اخبار اقتصادی ایران و جهان

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
مشاوران اقتصادی دولت‌ها، به اقتصاد جهت دادند

مشاوران اقتصادی دولت‌ها، به اقتصاد جهت دادند

دکتر مهدی کرباسیان در گفت‌وگو با «دنیای اقتصاد»:
مشاوران اقتصادی دولت‌ها، به اقتصاد جهت دادند

شما تجربه سه دهه مدیریت اجرایی در حوزه اقتصاد را داشته‌اید، به نظر شما اقتصاد ایران چه میزان از مکاتب فکری اقتصادی رایج در دنیا تاثیر گرفته است؟

موضوع خوبی را انتخاب کرده‌اید، به این دلیل که سه دهه پس از پیروزی انقلاب باید روند قانون‌گذاری‌ها بررسی شود تا بتوان نکات مثبت را از گذشته گرفت و نقاط ضعف و اشتباه را حذف کرد. متاسفانه در چند ساله اخیر به این دلیل که تجربیات گذشته کنار گذاشته شده و چه بسا به عمد مورد بی‌توجهی قرار گرفته، شرایط به‌گونه‌ای شده که بعضی از تجارب دوباره در حال تکرار شدن است. در کشورهای توسعه‌یافته وقتی یک رییس‌جمهور انتخاب می‌شود، احزاب هستند که سیاست‌های اقتصادی را پیشنهاد می‌کنند. ممکن است آن سیاست‌ها به طور کامل اجرا نشود و در عمل تغییر یابد یا حتی متوقف شود؛ اما کلیات آن را احزاب مطرح می‌کنند. مثلا در انتخابات اخیر آمریکا، اساسی‌ترین بحث دو نامزد انتخاباتی؛ یعنی اوباما و رامنی درخصوص سیاست‌های مالیاتی و درمانی بود. آنها چالش‌های جدی داشتند؛ ولی در نهایت مردم انتخاب کردند. پشت این بحث‌ها یک گروه یا تفکر حاکم اقتصادی وجود دارد که افراد صاحب مکتب یا متکی به یک دیدگاه اقتصادی آن را حمایت می‌کنند؛ اما در کشور ما این نوع تصمیم‌گیری‌ها متفاوت است.
منظورتان این است که سیاست‌های اتخاذ شده در حوزه اقتصاد، ازسوی هیچ پایگاه فکری حمایت نشدند؟
در ابتدای پیروزی انقلاب تفکر حاکم بر اقتصاد و سیاستمداران کشور ما، البته بهتر است بگوییم اقتصاد ایران، به نوعی تحت‌تاثیر دیدگاه‌های اقتصاد متمرکز بود. بیشتر کسانی که در موضع تصمیم‌گیری قرار گرفتند، تحصیلکرده اقتصاد نبودند. اغلب تصمیم‌گیران حوزه اقتصاد، حل مسائل اجتماعی را بر مسائل اقتصادی ارجح می‌دانستند. آنها همچنین تفکر حمایت از سرمایه‌داری را از ویژگی‌های حکومت شاهنشاهی می‌دانستند. شاید به دنبال این تفکر بود که قانون سلب مالکیت‌های بزرگ و مصادره‌های ابتدای انقلاب اتفاق افتاد و به موازات این اقدامات، سرمایه‌داران بزرگ (که در دوران شاه هم عمدتا بخشی مستقل و روی پای خود نبودند) ضعیف‌تر شدند. با شروع جنگ، سیاست‌های خودکفایی و خود اتکایی در پیش گرفته شد. در نتیجه سیاست حاکم اقتصادی تحت‌تاثیر این شرایط شیب تندتری گرفت.
منظور شما از دیدگاه اجتماعی همان تفکر چپ اقتصادی است؟
همین‌طور است. اما در آن روزها مکتب خاصی حاکم نبود، با این حال جو حاکم، چپ بود. تعاونی‌ها قدرت گرفته بودند و رشد بخش خصوصی متوقف شده بود. جنگ هم عاملی بود که این بخش توسعه نیابد؛ بنابراين رشد اقتصاد دولتی به دلیل محدودیت منابع ارزی به شدت چشمگیر شده بود.
برخی دیدگاه‌ها حکایت از آن دارد که در همان دوران که شما به آن اشاره کردید، کسانی که در جریان تدوین قانون اساسی نقش داشتند، از مکتب «راه رشد غیر‌سرمایه‌داری» تاثير پذیرفته بودند، در مقابل افرادی که دیدگاه اقتصاد اسلامی دارند، معتقدند که روشنفکران مذهبی هیچ تاثیری از این دیدگاه‌ها نگرفتند. شما که در آن روزها مسوولیت داشتید، چنین دیدگاهی را چقدر در تدوین قانون اساسی موثر می‌دانید؟
در مورد اقتصاد اسلامی باید گفت که اینکه اقتصادی در قالب مکتب اسلام مدون شده و به اجرا گذاشته شده باشد، چنین چیزی وجود نداشت. تا قبل از پیروزی انقلاب اطلاعات کمی در مورد اقتصاد اسلامی وجود داشت. اتفاقا من بر روی این موضوع در پایان نامه دوره فوق لیسانس MBA در آمریکا کار کرده‌ام؛ سه دیدگاه کاپیتالیستی، سوسیالیستی و اسلامی را مورد بررسی قرار دادم. یادم هست وقتی تزم را به استادم دادم، ایشان سوال کرد که این چه دیدگاهی است؟ برایش عجیب بود و مبانی این دیدگاه را می‌خواست. دو جلسه با استادم چالش و بحث داشتم تا موضوع پیشنهادی‌ام را پذیرفت؛ اما هنگام شروع تحقیق هرچه جست‌وجو کردم، منابع کافی برای تحقیقم نیافتم. در واقع به جز دیدگاه‌های مرحوم آیت‌الله سیدمحمدباقرصدر و یکسری مقالات و جزوات پراکنده، منبع و مرجعی منسجم درباره اقتصاد اسلامی وجود نداشت. هنوز هم این دیدگاه در قالب یک مکتب اقتصادی با چارچوب‌های تعریف شده مطرح نیست. بنابراین به نظر من کسانی که مدعی هستند، باید روی این دیدگاه‌ها کار کنند؛ اما در مورد تاثیر دیدگاه موسوم به راه رشد غیر‌سرمایه‌داری، باید بگویم که بسیاری از جوانان در ابتدای انقلاب تحت‌تاثیر دیدگاه‌های مرحوم دکتر شریعتی و برخی تفکرات ضدسرمایه‌داری بودند. از طرفی آنها به دلیل عملکرد رژیم پهلوی به سرمایه‌داری علقه نداشتند و مخصوصا که نمود سرمایه‌داری را حکومت استبدادی شاه می‌دانستند و مبارزه با سرمایه‌داری را به معنای مبارزه با آن حکومت تلقی می‌کردند. البته این واقعیت را هم باید پذیرفت که در رژیم شاه، بخش خصوصی قدرتمند، مستقل و ناوابسته به حکومت، به صورت قوی و وسیع وجود نداشت. شاید بنا به همین دلایل این تفکر(تحدید سرمایه‌داری) در قانون اساسی ما هم نمود یافت. در سال‌های 58 تا 60 افراطی‌گرایی وسیع گروه‌های چپ (نظیر گروه‌های مارکسیستی، حزب توده، سازمان مجاهدین خلق و...) در طرح شعارهای تند و رادیکال اقتصادی و اجتماعی موجب شدبخش مهمی از مذهبیون کشور نیز که باور اعتقادی آنها سپردن اقتصاد به دست مردم بود، در دسته‌بندی دیدگاه‌ها، به نوعی «چپ» تعریف شوند. با این حال در دهه اول به آن معنا، مکتب اقتصادی با چارچوب‌های دقیق وجود نداشت و در واقع براساس واقعیت‌های جامعه تصمیم‌ها اخذ می‌شد. این حرکت نیز شکل یافته و منسجم نبود که بتوان گفت براساس مکتب خاصی تصمیماتی گرفته شده است.
اشاره کردید که شرایط جنگ به نوعی بود که دولت ناچار بود اقتصاد را کنترل کند. با این حال گفته می‌شود دولت وقت برنامه‌ای تحت عنوان برنامه اول توسعه نوشت که با تغییر دولت، دولت بعدی آن برنامه را از مجلس گرفت. ظاهرا دلیل پس گرفتن این برنامه دیدگاه‌های حاکم بر برنامه بود که تحت‌تاثیر تفکرات چپ قرار داشت.
مبدأ اختلاف جدی در سال‌های اولیه دهه 60 تفکر حاکم بر سازمان برنامه بود که معتقد بودند دولت باید کمتر در اقتصاد دخالت کند. در دولت گروهی دیگر هم بودند که اقتصاد را متمرکز‌تر می‌خواستند. در وزارت صنایع تفکر حاکم این بود که دولت بیشتر از گذشته دخالت کند. متاسفانه جنگ، گرفتاری‌های روزمره خاص خودش را داشت و نمی‌شد مانع توسعه تفکرات تمرکزگرا شد. ستاد بسیج اقتصادی کشور در آن دوران جایگاه ویژه‌ای داشت. در جلسات ستاد بسیج اقتصادی درباره انواع مسائل و تنگناهای روزمره اقتصادی مردم در شرایط جنگی تصمیم‌گیری می‌شد.
تصمیم‌گیری به شیوه شورای اقتصاد؟
با این تفاوت که در ستاد بسیج اقتصادی برای مسائل جاری کشور تصمیم‌گیری می‌شد.شورای اقتصاد آن زمان به بحث‌های کلان می‌پرداخت. در آن مقطع تصمیم‌ها به گونه‌ای بود که مسائل خرد اقتصاد را هم دربرمی‌گرفت؛ زیرا کشور در آن دوران کمبودهای جدی داشت. ستاد درباره برنج و روغن و پنیر و کره و گندم و دارو تا خوراک دام و نیازهای اولیه صنایع باید تصمیمات فوری می‌گرفت. شرایط جنگی، کمبود منابع ارزی و کم تجربگی مدیران جدید هم مزید بر علت بود. بگذارید دو خاطره از آن دوران که بنده در مسوولیت معاونت حمل‌‌و‌نقل وزارت راه‌و‌ترابری و قائم‌مقام بنیاد مستضعفان و عضو ستاد بسیج اقتصادی بودم نقل کنم تا ابعاد مشکلات بهتر دیده شود: یک بار در نیمه نخست دهه شصت، حوالی ساعت 9شب از محل کار، تازه به خانه برگشته بودم که پیغام رسید فوری برگردید به نخست‌وزیری و در جلسه‌ای اضطراری شرکت کنید. این جلسه تا ساعت 3 بامداد اختصاصا برای بررسی مسائل ارزی و تامین نیازهای ضروری کشور در این بخش ادامه یافت. در واقع فوریت‌ها در حدی بود که مي‌بايست شبانه تصمیماتی اتخاذ می‌شد تا کار پشتیبانی از جبهه‌ها و پشت جبهه‌ها لنگ نماند. خاطره دیگر اینکه در یک مقطع زمانی کوتاه، سیلوهای کشور با بحران حاد کمبود آرد روبه‌رو شد، اما برای جلوگیری از نگرانی عمومی و تشدید بحران، مقررشده بود تا رسیدن گندم‌های خریداری شده از مبادی ورودی کشور و حمل آن به شهرهای مختلف، کلیه نانوایی‌ها، کیسه‌های آرد موجود شان را مقابل مغازه‌ها در منظر مردم قرار دهند. امام(ره) همزمان صحبت کردند و جهاد تخلیه بنادر شکل گرفت و به این ترتیب با کنترل تقاضاها، فرصتی فراهم شد تا گندم‌هایی که روزهای قبل خریداری شده بود، در بنادر تخلیه شود و فرآیندهای بعدی طی شود. این مثال‌ها گویای آن است که در آن مقطع خاص، اتخاذ سیاستی منسجم و باثبات که مورد علاقه و مطلوب اقتصاددانان باشد، ممکن نبود. ضمن اینکه وقتی تحریم وسیع در کار باشد، بعضی از ابزارها در اختیار دولت نیست، به همین دلیل اختلاف‌نظرهای مبنایی در آن برنامه متوقف شده بود. این شرایط سبب شد تا آخر دهه اول انقلاب سیاست کلانی در اقتصاد اتخاذ نشود.
