتب تئاتر اجرا می‎کردیم، برای ساعت‏های فوق برنامه، رشته‏های مختلف هنری داشتیم و من تئاتر را انتخاب کرده بودم و کم‌کم دنیای نمایش از بازی بازی‏های کودکانه و ادا در آوردن مقابل آینه با کفش‏ها و لباس‏های مادر، تبدیل شد به یک خواسته درونی و انتخابی برای آینده؛ اما پدرم مثل خیلی‌های دیگر، مخالف بود و دوست داشت من پزشک یا مهندس بشوم و بعد هم می‌گفت، می‎توانی در کنار این‏ها به تئاتر هم برسی. دو سال را به همین دلیل از دست دادم، به اصرار پدرم رفتم دانشگاه و یک سالی داروسازی خواندم و بعد باز هم با توصیه پدرم رشته شیمی‎آلی را انتخاب کردم. با وجود این‌که درسم خیلی هم خوب بود و نمره‏های خیلی خوبی می‎گرفتم و استادهایم خیلی راضی بودند، اما خودم حال خوبی نداشتم و عشق نمی‎ورزیدم، خسته‎ام می‎کرد.
مسکو دانشگاه رفتید؟
نه، بعد از دیپلم رفتیم آلمان. دو سال در آلمان این رشته‏ها را در دانشگاه خواندم..
طی این دوسال به تماشای تئاتر هم می‎رفتید و آن را دنبال می‎کردید.
وقت زیادی نداشتم، چون مدام باید درس می‎خواندم، اما ذهن و تخیلم درگیر تئاتر بود، به دیدن نمایش‏های روی صحنه هم می‎رفتم.
پس چطور شد که بالاخره وارد دانشکده هنرهای دراماتیک شدید؟
درواقع یکی از استادهایم با پدرم صحبت کرد و گفت که دختر شما مهندس می‎شود، اما هیچ‌وقت مهندس خوبی نمی‌شود، چون با بی‌تفاوتی سر کلاس می‎نشیند.
استادتان از علاقه شما به تئاتر خبر داشت.
یادم می‎آید یک روز در لابراتوار دانشگاه، مشغول آزمایش یک ماده خیلی خطرناک بودیم، باید به کمک لوله‏های مخصوص ماده را می‎مکیدیم و آزمایش را انجام می‎دادیم، استاد تاکید کرده بود که این ماده سمی‎ است و باید خیلی مراقب باشیم و حتی چشیدن قطره‎ای از آن می‎تواند کشنده باشد. من به ظاهر مشغول آزمایش بودم، اما در خیالم با اتللو و دزدمونا سر می‎کردم و حال و هوای دیگری داشتم، یک‌دفعه به خود آمدم و دیدم تمام آن ماده در دهانم است، بلافاصله برگرداندم و استاد سریع مرا به کلینیک دانشگاه برد و معده‏ام را شست‌و‌شو دادند، خیلی ترسیده بودم و گریه می‎کردم. استادم که خیلی عصبی و ناراحت بود، به من گفت معلوم است چه می‎کنی، جواب دادم در آن لحظه دزدمونا شده بودم و بعد هم با او دردودل کردم وگفتم به تئاتر علاقه دارم و دوست دارم این رشته را بخوانم. او خیلی مرا تشویق کرد و گفت کسی که بتواند در این رشته موفق بشود برای ما خیلی باارزش و محترم است و خلاصه پیش پدرم آمد و دو ساعتی با هم صحبت کردند تا این‌که پدر راضی شد، ولی به من گفت باید از جلوی چشمم دور شوی و مرا به بخارست فرستاد.
چند سال‌تان بود؟
فکر می‎کنم بیست، بیست‌ویک.
فضای دانشگاهی و هنری بخارست در آن سال‏ها چگونه بود؟
خیلی خوب. در اروپای شرقی تئاتر خیلی جدی است. به هر حال دیگر نمی‌خواستم زمان را از دست بدهم چون رومانیایی بلد نبودم، ابتدا باید یک‌سالی زبان می‎خواندم و بعد از قبولی در امتحان، می‎توانستم سر کلاس‏های رشته خودم بنشینم، برای این‌که فرصتم از دست نرود، نزد رئیس دانشکده رفتم و از او خواستم همزمان با شرکت در کلاس‏های زبان، در کلاس‏های تئاتر هم شرکت کنم و گفتم اگر ترم اول از پس امتحان‏ها برنیامدم، مرا رفوزه کنید. او هم پس از کمی‎ فکر و با دیدن اشتیاق من، این پیشنهاد را قبول کرد و گفت اگر نتوانی باید این یک‌سال را دوباره بگذرانی و به هر حال من سر کلاس‏های بازیگری رفتم، زبان اصلا نمی‌دانستم و خیلی نکات را نمی‎فهمیدم، از طرفی هم‎کلاسی‏هایم خیلی سر به سرم می‎گذاشتند، بچه‏های هنر هم می‎دانید که خیلی شیطان هستند، خلاصه یواش‌یواش زبان رومانیایی را آموختم و ترم هم به پایان رسید، امتحان دادم که اجرای یک مونولوگ بود، خیلی خوب اجرا کردم و استادم دیگران را هم دعوت کرده بود تا کار مرا ببینند، چون من تنها ایرانی بودم که آن‏ها در طول زندگی‌شان دیده بودند.
در دوران دانشجویی بیشتر آثار کدام نویسنده‏ها را اجرا می‎کردید، کارگردانی هم می‎کردید؟
نه فقط بازی می‎کردم، کلاس دیگری هم برای رشته کارگردانی بود که گاهی اوقات برای آن‏ها بازی می‎کردیم، در دانشکده رسم بود که سال آخری‏ها، نمایشی را در حضور تماشاگرا اجرا کنند. یعنی بلیت فروخته می‎شد و تماشاگر به دیدن یک کار دانشجویی می‎آمد. یادم می‎آید ما برای این اجرا «دن‌کیشوت» سروانتس را انتخاب کرده بودیم که یک دانشجوی فرانسوی آن را دراماتولوژی کرده بود و متنش را خیلی دوست داشتم و این اولین مواجه من با تماشاگران بود. روی متن‏های مختلفی کار می‎کردیم، به‌خصوص چخوف. اصلا موضوع پایان‌نامه دانشگاهی‌ام چخوف بودکه برای آن هم به صورت عملی در نمایش «ایوانف» نقش ایوانوا زن ایوانف را بازی کردم و هم متنی نوشتم درباره چخوف، البته دانشجوها از متن نویسندگان رومانیایی هم استفاده می‎کردند، اما من کمتر به سراغ این متون می‎رفتم.
در آن دوره اصلا با متن‏های ایرانی آشنایی داشتید؟
فارسی بلد نبودم، وقتی به ایران آمدم فارسی را آموختم.
سال ۱۳۴۹ به ایران بازگشتید، چرا؟
پدرم فوت کرده بود، او همیشه به من می‎گفت وقتی بزرگ شدی و درست را تمام کردی باید به ایران برگردی. در درونم نسبت به ایران هم حس نوستالژیکی داشتم. تصاویر مبهمی‎از ایران در ذهنم بود و کشش درونی قوی داشتم. بعد از فارغ‌التحصیلی به آلمان بازگشتم، خانواده‌ام بعد از فوت پدر در برلین زندگی می‎کردند و قرار بود من هم در برلین کارم را شروع کنم، ولی چون لهجه داشتم، می‎خواستند مرا به شهر دیگری بفرستند تا ضمن یکی- دو سالی کارکردن، لهجه‌ام بهتر شود؛ اما من تصمیم گرفتم به ایران بازگردم، نمی‎دانم چرا، واقعا هنوز هم نتوانستم دلیل خاصی برای این تصمیم پیدا کنم، شاید دلیلش همان کشش درونی به ایران بود. به هر حال آمدم ایران و ماندم.
در ایران چگونه با فضای نمایش و تئاتر و آدم‏هایش آشنا شدید.
فارسی که خوب بلد نبودم، اگر کسی خیلی تند و غلیظ صحبت می‎کرد، اصلا حرف‌هایش را نمی‎فهمیدم و باید با من شمرده و آهسته حرف می‎زدند. یکی از آشناها مرا به دکتر فروغ رئیس دانشکده هنرهای دراماتیک معرفی کرد. وی به من گفت چون فارسی بلد نیستی و با فضای تئاتر ایران هم آشنایی نداری، نمی‎توانی الان بازی کنی، او گفت در دانشکده ما استادانی مثل آقای شنگله، سمندریان و ... تدریس می‎کنند، سر کلاس آن‏ها برو و ببین دوست داری با کدام یک همکاری کنی. سر کلاس‏ها رفتم و بعد به او گفتم روش‏ها با آنچه آموخته‎ام، خیلی متفاوت است. برای همین پیشنهاد دادم زنگ فوق برنامه را به من بدهند و او هم قبول کرد و شروع به کارگردانی کردم، چون خودم هم سن کمی داشتم، با دانشجوها خیلی راحت بودم.البته هنوز هم با جوان‏ها خیلی راحت هستم. مدتی بعد «باغ وحش شیشه‌ای» تنسی ویلیامز را روی صحنه بردیم که تماشاگران زیادی داشت. یک متن ایرانی هم اجرا کردیم که نوشته خانمی ‎بود و اسمش را به یاد نمی‎آورم. برای نمایش‏ها بلیت می‎فروختیم و تماشاگر هم داشتیم، درواقع کارهایی که در بخارست تجربه کرده بودم این‌جا هم انجام می‎دادم، به‌ویژه که دانشجوها تجربه اجرا مقابل تماشاگر را نداشتند، مگر این‌که کارگردانی آن‏ها را برای بازی روی صحنه تئاتر‏های رسمی‎انتخاب می‎کرد و برای اولین بار بود که این اتفاق در دانشکده هنرهای دراماتیک و برای تئاترهای دانشجویی می‎افتاد. اتفاقا آقای شنگله و سمندریان هم به دیدن نمایش ما آمدند، آن موقع آقای سمندریان همسر من نبود، بعد از دیدن تئاتر از کارم تعریف کرد و حتی گفت بهتر و ظریف‌تر از من کار کردی، حالا نمی‎دانم یقه‎اش گیر کرده بود یا این‌که واقعا از نمایش خوشش آمده بود.
فکر می‎کنم هر دو .... در این میان به دیدن تئاتر هم می‎رفتید.
بله، تئاتر‏هایی که می‎دیدم به نظر عجیب و غریب می‎آمد. شاید تنها نمایش که در آن سال‏ها پسندیدم، اجرای «کرگدن‏ها» به کارگردانی آقای سمندریان در تالار فردوسی دانشگاه تهران بود. تماشاگرراز درودیوار آن سالن بالا می‎رفت و بازیگرهای نقش کرگدن از میان تماشاگر‏ها می‎گذشتند، می‎دویدند و اجرا برای آن سال‏ها خیلی مدرن بود. یک نمایش آقای شنگله را هم که خانم خوروش و آقای نصیریان بازی می‎کرد، دوست داشتم، راستش نمایش‏های دیگر را خیلی به یاد نمی‎آورم.
فارسی‌تان بهتر شده بود؟
خواندن و نوشتن را با پرسیدن کم‌کم یاد گرفتم، و شروع کردم به خواندن نمایشنامه‏ها و در این میان آقای انتظامی ‎برای نمایش« بازرس گوگول» مرا انتخاب کرد، عکس این اجرا را می‎توانید در اداره تئاتر ببینید.
با فضای پشت صحنه، نحوه تمرین‏ها و خلق و خوی ایرانی‏ها، راحت بودید.
راحت که نه، مجبور بودم خودم را وفق بدهم.
تفاوت‏ها در چه بود.
زبان خیلی مهم بود و هنوز فارسی را به درستی صحبت نمی‎کردم، از طرفی با روحیه ایرانی‏ها هم خیلی آشنا نبودم و برایم سوتفاهم‏هایی پیش می‎آمد. پچ‌پچ کردن‏ها، تعارف‏های زیاد، البته خیلی سخت نبود شاید بیشتر غریب بود. من آدم خیلی زود باوری بودم، سمندریان همیشه می‎گفت اگر یکی به تو بگوید سرچهارراه فیل هوا می‎کنند، تو می‎گی کجا، بدو بریم ببینیم. به هر حال بچه‏ها سر کار دروغ‏هایی می‎گفتند که باور می‎کردم، اما کم‌کم با این خصوصیات آشنا شدم و یاد گرفتم چه را باید باور کنم و چه را نباید. آدم خیلی رکی هم بودم، اگر کسی نظرم را درباره بازیش می‎پرسید، اگر خوشم نیامده بود، بی‌رودربایستی به او می‎گفتم و طبعا این با روحیه پرتعارف ایرانی سازگار نبود یا ممکن بود به یکی رک بگویم من از شما خیلی خوشم نمی‎آید، بدشان می‎آمد، در حالی‌که دوست داشتند من هم مثل خودشان واقعیت را نگویم و تعارف کنم. اما یواش‌یواش یاد گرفتم، نه این‌که دروغ بگویم، یادگرفتم چگونه از کنار چنین موقعیت‏هایی رد شوم.
تا نه به خودتان صدمه بزنید و نه به دیگری.
بله، البته خیلی دیر یاد گرفتم، اساسا جا افتادن در جامعه و درک روحیات مردم برایم سخت بود، اما الان جا افتادم و می‎شناسم. یادم می‎آید به همراه مادر و برادرهایم رفته بودیم اسکی، همه جا پوشیده از برف بود و یک خانواده ایرانی سفره سفید بزرگی روی برف پهن کرده بودند و بوی عطر قورمه سبزی و پلو همه ‌جا پیچیده بود. از کنارشان که رد شدم، هم تعجب کرده ‎بود و هم عطر قورمه سبزی بی‌تابم کرده بود، همین‌طور که نگاه می‎کردم، پدر خانواده گفت بفرمایید و من هم بلافاصله نشستم. خانواده‌ام که کمی‎عقب‌تر از من بودند، مرا دیدند که پای سفره نشسته‌ام، پرسیدند چه می‎کنی، گفتم آقا، گفت بشین، اتفاقا برایم غذا هم کشیده بودند، مادرم گفت پاشو، این تعارف است. آن‏ها اصرار کردند، اما مادرم به من سقلمه می‎زد که بلند شو. این تعارف‏ها را نمی‎فهمیدم، وقتی یکی می‎گفت قربون شما می‎گفتم باشه.
این سختی و ناآشنایی‏ها باعث نشد به فکر رفتن بیفتید؟
چرا خیلی دودل بودم، ولی غرورم اجازه بازگشت نمی‎داد چون در آلمان خانواده و دوستانم گفته بودند تو نمی‎توانی در ایران زندگی کنی و می‎خواستم ثابت کنم که می‎توانم، بعد از چند سال هم که ازدواج کردم و دیگر ماندگار شدم.