نحوه مشاوره گرفتن دولت جنگ از اقتصاددانان چگونه بود؟
واقعیتی که در برنامه‌های دوره جنگ وجود دارد، این است که به دلیل ضرورت، اقتصاد چپ، حاکم بود. هر چند که نباید این واقعیت را از نظر دور داشت که در آن دوران هم اقتصاد تحت‌تاثیر سیاست قرار داشت و بسیاری از تصمیمات بنا به مقتضیات مکانی و زمانی گرفته شد، اما در آن دوران با همه مشکلات و کمبود بودجه، طرح‌های انقلاب تحت‌نظر نخست‌وزیر تعریف و اجرا شد، اما در دوره دوم که زمان ریاست‌جمهوری آقای‌هاشمی است، تفکر حاکم بر سازمان برنامه تغییر کرد. افرادی سرکار آمدند که به دنبال اجرای اقتصاد آزاد بودند. آن گروه معتقد بودند که بهترین تصمیم این است که اقتصاد بازتر شود و توسعه در دستور کار قرار بگیرد. برای اینکه این اتفاق بیفتد باید از قیدوبندهای اقتصاد دولتی رها شد.
یعنی اجماع صورت گرفته بود؟
خیر، در دولت اول آقای‌هاشمی حرکت‌ها شروع شد، اما به دلیل مقاومت‌ها متوقف شد. از سال 72 چرخ اقتصاد جور دیگری چرخید. به عنوان یک آدم اجرایی می‌توانم بگویم کسانی که پایه‌گذار این برنامه‌ها بودند و باور به توسعه هم داشتند، واقعیت‌های موجود جامعه را در آن طراحی‌ها ندیدند. در واقع سرعت کار را فراتر از حد می‌دیدند در حالی که کشوری که تصمیم به آزادسازی دارد و تا پیش از آن بر مبنای سیستم یارانه و کوپنی اداره شده، باید حتما برنامه‌های حمایتی قوی داشته باشد. برنامه تعدیل اقتصادی بدون شکل‌گیری قشر متوسط اجرا شد. به همین دلیل مقاومت‌های جدی صورت گرفت. نتیجه این مقاومت‌ها هم به توقف برنامه انجامید.
مقاومت‌ها بیشتر از سمت جامعه روشنفکری بود یا سیاستمداران یا مردم؟
می‌توان گفت هر سه. البته در بین دانشگاهیان همیشه اختلاف‌نظر بوده و اجماع به سختی صورت می‌گیرد که این امر طبیعی است، اما در حوزه سیاسی چون اقتصاد ما تابعی از سیاست است و تفکر مشخصی نیز بر حوزه اقتصاد حاکم نبوده، اختلاف‌نظرها همیشه سبب می‌شد که دیدگاه‌ها و ایده‌های خوب به دلیل فشار سیاستمداران کنار گذاشته شود. هنگام اجرای طرح تعدیل اقتصادی، من رییس سازمان تامین اجتماعی بودم. وقتی بحث آزادسازی مطرح شد، بنده در شمار اولین مخالفان این طرح بودم.به این دلیل که معتقد بودم باید ابتدا زیرساخت‌ها و پوشش‌های حمایتی مناسب و کافی آن را ایجاد کرد. درحالی که این موضوع در آن طرح‌ها دیده نشده بود، در نتیجه وقتی تورهای حمایتی مورد کم توجهی قرار می‌گیرد، جامعه شروع به مقاومت می‌کند. کما اینکه دیدیم چنین شد. مقاومت سبب شد تا گروه‌های سیاسی و دانشگاهی و مردم فشار خود را برای توقف این طرح وارد کنند. این طرح از واقع گرایی دور بود و اجماعی از جانب حاکمیت برآن صورت نگرفته بود. در نتیجه با شکست در اجرا مواجه شد.
برخی‌ها معتقدند فشار چپ‌ها باعث توقف آن برنامه‌ها شد و گروهی نیز می‌گویند دلیل توقف مقاومت مردم بود، شما که مسوولیت اجرایی در آن دوره را داشتید، فکر می‌کنید چه دلیلی باعث توقف آن سیاست‌ها شد؟
اگر اجازه بدهید، در این رابطه قضاوت نکنم، به این دلیل که همه این دوستان را علاقه‌مند به مردم و انقلاب و کشور می‌دانم. این حرف درستی است که هم تفکرات تئوریک جناح چپ موثر بود و هم مقاومت مردم. در آن مقطع رییس‌جمهوری حمایت شخصی از طرح‌های حمایتی و بیمه‌ای داشتند، ولی به‌دلیل عدم‌اجماع و حمایت دستگاه‌های سیاست گذار موفقیت وسیع حاصل نشد.
البته دیدگاهی نیز وجود دارد که می‌گوید این برنامه نسخه بانک جهانی بوده؟
من مشخصا در مورد حوزه‌ای که خودم مسوولیت داشتم، می‌توانم قضاوت کنم. آن زمان مسوولان بانک جهانی در مورد پوشش‌های تامین اجتماعی هنگام اجرای طرح آزادسازی اقتصادی، دیدگاه‌های افراطی داشتند. معتقد بودند که صندوق‌های بازنشستگی باید خصوصی شوند، به این دلیل که هزینه بالایی برای اقتصاد ملي دارند. در مقابل ILO و issa یعنی سازمان‌های بین‌المللی کار و اتحادیه بین‌المللی تامین اجتماعی در این رابطه مقاومت می‌کردند. ما در سازمان تامین اجتماعی اختلاف‌نظر جدی با نمایندگان بانک جهانی داشتیم و شخصا در اجلاس‌ها نقد جدی کارشناسی را مطرح می‌کردم. بعدها دیدید که این سیاست در شیلی و آرژانتین هم شکست خورد.
مساله این است که اقتصاددانان طرفدار دیدگاه‌های نهادگرا در اقتصاد معتقدند که بانک جهانی این طرح را به صورت نسخه به ایران ارائه کرد. در اینکه این طرح نسخه بوده یا خیر، اختلاف‌نظر بسیار زیاد است. شما که مسوولیت اجرایی داشتید، فکر می‌کنید نسخه بود؟
من به این دیدگاه اعتقادی ندارم. البته یکسری تئوری داشتند و می‌خواستند به ایران بدهند. این توصیه‌ها هم همیشه بوده است. بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول این تئوری‌ها را به همه جا پیشنهاد می‌کند و خاص ایران نبود و بعضا هم قابل استفاده هست.
یعنی به شکل نسخه در ازای پرداخت وام نبود؟
نه نسخه را قبول ندارم. همیشه بوده، الان هم هست. بانک جهانی بحث نظری می‌کند و توصیه‌هایی دارد. همین الان هم این توصیه‌ها را مثلا برای نرخ بهره دارد. بعضی از این توصیه‌ها با منافع ملی ما هماهنگ نیست، برخی‌ها هم قابل اجرا است. این حرف‌ها را من قبول ندارم. این صحبت اقتصاددانان چپ است که می‌خواستند به اصطلاح رشته برنامه‌های تعدیل را پنبه کنند. باید بپذیریم که بعد از اقتصاد بسته دوران جنگ، بازسازی در حال اجرا بود و این کار در کنار آزاد‌سازی اقتصاد، خیلی سخت بود. در این حوزه دولت منابع بسیار محدودی در اختیار داشت و مجبور بود برای اینکه بازسازی را توام با توسعه انجام دهد، ریسک‌های زیادی کند. در همان مقطع هم در درون دولت تفکر واحدی حاکم نبود. در مجلس هم همین‌طور. تعدیل به دلیل تورم بالایی که ایجاد کرد، یعنی تورم 49 درصدی این برنامه را متوقف کرد.
در دوره بعد که به دوره تثبیت مشهور است، کل بدنه تیم اقتصادی دولت تغییر کرد. تفکر حاکم، مجددا به تفکر ابتدای انقلاب بازگشت؛ یعنی چپ دوباره به قدرت رسید. آیا می‌توان گفت، اقتصاد ایران در این مقطع هم تحت‌تاثیر اندیشه‌های چپ راهبری شد؟
مساله بازسازی بعد از جنگ در مقطع زمانی 68 تا 72 هزینه‌های سنگینی بر اقتصاد تحمیل کرد. در دوره تثبیت همه تصمیم‌ها به سمت آرام‌سازی اقتصاد بود. حرکت‌ها کند شد، اما اینکه آیا آن حرکت اول در ادامه دوره می‌توانست ادامه یابد، به اعتقاد من باید یک دوره آرام، برای رسیدن به این هدف طی می‌شد، اما این دوره نباید طولانی می‌شد. به این دلیل که وقتی اقتصاد را به صورت اداری هدایت می‌کنید، ممکن است در یک دوره‌ای همه چیز بر وفق مراد باشد، اما تاثیر این اداری کردن اقتصاد، بعدا دیده می‌شود.
وقتی قیمت‌ها تثبیت و نظارت‌ها تشدید شد، کار به جایی کشید که در دوره دوم سهمیه ارزی، به صورت کوپنی مطرح شد. البته بعضی واقعیت‌ها و کمبود‌ها فشار می‌آورد، اما اساسا کنترل‌های دولتی بیشتر شد؛ یعنی آزادسازی تند، روند عکس گرفت. در این زمینه خاطره‌ای از دوران تصدی مسوولیت معاونت بازرگانی وزارت نفت و عضویت در هیات‌مدیره شرکت ملی نفت (سال‌های 1368 به بعد ) برایتان نقل می‌کنم: در دوران سازندگی برای بازسازی صنعت نفت و پالایشگاه‌های آسیب دیده در دوران جنگ تحمیلی، نیازمند ارز کافی بودیم، اما برای تامین ارز مشکلات جدی با بانک مرکزی داشتیم. حتی در حد ارسال نقدی چند میلیون دلار ارز برای خرید تجهیزات ضروری صنعت نفت هم موانع فراوان وجود داشت. به گونه‌ای که در یک مقطع زمانی ناچار شدیم با حمایت وزیر وقت نفت (جناب غلامرضا آقازاده) راسا با سه شرکت ژاپنی قراردادی ببندیم.
مسوولیت پیشبرد این امر از سوی وزیر به من محول شده بود. از این طریق توانستیم، هم ارز لازم برای خرید تجهیزات موردنیاز در بازسازی بخش‌هایی از صنعت نفت را تامین کنیم و هم برنامه تکمیل و راه‌اندازی پالایشگاه‌های اراک و بندرعباس را که نیمه کاره مانده بودند، به نتیجه برسانیم. در واقع خسارات جنگ و عدم امکان تامین منابع مالی خارجی برای بازسازی‌ها، مشکلاتی مضاعف ایجاد کرده بود که اقتصاد در این مقطع زمانی هم نتواند به طور سیستماتیک و هدفمند، سامان یابد و پیش برود. ضمن آنکه برخی سیاست‌های افراطی هم باعث تشدید مشکلات می‌شد. در مجموع تجربه نشان داده که هر چه نفوذ سیاسیون در اقتصاد کمتر باشد، اقتصاد حرکت آزادتری خواهد داشت.
آیا در دوره اول دولت اصلاحات چندان اقتصاد نقش نداشت؟
بله. وقتی تعامل بین‌المللی افزایش یافت و فشار سیاست بر اقتصاد کمتر شد، حرکت به سمت آزادسازی‌ها هم بیشتر شد. در سال 76 وقتی به عنوان رییس‌کل گمرک کشور، از سازمان تامین اجتماعی به این مجموعه (گمرک کشور) رفتم. آن زمان در حوزه ورود و خروج مسافران تمام آنها باید از خط قرمز می‌گذشتند؛ یعنی همه به چشم خلافکار دیده می‌شدند، مگر اینکه خلاف آن ثابت شود.. بخش خصوصی به دلیل عدم‌برخورداری از حمایت‌های لازم، دچار مشکلاتی شده بود. در حوزه باری و کالایی تعرفه‌ها زیاد بود و برخوردهای غیرکارشناسی در گمرک‌ها به تدریج پدیده قاچاق کالاها را وسیع و تشدید کرده بود. برای تغییر این وضع ما در گمرک کشور به سمت تدوین و اجرای سیاست‌های اقتصادی متکی بر اعتماد به مردم و حمایت از بخش خصوصی و تقویت تعاملات بین‌المللی و نهایتا اصلاح و تعدیل سیاست‌های تعرفه‌ای رفتیم و این اقدامات با حمایت دولت وقت سبب شد تا دست و بال اقتصاد کمی بازتر شود. از سال 80 به بعد هم آثار سلامت اقتصادی در کشور آشکار
شد.
در آن مقطع زمانی (83-80) به عنوان معاون کل وزیر اقتصاد و دارایی وقت(جناب مهندس طهماسب مظاهری) دست‌اندرکار پیشبرد سیاست‌های اصلاحی در اقتصاد کشور بودیم. در این دوران بود که کشور توانست به رشد اقتصادی 7 درصد دست پیدا کند. در وزارت اقتصاد با نمایندگان بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول بحث می‌شد که رتبه رقابت پذیری اقتصاد ایران را بهبود ببخشیم. حتی رشد اقتصادی 8 درصد هم در این دوره پیش‌بینی شده بود. البته تعامل با اقتصاد بین‌المللی هم موثر بود. با اینکه درآمد ارزی کشور چندان زیاد نبود، اما شرایط رشد اقتصادی بسیار مطلوب بود.
موضوع تک نرخی شدن ارز، انقلابی تازه در اقتصاد بود(تلاش مرحوم نوربخش در این زمینه ستودنی است). کشور همواره محدودیت‌هایی مثل تحریم‌ها را داشته است. باید پذیرفت که همواره کم تجربگی و بی‌سلیقگی در حوزه اقتصاد داشته‌ایم و این مختص دولت خاصی نیست. فشار حوزه سیاسی به اقتصاد همیشه وجود داشته است. در دوره دوم دولت اصلاحات فشار سیاسی بر حوزه اقتصاد کم شد و نتیجه آن رشد‌های خوبی بود که به‌دست آمد؛ بنابراين اگر بخواهیم بگوییم در این دوره مکتبی بوده که اقتصاد ایران بر مبنای آن راهبری شده است، به جرات می‌توانم بگویم مکتبی در اقتصاد جمهوری اسلامی حاکم نبوده است.
شما فکر می‌کنید، نیاز به مکتب خاصی در اقتصاد داریم یا باید براساس شرایط روز تصمیم‌گیری کنیم؟
یک کار بسیار خوبی که ظرف چند سال گذشته انجام شد، تدوین نقشه راه 1404 است. بدیهی است که این هم مثل هر قانون بشری کمبود‌هایی دارد، اما مزیتش این است که هدف‌گذاری مشخصی صورت گرفته است. مثلا باید اقتصاد اول منطقه شویم. اگر ما کشور در حال توسعه هستیم که درآمد اصلی کشور ما به نفت وابسته است، باید برنامه‌ریزی‌ها در جهت رسیدن به این هدف باشد. به دلیل آنکه یک مکتب اقتصادي را قبول داریم، نباید هدف را گم کنیم. اگر مسائل پیشرفت و توسعه کشور و رفاه مردم را در نظر بگیریم و براساس باورهای اعتقادی که داریم، عمل کنیم باید اقتصاد کشور را به این سمت هدایت کنیم تا این اهداف محقق شود. متاسفانه در مواردی که کار به صورت روزمره انجام شده، لطمه دیده‌ایم. در حالی که اگر نقشه راه را در نظر می‌گرفتیم و در چارچوب آن حرکت می‌کردیم، اختلاف‌های نظری مانع رشد و توسعه کشور نمی‌شد. امروز متاسفانه می‌بینیم که اقتصاد کشور به صورت روزمره اجرا می‌شود که با مبانی اقتصاد همخوانی ندارد.
منظور شما این است که در دولت اخیر، آن هدف گم شده و تصمیم‌گیری روزمره شده است؟
همینطور است؛ البته من همه تقصیرها را متوجه دولت نمی‌دانم. صادقانه بگویم، اعتقاد دارم که مجلس‌های هفتم و هشتم هم مقصر بوده‌اند. نحوه مدیریت روابط این مجالس با دولت که با مماشات و اغماض بیش از حد همراه بود، به تداوم یافتن و انباشت مشکلات منجرشد. قوانینی که آنها تدوین کردند و دولت هم خوب اجرا نکرد، موجب بروز مشکلات بسیاری برای اقتصاد ایران شد، زیرا در اغلب موارد، نظارت موثر و جدی و سیستماتیک وجود نداشت. اگر بهترین قانون را داشته باشید، اما نظارت نکنید، انگار قانون ندارید. یادم هست زمانی که در منطقه ویژه انرژی پارس (عسلویه) مسوولیت داشتم، یعنی سال 83 تا 84، حدود84 هزار نفر به صورت مستقیم در این منطقه کار می‌کردند. 100 هزار نفر هم خارج از منطقه کار می‌کردند. این حوزه داشت به سوی پیشرفت حرکت می‌کرد. هدف‌گذاری‌ها در حال تحقق بود، اما امروز از آن اهداف و دستاوردهای پیش‌بینی شده، خبری نیست. اگر روزمره حرکت کنید، نه به هدف می‌رسید و نه توسعه. کشورهایی مثل کره جنوبی به این دلیل به توسعه رسیدند که هدف‌گذاری مشخصی داشتند. اگرچه اقتصاد متمرکز نمی‌تواند ما را به این هدف رهنمون کند، اما در مقابل اقتصاد آزاد نیز معتقد است که برای رسیدن به توسعه باید ریزش‌ها را پذیرفت. در حالی که کشور ما براساس باور اعتقادی که دارد این دیدگاه را نمی‌پذیرد.
در اجرای تصمیم‌های کلان اقتصادی باید واقعیت‌های جامعه در نظر گرفته شود. من در حوزه اقتصاد صاحب تفکر نیستم و یک مدیر اجرایی هستم. یادم هست وقتی جنگ تمام شد، آقای مهندس موسوی اعلام کرد برای بازسازی پالایشگاه‌ها، دریک مرحله، کوپن برنج را اعلام نمی‌کنیم. این حرکت نمادین بود. چون با پول برنج که نمی‌شد پالایشگاه را بازسازی کرد، اما تاثیر روانی این کار در جامعه همگرایی ایجاد می‌کرد. هیچ کس به این تصمیم اعتراض نکرد. همه احساس کردند که در بازسازی کشور می‌توانند موثر باشند. وقتی گفته شد قیمت بنزین را می‌خواهیم افزایش بدهیم برای اینکه منابع ملی ما از بین می‌رود، مردم مقاومت جدی نکردند. زمانی مردم مقاومت می‌کنند که نتیجه ملموسی از برخی تصمیم‌ها لمس نکنند. اگر مردم را با خودمان همراه کنیم، توسعه به سرعت اتفاق می‌افتد.
اجرای قانون هدفمند کردن یارانه‌ها را ادامه سیاست‌های تعدیل و مکتب اقتصاد آزاد می‌دانید؟
در 7 ساله اخیر هم مکتبی خاص در عرصه اقتصاد حاکم نبوده است. ممکن است برخی از این دیدگاه‌ها در برنامه‌های دولت جاری باشد، اما تصمیم‌ها به صورت متناقض اخذ شده است.
متناقض از چه لحاظی؟ یعنی بخش سیاست نقش بیشتری داشته است؟
بله.
نقش روسای دولت‌ها را چقدر در راهبری اقتصاد ایران طی سال‌های گذشته موثر می‌دانید؟
شاید یکی از اثرگذارترین نقش‌ها مربوط به روسای دولت‌ها بوده است. بنده در همه این دولت‌ها مسوولیت داشته‌ام و می‌توانم به صراحت بگویم مسوولان دولت‌ها بسیار نقش داشته‌اند. بالاخره رییس دولت با انتخاب وزیر و ترکیب معاونان وزرا است که اقتصاد را جهت‌دهی می‌کند، اما اختلاف‌نظرهایی که در حوزه اجرا بین مسوولان بود، حرکت‌ها را کندتر کرد.
آیا این موضوع درست است که گروه اقتصاددانانی که به رییس دولت نزدیک‌تر بوده‌اند، تفکر اقتصادی رییس دولت به آن سو هدایت شده است؟
این واقعیت است که مسوولان دولت‌ها متخصص همه مسائل نیستند. گروه اقتصادی آنها که مشاوره می‌دهند، مسیر را تعیین می‌کنند. شما اگر بخواهید خانه بخرید با چه کسی مشورت می‌کنید؟ معلوم است حرف کسی را می‌پذیرید که به دلتان بنشیند. مگر اینکه شما مهندس عمران و صاحب تجربه باشید و خودتان به بازار مسلط باشید، در این صورت در نهایت خودتان تصمیم می‌گیرید. آيا هیچ کدام از روسای دولت‌های بعد از انقلاب در حوزه اقتصاد تخصص و تجربه داشته‌اند؟ معلوم است که همه این مسوولان از مشاوران استفاده کرده‌اند.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
جایگاه جهانی ایران در شاخص «جای پای اکولوژیک»