از ازدواج‌تان با زنده‌یاد سمندریان بگویید.
دانشجوها سمندریان را خیلی دوست داشتند.
جوانی‏ها هم همین قدر اتوریته داشتند.
آره، ولی با دانشجوها خیلی مهربان و صمیمی‎ بود، به‎وقتش بسیار سخت‎گیر بود، اما به وقتش هم بچه‏ها را لوس می‎کرد.خلاصه دانشجوها خیلی دوست داشتند، استادشان ازدواج کند، برای همین پیش من همیشه تعریف او را می‎کردند و می‎گفتند استاد بهترین مرد دنیاست، خوش‌تیپ و مهربان و اصلا حرف ندارد. جلوی سمندریان هم تبلیغ مرا می‎کردند، خود این تعریف‏ها باعث شد که همدیگر را ببینیم و نسبت به هم کنجکاو شویم، ولی هنوز به فکر ازدواج نبودم. سمندریان هم که اصلا ضد ازدواج بود وبه دانشجوهایش توصیه می‎کرد ازدواج نکنند.
عقیده داشتند جلوی خلاقیت‏های هنری را می‎گیرد.
بله، مثالش هم همیشه در مورد ماست بود که اگر ازدواج کنی باید بروی ماست بخری و درگیر زندگی و مرد خانه می‎شوی و جایی برای هنر نمی‎ماند. تا این‌که برای شرکت در جشنواره‎ای جداجدا رفتیم شیراز، دانشجوها که فهمیدند من هم شیراز هستم، به زور مرا جاهایی می‌بردند که خودشان می‎رفتند و من هم که جایی را بلد نبودم، پس سمندریان بلیت به من می‎داد و تئاترهای مختلفی مرا می‎برد و این‌گونه با هم آشنا شدیم؛ اما محدودیت خانوادگی نمی‎گذاشت خیلی راحت با هم رفت وآمد داشته باشیم، من حتما باید سر یک ساعتی خانه بودم و مادرم خیلی سخت‌گیری می‎کرد و نگرانم بود. هنوز آن موقع‌ها به او، آقای سمندریان می‎گفتم پس خواستم که به دلیل این مشکلات ارتباط‌مان را قطع کنیم. سمندریان دو - سه روزی فکر کرد و بعد برای خواستگاری پیش مامانم آمد، اما سپرد که ماجرای ازدواج‌مان را به کسی نگویم چون خیلی تبلیغ ضد ازدواج کرده بود. خلاصه ازدواج کردیم و به کسی نگفتم تا این‌که بعد از یک هفته، یکی فهمید و در روزنامه تیتر زدند خولی بزرگ ضد ازدواج، ازدواج کرد. چون سمندریان به دانشجویانش خولی می‎گفت که یک نشانه بین خودشان بود و خودش هم خولی بزرگ بود. به هرحال این طوری همه ماجرای ازدواج ما را فهمیدند و آن‏هایی که در رودربایستی مانده بودند تندتند ازدواج کردند.
این ازدواج در مسیری کاری هردوی شما چه تاثیری گذاشت؟
من بازیگر ثابت تئاترهای او شدم و از این همکاری خیلی راضی بودم؛ چراکه او جزو بهترین کارگردان‏های تئاتر ایران بود و خیلی خوب با بازیگر‏ها کار می‎کرد. وقتی در نمایش‏های سمندریان بازی می‎کردم دائم درگیر کار بودم، البته این همکاری هم خوب و هم بد بود. برای این‌که هم شغل بودیم و چون به او عادت کرده بودم، نمی‎توانستم با کارگردان دیگری همکاری کنم و زمانی که سمندریان ناخواسته از تئاتر دور شد، این کارنکردن برایم سخت بود، چند باری با کارگردان‏های دیگر کار کردم، اما راحت نبودم و راضی‌ام نمی‎کرد و پس رفتم سراغ کارگردانی تئاتر.
هیجان و عطش بازیگری را به کارگردانی منتقل کردید.
بله، می‎شود این چنین گفت و کم‌کم بیشتر اهل تئاتر به سینما کوچ کردند، من دیرتر به سینما رفتم چون سال ۶۱ پسرم کاوه به دنیا آمد.
اولین فیلم سینمایی شما «گزارش یک قتل»ساخته محمد علی نجفی بود؟
آقای نجفی روزی به خانه ما آمدند، تا فیلم آماتوری یکی از دوستان ما را ببیند که من هم در آن بازی می‎کردم، من و کاوه خانه نبودیم. گویا ایشان برای فیلمش دنبال بازیگر می‎گشت و منتظر مانده بود تا ما به خانه برگردیم و بعد پیشنهاد همکاری داد، نمی‎دانستم که چه باید بکنم هنوز برای حضور درسینما دودل بودم.
دوست داشتید و نگران بودید یا ...
آره دوست داشتم اما فضای آن سال‏ها برایم ناشناخته بود و همین‌طور آدم‏هایی که در سینما حضور داشتند، قوانین جدید، رفتارهایی که باید ‎داشتم تا مشکلی به وجود نیاید. در بعد از انقلاب فقط تجربه تئاتر «مرده‏های بی کفن و دفن »را داشتم که سال ۵۸ در تالار وحدت اجرا شد.
اما بالاخره پذیرفتید، تجربه خوبی بود؟
بله. با ناصر‏هاشمی‎ و مهناز افضلی هم بازی بودم. آقای نجفی به دلیل آرشیتکت بودن، فضاهای باورپذیری را طراحی می‎کند و در کل تجربه خوبی بود و جذاب. البته بعدها که فیلم را دیدم پیش خودم می‎‌گفتم کاش یک صحنه‏هایی را طور دیگری بازی کرده بودم. یادم نیست چگونه بودم، اما فکر می‎کنم خیلی ایراد داشتم. در آن سال‏ها، چند بار نامزد سیمرغ بلورین شدم، همیشه از نبردن جایزه خوشحال می‎شدم، چون نمی‎دانستم زمان گرفتن جایزه باید چه‌کار کنم. یادم می‎آید برای فیلم «پرنده کوچک خوشبختی» هم نامزد دریافت جایزه بودم، در مراسم اختتامیه من و پروانه معصومی‎کنار هم نشسته بودیم، پروانه به من گفت نمی‎دانم اگر برای گرفتن جایزه صدایم کنند، کیفم را چه کنم، گفتم برایت نگه می‎دارم و بعد به او گفتم دوست ندارم جایزه را بگیرم. دلیلش را هم نمی‎دانم، ولی احساس می‎کردم کار خودم را کرده‎ام و نیازی به جایزه ندارم و اتفاقا پروانه معصومی‎ سیمرغ را به خانه برد و من خیلی خوشحال شدم و به او تبریک گفتم.
خوشحالی دیگران باید خیلی لذت بخش باشد.
آره خیلی، می‎دانید که خوشحالی و خنده مسری است.
شما یک سال پس از«گزارش یک قتل»، «پرنده کوچک خوشبختی » را بازی کردید و دو سال بعد از آن در اولین تجربه کارگردانی آقای سمندریان «تمام وسوسه‏های زمین» حضور یافتید، فیلم‏هایی با حال و هوای کاملا متفاوت. مردم نقش شما را در «پرنده کوچک خوشبختی» خیلی دوست داشتند.
علاقه مردم را به یاد دارم، دخترهای جوان مرا پیدا می‌کردند و دوست داشتند با من حرف بزنند و الان هم که بزرگ شده‌اند هنوز از آن فیلم یاد می‎کنند. با نقش درگیر شدم و کلنجار رفتم؛ اما به نظرم فیلم می‎توانست خیلی بهتر شود.
و «تمام وسوسه‏های زمین»؟
این فیلم را خیلی دوست داشتم، فیلم خیلی جلوتر از زمان خودش بود اگرچه منتقدان فیلم را رد کردند، تماشاگرها خیلی با آن ارتباط برقرار نکردند، ولی فکر می‎کنم منتقدین در حق این فیلم بی‌انصافی کردند. آن‏ها سمندریان را نمی‎شناختند، او در مصاحبه‎ای گفته بود فیلم من، یا سبک من و نمی‎دانم چرا منتقدین از این حرف ناراحت شدند. سمندریان در تئاتر برای خودش وزنه‌ای بود و حالا می‎خواست سینما را تجربه کند و ادعایی هم در مورد سینما نداشت و از آن فیلم هم چندان راضی نبود. البته سال‏های بعد تعدادی از همین منتقدین به ما گفتند اشتباه کردیم.
دهه هفتاد را با دو فیلم شاخص «مسافران» و «از کرخه تاراین »آغاز کردید؟ تجربه‏هایی باز هم متفاوت از یکدیگر و جالب این‌که اگرچه دو فیلم به دو جریان کاملا متفاوت سینمای ایران تعلق داشت، اما هر دو را هم مردم دوست داشتند و هم منتقدان، بازی شما هم در دو فیلم تحسین شد.
در فیلم «از کرخه تا راین»، با کارگردانی کار کردم که به لحاظ فکری با هم خیلی متفاوت بودیم؛ اما آدم صادقی بود و به آنچه می‎گفت، اعتقاد داشت. خیلی‏ها به خاطر نان به نرخ روز خوردن خودشان را عوض می‎کنند، ولی حاتمی‎کیا واقعا به فیلمش باور داشت و نکته مثبت این بود که تحمل عقیده دیگران را هم داشت، ما شبیه هم نبودیم، اما توانستیم همدیگر را درک و تحمل کنیم. هنوز هم از دیدن یکدیگر خوشحال می‎شویم. فیلم را هم دوست داشتم، چون پشت چهره همه آدم‏ها، انسان و انسانیت می‎دیدید، آدم‏ها خط‌کشی نشده بودند و این نگاه را دوست داشتم.
همکاری با بهرام بیضایی؟
فیلم‏های بیضایی را خیلی دوست داشتم. از ابتدا در تولید این فیلم دخیل بودم و با بیضایی دنبال تهیه‌کننده و فراهم کردن شرایط تولید فیلم بودیم. بیضایی از دوستان حمید (سمندریان) بود، رفت‌وآمد با هم داشتیم. وقتی به من پیشنهاد بازی در فیلم را داد، ابتدا نمی‎خواستم قبول کنم، چون بیضایی خصوصیات اخلاقی خاصی داشت و کمی‎بدبین بود و فکر می‎کرد اگر کسی تعریفش را می‎کند حتما خواسته‌ای دارد، در حالی‌که واقعا سینمایش را دوست داشتم و بیشتر می‎خواستم در این فیلم، پشت صحنه باشم.
می‎خواستید کمک کنید تا این فیلم ساخته شود.
بله برای همین هم اولش پیشنهادش را قبول نکردم، اما او اصرار کرد و با حمید صحبت کرد و خلاصه راضی شدم و گفت جز ماهرخ و خانم بزرگ، هر نقش دیگری که دوست داری انتخاب کن. برایم فرقی نمی‎کرد و این را به بیضایی هم گفتم و او گفت وقتی نقش مهتاب را می‎نوشتم، به تو فکر می‎کردم، نقشی سمبولیک با آن آینه. من هم پذیرفتم و با این‌که نقشم کوتاه بود، اما خیلی از بیضایی آموختم..
با کارگردان‏های دیگر خیلی متفاوت بود؟
برای بیضایی یک ثانیه هم یک ثانیه است. ابتدا از ریتم درونی فیلم شناختی نداشتم، اما در عمل دریافتم که چگونه می‎شود ریتم یک فیلم را نگه داشت و چطور می‎شود به بازی بازیگر کمک کرد. بیضایی انگار فیلم را قبل از ساخت، در ذهنش دیده بود، وقتی می‎گفت این سکانس باید در ۲۰ ثانیه تمام شود، باید این‌گونه می‎شد، نه یک ثانیه کمتر و نه یک ثانیه بیشتر و اگر این چنین نمی‎شد، تکرار می‎کرد. این شیوه کارکردن خیلی جذاب بود. تا آن زمان کارگردان دیگری ندیده بودم که آن‌قدر روی ثانیه‏های فیلم حساس باشد.خوب بود واقعا خوب بود.
بعد از آن هم تا سال ۸۶ که فیلم «رفیق بد» را بازی کردید، تعداد فیلم‌های‌تان خیلی زیاد نیست. دل‌تان نمی‌خواست بیشتر در سینما باشید؟
چرا، ولی فیلمنامه‎ای وجود نداشت که دوست داشته باشم. در سینما باید روابط عمومی ‎قوی داشته باشی، رفت‌وآمد کنی و ماجراهایی این‌چنین. واقعا این کارها را بلد نیستم و روابط عمومی‎‎ام صفر گنده است.
هنوز تماشاگر حرفه‌ای تئاتر هستید؟
تا جایی که سلامت باشم و ایران باشم، حتما به دیدن تئاترها می‌روم.
آموزشگاه استاد سمندریان نقطه ارتباط شما با چند نسل از جوان‏هایی است که بازیگری را دوست دارند، در ابتدا گفتید میانه خوبی با جوان‏ها دارید، پس حتما آن‏ها با شما درد ودل می‎کنند، از آرزوها و مشکلات‌شان می‎گویند، چقدر به جوانی‏های شما و نسل شما شبیه هستند و چقدر دور.
نسل جوان، تئاتر خوب را به اندازه کافی ندیده است، اصلا مفهموم تئاتر خوب را نمی‎داند. از طرف دیگر تلویزیون و دیده شدن آن‏ها را گول می‎زند و دوست دارند خیلی زود معروف شوند. آینده برایشان مبهم است. وقتی برایشان از نحوه تمرین‏ها و زمانی که برای کارها می‎گذاشتیم، تعریف می‎کنم، چشم‏هایشان برق می‎زند و حسرت می‎خورند، حس خوب کارکردن در آن‏ها وجود دارد، اما امکان و شرایطش را ندارند. باید به آن‏ها خیلی امید بدهیم و اگر این‌گونه نباشد، از بین می‎روند؛ به‌خصوص به آن‏هایی که استعداد دارند، اما شرایط برایشان فراهم نیست. امیدوارم آن‌قدر شرایط تئاتر خوب بشود که این بچه‏ها مجبور نباشند برای گذران زندگی و به خاطر پول در کارهای بی‌ارزش بازی کنند. واقعا جوان‏ها را دوست دارم و دلم می‎خواهد کمک‌شان کنم. برای همین استادهای آموزشگاه را با دقت انتخاب می‎کنم، اگر فرصتی داشته باشم پای دردودل‏هایشان می‎نشینم و آرزوهایشان را می‎شنوم. به آن‏ها می‎گویم زندگی سخت است و تجربه کردن سخت‌تر و شما نباید از سختی بترسید.