جایگاه جهانی ایران در شاخص «جای پای اکولوژیک»

گزارش Ecological Footprint Atlas 2010 :
جایگاه جهانی ایران در شاخص «جای پای اکولوژیک»

سارا شهانواز*
جای پای اکولوژیک ایران بسیار بزرگ‌تر از سرانه زیستی اش می‌باشد که این امر نشان‌دهنده مصرف بیش از حد منابع و وابستگی به منابع دیگر مناطق جهان برای تامین نیازهای اکولوژیک ساکنان است




[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]امروزه دستیابی به رشد و توسعه پایدار از مباحث عمده کشورها، به ویژه کشورهای در حال توسعه می‌باشد اما برای سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی به منظور رسیدن به توسعه پایدار، باید شیوه مدون کمی برای اندازه گیری و مقایسه وجود داشته باشد. در این میان روش «جای پای اکولوژیک» (Ecological footprint) یکی از شاخص‌هایی است که پایداری را به صورت کمی و جامع اندازه گیری می‌کند. جای پای اکولوژیک، شاخصی برای ارزیابی میزان مصرف بشر و اثراتش بر محیط زیست است.
مفهوم جاي پاي اکولوژيک اولين بار توسط ویلیام‌ریز (William Rees) و ماتیس واکرناگل (Mathis Wackernagel) در سال ۱۹۹۶ مطرح شد. شاخص جای پای اکولوژیک یک شاخص پایداری است که میزان مصرف انسان و اثر این مصرف را روی محیط زیست ارزیابی می‌کند. این شاخص نشانگر مقدار مصرف (تقاضای مردم برای کالاهای طبیعی و خدمات است) و معادل مقدار زمین، یا آبی است که نیازهای مصرفی جامعه را تامین کرده، یا آنکه پسماندهای تولیدی آنها را جذب می‌کند. به این معنا، جای پای اکولوژیک، بازگوکننده آثاری است که هر کدام از جوامع در اثر سبک و شیوه زندگی خود، بر طبیعت به جای می‌گذارند. به طور دقیق، این شاخص، میزان پهنه‌های زمین و آب، مورد نیاز برای تولید تمام منابعی که یک فرد، جمعیت، یا فعالیت، مصرف می‌کنند و پسماند تولید شده را جذب می‌کنند محاسبه می‌نماید.
در نهایت این نواحی می‌‌توانند با ظرفیت زیستی منطقه (biocapacity) مقایسه شوند تا میزان پایداری مناطق سنجیده شود. این مقیاس، این امکان را به وجود می‌آورد که اکوسیستم‌هایی با حاصلخیزی زیستی متفاوت و نواحی متفاوت دنیا در یک واحد یکسان (هکتار جهانی) با یکدیگر مقایسه شوند. منظور از «ظرفیت زیستی»، ظرفیت اکوسیستم برای تولید مواد حیاتی مفید و جذب پسماندی است که انسان تولید می‌کند. مواد حیاتی مفید، آن موادی هستند که در اقتصاد انسانی مصرف می‌شوند. ظرفیت زیستی یک ناحیه، با ضرب کردن نواحی فیزیکی واقعی در ضریب بازده و ضریب تعادل مقتضی محاسبه می‌شود.
[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]برآورد جای پای اکولوژیک برای یک جمعیت معین، یک فرآیند چندمرحله‌ای است. طبق چارچوب ارائه شده توسط واکرناگل و ریز، در گام اول؛ میانگین مصرف سالانه افراد در یک بخش خاص بر اساس داده‌های محلی، منطقه‌ای یا ملی از طریق تقسیم کل مصرف بر جمعیت برآورد می‌شود. این کار به مصرف انرژی، غذا، جنگل و دیگر تولیدات مرتبط است. گام بعدی شامل برآورد سرانه زمین اختصاص داده شده به تولید برای هر کدام از بخش‌های اصلی مصرف است. این کار با تقسیم میانگین مصرف سالانه افراد در یک بخش بر بهره وری متوسط سالانه آن بخش انجام می‌شود. در ادامه، کل جای پای اکولوژیک یک فرد برابر است با مجموع پهنه‌های زمین اختصاص داده شده برای همه بخش‌هایی که در یک سال توسط یک فرد مصرف شده است و نهایتا کل جای پای منطقه با ضرب جای پای به دست آمده برای یک فرد در منطقه در جمعیت منطقه به دست می‌آید.
در آخرین گزارش سیاره زنده، جای پای اکولوژیک در سرتاسر دنیا، 18 میلیارد هکتار جهانی(gha) و متوسط جای پای هر فرد 7/2 هکتار جهانی بود. اما تنها 9/11 میلیارد هکتار جهانی ظرفیت زیستی در سال، یا 8/1 هکتار جهانی برای هر فرد وجود داشته است. این نشان می‌دهد که بشر تقریبا
50 درصد بیش از ذخیره‌ای که در دست دارد مصرف می‌کند و اینکه با این روش مصرف، انسان‌ها نیازمند، 5/1 سیاره برای جبران مصرف خود هستند و کره زمین تقریبا یک سال و 6 ماه وقت نیاز دارد تا منابع مصرف شده توسط انسان در یک سال را احیا کند. محاسبات حکایت از آن دارد که، در این سال نیمی از جای پای جهانی تنها مربوط به 10 کشور جهان است. ایالات متحده آمریکا و چین هرکدام به ترتیب 21 و 24 درصد ظرفیت زیستی زمین را استفاده می‌کنند. شکل زیر، 10 کشور را که بالاترین ظرفیت زیستی موجود را دارا هستند نشان می‌دهد. برزیل، بیشترین ظرفیت زیستی بین کشورها دارا است و بعد از آن چین، ایالات متحده، روسیه، هند، کانادا، استرالیا، اندونزی، آرژانتین و بولیوی قرار دارند. نیمی از ظرفیت زیستی جهان را می‌توان درون مرزهای تنها 8 کشور یافت.
در میان مناطق و کشورهای مختلف زمین تفاوت زیادی در ظرفیت زیستی و میزان استفاده از این ظرفیت زیستی وجود دارد. همانطور که در جدول زیر نشان داده شده است، قاره اقیانوسیه با سرانه 15/11 هکتار بالاترین ظرفیت زیستی را به خود اختصاص داده است. کمترین سرانه ظرفیت زیستی متعلق به آسیا با 8/0 هکتار است. در مقابل آمریکای شمالی با 90/7 سرانه هکتار جهانی بالاترین جای پای اکولوژیک را به خود اختصاص داده است. بیشتر کشورها، بیشتر از حد ظرفیت زیستی موجودشان، استفاده می‌کنند. اگر همه افرادی که در دنیا زندگی می‌کنند، سبک زندگیشان مانند یک سکنه ایالات متحده یا امارات متحده عربی باشند، ظرفیت زیستی معادل 5/4 زمین لازم است تا میزان مصرف انسان‌ها را تامین کند. در مقابل، اگر مردمی که در دنیا زندگی می‌کردند، شبیه مردم کره جنوبی بودند، تنها 8/1 سیاره لازم بود. و اگر مردم دنیا در سال شبیه مردم هند زندگی می‌کردند، بشر کمتر از نیمی از ظرفیت زیستی زمین را استفاده می‌کرد.
در حالی که آسیا سرانه متوسط جای پای کمی دارد، این منطقه بیش از نیمی از جمعیت جهان و به همین دلیل بزرگ‌ترین جای پای کلی را بین تمام مناطق دارد. جای پای کلی مناطق، اغلب دو برابر ظرفیت زیستی‌شان در سال است. در مقابل، آمریکای لاتین و جزایر دریای کارائب، ظرفیت زیستی شان تقریبا دو برابر اندازه جای پایشان است. به علاوه، منطقه آسیا، آمریکای شمالی و اروپا، مناطقی هستند که دارای کسری اکولوژیک هستند، و جای پای کلی آنها از ظرفیت زیستی شان بیشتر است. این به آن معنی است که این مناطق وابسته به ظرفیت زیستی دیگر نواحی جهان هستند
در میان کشورهای آسیایی، ساکنان امارات متحده، بالاترین متوسط سرانه جای اکولوژیک در دنیا یعنی، 7/10 هکتار را به خود اختصاص داده‌اند. بیشتر کشورهای آسیایی جای پای اکولوژیک بالاتری از ظرفیت زیستی شان دارند و این به آن معنی است که آنها تقاضا برای ظرفیت زیستی خارجی دارند. از کل مناطق دنیا، آسیا، با افزایش 5093 میلیون هکتار از سال 1961 تاکنون، بالاترین رشد کلی در جای پای اکولوژیک تولید را به خود اختصاص داده است. متوسط جای پای اکولوژیک ساکنان آسیا، بین سال‌های 1961 تا 2007، 39 درصد افزایش یافته است، در حالی که در همین زمان جمعیت آسیا 138 درصد رشد داشته است. بنابراین، در حالی که رشد جمعیت یک عامل اصلی در افزایش جای پای اکولوژیک آسیایی‌ها است، رشد در سرانه جای پا نیز موثر است. متوسط سرانه جای پای اکولوژیک مصرف، بین کشورهای آسیایی متنوع‌تر از کشورهای دیگر مناطق است که این موضوع به تفاوت‌های زیاد در الگوهای مصرف و فراوانی بین کشورهای آسیایی برمی‌گردد.
[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]با توجه به آمارهای موجود سرانه جای پای اکولوژیک ایران با مقدار 68/2 تقریبا برابر با متوسط جای پای اکولوژیک جهان است. اما در مقایسه با قاره آسیا با سرانه جای پای 8/1، ایران جای پای بسیار بزرگ‌تری نسبت به کشورهای قاره آسیا دارد. سرانه ظرفیت زیستی ایران 8/0 هکتار است که با آسیا برابر و کمتر از نصف سرانه زیستی جهان است.
همانطور که در نمودار 2 مشاهده می‌شود، ایران بالاترین سرانه ظرفیت زیستی در زمین کشاورزی با 5/0 هکتار و پایین ترین سرانه ظرفیت زیستی در پهنه آبی با 06/0 هکتار را دارا است. همچنین بزرگ‌ترین سرانه جای پای اکولوژیک مربوط به جای پای کربن (7/1) هکتار و پایین ترین جای پا مربوط به جنگل با 05/0 هکتار می‌باشد. با مقایسه جای پا و ظرفیت زیستی به تفکیک پهنه‌های زمین، می‌توان به این نتیجه رسید که تنها در پهنه جنگل ظرفیت زیستی ایران بالاتر از جای پای اکولوژیک است. به این معنی که در پهنه جنگل مردم ایران از تمام ظرفیت زیستی استفاده نکرده اند و در این بخش پایداری اکولوژیک وجود دارد. در زمین ساخته شده نیز ظرفیت زیستی و جای پای اکولوژیک با هم برابرند که نشان می‌دهد، مصرف در این بخش تا به امروز از ظرفیت زیستی فراتر نرفته است. در پهنه‌های دیگر زمین جای پای اکولوژیک بالاتر از ظرفیت زیستی است، که نشان‌دهنده ناپایداری در این پهنه‌ها می‌باشد.
با مقایسه سرانه ظرفیت زیستی و سرانه جای پای ایران پی می‌بریم که جای پای اکولوژیک ایران بسیار بزرگ‌تر از سرانه زیستی اش می‌باشد که این امر نشان‌دهنده مصرف بیش از حد از منابع و وابستگی به منابع دیگر مناطق جهان برای تامین نیازهای اکولوژیک ساکنان است. و همچنین بر اساس منطق روش جای پای اکولوژیک و نتایج به دست آمده می‌توان گفت که وضعیت اکولوژیک ایران دارای ناپایداری است. البته باید به نکته قابل توجهی اشاره کرد، اینکه در سطح ملی و منطقه‌ای می‌توان ناپایداری اکولوژیک و کمبود ظرفیت زیستی را با مصادره منابع از مناطق پشتیبان جبران کرد.
اما در سطح جهانی از آنجا که منابع سیاره محدود و مشخص است، نمی‌توان بیش از ظرفیت زیستی زمین مصرف کرد، و در صورت فشار بیش از حد بر منابع، امکان تجدید منابع از بین می‌رود و از آنجا که حیات انسان به منابع زیستی کره زمین وابسته است، زندگی و محیط زیست انسان در معرض خطر جدی قرار می‌گیرد. توجه به این موضوع، لزوم نگرش دقیق تر به مسائل زیست محیطی و مدیریت صحیح مصرف منابع و لزوم برنامه ریزی در حوزه‌های زیست محیطی را برای تمام جهان و به خصوص کشور ایران خاطر نشان می‌سازد.
* کارشناس ارشد برنامه‌ریزی و توسعه منطقه‌ای)
[/FONT]
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
اقتصاد جهان نيازمند تكيه بيشتر بر جوانان است

اقتصاد جهان نيازمند تكيه بيشتر بر جوانان است

سخنراني مديرعامل صندوق بين‌المللي پول در نشست داووس
اقتصاد جهان نيازمند تكيه بيشتر بر جوانان است

ترجمه: بلود كريمي
افلاطون گفته: «افراط يا زياده‌روي معمولا‌باعث واكنش و ايجاد تغيير در جهت مخالف مي‌شود.» صادقانه بايد گفت كه ما به تغييرات بيشتري در 2013 نياز داريم



اشاره:
خانم كريستين لاگارد، مدير عامل صندوق بين‌المللي پول، ضمن ارائه گزارش مختصري از وضع اقتصاد جهاني، اولويت‌هاي اقتصادي جهان را در سال 2013 مطرح مي‌نمايند كه در زير با فرازهايي از آن آشنا مي‌شويم.