هماروستا در تاریخ ۱۳۲۵ درتهران متولد شد. او مدرک کارشناسی ارشدخود را ازدانشکده هنرهای دراماتیک بخارست دریافت کرد و پس از آن به ایران بازگشت و در تئاتر مشغول به کار شد. روستا سینما را با فیلم گزارش یک قتل آغاز کرد و پس از آن در فیلم‌های شاخصی چون «پرنده کوچک خوشبختی»، «تمام وسوسه‌های زمین»، «از کرخه تا راین»، «مسافران«» و ... ادامه داد. روستا تاکنون در چند دوره برگزاری جشنواره بین‌المللی فیلم فجر نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن بوده است.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=1]گنجشکک اشی مشی فیلمی که کودکانه نیست[/h]نشست پرسش و پاسخ «گنجشکک اشی مشی » بعد از نمایش این فیلم در اولین روز با حضور عوامل، در برج میلاد برگزار شد.





به گزارش مدیریت ارتباطات سی و دومین جشنواره فیلم فجر، فیلم «گنجشکک اشی مشی» با فیلمنامه و تهیه‌کنندگی وحید نیکخواه آزاد محصول بنیاد سینمایی فارابی شامل سه اپیزود«بن بست»به کارگردانی مسعود کرامتی ،«نفس»به کارگردانی غلامرضا رمضانی و«مرا بشنو» ساخته وحید نیکخواه آزاد است که هر اپیزود در ۳۰ دقیقه موضوعی اجتماعی مربوط به کودکان و نوجوانان را روایت می‌کند .
مسعود کرامتی کارگردان اپیزود بن بست در این نشست درباره انتخاب فیلمنامه گفت:«وحید نیکخواه سه قصه به من داد که بخوانم شانسم این بود هک به عنوان اولین نفر این داستان ها را خواندم از فیلمنامه بن بست خوشم آمد و آن را انتخاب کردم.»
غلامرضا رمضانی کارگردان اپیزود نفس نیز درباره این که نقش های این بخش چقدر تغییر یافته است توضیح داد:«نمی توان گفت که به متن کاملا وفادار بودم. این که مساله دو مادر را مطرح کنم از منظرگاه خودم دیدم. قصه ای که پیشنهاد شد را به شکلی دوست داشتم برای همین خواستم آن را بسازم.»
نیکخواه آزاد کارگردان یکی دیگر از بخش های این فیلم همچنین تهیه کننده این اثر در این نشست گفت:«من به شدت به تفکیک سینمای کودک و برای کودک اعتقاد دارم ولی به نظرم هر دو یکی است. این فیلم برای کودکان نیست تا حدودی برای نوجوانان است و بعد برای بزرگسالان.»
او همچنین درباره نام فیلم نیز متذکر شد:«موقع نوشتن فیلمنامه عنوان گنجشکک اشی مشی اتفاق افتاد. اگر از چیپس و پفک بگذریم گنجشگگ اشی مشی نام آهنگ فرهاد است و اصلا ترانه کودکانه نیست.»
افشاریان صدابردار این کار نیز که در نشست حضور داشت درباره صدابرداری این فیلم و این که کار کردن با سه کارگردان سخت بوده یا نه گفت:«به نظرم تجربه خوبی بود و هر کارگردان با یک نوع سلیقه و کار بود و این موضوع خیلی خوب بود هر کدام از آن ها یک چیز به کار اضافه می کرد.»
نگار نیکخواه آزاد یکی از بازیگران این فیلم نیز درباره تجربه همکاری با پدرش گفت:«این پنجمین تجربه همکاری با پدرم است. اوایل کمی سخت بود ولی حالا دیگر همدیگر را خوب بلد شده ایم.»
پوریا ایمانی دیگر بازیگر این فیلم هم گفت:«کار کردن با آقای کرامتی قدری سخت است از این نظر که ایشان خود بازیگر هستند ولی از سوی دیگر خیلی هم خوب است چراکه هنگام بازی خیلی کمک می کردند.»
فیلم گنجشکک اشی مشی در اولین روز جشنواره فیلم فجر در سانس سوم در برج میلاد نمایش داده شد.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]بهرام توکلی:[/h][h=1]شخصیت های من ناامید نیستند[/h]«بیگانه» به کارگردانی بهرام توکلی در اولین روز نمایش در برج میلاد به نمایش در آمد و بعد از آن با حضور عوامل فیلم جلسه پرسش و پاسخ برگزار شد.






به گزارش مدیریت ارتباطات سی و دومین جشنواره فیلم فجر؛ بهرام توکلی در این نشست گفت که دوست که در تئاتر این قصه را کار کند اما به کار سینمایی تبدیل شد.
این فیلم به گفته توکلی برداشتی آزاد از متن خارجی اتوبوسی به نام هوس است نه اقتباس از این متن.
او درباره این موضوع که از او پرسیده شد چرا شخصیت های فیلم های او ناامید هستند توضیح داد:«این موضوع را نمی پذیرم که شخصیت های فیلم هایم ناامید هستند بلکه بیشتر درگیری های جدی روحی دارند. نمی شود گفت هر کس که چیزی را نمی پذیرد ناامید است.»

سعید ملکان، تهیه‌کننده این فیلم نیز گفت:« ما برای ساخت فیلم متوسط دورخیز نکردیم سعی ما کار خوب و متفاوت بود؛ این روند متفاوت ساختن را نیز با تیم فعلی ادامه می دهیم.»
او درباره شایعاتی که درباره سرمایه گذاری بابک زنجانی در این فیلم وجود داشت تاکید کرد که ردی از پول بابک زنجانی در فیلم ما وجود ندارد و دخالتی در فیلم ما اصلا وجود نداشته است.

مهناز افشار، بازیگر فیلم «بیگانه» متذکر شد:«این فیلم از جمله شریف ترین و محترم ترین فیلمهایی بوده که کار کرده ام. سینمای بهرام توکلی زندگی است و زندگی کردن را یادآوری می کند، سینمای او برای همه، محترم است.