مي‌دانم كه همه ما هنوز هم عميقا ‌نگران وضع اقتصاد جهاني هستيم . ما كجا ايستاده‌ايم؟ به شكرانه اقدامات سياسي اتخاذ شده در سال گذشته، گاهي شاهد ثبات‌سازي در شرايط مالي بوديم و گاهي در اين كار وقفه ايجاد گرديد. اما همه اينها اخبار خوبي نيستند. بهبود اقتصاد جهاني هنوز ضعيف است و بي اطميناني همچنان بالا است. همچنانكه صندوق بين‌المللي پول ساعاتي پيش در چشم انداز اقتصاد جهاني اعلام نمود، امسال تنها 5/3 درصد رشد اقتصاد جهاني را پيش‌بيني مي‌كنيم كه اين ميزان تفاوت زيادي با سال گذشته ندارد. فشارهاي كوتاه‌مدت ممكن است كاهش پيدا كرده باشند؛ ولي فشارهاي بلند‌مدت هنوز با ماست.
همان‌طور كه اخيرا خاطرنشان كردم و تكرار آن خالي از لطف نيست، اين است كه، ما از سقوط رهايي يافتیم ولي بايد در مقابل هرگونه بازگشتي به شرايط پيشين تلاش نماييم. سال 2013 مي‌تواند سال سازندگي يا شكست باشد.
همه ما ضرورت را درك مي‌كنيم براي زدودن نااطميناني‌ها بايد اقدامات سياسي مورد‌نياز اين كار را دنبال كنيم. اين امر به چه معناست؟ براي منطقه يورو به اين معني است كه سيستم‌هاي ايمني عملياتي گردند، ‌حركت به جلو از طريق اتحاديه بانكداري و ادامه تعديل‌هاي سخت. اما ضرورت مالي در سطح كشور و حمايت از تقاضا به ويژه با تسهيل بيشتر سياست‌هاي پولي، براي ايالات متحده، به معني همكاري و مشاركت با يكديگر در جهت منافع ملي و اجتناب بيشتر از اشتباهات سياسي قابل اجتناب نظير عدم توافق براي افزايش سقف بدهي و براي آمريكا و ژاپن. دستيابي به توافق در خصوص كاهش بدهي ميان مدت.
براي اقتصادهاي نوظهور و در حال توسعه، ادامه روند كنوني به‌رغم نگراني‌ها در مورد آشفتگي مداوم و فقدان اقدام قاطع در اقتصادهاي پيشرفته، شرايط تا حد زيادي متفاوت است. برخي آسيب پذيرتر از ديگران هستند؛ ولي آنها نياز به بازسازي فضاي سياسي دارند كه در سال‌هاي اخير براي كاهش بحران مورداستفاده قرار گرفته است. لذا اينها اولويت‌هاي كوتاه‌مدت هستند.
اما در اينجا در داووس مي‌خواهم تا حدودي گسترده‌تر به افق بلندتري كه اقتصاد جهاني در مقابل چشمانمان شكل مي‌گيرد، نگاه كنم. در طول چند ماه گذشته، از بسياري از مناطق نوظهور جهان در آفريقا، آسيا، خاورميانه و آمريكاي لاتين ديدن كردم و بايد بگويم كه از منظر آنها جهان بسيار متفاوت به نظر مي‌رسد. دنياي چالش‌ها است و در عين حال دنيايي پويا و انعطاف‌پذير مي‌باشد. سوال بسيار مهم اين است چگونه مي‌توان مطمئن شد كه تمام مناطق با قوت رشد ‌كنند، به سرعت همگرا ‌شوند و در ‌بر‌آوردن آمال و آرزوهاي مردم خود موفق ‌شوند؟
براي پاسخ به اين سوال، لازم است برخي از روندهاي بزرگ آينده ساز تشريح گردند. بسياري از رهبران فكري دنيا از جمله در اين مجمع اقتصاد جهاني روي اين موضوع تعمق دارند. من چهار نكته محوري را متذكر مي‌شوم:
الف) تقاضاي فزاينده براي توانمندسازي فردي، شامل زنان و حس رو به رشد تشكيل يك جامعه واحد جهاني
ب) تخصيص مجدد قدرت سياسي و اقتصادي در سراسر جهان. به عنوان مثال تا سال 2025 دو سوم جمعيت جهان در آسيا زندگي خواهند كرد، اين امر مي‌تواند به همكاري بيشتر يا تنش و رقابت بيشتر منجر گردد.
ج) تغيير لرزه‌اي در جمعيت شناختي، افزايش ناگهاني جمعيت جوان در مناطق مختلف نوظهور نسبت به جمعيت ميانسال در جاهاي ديگر. شصت درصد از جمعيت خاورميانه و شمال آفريقا زير 30 سال قرار دارند، اين ميزان در جنوب صحراي آفريقا هفتاد درصد است. مجددا يا يك فرصت بزرگ يا منبع بي‌ثباتي.
د)آسيب‌پذيري فزاينده از كمبود منابع و تغيير آب و هوايي، با پتانسيل اختلالات عمده اقتصادي و اجتماعي.
پس ما چگونه مي‌توانيم راهمان را به سوي جهان آتي باز كنيم؟ پاسخ به اين سوال‌ چندان آسان نيست. پس از كجا بايد آغاز كرد؟ فكر مي‌كنم با پيشروي نسل جديد آغاز مي‌شود. در دنيايي به مراتب پاك‌تر، صميمي‌تر و به‌هم وابسته‌تر از هميشه در تاريخ.
اين نسل جديد متفاوت مي‌انديشد. نسلي است كه از ابتدا دموكراسي را تجربه مي‌كند و دسترسي جهاني به رسانه اجتماعي دارد. مقياس را ببيند: فيس‌بوك و توئیتر به ترتيب حدود يك ميليارد و 500 ميليون كاربر دارند. اگر اينها كشور بودند سومين و ‌چهارمين كشور بزرگ دنيا محسوب مي‌شدند. شايد بتوانيم زمينه موفقيت آتي را با پذيرش برخي از ارزش‌هاي در حال ظهور اين نسل جديد فراهم سازيم. اجازه دهيد به سه تا از اين ارزش‌ها اشاره كنم.

صداقت و روشني بيشتر
اين نسل يك نسل جهاني و روشن است. كه با فكري باز و روشن با ايده جامعه جهاني مشترك مواجه مي‌شود.
از يك جهت، اين واقعا يك درس قديمي براي عصر جديد است كه وقتي كشورها فراتر از منابع ملي‌شان مي‌انديشند و گرد‌هم مي‌آيند كه وضعيت جهان را بهبود بخشند، همه برنده مي‌شوند. اين همان دليلي بود كه بر مبناي آن صندوق بين‌المللي پول در 1944 پايه‌گذاري شد و به عنوان يك راهنما ايفاي نقش كرده است. در واقع اين اصل امروزه مهم‌تر از هميشه است. در اين دوره از جهاني شدن، ‌همكاري بايد در ذهن سياست‌گذاران نهادينه شود، همان‌طور كه به روشني در طول بحران ديديم، اين دنيايي است كه بي‌ثباتي اقتصادي در يك منطقه يا بازار مي‌تواند پيامدهاي فوري در سراسر جهان داشته باشد.
عادات و غرایز در مقابل تغییر بسیار مقاوم هستند. در مواجهه با بحران، کشورها ابتدا سعی می‌کنند احساسات و روحیه خود را با عقب‌نشینی به آسایش جذاب در حیاط خلوت خود بهبود بخشند. آنها با وسوسه‌های همیشگی تنها به منافع ملی خود فکر می‌کنند و با کاهش ارزش‌ها و ایجاد موانع تجاری و اشتیاق برای محافظت از موسسات مالی خود با هزینه دیگران تلاش می‌کنند. این یک طرز فکر نادرست و غلط و نامناسب برای یک اقتصاد جهانی مدرن است.
در مقابل بازبودن و از بین بردن موانع تجاری ثابت کرده است که کارآمدتر بوده است.
من به ویژه در مورد یکپارچگی تجارت و مالی می‌اندیشم. به عنوان مثال آسیا را در نظر بگیرید، اين منطقه‌ای است که پيشرفت فوق‌العاده‌اي در يكپارچگي تجاري داشته است – تجارت در‌آسیا در طول دهه گذشته سه برابر شده و تجارت منطقه‌ای در بین کشورهای نوظهور آسیایی حتی سریع‌تر رشد نموده است.
اما در یکپارچگی و ادغام مالی عقب مانده است. به قدر کافی از پس‌انداز خود برای سرمایه‌گذاری آتی بهره ‌نمی‌برد. با این حال، مزیت‌های یکپارچگی مالی در آسیا روشن است. می‌تواند با افزایش تقاضای داخلی و کمک به شرکت‌های کوچک در دستیابی به اعتبارات، زندگی مردم را ارتقا دهد. می‌تواند با ارائه و تامین بیمه بیشتر در مقابل تحولات نامطلوب، اقتصاد را ایمن نماید. می‌تواند با کمک به شاملیت مالی نابرابری را کاهش دهد.
مناطق دیگر از جمله خاورمیانه و آفریقا نیز می‌توانند از یکپارچگی بیشتر منتفع گردند. این مناطق می‌توانند با بازکردن درب‌های خود به روی جهان و از بین بردن موانع تجاری و استقبال از سرمایه‌گذاری منافع چشمگیری به دست آورند و به این ترتیب در دایره امن بهره‌وری بالا، اقتصاد متنوع و بهبود یافته و انعطاف‌پذیری بیشتر در مقابل حوادث خارجی مصون بمانند.
كشورهاي واقع در شمال غرب آفريقا را به عنوان مثال در نظر بگیرید، اين كشورها هر كدام به خودی خود کشوري كوچك هستند؛ ولی با همدیگر یک بازار پرجنب و جوش 90 میلیونی تشکیل می‌دهند و نيز امکانات بی‌شماری ارائه می‌دهند.
احتمالا بزرگ‌ترین یکپارچگی از این نوع از اروپا ناشی می‌شود. اگر خلاصه اخبار مربوط به بحران منطقه اروپا را مرور کنید، منطقه‌ای را می‌بینند که در کانون فرآیند تاریخی یکپارچگی قرار دارد.
آري، اقتصاد اروپا با مشكلات جدي روبه‌رو است كه بايد عنوان گردند، اتحاد عميق‌تر مالي و بانكي از آن جمله است. اما سرنوشت در ‌هاله‌اي از دود و مه قرار دارد؛ اما من به يك دليل نسبت به آينده اروپا خوشبين هستم و آن اين است كه در مسير اصلاحات، يكپارچگي و نوين‌سازي قرار دارد.
مشاركت و جامعيت قوي‌تر
اجازه دهيد برگرديم به آنچه كه من دومين آرمان اصلي نسل جديد و اقتصاد جديد جهاني مي‌دانم: يعني مشاركت و جامعيت قوي‌تر: دنياي مايك جهان مشاركتي است. نسل جديد خواستار فرصت براي همه است و بر تحمل، ‌احترام و عدالت براي همه اصرار مي‌ورزد. برخي از حوادث اخير بيانگر همين مطلب است، ‌از آرزوهاي مردم در خيابان‌هاي كشورهاي عربي براي كرامت و فرصت بيشتر تا فرياد دليرانه زنان جوان هندي براي دستيابي به آموزش و پرورش و برابري و آرزوي قلبي زنان هندي براي كسب احترام و عدالت از اين نمونه‌ها است. اين خواسته‌ها بايد تحقق يابند. اين مساله‌ براي سياست‌گذاران اقتصادي چه معنايي دارد؟ به اين معني است كه ما در زندگي اقتصادي بر عدالت بيشتر و شمول بيشتر نيازمنديم اين ابعاد متعددي دارد. در مركز آن به رشد مربوط است. البته همه مي‌دانيم كه ديگر كافي نيست صرفا‌بر رشد تمركز نمايم ما به مشاركت همه مردم براي ارتقاي رفاه و رونق اقتصادي نيازمنديم. همان‌طور كه زماني فرانكلين روزولت مي‌گفت «آزمون پيشرفت ما اين نيست كه به فراواني آنهايي كه بيشتر دارا هستند بيفزایيم، بلكه اين است كه به قدر كافي براي آنهايي كه فقيرتر هستند فرصت و امكانات ايجاد کنیم.»
رشد فراگير مطمئنا‌ بزرگ‌ترين نگراني سياست‌گذاران است. تعجبي ندارد وقتي كه تازه‌ترين مطالعه مجمع جهاني اقتصاد «نابرابري شديد درآمد» را بالاترين ريسك جهان در دهه آتي قلمداد مي‌كند. نابرابري شديد مخرب رشد و جامعه است. معتقدم كه جامعه اقتصاد و سياست‌گذاري براي مدتي طولاني نابرابري را دست‌كم گرفته‌اند. اكنون همه ما از جمله صندوق بين‌المللي پول درك بهتري داريم كه هر چه توزيع برابر درآمد بيشتر باشد به ثبات بيشتر اقتصادي، رشد مستمر اقتصادي و جوامع سالم‌تر با اطمينان و انسجام بيشتر دست مي‌يابيم. پژوهش اين امر را تاييد مي‌كند.
آنچه كمتر روشن است اين است كه چگونه در عمل به رشد فراگير دست يابيم؟ مطمئنا ‌دسترسي جهاني به آموزش و پرورش مناسب نقطه شروع غيرقابل انكاري است. فراتر از آن سياست‌هايي چون سيستم‌هاي قوي تامين اجتماعي، گسترش دستيابي به اعتبارات و در برخي موارد حداقل دستمزدها مفيد خواهند بود. مهم‌تر از اينها، رشد فراگير بايد رشدي غني از اشتغال باشد. ما براي كار به رشد نياز داريم و براي رشد به كار نيازمنديم. در حال حاضر 202 ميليون نفر به دنبال شغل هستند و دوپنجم بيكاران زير 24 سال سن دارند. شمول جنسيت بسيار مهم مي‌نمايد و صادقانه بايد گفت كه اين امر غالبا‌ توسط سياست‌گذاران ناديده انگاشته مي‌شود. در دنياي امروز ديگر قابل قبول نيست كه زنان را از دستيابي به ظرفيت‌هايشان منع كرد. قابل توجه است كه 70 درصد هزينه‌هاي مصرفي جهاني توسط زنان كنترل مي‌شود.
تمام مطالعات به منافع اقتصادي ناشي از مشاركت كامل زنان در نيروي كار، در اقتصاد و در جامعه اشاره دارند. يك مطالعه جديد برآورد مي‌كند كه با افزايش اشتغال زنان به سطح اشتغال مردان، توليد ناخالص داخلي به طور چشمگيري افزايش مي‌يابد- اين افزايش در ايالات متحده 5 درصد، در ژاپن 9 درصد، در آفريقاي جنوبي 10 درصد، در هند 27 درصد و در مصر 34 درصد پيش‌بيني مي‌شود. ما بايد تمام موانع را از مسير زنان برداريم. نكته ديگري كه در مورد شامليت بايد ذكر كرد اين است كه ما به احساس بزرگ‌تري از مسووليت مشترك بين نسل‌ها نيازمند هستيم. ما بايد از ميراثي كه براي نسل‌هاي بعد از خودمان به‌جا مي‌گذاريم آگاه باشيم. بدهي عمومي يكي از اين ميراث‌ها است كه در حال حاضر در حدود 110 درصد توليد ناخالص داخلي در بين اقتصادهاي پيشرفته است كه بالاترين ميزان از زمان جنگ جهاني دوم است. ما به نسل بعدي مديونيم كه برنامه‌هاي معتبري را براي كاهش اين بار بر گرده آنان جايگزين نماييم.
موضوع تغيير آب‌و‌هوايي حتي بسيار با اهميت‌تر است كه به نظر من به مراتب بزرگ‌ترين چالش اقتصادي قرن 21 مي‌باشد. بدون اتخاذ عمل متمركز، آينده سياره ما هم در خطر است. لذا ما به رشد نيازمنديم، اما رشد سبز هم نياز داريم كه پايداري محيط زيست را رعايت مي‌كند.