امیر جعفری بازیگر دیگر این فیلم نیز درباره ایفای نقش اش در این فیلم یادآور شد:« من در این فیلم فقط مجری دستورات کارگردان بودم. صفر صفر و بدون پیش زمینه وارد فیلم شدم. اهل تحلیل نیستم که بازیم را تحلیل کنم.»
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=1]رخشان بنی اعتماد روی فرش قرمز[/h] عوامل فیلم قصه ها ساخته رخشان بنی اعتماد صبح امروز در میان استقبال هنرمندان و اهالی رسانه به روی فرش قرمز آمدند.





به گزارش مدیریت ارتباطات سی و دومین جشنواره بین المللی فیلم فجر، عوامل فیلم قصه ها صبح امروز ۱۳ بهمن ساعت ۱۰ صبح به روی فرش قرمز آمدند.
در این برنامه پیمان معادی،حسن معجونی، حبیب رضایی، صابر ابر، مهرآوه شریفی نیا و... رخشان بنی اعتماد را همراهی کردند.
در حال حاضر عوامل فیلم به همراه اهالی رسانه به تماشای قصه ها نشسته اند.
پس از اکران این فیلم نشست مطبوعاتی با حضور عوامل فیلم ومنتقدان سینما برگزار می شود.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]رخشان بنی اعتماد:[/h][h=1]خوشحالم که قصه بر پرده سینما دیده شد[/h]نشست پرسش و پاسخ فیلم «قصه ها» ساخته رخشان بنی اعتماد با حضور بازیگران این فیلم در سالن رودکی برج میلاد برگزار شد.






به گزارش مدیریت ارتباطات سی و دومین جشنواره فیلم فجر، رخشان بنی اعتماد در فیلم تازه اش همه شخصیت های فیلم هایش را یکجا به فیلمش آورده است؛ نوبر، عباس، معصومه، سارا، طوبی و.... حالا بعد از سال ها سرونوشت این شخصیت ها را دوباره می بینیم.
رخشان بنی اعتماد در این نشست گفت:«خوشحالم که این اتفاق افتاد وقصه بر پرده بزرگ سینما دیده شد.»
او درباره این پرسش که چرا شخصیت های فیلمهایش هیچ به رستگاری نمی رسند گفت:«رستگاری به چه معنا مورد نظر است. برای رسیدن به این رستگاری نیاز به تغییرات اساسی هست. مساله مهم این است که این شخصیت ها همچنان منفعل ایستاده هستند و تا امروز جلو آمده اند.»
این کارگردان درباره این موضوع که آیا این فیلم او به معنای خداحافظی اش از سینما است یادآور شد:«چنین حس و حال بدی را وقتی که دو سال پیش آن را می ساختم داشتم ولی تا زمانی که بتوانم فیلم می سازم.»
یکی دیگر از حاضران نیز پرسید آیا قرار است که رخشان بنی اعتماد از این به بعد فیلم های سیاسی بسازد که این کارگردان گفت قرار است همان طور که قبلا فیلم می ساختم فیلم بسازم ولی این که قرار باشد فیلم سیاسی بسازم تصمیمی برای آن ندارم.
پیمان معادی یکی از بازیگران این فیلم که اولین تجربه همکاری اش با رخشان اعتماد است نیز درباره بازی در این فیلم گفت:«من همیشه سینمای خانم بنی اعتماد را دوست داشتم و آرزویم این بود که در یکی از فیلم های او بازی کنم.»
این بازیگر یادآور شد:«ما چشم و چراغ سینما را روشن تر می بینیم که بعد از مدتی کار نکردن کارگردان های ما دوباره به صحنه برگشته اند.»
مهدی هاشمی یکی دیگر بازیگران نیز گفت:«این خوشحالی همیشه با من است که در فیلم اول رخشان بنی اعتماد بازی کردم. سوال من این است که مردم یک کشور از سینماگران خود چه انتظاری دارند. محدودیت هایی ایجاد شد امیدوارم که باز شود. انگار کارگردان ها عادت کرده اند که با زاویه تنگ نگاه کنند. رفتن به پستوها و نگاه به ستم دیدگان و فراموش شدگان و صداهایی که شنیده نمی شوند وقتی کارگردانی صدای آن ها را فیلم می کند و از بخش نامه ها پا فرا می گذارد کاری بزرگ کرده است.»
او با انتقاد از سینمایی که وظیفه اش را انجام نمی دهد متذکر شد:«این همه مشکل و گرفتاری در مملکت وجود دارد که کارگردان ها آن ها را نمی بینند و حرف های دیگری می زنند. برای من این ویژگی رخشان بنی اعتماد که این ها را می بیند ستایش آمیز است.»
گلاب آدینه که در این فیلم نقش طوبی را بازی می کند گفت که طوبی خانم کم کم دارد سریال می شود.
او همچنین گفت:«طوبی بعد از بانوی اردیبهشت و زیر پوست شهر همین طور ادامه دارد و از پا نمی نشنید آن قدر خود را در مواجهه با زندگی قرار می دهد که حق خود را بگیرد. خوشحالم که نماینده این گروه از افراد جامعه بوده ام.»
باران کوثری که در فیلم «زیر پوست شهر»نقش سارا را بازی کرده بود در فیلم جدید بنی اعتماد به ایفای نقش قبلی اش پرداخته است او در این نشست گفت:«همکاری با این گروه برایم بسیار لذت بخش بود. افتخار بازی دوباره جلوی دوربین رخشان بنی اعتماد بسیار لذت بخش بود.»
او یادآور شد:«بازی در قصه ها مثل کتاب راهنما است و فکر می کنم که این فیلم امیدوارکننده ترین فیلمی بود که در دولت قبلی ساخته شد.»
فرهاد اصلانی نیز دراین نشست از بازی در این فیلم ابراز خوشحالی کرد.
حبیب رضایی که در فیلم قصه ها هم بازی کرده و هم نقش مشاور را در این فیلم داشته گفت:«داشتن سهم در کار رخشان بنی اعتماد افتخار زیادی دارد و بسیار لذت بخش است و از این که این لذت را هر روز تکرار کنم بسیار خوشحال هستم.»
مهراوه شریفی نیا بازیگر نقش معصومه زیر پوست شهر که در این فیلم به ایفای نقش پرداخته است گفت:«شاید برای من اتفاق عجیبی بود که خانم بنی اعتماد این قدر معصومه را دوست دارد. وقتی زنگ زدند و گفتند چنین فیلمی قرار است ساخته شود دست و دلم می لرزید که ببینم چه بر سر معصومه آمده است. اتفاقا از این که شخصیت های بنی اعتماد به رستگاری نمی رسند را دوست دارند و من همچنان نگران معصومه هستم.»
کوهیار کلاری فیلمبردار این فیلم نیز درباره شرایط فیلمبرداری این کار توضیح داد:«شرایط ساخت این فیلم مانند یک فیلم عادی نبود چرا که مجبور بودیم که از امکانات خاصی برای فیلمبرداری در مترو و اتوبوس استفاده کنیم. این کار برای دو سال پیش بود و تجهیزات آن در دوره ساخت به روز بود.»
سیامک کلانتری آهنگساز این فیلم نیز درباره موسیقی این فیلم توضیحاتی ارایه کرد.
حسن معجونی بازیگر این فیلم نیز گفت:«خیلی خوشحالم زیرا این فیلم بسیار شریف است و متاسفم چرا این فیلم نباید در این مدت اکران می شد.»
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]خریدوفروش زیر سایه سیمرغ[/h][h=1]شروع به کار هفدهمین بازار فیلم جشنواره فجر در اولین روز جشنواره سی‌ودوم[/h]هفدهمین بازار جشنواره فیلم‌فجر این بار در مکانی متفاوت با دوره‌های قبل برگزار می‌شود. همین تفاوت مکانی کافی است آدم وسوسه شود سری به این بازار بزند تا ببیند علاوه بر موقعیت مکانی، تفاوت دیگری هم در برگزاری این گردهمایی بین‌المللی اتفاق افتاده است یا خیر.






چشم‌انداز متفاوت برای خارجی‌ها
ساعت ۱۵ اولین روز جشنواره سی‌ودوم فیلم‌فجر، بازار افتتاح می‌شود. با این‌که روز اول است و احتمال نیامدن برخی مهمان‌ها وجود دارد اما تقریبا هیچ غرفه‌ای خالی نیست. این بار بازار در طبقه دوم برج میلاد برگزار شده است. تفاوتی که این مکان با مرکز همایش‌ها دارد این است که چشم‌انداز بهتری برای مهمانان فراهم می‌کند. آرامش بیشتری نیز حکم فرماست. از شلوغی و هیاهوی اهالی رسانه خبری نیست اما فضای برگزاری همان فضاست و به لحاظ وسعت تغییری نکرده است.
علاوه بر مهمانان خارجی که هر کدان یا در غرفه‌هایشان مستقر و یا در حال رایزنی و بازدید از غرفه‌های دیگر هستند، برخی از سینماگران ایرانی نیز حضور دارند. آنچه در نگاه اول در دوره‌های گذشته بیش از هر چیز به چشم می‌خورد، غرفه کشورهای عربی بود. هرکدام از کشورهای عربی، چند غرفه در نمایشگاه داشتند و به همین دلیل تنوع چندانی وجود نداشت. امسال اما حضور کشورها متفاوت‌تر است. بالای بعضی غرفه‌ها اسم کشورهایی چون آلمان، ایتالیا، هلند، اسلونی و... نیز به چشم می‌خورد و به نظر می‌آید حضور کشورهای عربی کنترل‌شده‌تر از دوره‌های گذشته است.
کمپانی‌هایی که در هفدهمین بازار فیلم آفتابی شدند
ساعت حدود ۱۶:۳۰ است. کم‌کم فضای بازار شلوغ‌تر از زمان افتتاح می‌شود. مهمانان خارجی یکی یکی وارد مذاکره با طرفین ایرانی می‌شوند. این نشان می‌دهد همه چیز در فضای بین‌المللی در حال شکل‌گیری است. در هفدهمین بازار فیلم سی‌ودومین جشنواره بین‌المللی فیلم‌فجر ۸۲ خریدار و فروشنده خارجی، ۸۱ تولیدکننده بین‌المللی و ۷۷ نماینده از جشنواره‌های بین‌المللی حضور دارند. در مجموع ۲۴۰ شرکت‌کننده از ۵۳ کشور جهان به این گردهمایی آمده‌اند. اما وضعیت ایرانی‌ها همچنان نسبت به خارجی‌ها در بازار فیلم بهتر است. ۱۶۰شرکت‌کننده ایرانی از ۴۲ شرکت ایرانی ۳۶ غرفه دارند.
رایزنی برای فروش فیلم‌ها
یکی از این کمپانی‌ها کانون ایران نوین است که مسئولیت پخش بین‌المللی فیلم‌ها را عهده‌دار است. این کمپانی بزرگترین آژانس بین‌المللی است که واحد پخش خارجی نیز دارد. از جمله فیلم‌هایی که پخش بین‌المللی آن‌ها بر عهده این کمپانی بوده است می‌توان به «ماهی و گربه» شهرام مکری، «رد کارپت» رضا عطاران و «برف» مهدی رحمانی اشاره کرده که هر سه این فیلم‌ها در جشنواره سی‌ودوم فیلم‌فجر حضور دارند. مرجان علیزاده نماینده این کمپانی درباره حضور در بازار فیلم و فعالیت‌های کانون نوین ایران می‌گوید: «ما با بعضی از تهیه‌کنندگان ایرانی برای عرضه بین‌المللی فیلم‌هایشان به نتیجه می‌رسیم و برای نمایش و فروش این فیلم‌ها در بازار فیلم رایزنی می‌کنیم. از آنجایی که در بازار فیلم بعضی از کمپانی‌های بین‌المللی حضور دارند می‌توانیم برخی از رایزنی‌هایمان را در بازار فیلم ایران پیگیری کنیم. ما از قبل می‌دانیم که چه مهمان‌هایی در جشنواره فیلم‌فجر حضور دارند و نماینده‌های فستیوال‌ها را نیز شناسایی می‌کنیم. کپی دی‌وی‌دی‌ها را به آن‌ها می‌دهیم و در صورت تمایل و تقاضا فیلم را برای فروش عرضه می‌کنیم.»
بازار فیلم و سرنوشت سینمای ایران
اما بازار این دوره از جشنواره انگار فضای متفاوت‌تری را به دلیل شوق و علاقه شرکت‌کنندگان تجربه می‌کند. تغییر مکان یکی از مسائلی است که همه از آن استقبال کرده‌اند. مسعود دلیری، نماینده شرکت فیلمسازی فیلم نگاران، این تفاوت را انگیزه‌ای برای شرکت‌کنندگان می‌داند. او اشاره می‌کند: «قطعا برگزاری چنین بازاری در چگونه رقم خوردن سرنوشت سینمای ایران موثر است و برگزار شدن آن به هر شکل بهتر از برگزار نشدن آن است. اما مساله اینجاست که اگر هر سال خلاقیت و تفاوت در برگزاری بازار احساس شود خیلی‌ها به حضور در این بازار ترغیب می‌شوند.»
خریدوفروش فیلم در بی‌خبری
به نظر برگزارکنندگان، حضور بیشتر کشورهای اروپایی، کشورهای آسیایی مانند ژاپن، اندونزی، مالزی، تاجبکستان، ارمنستان، ترکیه، در بازار فیلم ایران باعث شده تا این بازار به عنوان بزرگترین و مهمترین بازار فیلم خاورمیانه معرفی شود... اما مشکلی که بیشتر شرکت‌کنندگان و حتی برگزارکنندگان بازار فیلم به آن اذعان دارند عدم تبلیغات مناسب و تداوم معرفی بازار فیلم در طول سال در عرصه بین‌المللی است. این در حالی است که برخی بازارهای فیلم مانند بازار فیلم پوسان‌که ۹ ماه بعد از بازار فیلم ایران برگزار می‌شود، تبلیغات خود را در جشنواره فیلم‌فجر آغاز می‌کند.
ویم دکر از کشور هلند یکی از خریداران قدیمی ‌بازار فیلم ایران است که از سال ۲۰۰۲ در این بازار حضور داشته و به صورت شخصی فیلم‌های ایرانی را خریداری و در کشورش توزیع می‌کند. «اینجا بدون من»، «زمانی برای مستی اسب‌ها» «کلوزآپ»، «گبه» و «مریم مقدس» از جمله فیلم‌هایی است که او در بازار فیلم خریده است. دکر از طریق توزیع‌کنندگان فیلم‌های ایرانی در هلند با بازار فیلم آشنا شده است و این توزیع‌کننده‌ها به او توصیه کردند به بازار فیلم سری بزند. او هم از این پیشنهاد استقبال کرده و نتیجه آن خرید و توزیع بیش از ۱۰فیلم ایرانی توسط این هنرمند است. بازار فیلم یکی از تاثیرگذارترین بخش‌های جشنواره فیلم‌فجر است. بخشی که متاسفانه خیلی به آن بها داده نمی‌شود و خیلی بر سر زبان‌ها نمی‌افتد. هر سال تعدادی مهمان خارجی به ایران می‌آیند و در این بازار تبادل محصولات فرهنگی می‌کنند. اما مردم از وجود آن خیلی باخبر نمی‌شوند. از آنجایی که منتقدان و روزنامه‌نگاران و همچنین مردم به فیلم‌های بخش سودای سیمرغ توجه زیادی نشان می‌دهند، برگزار کنندگان جشنواره هم تمام تمرکز خود را بر سینمای ایران می‌گذارند اما بازار فیلم از مهمترین رویدادهای اقتصادی سینمای ایران است.
تهیه و تنظیم: الهام نداف
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=1]بیان تجربیاتی از ایده تا نمایش[/h]کارگاه آموزشی «از ایده تا نمایش» با حضور «رومن پولسر»« محمود بهرازنیا»، «مازیار میری» و« شادمهر راستین» در سالن استاد شهناز، صبح امروز ۱۳ بهمن ماه در خانه هنرمندان برگزار شد.





میهمانان حاضر در این کارگاه، فنون نویسندگی و کارگردانی و تجربیات خود را برای حاضرین در جلسه بیان کردند.
در ادامه این نشست علاقه مندان و حاضرین سوالات خود را مطرح کردند که بیشتر سوالات در زمینه ایده نویسندگان و نوع نگرش آنها به ویرایش کارگردانان بود.
یکی از حاضرین این نشست سوالی از آقایان بهرازنیا و پولسر در رابطه با به تفاوت دیدگاه یک کارگردان با یک نویسنده و اینکه نویسندگان بیشتر کدامیک از مهارت های خود را در خلق یک اثر استفاده می کنند. مطرح کرد.
آقای پولسر هم ا به در خدمت گرفتن هر دو در ایجاد اثر هایشان اشاره کرد.
در طی جلسه اشاره به سوابق آقای پولسر و تجربیات ایشان در مورد فیلم دیوار که در جشنواره بخش جهان نما رقابت می کند شد.
کارگردان دیوار با اشاره به نزدیکی سینمای اتریش و سینمای آلمان اظهار داشت: مردم اتریش جایزه یک کارگردان یا یک فیلم را بیشتر از خود آن فیلم دوست دارند.
در انتها مراسم تقدیری از این آقای بهراز نیا و پولستر به عمل آمد و یادبودی به عنوان هدیه به این عزیزان تقدیم شد.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]گفت‌وگو با آهنگساز اسکاری فیلم «رستاخیز»[/h][h=1]اگر سیمرغ بگیرم آن را کنار اسکارم می‌گذارم[/h]استفن واربک یکی از مطرح‌ترین چهره‌هایی است که تا به حال با سینمای ایران همکاری کرده است. واربک در سال ۱۹۹۷ توانست رقبای قدرتمندی چون هانس زیمر و رندی نیومن را پشت‌سر بگذارد و برای فیلم تحسین شده «شکسپیر عاشق» اسکار بهترین موسیقی متن را دریافت کند.







فیلمی‌ که در آن سال با بردن ۷ جایزه در هفتادویکمین جشن معتبرترین مراسم سینمایی جهان یکه‌تازی کرد. واربک که تاکنون نامزد دریافت جوایز متعددی در بفتا، کن،جایزه فیلم اروپا و امی ‌بوده است، در اولین همکاری‌اش با سینمای ایران موسیقی متن فیلم رستاخیز را ساخته است. در حاشیه جشنواره گفت‌وگویی با او انجام دادیم که در آن صحبت‌های جالبی از همکاری‌اش با درویش و فیلم رستاخیز گفته است.
*دریافت جایزه اسکار برای موسیقی متن «شکسپیر عاشق» در سال ۱۹۹۷ آیا تاثیر زیادی بر زندگی کاری شما گذاشت؟
این جایزه برایم خیلی عجیب و غافلگیرکننده بود. بعد از دریافت جایزه تا مدت‌ها ساخت موسیقی متن فیلم‌هایی به من پیشنهاد می‌شد که من در حالت معمول آن‌ها را انجام نمی‌دادم ولی بعد از چند سال همه چیز به حالت عادی بازگشت.
*چه‌جور فیلم‌هایی به شما پیشنهاد می‌شد که دوست نداشتید آن‌ها را کار کنید؟
نمی‌توانم به شکل دقیق بگویم چه جنس فیلم‌هایی بودند چون تنوع موضوعی آن‌ها بسیار زیاد بود مثلا یادم هست که یکسری فیلم‌هایی که قرار بود به موضوع طلاق زنان و مسائل بعد از آن در لس‌آنجلس ساخته شود اولین گزینه‌ای که به سراغش می‌آمدند من بودم. اما نکته اصلی ماجرا اینجا بود که فکر می‌کنم آن‌ها به خاطر این‌که کارهای من را شنیده بودند و از ان‌ها خوششان آمده بود به سراغم نمی‌آمدند بلکه احساس می‌کردم آن‌ها این فیلم‌ها را به من پیشنهاد می‌کنند تا بتوانند در تبلیغاتشان بگویند برنده اسکار موسیقی متن فیلمشان را ساخته است. بعد از این‌که ان موج بعد از اسکار خوابید دیگر هر که سراغ من می‌آمد می‌دانست که سلیقه من در انتخاب کارهایم چیست.
*چه شد که با این سختگیری ساخت موسیقی فیلم «رستاخیز» را پذیرفتید؟
فکر می‌کنم یکسری از کارهای من را آقای درویش شنیده بود و تا حدود زیادی من را می‌شناخت اما در اصل ارتباط بین من و آقای درویش از طریق طارق انوار (تدوین‌گر رستاخیز و نامزد دریافت جایزه اسکا برای فیلم سخنرانی پادشاه) به وجود آمد. بعد از این‌که از طریق آقای انوار من و آقای درویش با هم آشنا کرد من تعدادی از تصاویر فیلم را دیدم و به شدت از تصاویر خوشم آمد. بعد هم بخشی از فیلم را دیدم و با این‌که فیلم به زبان فارسی بود و حتی زیرنویس انگلیسی هم نداشت اما تحت‌تاثیر آن قرار گرفتم. گاهی شما در مقابل کارهایی قرار می‌گیرید که حس خوبی به شما می‌دهند بدون این‌که خیلی دلیل این حس را بدانید و فیلم آقای درویش هم یکی از آن کارها بود.
*روزی که رستاخیز را قبول کردند می‌دانستند که مردم ایران به هر چیزی که به امام حسین(ع)، خانواده‌اش و عاشورا مربوط می‌شود حساسیت دارند و این حساسیت حتی ممکن است درخصوص موسیقی یک فیلم هم وجود داشته باشد؟
ابتدا نمی‌دانستم این حساسیت در خصوص این موضوع تا این اندازه زیاد است اما هر چه جلوتر رفتیم در صحبت با کارگردان بیشتر به این حساسیت‌ها پی بردم. البته من از سال‌ها پیش که موسیقی فیلم‌های «ده فرمان» و «انجیل» را ساخته بودم تقریبا می‌دانستم که این‌گونه کارهای مذهبی قطعا در میان آدم‌ها اهمیت ویژه‌ای دارد.
*سازهایی مثل «عود» و «نی» که در موسیقی متن این فیلم استفاده شده قطعا کاربرد بسیار کمتری در موسیقی مرسوم کشورهای اروپایی دارد، به حس و حال این سازها چگونه نزدیک شدید؟
آقای درویش به من گفت موسیقی این فیلم را با توجه به حس و حالی که خودت به دست می‌آوری بساز نه با این تفکر که قرار است ایرانی‌ها فیلم را ببینند. خوب لوکیشن این فیلم در کشورهای مختلف است و من به سراغ موسیقی کشورهای مختلفی که فیلمبرداری در آنجا انجام شده، رفتم و یکسری آشنایی‌هایی با سبک و سیاق جنس موسیقی آنها پیدا کرده‌ام تا بتوانم به حس و حال اصلی فیلم نزدیک شوم.
*حسی که از شما فیلم دریافت کردید دقیقا چه بود؟
من نمی‌دانم شخصیت اصلی فیلم دقیقا در دنیای واقعی چه اتفاقاتی برایش رخ داده اما آن چیزی که من از دیدن فیلم متوجه شدم فهمیدم که احساسات بسیار قوی و عجیبی پشت این شخصیت و کارهایی که می‌کند وجود دارد. این میزان احساسات بسیار به من کمک کرد که موسیقی فیلم را به سمتی ببرم که همان‌گونه که من درگیر احساسات این شخصیت شده‌ام مخاطب هم با شنیدن موسیقی فیلم دچار آن احساسات شود.
*به نظر شما فیلم‌هایی که با ماهیت حماسی و اسطوره‌ای در شرق ساخته می‌شوند چه تفاوتی از لحاظ موسیقیایی با فیلم‌های حماسی و اسطوره‌ای سینمای غرب مثل «ارباب حلقه‌ها» دارند.
مثلا همین فیلمی‌که شما مثال زدید رگه‌های فانتزی بسیار زیادی دارد در حالی که فیلمی‌مثل «رستاخیز» برگرفته از تاریخ است. امثال این فیلم با این‌که از زوایای مختلفی و با نگاه‌های متفاوتی ساخته می‌شوند اما مهمترین نکته‌اش مستند بودن و واقعی بودن آنهاست.
*این چه فرقی در ساخت موسیقی یک اثر برای آهنگسازی مثل شما می‌گذارد؟
مثلا شما نگاه کنید حضرت عباس(ع) وقتی آن جانفشانی بزرگ را انجام می‌دهد و دست خالی می‌رود تا برای خانواده‌اش آب تامین کند قطعا تاثیر واقعی بودن این داستان بر ذهن من بسیار زیادتر از یک داستان فانتزی است، پس آهنگی که ساخته می‌شود قطعا رنگ و بو و حس و حالی حقیقی‌تری دارد. به نظرم برای ساخت یک موسیقی تاثیرگذار اول از همه سازنده موسیقی باید تحت‌تاثیر درستی از اتفاقی که برایش آهنگ می‌سازد، قرار بگیرد. شما نگاه کنید در این فیلم شخصیت بُکیر از ابتدا تا انتها تغییرات زیادی می‌کند و از یک آدم لشگر یزید به یکی از یاران امام حسین(ع) تبدیل می‌شود. همین مساله به تنهایی می‌تواند باعث یک مکاشفه عجیب و اساسی برای یک آهنگساز باشد.
*زمانی که ساخت موسیقی فیلم تمام شد خودتان چقدر رضایت داشتید؟
قطعا هیچ‌وقت به طور کامل رضایت به وجود نمی‌آید. همیشه وقتی کاری تمام می‌شود با خودتان احساس می‌کنید کاش فلان کار را کرده بودید یا این کار را نکرده بودید، ضمن این‌که بدون‌شک این کار یکی از متفاوت‌ترین آثاری است که در کارنامه‌ام کاری‌ام ساخته‌ام. البته در حین کار کاملا با کارگردان ارتباط داشتم و نظرهای او را در مورد پیشرفت کار جویا می‌شدم و در این ارتباط گاهی یکسری چیزهایی که در ذهن من بود و با ذهن کارگردان تفاوت داشت مشخص می‌شد که در نهایت با توجه به تسلط بیشتر کارگردان بر اثر ساخته شده من سعی می‌کردم رای او را اعمال کنم. به عنوان مثال در صحنه‌ای که حضرت عباس(ع) از روی اسب می‌افتد من از ابتدا با یک ریتم آرام موسیقی را شروع کردم و قصد داشتم موسیقی آن صحنه را کاملا غم‌انگیز بسازم، اما زمانی که آقای درویش موسیقی را گوش کرد به من گفت که در ذهن مردم اتفاقی که برای حضرت عباس(ع) می‌افتد بسیار بزرگ است و از همان ابتدا باید موسیقی حال‌وهوای حماسی داشته باشد. به همین دلیل موسیقی آن صحنه کاملا براساس نظر کارگردان جلو رفت چون به هر حال او خیلی بهتر می‌داند که در چنین فیلمی‌با این موضوع و با این شخصیت‌ها چه نوع موسیقی می‌تواند بیشتر تاثیر بگذارد.
*کار چقدر متعلق به خودتان است و ساخت آن چقدر طول کشید؟
کل کار را خودم نوشتم و پروسه ساخت آن از ابتدا تا زمان خروجی نهایی نزدیک به شش ماه زمان برد.
*نوازنده‌های سازهایی مثل نی و عود را از کجا پیدا کردید؟
با توجه به این‌که در ایران آدم‌های حرفه‌ای زیادی در این زمینه وجود دارد خیلی دوست داشتم نوازنده‌های این سازها را از ایران انتخاب کنم ولی شرایط بسیار مشکل بود و این اتفاق نیفتاد، به همین دلیل از بین نوازنده‌های حاضر در لندن که اتفاقا با آنها قبلا هم کار کرده بودم یک تیم را انتخاب کردم که جالب است بدانید این تیم نوازنده ملیت‌های مختلفی داشتند که به نظرم خیلی در حس و حال نتیجه نهایی تاثیرگذار بود.
*اگر برای «رستاخیز» جایزه جشنواره فجر که نامش سیمرغ بلورین است را ببرید، آن را کنار اسکارتان می‌گذارید؟
بله حتما. چرا که نه.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=1]بیان تجربیاتی از ایده تا نمایش[/h]کارگاه آموزشی «از ایده تا نمایش» با حضور «رومن پولسر»« محمود بهرازنیا»، «مازیار میری» و« شادمهر راستین» در سالن استاد شهناز، صبح امروز ۱۳ بهمن ماه در خانه هنرمندان برگزار شد.