پاسخگويي بهتر
برگرديم به سومين و آخرين اصل من در‌خصوص اقتصاد جهاني جديد يعني پاسخگويي بهتر. نسل جديد خواستار شفافيت است، خواستار حكومت خوب است و ما بايد پاسخگو باشيم. نقش فناوري اطلاعات را در ايجاد تغيير ملاحظه كنيد. اين قدرت شهروندان ناشي از رسانه اجتماعي بود كه دگرگوني مردم را در خاورميانه جرقه زد، سياست‌گذاران ايالات متحده را مجبور ساخت درخصوص پرتگاه مالي مصالحه نمايند و سياست‌گذاران چيني را وادار ساخت سطوح آلودگي را به روز منتشر نمايند. البته دولت‌ها مي‌توانند دسترسي به فناوري اطلاعاتي را محدود سازند يا تلاش نمايند جريان آن را به تاخير اندازند؛ ولي اين به مثابه آن است كه شاه Canute فرمان دهد جزرومد به وقوع نپيوندد! پاسخگويي واقعا يك خيابان دوطرفه است، موسسات بايد پاسخگوي شهروندان باشند ليكن شهروندان هم بايد دانش، تحصيلات و آموزش داشته باشند تا آنها را پاسخگو نگه دارد. اين مسووليت متقابل است. همه اينها در زندگي اقتصادي به چه معنا است- در بخش عمومي، در بخش خصوصي و همچنين موسسات بين‌المللي؟ در بخش عمومي، ما آموختيم كه دولت خوب بسترساز موفقيت اقتصادي است بدون موسسات قوي، سياست‌هاي خوب به وجود نمي‌آيند و اجرا نمي‌شوند. دولت بايد خدمتگزار مردم باشد نه آقا و سرور آنها، بايد نيازهاي اساسي آنها را فراهم نمايد و فضايي را براي حركت بخش خصوصي ايجاد نمايد. بخش خصوصي هم لازم است پاسخگو باشد. هدف بخش خصوصي نمي‌تواند صرفا ‌سود باشد، هدف آن همچنين بايد ارزش‌آفريني، ايجاد شغل و توسعه ايده‌هاي نو براي پيشبرد اقتصاد باشد. منافع طبقاتي و منافع ناشي از معاملات دلالي معمولا مانع پاسخگويي مي‌شوند. همان‌طور كه همه ما مي‌دانيم بحران اقتصاد جهاني در بسياري جهات بحران حكومت بود و منشأ آن در بخش مالي قرار داشت كه بسياري از فعاليت‌ها را پنهان كرده و منافع كوتاه‌مدت خود را بر حمايت از اقتصاد واقعي مقدم شمرده بود.
همان‌طور كه افلاطون گفت: «افراط يا زياده‌روي معمولا‌باعث واكنش و ايجاد تغيير در جهت مخالف مي‌شود.» صادقانه بايد گفت كه ما به تغييرات بيشتري در 2013 نياز داريم. انجام اصلاحات بخش مالي بايد در اولويت باشد. ما شاهد نشانه‌هاي زيادي از افول تعهد، رقيق شدن اصلاحات، تاخير در اجرا و بي‌ثباتي در رهيافت‌ها هستيم. مي‌توانيم خطرات را ببينيم، تضعيف بيشتر سرمايه و استانداردهاي نقدينگي و پيشرفت اندك در حوزه‌هاي كليدي، ما به بخش مالي‌اي نياز داريم كه پاسخگوي اقتصاد واقعي باشد. بخشي كه ارزش بيفزايد نه اينكه آن را از بين ببرد. نكته آخر در مورد پاسخگويي اينكه همچنين به موسسات بين‌المللي مانند صندوق بين‌المللي پول مربوط مي‌شود. ما هم بايد پاسخگوي ضرورت‌هاي جديد براي مسووليت پذيري بزرگ‌تر باشيم. لذا تلاش مي‌كنيم با شفافيت بيشتر نظر همه ذي‌نفعان را جلب نماييم. با توجه به تغييرات عميق در اقتصاد جهاني، با انجام اصلاحات در خودمان به پيش مي‌رويم تا تمام كشورها در اداره موسسه سهم عادلانه داشته باشند. ما نيز خدمتگزاریم و نه تنها در مقابل 118 كشور عضو پاسخگو هستيم بلكه خود را در مقابل مردم اين كشورها نيز پاسخگو و مسوول مي‌دانيم.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
نقد نگاه مهندسی به اقتصاد به مناسبت روز مهندس‌

نقد نگاه مهندسی به اقتصاد به مناسبت روز مهندس‌

نقد نگاه مهندسی به اقتصاد به مناسبت روز مهندس‌

دیروز ۵ اسفند، روز بزرگداشت دانشمند بزرگ اسلامی- ایرانی، خواجه‌نصیرالدین طوسی و روز مهندس بود. گروه اندیشه با یک روز تأخیر این مناسبت را به همه‌ مهندسان کشور تبریک می‌گوید.

برای کسانی که با موضوعات اقتصادی سر و کار دارند و جهان را از منظر اقتصاد می‌نگرند، همیشه این دغدغه وجود دارد که چرا بسیاری از مدیران خصوصی و دولتی در ایران، مثل آنها نگاه نمی‌کنند. آنچه به «نگاه مهندسی به جامعه و اقتصاد» معروف شده است، همان چیزی است که بر رویکرد برخی تصمیم‌گیران اجتماعی حاکم است و در این پرونده قصد نقد آن از موضع یک علم اجتماعی را داریم. با دکتر موسی غنی‌نژاد، متخصص روش‌شناسی علم اقتصاد، در مورد پایه‌های نظری علم اقتصاد، تفاوت آن با دیگر علوم و خصوصا تفاوتش با مهندسی گفت‌و‌گوی کوتاهی داشتیم. ایشان سعی می‌کند معنای تفکر مهندسی را بشکافد و حضور و بروز آن در ایران را مورد نقادی قرار دهد.
محمدرضا اسدی در مقاله «انسان، حلقه مفقوده مهندسی در ایران» سعی می‌کند به تفاوت رویکردهای مهندسی در ایران و غرب بپردازد و هشدارهایی نسبت به ورود روش مهندسی به مسائل علوم انسانی و اجتماعی بدهد.
علی دادپی، استاد اقتصاد دانشگاه کلایتون در مطلبی از تجربه‌ تغییر رشته خود به اقتصاد سخن می‌گوید و در این حین نکاتی را متذکر می‌شود. دو مقاله دیگر نیز سعی می‌کنند ابعاد دیگر موضوع را با جزئیات بیشتر بکاوند. یک بار دیگر این روز را تبریک می‌گوییم و امیدواریم این پرونده بهانه‌ای باشد برای آنکه مرزها و محدوده‌های هر علمی را بشناسیم و تواضع علمی را به فعالیت‌های عملی‌مان ضمیمه کنیم.
 

mohanna360

عضو جدید
کاربر ممتاز
درآمد ۲,۷۵۰,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰ میلیارد دلاری حاصل از نفت آبی ایران

درآمد ۲,۷۵۰,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰ میلیارد دلاری حاصل از نفت آبی ایران

به گزارش خبرنگار اقتصادی خبرگزاری فارس حجم نفت درجای ایران در آبهای مستقل دریای خزر و خلیج فارس به 106 میلیارد بشکه رسید.

محمود زیرکچیان‌زاده مدیرعامل شرکت نفت فلات قاره چندی پیش از وجود 96 میلیارد بشکه نفت درجا در خلیج فارس پس از بررسی های به عمل آمده توسط مسئولان پژوهش شرکت فلات قازه و پژوهشگاه صنعت نفت ایران خبرداده بود.

از طرف دیگر باید گفت براساس آمارهای ارائه شده از سوی شرکت نفت خزر به عنوان کارفرمای عملیات تولید و توسعه میدان نفتی و گازی سردار جنگل ، این میدان که اواخر سال 89 کشف شده است حدود 10 میلیارد بشکه نفت درجا دارد.

براساس گفته های مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران هم اکنون به طور متوسط ضریب بازیافت چاه‌های نفتی دریایی در ایران حدود 25 درصد است که با این شرایط می توان گفت از حجم 106 میلیارد بشکه نفت درجا در آبهای متعلق به ایران حدود 26 میلیارد و 500 میلیون بشکه نفت قابل استحصال وجود دارد.