میهمانان حاضر در این کارگاه، فنون نویسندگی و کارگردانی و تجربیات خود را برای حاضرین در جلسه بیان کردند.
در ادامه این نشست علاقه مندان و حاضرین سوالات خود را مطرح کردند که بیشتر سوالات در زمینه ایده نویسندگان و نوع نگرش آنها به ویرایش کارگردانان بود.
یکی از حاضرین این نشست سوالی از آقایان بهرازنیا و پولسر در رابطه با به تفاوت دیدگاه یک کارگردان با یک نویسنده و اینکه نویسندگان بیشتر کدامیک از مهارت های خود را در خلق یک اثر استفاده می کنند. مطرح کرد.
آقای پولسر هم ا به در خدمت گرفتن هر دو در ایجاد اثر هایشان اشاره کرد.
در طی جلسه اشاره به سوابق آقای پولسر و تجربیات ایشان در مورد فیلم دیوار که در جشنواره بخش جهان نما رقابت می کند شد.
کارگردان دیوار با اشاره به نزدیکی سینمای اتریش و سینمای آلمان اظهار داشت: مردم اتریش جایزه یک کارگردان یا یک فیلم را بیشتر از خود آن فیلم دوست دارند.
در انتها مراسم تقدیری از این آقای بهراز نیا و پولستر به عمل آمد و یادبودی به عنوان هدیه به این عزیزان تقدیم شد.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=1]مدیر بخش استعداد های نو جشنواره فیلم پوسان در بازار فیلم فجر[/h] کیم جی سوآک ، مدیر بخش استعدادهای نوی جشنواره پوسان کره که این روزها در بازار فیلم جشنواره فیلم فجر حضور دارد ، شرکت در جشنواره فیلم فجر را فرصت مناسبی برای آشنا شدن با آخرین تحولات سینمای ایران و آشنا شدن با فیلمسازان جوان ایرانی می داند .





به گزارش مدیریت ارتباطات سی و دومین جشنواره فیلم فجر ،کیم جی سو آک در شرح فعالیت های جشنواره پوسان در زمینه حمایت از فیلمسازان آسیایی گفت : ما در بخش های مختلف جشنواره فیلم پوسان راه های بسیاری برای حمایت از استعداد های جوان آسیایی ایجاد کرده ایم و مهمترین روش ما حضور فیلمسازان و فیلم های آنها در مارکت تولیدات آسیایی است که تا به حال فیلم ها و تهیه کنندگان بسیاری از سینمای ایران در این مارکت حضوری موفق داشته اند .
وی در ادامه افزود : همچنین پروژه های بسیاری هم وجود دارند که درمرحله فیلمنامه هستند و برای تولید به دنبال تهیه کننده و سرمایه گذار می گردند ، ما در حاشیه جشنواره فیلم پوسان شرایطی ایجاد می کنیم تا این فیلمسازان با تهیه کنندگان مختلف ملاقات داشته باشند و بتوانند پروژه های خود را معرفی کنند . جالب آنکه ،در سالهای گذشته شاهد موفقیت تعدادی از پروژه ها و فیلم های ایرانی در این بخش از جشنواره پوسان بوده ایم .
کیم جی سو آک تاکید کرد تمام کشورهای آسیایی امکان حضور در این مارکت را دارند و مدیران جشنواره پوسان تلاش می کند تا شانس و امکانات را به تساوی تقسیم کنند .
او در باره سینمای ایران وفیلم هایی که این چند روزه در جشنواره فیلم فجر دیده است نیز صحبت کرد و گفت : هم اکنون شاهد تغییر ات مثبتی در بخش های مختلف فرهنگی در ایران هستیم اما اکنون برای دیدن بازخورد این تغییرات در آثار سینمایی زود است و من هنوز اتفاقی در فیلم ها ندیده ام که نشانه ای از تغییر و تحولات اخیر جامعه ایران باشد .
کیم جی سوآک در پایان اظهار کرد که سینمای آسیا هر روز با استعداد های جدید و تازه نفسی روبرو می شود و همواره موضوعات جذاب زیادی از سوی جوانان برای فیلمسازی ارائه می شود و ما تلاش می کنیم تا در حاشیه جشنواره پوسان بین این فیلمسازان و تهیه کنندگان پلی ایجاد شود.
کیم جی سواک در روز شنبه ۱۱ بهمن در حاشیه جشنواره فیلم فجر در یک ورک شاپ شرکت کرد و برای فیلمسازان جوان ایرانی درباره روش ها و قواعد تهیه فیلم در کره صحبت کرد .
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]حامد بهداد:[/h][h=1]نقش درونی و بیرونی دمده است[/h]نشست پرسش و پاسخ فیلم « زندگی جای دیگری است» امروز ۱۳ بهمن ماه با حضور عوامل فیلم در برج میلاد برگزار شد.







به گزارش مدیریت ارتباطات سی و دومین جشنواره فیلم فجر، این فيلم داستان مردی به نام داود، بهيار مجرب بيمارستان است كه بيماران مبتلا به مرگ را احيا مي‌كند اما حالا مرگ به سراغ او آمده است.
منوچهر هادی کارگردان این فیلم که ساخت ۱۹ تله فیلم را در کارنامه اش دارد درباره تاثیر ساخت تله فیلم ها در کار سینمایی اش گفت: «قطعا ساخت تله فیلم ها بر کارم تاثیر داشته و من خیلی تجربه به دست آوردم که شاید کسب آن تجربیات در فیلم سینمایی مهیا نباشد. این تله فیلم ها تجربه های خوبی برایم به همراه داشت که از آن ها استفاده در ساخت فیلم سینمایی ام کردم.»
هادی تصریح کرد: «اساسا حرف اصلی قصه این است که داوود درگیر روزمرگی شده و هیچ چیز برایش مهم نیست و حتی کار مقدس در احیای آدم های رو به موت به نظر برایش ارزش ندارد.»
این کارگردان درباره حضور فیلمش در بخش بین الملل جشنواره گفت: « حضور فیلم در بخش بین الملل به خصوص سینمای سعادت به خاطر روابط انسانی بود که فیلنامه نهفته است و ظاهرا موفق بوده است که فیلم را انتخاب کرده اند.»
حامد بهداد نیز درباره حضور متفاوتش در این فیلم یادآور شد: « ممنون که مرا مورد محبت قرار دادید؛ امیدوارم توفیق داشته باشم که بهتر عمل کنم و دوست دارم به کمال برسم و زندگی باعث شود که برداشت های شخصی خودم را در کارم بیاورم.»
هادی در پاسخ به این پرسش که آیا پیام فیلم شما دور زدن قانون نبود متذکر شد: «فکر می کنم زوایای انسانی و ارزشی در این فیلم خیلی زیاد است؛ این که دور زدن قانون را مثال زدید این طور نبوده است، اما مگر کسی در جامعه ما قانون را دور نمی زند و این باید در فیلم نشان داده شود و حرف ما چیز دیگری است.»
این کارگردان همچنین درباره شباهت فیلمش با «زیبا» اینوریتا گفت که تنها ایده کلی فیلم شبیه آن فیلم است.
یکتا ناصر نیز درباره این پرسش که به نظر می رسد که او به عنوان یک زن شیک است که به نقش نزدیک نشده است به این پاسخ اکتفا کرد که نظری ندارد و از ابراز نظر دوستان متشکر است.
نیکی کریمی یکی دیگر از بازیگران این فیلم نیز درباره این سوال که به نظر می رسد این فیلم زنان مطیع مردان هستند یادآور شد:« فیلم سارا را بازی کردم، زنی را دیدیم که مطیع است و فداکاری می کند و این همه شخصیت های مختلف داریم و هیچ جا مانند سینمای ایران به شخصیت زن پرداخته نشده است. من فکر می کنم خانم های ایرانی یکی از مطیع ترین شخصیت ها را دارند.»
حامد بهداد نیز درباره اینکه نقشش در این فیلم شخصیت درونگرایی است که با نقش های قبلی اش متفاوت است گفت:« امیدوارم که نقش دیده شود. وقتی فیلمنامه را خواندم از آن خوشم آمد. سن و سال هم تاثیر می گذارد. اما این تقسیم بندی نقش درونی و بیرونی را دمده می دانم. شاید لازم بود به درک بیشتری از زندگی برسم و در این لحظه در آستانه چهل سالگی این نقش را بازی کنم.»
او متذکر شد: «این تقسیم بندی درونی و بیرونی پیش پا افتاده است. امیدورام به فهم بهتری از خود برسم، می توانم مثال بازی در فیلم های دیگری که بازی کردم را بزنم که شاید به چشم نیامده است. در هر صورت این تقسیم بندی، تقسیم بندی محدودی برای بازیگر است.»
بهداد یادآور شد: «من شانس آوردم که این نقش را بازی کردم، با خودم می گفتم خدا در چهل سالگی چه اتفاقی برای من می افتد؛در این فیلم هر پلانی که بازی می کردم فکر می کردم که آدم دیگری در من زندگی می کند. من آدم پرشوری هستم با خود می گفتم آیا این شخصیت این من هستم.»
نیکی کریمی نیز با اشاره به بازی بهداد گفت:«من همیشه از بیرون فیلم را نگاه می کنم و بازی در این فیلم نقطه معجزه درباره حامد بهداد بود. بازیگری که بازی کند را اصلا تایید نمی کنم زیرا همه می توانند بازی کنند. بازی نکردن مهم است و حامد این نقش را گرفته و بازی نکرده است.»
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=1]کارگردان اسکاری ایرانی در بازار فیلم[/h]اصغر فرهادی امشب ( یکشنبه ۱۳ بهمن ) در سومین روز از بازار بین المللی فیلم فجر ، برای شرکت در جلسه ای با مدیران جشنواره های « بمبئی » و« چنایی» هند در بازار فیلم حضور پیدا کرد .






به گزارش مدیریت ارتباطات سی و دومین جشنواره بین المللی فیلم فجر ، فرهادی ،هفدهمین بازار فیلم را آبرمندانه و در شان سینمای ایران توصیف کرد و گفت : من فیلم های « رقص در غبار» ، « شهر زیبا » و « چهارشنبه سوری » را در همین بازار فیلم به پخش کنندگان و تعدادی از مدیران جشنواره های خارجی معرفی کردم و بعد از موفقیت های بین المللی بود که این فیلم ها به مخاطبان بیشتری معرفی شده و فضای رسانه ای گرمی پیرامون آنها ایجاد شد . <br /> تنها سینماگر ایرانی برنده اسکارو کارگردان فیلم « گذشته » که این فیلم را با سرمایه گذاری و تهیه کنندگی شرکت های اروپایی ساخته و پخش کرده است در ادامه اظهار کرد : آن چیزی که در بازارهای فیلم جشنواره های دیگر کشورها هم اتفاق می افتد ، گردهمایی هایی شبیه همین است . اما نکته این است که نتیجه تبادل نظرها و توافقاتی که در بازارهای فیلم اتفاق می افتد دیرتر و در سالهای بعد مشخص می شود .<br /> فرهادی در پایان بازار جشنواره فیلم فجر را نقطه شروع خوبی برای قراردادهای بین المللی در زمینه تهیه و توزیع بین المللی فیلم دانست و گفت با برگزاری این بازار همزمان با برپایی جشنواره ،شاهد ایجاد بستر مناسبی برای گپ و گفت بین سینماگران ایرانی و خارجی هستیم . <br /> فرهادی در این نشست با مدیران دو جشنواره هندی دیدار کرد . وی در سال گذشته به عنوان رئیس هیات داوران در جشنواره « بمبئی » حضور داشته است . رضا میرکریمی و امیر اسفندیاری نیز در این نشست حضور داشتند .
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]کیایی:[/h][h=1]«خط ویژه» ربطی به «آقازاده ها» ندارد[/h]نشست پرسش و پاسخ فیلم «خط ویژه» مصطفی کیایی ۱۴ بهمن با حضور عوامل این فیلم در کاخ جشنواره برگزار شد.






به گزارش مدیریت ارتباطات سی و دومین جشنواره فیلم فجر، این فیلم روایت گر داستان چند جوان است که پول هنگفتی به دست می آورند و درگیر اتفاقاتی می شوند.
مصطفی کیایی که پیش از این ساخت فیلم های «ضد گلوله» و «بعد ازظهر سگی سگی»را در کارنامه است دارد در نشستی که بعد از فیملش برگزار شد درباره این سوال که فیلم «خط ویژه» تا جایی اکشن بود و از جایی به بعد به سمت فانتزی رفت توضیح داد:« کلیت فیلم یکدستی خاصی داشت، از ابتدا سعی کردیم که ساختار و فیلمنامه به سمت رئال برود اما در کل فیلم فانتزی، مستتر است با این وجود سعی کردیم یکدستی را رعایت کنیم.»
او همچنین درباره این موضوع که آیا این فیلم نوعی برخورد با مفاسد اجتماعی بوده است گفت:«می توان برداشت متفاوتی از آن کرد؛ ولی ایده فیلم از اتفاق خیلی ساده شروع شد. رفته بودم یک وام ۵ میلیونی برای ازدواج بگیرم، مدارکی گرفتند که برای وام دو میلیاردی نمی گرفتند، از آن جا این موضوع ذهنم را مشغول کرد.»
کیایی با رد این موضوع که فیلمنامه «خط ویژه» همان فیلمنامه رد شده «آقازاده ها» است گفت:« فیلمنامه این فیلم را بعد از «آقازاده ها» نوشتم و هیچ ربطی به این فیلمنامه ندارد؛ فیلمنامه «آقازاده ها» هیچ وقت اجازه نیافت.»
منصور لشگری پور، تهیه کننده این فیلم نیز درباره این موضوع که فیلم قبلی کیایی در شهرستان ها با استقبال مواجه شد اما در تهران نه گفت: «در آن فیلم هنوز کسی آقای کیایی را نمی شناخت. بخش دیگر مربوط به من و برنامه ریزی ام بر می گردد که مخاطبان با فیلم آشنا شوند. به نظرم مقوله ای که در فیلم به آن پرداخته می شود دغدغه همه مردم است؛ همه از تقسیم ناعادلانه پول ناراضی هستیم. »
هانیه توسلی یکی از بازیگران این فیلم نیز گفت: «من خط ویژه را برای بار دوم دیدم. بار اول پریشب در سینما استقلال با مردم دیدم و امروز هم اینجا. فیلم را دوست داشتم به نظرم گروه بسیار خوبی بود.»
میترا حجار بازیگر دیگر این فیلم هم گفت ترجیح می دهد که در مورد کار خودش اظهار نظر نکند و بقیه اظهار نظر کنند.
او درباره کارگردانی کیایی متذکر شد:«کیایی کارگردان با استعداد و خوش اخلاقی است و امیدوارم که برای بقیه دوستان هم پیش بیاید که با او کار کند. از آقای لشگری پور تهیه کننده این فیلم هم تشکر می کنم که بر خلاف بقیه تهیه کنندگان دنبال ما می دوید که پولمان را بدهد.»
لشگری پور در پاسخ به این پرسش که چرا در این فیلم امیدی به بهبود اوضاع نیست متذکر شد: «من برعکس فکر می کنم که در آخر امید دادیم. در بخش روزنامه ها فضای امیدی را داریم نشان می دهیم و قشنگ ترین روز تهران در پایان فیلم نشان داده می شود. اگر قرار بود که تلخ باشد نوع دیگر نشان می دادیم؛ اتفاقا برعکس فیلم دارد به سمت امید می رود.»
میلاد کی مرام یکی از بازیگران فیلم هم در این باره گفت: «هدف سینماگران از فیلمسازی این است که معضلات را نشان دهند. امیدواریم در دولت تدبیر و امید مانند گذشته رانت خواری وجود نداشته باشد.»
هومن سیدی بازیگر دیگر این فیلم هم گفت: «من هم فیلم را خیلی دوست داشتم و در چند سال اخیر در صندلی از خجالت فرو نرفتم. جا دارد از مصطفی زمانی یاد کنیم که همراه بسیار خوبی بود.»
سام قریبیان، بازیگر این فیلم نیز در پاسخ به این پرسش که آیا قصد دارد که بازیگر بماند یا به فیلمنامه نویسی ادامه می دهد گفت: «من بازیگر نیستم و گاهی شیطنت می کنم و پا در کفش دوستان می برم. همان یک قریبیان بازیگر برای سینمای ایران کافی است اما در این فیلم با توجه به خوب بودن همه شرایط کم هوش بودم اگر بازی در خط ویژه را نمی پذیرفتم.
رضا یزدانی که تیتراژ پایانی این فیلم را خوانده است در این باره توضیح داد: «من به نوعی بیشترین تیتراژ را در سینما خوانده ام. در واقع تهیه کننده و کارگردان این فیلم به صورت حرفه ای با مقوله تیتراژ برخورد کردند. فقط چند کار محدود این گونه برخورد داشتند.»
او ادامه داد: «وقتی فیلمنامه را خواندم و با شناختی که از آقای کیایی داشتم با کمال میل قبول کردم و آن اتفاق درست که می خواستم افتاد.
سینا حجازی که تیتراژ ابتدایی فیلم را خوانده است گفت:«این آهنگ را چند سال پیش خوانده بودم که تهیه کننده فیلم حق کپی رایت این قطعه را خرید.»
محسن کیایی بازیگر و برادر کارگردان این فیلم هم که پیش از این در فیلم ضد گلوله دیگر ساخته مصطفی کیایی بازی کرده بود، در پاسخ به این سوال که آیا از رانت برادر خود برای ورود به سینما استفاده کرده اید؟ گفت: بله.
در این نشست همچنین امین جعفری مدیر فیلمبرداری، پریناز ایزدیار؛ بازیگر نیز حضور داشتند.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
رویایی که یک پدر بر دوش پسر گذاشت