این گزارش حاکی است براساس اهداف برنامه پنجم توسعه باید به طور متوسط یک درصد به ضریب بازیافت از مخازن نفتی افزوده شود که براین اساس بیش از یک میلیارد بشکه نفت قابل استحصال دیگر در اختیار خواهیم داشت.

اگر قیمت هر بشکه نفت ایران به طور میانگین 100 دلار در نظر گرفته شود، می‌توان گفت 2 تریلیون و 750 میلیارد دلار ارزش نفت قابل استحصال ایران در دریاهای خزر و خلیج فارس است.
 

mohanna360

عضو جدید
کاربر ممتاز
حذف ۴ صفر پول ملی در ماه‌های پایانی دولت کلید می‌خورد؟/ آخرین آمار نظرسنجی بانک مرکزی

حذف ۴ صفر پول ملی در ماه‌های پایانی دولت کلید می‌خورد؟/ آخرین آمار نظرسنجی بانک مرکزی

۳۲ درصد مشارکت کنندگان با افزایش سهم سکه در مبادلات مالی جامعه به جای اسکناس موافقت و ۶۷ درصد نیز مخالفت کرده اند.

در حالی دولت قصد دارد لایحه حذف ۴ صفر از پول ملی را به عنوان آخرین برگ از اجرای طرح تحول بزرگ اقتصادی در ماه‌های باقی مانده از عمرش به نتیجه برساند که اجرایی شدن آن احتمالا بر عهده دولت بعدی گذاشته خواهد شد. با این حال، براساس آخرین آمار نظرسنجی بانک مرکزی، بیشترین آرای مربوط به نام‌گذاری واحد اصلی پول ملی متعلق به "پارسی" و برای واحد فرعی "دریک" است.

به گزارش خبرنگار مهر، دولتمردان این روزها چند لایحه مهم در دست تدوین دارند که یکی از آنها، لایحه حذف ۴ صفر از پول ملی است، براین اساس بررسی برای نهایی شدن این لایحه در دولت جدی تر شده و احتمال تصویب آن در سال ۹۲ و قبل از پایان کار دولت دهم قوت گرفته است.

به نظر می رسد که دولت قصد دارد لایحه حذف ۴ صفر از پول ملی که آخرین برگ از اجرای طرح تحول بزرگ اقتصادی است را به نتیجه برساند، البته پیش از این مسئولان بانک مرکزی زمان آغاز اجرای آن را سال ۹۳ اعلام کرده بودند، بنابراین اجرایی شدن آن احتمالا بر عهده دولت بعدی گذاشته خواهد شد.

بانک مرکزی در حالی مطالعات خود را در این زمینه نهایی کرده و طرح آماده شده را به دولت ارسال کرده است که هنوز سایت مربوط به نظرسنجی برای نام گذاری و چگونگی حذف صفرها باز است. نام گذاری برای واحد پول جدید یکی از مهمترین بحث ها و محورهای اساسی است و گرچه پیشنهادات بانک مرکزی به دولت ارسال شده، اما تصمیم نهایی در این زمینه بر عهده دولت است.

یکی از چالش برانگیزترین مباحث برای اجرایی شدن طرح حذف ۴ صفر تورم فزاینده کشور است، این در حالی است که محمود بهمنی رئیس کل بانک مرکزی اجرایی شدن طرح حذف صفرها را منوط به کاهش نرخ تورم اعلام کرده بود.

روز گذشته محمود بهمنی رئیس کل بانک مرکزی با اشاره به نرخ تورم پایان دی ماه امسال معادل ۲۸.۷ درصد گفت: پیش بینی می شود نرخ تورم در پایان بهمن ماه به ۲۹.۸ درصد و در پایان سال ۹۱ به ۳۰.۶ درصد تا ۳۱.۵ درصد افزایش یابد.

اخیرا با توجه به کاهش ارزش پول ملی، اجرای حذف صفرها جدی تر شده ، گرچه برخی از کارشناسان اقتصادی معتقدند که اجرای این طرح کمکی به تقویت ارزش پول ملی نمی کند و لازم است که اصلاحات دیگر اقتصادی در کنار آن عملیاتی شود.

به همین دلیل لازم است که حذف صفرها از پول ملی همراه دیگر اقدامات انقباضی در عرصه سیاست‌های پولی و انضباط مالی باشد تا در کنار کنترل تورم، حذف صفرهای اسکناس کارکرد خود را داشته باشد. در غیر این صورت خداحافظی صفرها به زودی اثر روانی خود را از دست داده و صفرها قدرتمندتر از گذشته بازمی‌گردند.

بر اساس آمارهای بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول حدود ۵۰ کشور جهان تاکنون اقدام به حذف صفر از پول ملی خود کرده‌اند که در برخی از این کشورها برای تکمیل چرخه روانی نسبت به تغییر نام واحد پول نیز اقدام شده است.

بهمنی با بیان اینکه مردم هیچگونه نگرانی نسبت به حذف صفرها از پول ملی نداشته باشند، گفته است: حذف ۴ صفر از پول ملی حدود ۲ سال در بانک مرکزی مورد تحقیق و کار کارشناسی قرار گرفته و تمام جوانب طرح در نظر گرفته شده است.

وی در خصوص زمان اجرای آن گفته است: با توجه به اینکه این طرح برای کشور بسیار مفید خواهد بود اما تا زمانی که اطلاع رسانی کامل صورت نگرفته و اکثریت مردم تمایلی نداشته باشند، اجرا نخواهد شد ولی وقتی زمان آن فرا رسد در یک پروسه ۳ ساله اجرا می‌شود.

رئیس کل بانک مرکزی در ادامه اظهار داشت: این طرح به نفع همه خواهد بود، لذا حق عمومی است که از فواید آن آگاهی پیدا کرده و با آرامش خاطر آن را بپذیرند.

جدیدترین بررسی سامانه اصلاح پول ملی نشان می دهد که تاکنون بیش از ۱۱ میلیون و ۱۵۶ هزار بازدید از سامانه طرح اصلاح پول ملی صورت گرفته که منجر به ثبت ۴۹ هزار و ۶۸۵ نظر در خصوص حذف صفرها و نامگذاری واحدهای اصلی و فرعی پول ملی شده است.

آمارها حاکی از افزایش تعداد بازدیدکنندگان است اما تعداد افرادی که در نظرسنجی شرکت کرده اند طی چندین ماه اخیر تغییر زیادی نداشته و چندان افزایش نیافته است.

۷۹ درصد کل افرادی که تاکنون موفق به ثبت نظر خود در سامانه اصلاح پول ملی شده اند، مرد و مابقی نیز زن هستند و ۶۲ درصدی نیز بین سنین ۲۵ تا ۴۰ سال هستند.

۵۸ درصد از نظر دهندگان دارای مدرک فوق دیپلم، لیسانس و دانشجویان دارای تحصیلات مشابه حوزوی هستند، همچنین ۵۱ درصد افراد شاغل و ۲۴ درصد نیز دانشجو هستند.

در نظرسنجی های صورت گرفته، مشخص شد که ۶۳ درصد از نظردهندگان ترجیح می دهند در مبادلات خود از ابزارهای الکترونیکی استفاده کنند، همچنین ۲۸ درصد از نظر دهندگان نیز ترجیح می دهند تا از اسکناس و مسکوک در مبادلات خود استفاده ببرند و۷درصد هم موافق استفاده از چک شخصی هستند.

به صورت کلی، ۷۸ درصد کسانی که در نظرسنجی حضور یافته اند موافق حذف صفر از پول ملی بوده اند و ۲۱ درصد نیز اعلام کردند با این طرح مخالفند. در این میان، ۵۱ درصد موافق حذف ۴ صفر و ۲۴ درصد نیز موافق حذف ۳ صفر هستند.

همچنین ۶ درصد کل نظردهندگان موافقت خود را با حذف یک صفر و ۸ درصد نیز موافقت خود را با حذف ۲ صفر اعلام کرده اند. ۹ درصد نیز موافق حذف صفرها از پول ملی نیستند.

انتخاب ۴۷ درصد از مردم برای واحد اصلی پول ملی پارسی ۴۲ درصد نیز تومان است. تاکنون مشارکت کنندگان در طرح نظرسنجی اصلاح پول ملی بر روی این دو گزینه تاکید دارند.

ریال برای واحد اصلی پول ملی فقط ۱ درصد رای آورده است، همچنین دریک دارای ۶ درصد آراء بوده و ۲ درصد کل پیشنهاد دهندگان در این بخش نیز گزینه های دیگری را پیشنهاد کرده اند.

برای انتخاب واحد فرعی پول ملی نیز دریک با ۴۰ درصد کل آراء پیشتاز است و پس از آن نیز ریال دارای ۲۱ درصد کل آراء ثبت شده است.

جهت واحد فرعی پول نیز تومان ۱۷درصد و پارسی ۱۳ درصد رای دارند. در بخش مربوط به واحد فرعی پول ملی نیز ۷ درصد نظردهندگان اعلام کرده اند ترجیح می دهند گزینه دیگری غیر از موارد یاد شده را برای واحد فرعی پول ملی پیشنهاد کنند.

۳۲ درصد مشارکت کنندگان با افزایش سهم سکه در مبادلات مالی جامعه به جای اسکناس موافقت و ۶۷ درصد نیز مخالفت کرده اند.
 