ویتوریو استورارو فیلمبرداری بزرگترین فیلم سینمای جهان را تجربه کرده است. این تجربه ها برای او کشف و شهودهایی را رقم زده است که رویای کودکی اش را کامل کرده است.
فهمیدم هنوز نمی دانم! این امکان برایم به وجود آمده بود تمام تکنیک هایی که یاد گرفته بودم را بروز دهم اما این برایم کافی نبود و باید از بیان احساساتم هم استفاده می کردم. یک روز که با همسرم در خیابان قدم می زدم وارد کلیسایی شدم و تابلویی را دیدم که تا آن روز ندیده بودم. من تا آن روز این همه درس خوانده بودم اما هیچ کسی چیزی درباره نقاشی به من نگفته بود و از این ندانستن متحیر شدم. از همین زمان فهمیدم تمام تکنیکی که از آن استفاده کرده بودم تا به امروز کافی نبوده است. باید از تمام چیزهایی که می دیدم الهام می گرفتم، پس شروع به خودآموزی کردم. تا جایی که توانستم تصویر دیدم و موسیقی شنیدم تا درکم بالاتر رود. از برتولوچی تشکر می کنم که در این راه به من کمک فراوانی کرد. همان جا بود که متوجه شدم آشنایی با هنرهای مختلف کافی نیست و در هر هنر چراهایی نیز وجود دارد که باید به فلسفه آن ها پی برد.
سینما غار است و فیلم ها نور به نظرم سینما مانند غاری است که افلاطون از آن تحت عنوان عالم مثل یاد کرده بود. و تماشاچیان همان افرادی هستند که در غار سایه هایی از اشیا را نگاه می کنند. پرده سینما هم همان نوری است که در بیرون از غار گاهی ظاهر می شود و سایه هایی برای تماشاچیان به وجود می آورد. حالا من تصمیم گرفتم نقش همان کسی را بازی کنم که تصمیم گرفت به بیرون از غار برود تا با واقعیت اشیا بیرون و آدم های آن روبرو شود. من فکر می کنم در حال حاضر ادبیات تصویری بیشتری به دست آوردم. تا مقطعی فقط نور و تاریکی و سایه روشن می دیدم اما حالا می توانم رنگ های دیگر برای بیان احساسات بیشتر را کشف کنم. هر شغلی ابتدا به ما امکان کشف خودمان را می دهد و می توانیم پاسخ همه سوالات خودمان را از حرفه مان بگیریم.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=1]اخبار جشنواره بر روی تلفن همراه[/h]موسسه آسمان با همکاری اپراتورهای ایرانسل و همراه اول اخبار جشنواره را در چندین بخش به صورت آنلاین به مشترکان تلفن همراه ارائه می دهند.




مشترکان ایرانسل می توانند برای دریافت اخبار جشنواره fajrn ,برای دریافت برنامه روزانه اکرانfajrc,برای دریافت اطلاعات فیلم ها fajri , و برای شرکت در مسابقات سینمایی ozv fajrm را به ۸۲۸۲ ارسال کنند همچنین برای دریافت پیشخوان (روزنامه موبایلی اخبار جشنواره فجر ) کد ۵۹۰۱ و جلسات پرسش و پاسخ فیلم ها۵۹۰۲ رابه ۸۴۹۴ ارسال کنند
مشترکین همراه اول نیز می توانند برای دریافت اطلاعات و اخبار جشنواره fajr را به ۲۰۵۰ ارسال کنند.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=1]«چ» اشک را همه درآورد[/h] فیلم «چ» ساخته ابراهیم حاتمی کیا ساعت ۱۰ صبح امروز در کاخ جشنواره برای اهالی رسانه اکران شد.





به گزارش مدیریت ارتباطات سی و دومین جشنواره فیلم فجر، فیلم «چ» آخرین ساخته «ابراهیم حاتمی کیا» صبح امروز با حضور عوامل فیلم و کارگردان اکران شد.
در این مراسم مریلا زارعی، مهدی سلطانی، بابک حمیدیان،سعید راد و فردین خلعتبری حاتمی کیا را همراهی کردند.
این فیلم با استقبال بی سابقه ای از سوی مخاطبان همراه شد. در زمان پخش فیلم بسیاری از علاقمندان با اشکهایشان صحنه های فیلم را همراهی می کردند.
نشست مطبوعاتی فیلم «چ» درحال برگزاری است.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=1]پرتره‌ای از زندگی یک هنرمند وانهاده[/h]منتقدان، این فیلم را ملاحظه‌ای فروتنانه و به طرز باورنکردنی‌ای دلسوزانه نسبت به زندگی هنرمندی زجردیده توصیف کرده‌اند.





مثل بسیاری از دیگر فیلم‌های برونو دومون، «کامیل کلودل ۱۹۱۵» نیز اثری برجسته و متمایز به شمار می‌رود، اما نکته مهمی که تمامی منتقدان یک‌دل و یک‌صدا بر سر آن اتفاق‌نظر دارند، کیفیت بازی درخشان و به دور از اغراق ژولیت بینوش در این فیلم است. بینوش حتی در نمایشی‌ترین لحظات فیلم که کلودل مشغول صحنه‌سازی و ظاهرسازی است، به قدری حساب‌شده و عمیق احساسات پیچیده و متناقض قهرمان زجرکشیده داستان را به نمایش می‌گذارد که تماشاگر خودش را در مواجهه با تصویری حقیقی از کلودل بر پرده سینما می‌یابد. این بازیگر پرآوازه فرانسوی، در گفت‌وگویی که سال گذشته در جریان برگزاری جشنواره بین‌المللی فیلم برلین انجام داده، از حال‌وهوای بازی در نقش چالش‌برانگیز کامیل کلودل و همکاری با برونو دومون حرف زده است.
*به طور قطع «کامیل کلودل ۱۹۱۵» را می‌توان فیلمی ضد درام به حساب آورد. آیا این فیلم اساسا اثری درباره فقدان عشق، خلاقیت، آفرینندگی و همراهی است؟
شاید بهتر باشد بگویم «چشم‌پوشی». کلودل به بیرون از جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند رانده می‌شود، از خانواده‌اش طرد می‌شود و از خودش و خلاقیت‌های ممکنش فاصله می‌گیرد. از او خواسته می‌شود که آفریننده و خلاق باشد، اما او سر باز می‌زند و هرگز تا پایان عمرش موقعیتی را که در آن قرار گرفته نمی‌پذیرد. کلودل در موقعیتی قرار داده می‌شود که دیگر نمی‌تواند خودش باشد... و وقتی شما تا این اندازه به گوشه‌ای از خودتان رانده می‌شوید، چاره‌ای ندارید جز آن‌که روزنه‌ای در درون‌تان بیابید تا بتوانید به زندگی ادامه دهید. حدس می‌زنم زندگی معنوی کلودل نیز احتمالا در چنین برهه‌ای آغاز شده. برادرش می‌نویسد دو هفته پیش از آن‌که کامیل برای همیشه زندگی را ترک گوید، به دیدن او رفته و شادترین حالت ممکن را در چهره خواهرش مشاهده کرده، گویی پیش از مرگ به گونه‌ای از سعادت ابدی دست یافته بود. بنابراین به این نتیجه می‌رسید که وای! زندگی تمام داروندارش را ربوده و او به هیچ مطلق، به فرومایه‌ترین، سردترین و نارواترین شکل از هستی خود رسیده بود، با این حال باز هم توانست راهی برای بقا و ادامه زندگی پیدا کند و این در نوع خودش مسحورکننده و شاهکار است.
*آیا چالش‌های بازی در نقش شخصیتی تا این اندازه پرشور و در عین حال بسیار مظلوم، شما را مجذوب خود ساخت؟
حقیقت این است که در آغاز من حتی نپرسیدم قرار است چه نقشی در این فیلم داشته باشم، فقط می‌دانستم دلم می‌خواهد با دومون همکاری کنم، چون به نظر من او بااستعدادترین کارگردان حال‌حاضر فرانسه است. بنابراین وقتی فهمیدم او ایده ساخت فیلمی درباره «کامیل کلودل» را در سر دارد، حسابی هیجان‌زده شدم، چون از قبل هم به نوعی با کاراکتر کلودل ارتباط برقرار کرده بودم. من در نوجوانی به خاطر یکی از اعضای خانواده‌ام تجربه رفت‌وآمد در بیمارستان‌های روانی را کسب کرده بودم و دست‌وپنجه نرم کردن با جنون همیشه سوال بزرگی در ذهن من ایجاد کرده بود. با این حال، بازی در چنین نقشی داستان دیگری بود و من ترسیده بودم. به همین خاطر هم اعلام کردم: «من به یک مربی و راهنما نیاز دارم، زیرا ناچارم وارد محدوده ترسناکی بشوم و اگر قرار است تا آن‌جا پیش بروم، باید توانایی بازگشت از آن را نیز داشته باشم.» دومون ابتدا برداشت خوبی از این حرف من نداشت و گفت: «تو به کارگردانی من اعتماد نداری، من می‌دانم چه طور کارگردانی کنم» و من در پاسخش گفتم: «مسئله تو نیستی. تو هم باید بتوانی به عنوان بازیگر روی من حساب کنی و اگر قصد نداری فیلمنامه‌ای در اختیار من بگذاری، من ناچارم به تو اطمینان کنم... اما همه چیز پنجاه- پنجاه است و هیچ چیز در این مسیر یک طرفه نیست.»
*پس دومون از دادن فیلمنامه به شما پیش از آغاز فیلمبرداری خودداری کرد؟
او گفت: «تو قرار نیست فیلمنامه را بخوانی.» اما همان موقع هم من سعی کردم کمی اطلاعات درباره قصه از او بیرون بکشم. آن‌چه من از اشاره او به واژه «بداهه‌گویی» دریافتم، همان «حقیقت» بود. بنابراین گزینه نداشتن گریم و چهره‌پردازی تحت هیچ شرایطی، یکی از شرایط بی‌پردگی بین من و دوربین بود.
*تجربه کار کردن با نابازیگران در این فیلم چگونه بود؟
من در گذشته نیز با نابازیگران کار کرده بودم، اما این فیلم تجربه‌ای خاص و متفاوت بود. آنها افرادی بودند که نقص عضو داشتند و بیمار بودند و ما نمی‌دانستیم می‌توان برداشت دوم هم گرفت یا نه و به عنوان بازیگر آدم همیشه آرزو دارد برداشت دومی در کار باشد تا بتوان به کشف متفاوتی دست یافت. با این حال فکر می‌کنم در وجود هر بشری، میل به بازی وجود دارد، چرا که راهی برای آموختن زندگی است. مثل بچه‌ها که هر بازی را بارها و بارها انجام می‌دهند و زندگی‌اش می‌کنند، نقش بازی کردن نیز راهی برای به تصویر کشیدن درونیات آدمی ست.

استقبال منتقدان
پاتریک گمبل در «سینه ویو» علاوه بر ستایش این فیلم، آن را ملاحظه‌ای فروتنانه و به طرز باورنکردنی‌ای دلسوزانه نسبت به زندگی هنرمندی زجردیده توصیف کرده و اذعان داشته برونو دومون در مقام کارگردان این اثر توانسته آن‌چنان که شایسته است تصویری تأثیرگذار را بر پرده سینما خلق کند. گای لاج در «ورایتی» این فیلم را «روایتی تکان‌دهنده از برهه کوتاهی از زندگی مجسمه‌ساز پرآوازه فرانسوی» توصیف کرده و بازی ژولیت بینوش در نقش کامیل کلودل را ستودنی و مسحورکننده خوانده است. جاناتان رامنی نیز در «اسکرین اینترنشنال» این فیلم را به عنوان اثری عمیق و هنری در میان سایر دستاوردهای برونو دومون رتبه‌بندی کرده است. اریک کان از این فیلم به عنوان «برشی» یاد می‌کند که یادآور و نمایشگر دقت فیلمساز بزرگی نظیر «رابرت برسون» فقید است. جوردن مینتزر نیز که بسیار عمیق و جزء به جزء به تجزیه و تحلیل این فیلم پرداخته، به عنوان نقطه پایانی بر تمام تحلیل‌های خود این اثر را پرتره‌ای خشم‌برانگیز و به طرز بی‌رحمانه‌ای باورپذیر از هنرمندی شناخته‌شده توصیف کرده است.
 
بالا