mohanna360

عضو جدید
کاربر ممتاز
تصویر آماری اقتصاد تا پایان سال

تصویر آماری اقتصاد تا پایان سال


از سوی رییس‌کل بانک مرکزی مطرح شد
تصویر آماری اقتصاد تا پایان سال
محمود بهمنی رییس‌کل بانک مرکزی سخنران ویژه دومین همایش سیاست‌های پولی، چالش‌های بانکداری و تولید بود. حضور رییس‌کل در این همایشی غنیمتی شد برای به روز شدن آمارهای کلان اقتصادی. از رونمایی آخرین آمارهای کلان کشور قریب به شش ماه می‌گذرد.
شهریور ماه امسال بود که بهمنی برای آخرین بار در مکان دیروز (موسسه عالی بانکداری) به اطلاع‌رسانی آماری در خصوص محیط اقتصاد کلان کشور پرداخت. پس از نزدیک به شش ماه رییس‌کل در همایشی به ابتکار دنیای اقتصاد داده‌های آماری را به روز کرد. او در بخش اول سخنرانی خود پیش‌بینی بانک مرکزی از نرخ تورم بهمن را ارائه و اظهار کرد: نرخ تورم در بهمن‌ماه امسال احتمالا رقم 8/29 درصد را ثبت کرده باشد. او اعلام رقم قطعی را به نیمه اسفند موکول کرد، اما صرف نظر از رقم قطعی اگر رقم اعلام شده برای بهمن نهایی فرض شود این رقم در مقایسه با نرخ 7/28 درصدی رو به افزایش بوده است. رییس‌کل بانک مرکزی پیش‌بینی این بانک از تورم امسال را نیز اعلام عمومی کرد. به گفته رییس شورای پول و اعتبار تورم نهایی در پایان سال 91 رقمی در حدود 6/30 درصد تا 5/31 درصد برآورد می‌شود. این رقم در مقایسه با پیش‌بینی قبلی که نرخ تورم را 32 درصد برآورد کرده بود کمی تعدیل شده است. رییس‌کل بانک مرکزی دلیل تعدیل نرخ تورم در پایان سال را برخی اقدامات بانک مرکزی در مدیریت رشد پایه پولی و حجم نقدینگی ذکر کرد. او گفت: اگر اقدامات بانک مرکزی رخ نمی داد نرخ تورم امسال به ارقام بسیار بالاتری از نرخ‌های کنونی می‌رسید.
رشد 31 درصدی نقدینگی
رییس‌کل بانک مرکزی در ادامه سخنان خود به ارائه آخرین وضعیت پایه پولی و نقدینگی پرداخت. به گفته وی حجم نقدینگی در پایان دی ماه به 438 هزار میلیارد تومان رسیده است. این رقم نسبت به اسفند سال قبل 4/24 درصد رشد داشته است. این رقم در مقایسه با دی ماه سال گذشته نیز حدود 31 درصد رشد نشان می‌دهد. پایه پولی نیز با 8/15 درصد افزایش نسبت به اسفند 90 به 88 هزار میلیارد تومان در پایان دی ماه رسیده است. رییس‌کل مهم‌ترین عامل رشد پایه پولی را تغییر رفتار مالی دولت در نیمه دوم سال و افزایش خالص مطالبات بانک مرکزی از بخش دولتی عنوان کرد. وی تاکید کرد: در کنار این متغیر سایر عوامل مانند نوسان نرخ ارز نیز در ثبت چنین رکوردی موثر بوده است.
تغییرات بخش واقعی اقتصاد
بهمنی در ادامه سخنان خود به ارائه گزارشی از وضعیت بخش واقعی اقتصاد نیز پرداخت. کاهش تولید در بخش لبنیات، خودرو و فلزات آهنین خبری بود که از سوی رییس‌کل بانک مرکزی اعلام عمومی شد. وی به مشکلات ناشی از محدودیت‌های خارجی نیز اشاره و اظهار کرد: در کنار افت بخش عرضه بر اثر این محدودیت‌ها، خرید‌های احتیاطی و پیش نگرانه موجب فشار بخش تقاضا شده است. او در جمع‌بندی سخنان خود در این بخش تاکید کرد: در حال حاضر تورم از ناحیه تقاضا تحت فشار است و کاهش عرضه برخی اقلام مصرفی باعث ایجاد آثار روانی و در نتیجه دامن زدن به تورم شده است. وی گفت: به دلیل اهمیت کلیدی سطح تورم و لزوم کنترل آن طیف وسیعی از اقدامات برای کنترل شتاب تورم به کار بسته شده است.
مدیریت عوامل تحریک تورم
رییس‌کل بانک مرکزی در ادامه بخش اول سخنرانی خود به ارائه گزارشی از اقدامات کنترلی بانک مرکزی در مدیریت عوامل شتاب دهنده تورم پرداخت. وی از مهار اضافه برداشت بانک‌ها و معکوس شدن روند آن از تیر ماه خبر داد و افزود: در پایان دی ماه سال جاری بدهی بانک‌ها به بانک مرکزی نسبت به پایان تیر ماه حدود 77 هزار میلیارد ریال کاهش یافته که اثر انقباضی بر پایه پولی و نقدینگی داشته است. رييس کل بانک مرکزی افزود: به دلیل جهت گیری افزایشی رشد نقدینگی، شورای پول و اعتبار 27 تیرماه امسال با انتشار 100 هزار میلیارد ریال اوراق توسط بانک مرکزی موافقت کرد که بانک مرکزی در پنج ماه گذشته دو مرحله از آن را به اجرا گذاشته و امیدواریم تا پایان سال تمامی آن به فروش رسد.
جلوگیری از تورم 40 درصدی
رییس‌کل پس از ارائه سیمای آماری وضعیت موجود به ارائه تصویری از وضعیت کشور در صورت تداوم روند گذشته اشاره کرد. او گفت: اگر اقدامات مدیریتی بانک مرکزی انجام نمی شد نرخ رشد پایه پولی و نقدینگی می‌توانست به ترتیب به 31 و 40 درصد برسد. رییس‌کل با انجام یک محاسبه سرانگشتی اظهار کرد: در صورت آنکه چنین اتفاقی رخ می‌داد نرخ تورم می‌توانست 14 واحد درصد از نرخ کنونی بیشتر باشد. بر اساس اظهارات رییس‌کل بانک مرکزی اقدامات بانک مرکزی مانع از وقوع تورم 40 درصدی در اقتصاد ایران شد.
هشدارهای رییس‌کل
وی با بیان اینکه باید تغییراتی در نرخ سود بانکی ایجاد شود، گفت: اگر نرخ سود سپرده‌ها و اوراق مشارکت تغییر نکند، با کاهش ارزش پول نباید انتظار داشته باشیم که مسائلی مانند بازار ارز و سکه شکل نگیرد. بهمنی با تاکید بر اینکه بازار ارز علاوه بر فشارهای ناشی از تحریم خارجی دچار سفته‌بازی در داخل کشور شده است، تصریح کرد: باید مکانیزم‌هایی فراهم شود که مجموع نهادهای ذی‌ربط در بازار حضور پیدا کنند و دیگر سفته‌بازی نداشته باشیم. او گفت: در ادامه راه باید برای تمامی کالاها یک نرخ برقرار شود تا از فساد و سوء استفاده جلوگیری شود.
مدیریت اقتضایی در تحریم
بهمنی بخش دوم سخنانان خود را به موضوع مدیریت در شرایط کنونی اختصاص داد. او با اشاره به تحریم‌های اعمال شده علیه کشور گفت: در این شرایط باید نقش دستگاه‌های اجرایی با توجه به این ملاحظه در نظر گرفته شود. او با تاکید بر اینکه تحریم‌ها و جنگ اقتصادی مقررات خاص خود را می‌طلبد از تمامی دست‌اندرکاران خواست اجازه دهند مسوولان اجرایی با جرات وظايف خود در این شرایط حساس را انجام دهند تا کشور از این برهه گذر کند. او با اشاره به هزینه‌ها در جنگ نظامی گفت: باید در جنگ اقتصادی نیز بخشی از هزینه‌ها را پذیرفت.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
«حداقل دستمزد» 92، چگونه تعیین شود؟

«حداقل دستمزد» 92، چگونه تعیین شود؟

در میزگرد «دنیای اقتصاد» بررسی شد:
«حداقل دستمزد» 92، چگونه تعیین شود؟

تهیه و تنظیم: پرستو فخاریان
سهم هزینه‌های نیروی کار از کل هزینه‌های تولید، در یک سال اخیر دچار کاهش محسوس شده و از حدود 10 درصد به حدود 5 درصد رسیده؛ آیا با افزایش محسوس «حداقل دستمزد» این وضعیت اصلاح می‌شود؟




[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]«حداقل دستمزد» سال 92، به احتمال فراوان در هفته آینده مشخص شده و به طور رسمی اعلام می‌شود؛ دستمزدی كه چانه‌زنی برای مشخص شدن مقدار آن، از حدود 2 ماه پیش آغاز شده است. در شرایطی که از یک طرف نرخ فزاینده تورم منجر به تضعیف شدید قدرت خرید نیروی کار شده و از طرف دیگر شاهد فشارهای هزینه‌ای سنگینی بر تولیدکنندگان هستیم، تعیین «حداقل دستمزد 92»، به مقوله‌ای حساس تبديل شده است.
در میزگرد پیش‌رو، فرشید یزدانی (مدیرکل سابق دفتر برنامه‌ریزی اقتصادی و اجتماعی سازمان تامین اجتماعی) و احمد پورفلاح (ريیس کمیسیون صنعت اتاق بازرگانی ایران)، به ارائه دیدگاه‌های خود پیرامون ملاحظات اصلی تعیین حداقل دستمزد 92 پرداخته‌اند. هر دو نفر، در عین اختلاف دیدگاه در زمینه ملاحظات مربوط به تعیین حداقل دستمزد، بر دو مساله توافق نسبی دارند: یکی اینکه سهم هزینه مربوط به دستمزد نیروی کار از کل قیمت تمام‌شده نباید دچار کاهش شدید شود؛ دوم اینکه لازم است دولت به شیوه‌ای مانند بر عهده گرفتن پرداخت سهم 7 درصدی پرداختی نیروی کار به سازمان تامین اجتماعی، بخشی از فرآیند ترمیم قدرت خرید نیروی کار را به عهده بگیرد.

- آقای یزدانی، با توجه به وضعیت ویژه حاکم بر اقتصاد کشور، به اعتقاد شما مهم‌ترین مولفه‌هایی که برای تعیین حداقل دستمزد باید مدنظر قرار بگیرند، کدام مولفه‌ها هستند؟ منظور هم مولفه‌هایی هستند که از منظر اقتصاد کلان همواره باید در نظر گرفته می‌شده و هم دیگر مولفه‌هایی که با توجه به شرایط خاص فعلی حاکم بر اقتصاد کشور، باید به آنها توجه شود.
یزدانی: برای پاسخگویی به این سوال، باید اول به منطق حداقل دستمزد برگردیم. بیش از یک قرن است که این پدیده در دنیا مطرح شده است. منطق اصلی این بود که سازوکاری برای بازتولید نیروی کار ایجاد شود. در واقع، دستمزد، به نوعی هزینه بازتولید نیروی کار به حساب می‌آید. هزینه‌هایی نظیر مسکن، پوشاک، خوراک، سلامت و ... از جمله هزینه‌های این بازتولید است که به واسطه آن نیروی کار می‌تواند به زندگی و فعالیت اقتصادی خود ادامه دهد. با توجه به این منطق، در ایران برای نخستین بار در دهه 1320 تعیین حداقل مزد مطرح شد و پس از تغییرات زیاد، در سال 1358 مولفه‌هایی تعیین کردند که مثلا بر مبنای تخمین حداقل نیازها و هزینه‌های یک خانواده 4نفره، هر سال عددی را به عنوان حداقل دستمزد در ایران مطرح کنند.
در حال حاضر هم، اگر بخواهیم یک رویکرد منطقی به این موضوع داشته باشیم، دو نکته مهم در این حیطه مطرح است: نکته اول این است که براساس هزینه‌های زندگی، حداقل دستمزد را تعیین کنیم و شاخص هزینه‌های زندگی، نرخ تورم است. اما چنان‌که می‌دانیم، برخلاف بانک مرکزی که نرخ تورم را 31 درصد اعلام می‌کند، بسیاری از کارشناسان اقتصادی نرخ تورم را براساس واقعیات موجود بسیار بالاتر برآورد می‌کنند و مثلا در هزینه‌های مرتبط با مسکن یا خوراک شاهد افزایش چشمگیری بوده‌ایم.
نکته دوم که مهم‌تر بوده و شایسته است در این زمان به آن توجه کنیم، این است که ببینیم افزایش دستمزد چه اثری بر تولید دارد. مخالفان افزایش «حداقل دستمزد» براین باورند که افزایش دستمزدها در شرایط فعلی، به شدت بر افزایش قیمت‌ها اثر خواهند داشت و البته به نظر می‌رسد چنین مطلبی افسانه‌ای بیش نباشد. زیرا طبق آمار و ارقام، هزینه تمام‌شده کالا نسبت به دستمزد «کشش‌پذیری» چندانی ندارد. هزینه مربوط به پرداخت دستمزدها، به طور متوسط چیزی در حدود 8 تا 12 درصد کل هزینه‌های تولید را به خود اختصاص می‌دهد. با این حساب حتی اگر بگوییم این افزایش دستمزد بلافاصله بر افزایش قیمت کالاهای مختلف اثر بگذارد، حتی با افزایش 100 درصدی دستمزدها هم، تنها 8 تا 12 درصد افزایش میانگین قیمت کالاها را شاهد خواهیم بود.
- آقای پورفلاح، همان‌طور که آقای یزدانی اشاره کردند، مقوله تعیین «حداقل دستمزد»، چه در اقتصادهای توسعه‌یافته‌ای نظیر استرالیا و چه در ایران، تا حد زیادی با هدف اطمینان از وجود بازتولید نیروی کار و در نتیجه حفظ حداقلی از کیفیت در عرضه نیروی کار وضع شده است. یعنی بر این مبنا که ما باید حداقل‌هایی را فراهم کنیم تا مطمئن باشیم نیروی کار حداقلی از استانداردهای زندگی را دارد و در نتیجه بهره‌وری‌اش در کار نیز سطح مناسبی دارد.
[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]

[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]فرشید یزدانی
(مدیر کل سابق برنامه‌ریزی اقتصادی و اجتماعی سازمان تامین اجتماعی):
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]• تعیین عددی به عنوان حداقل دستمزد، بیش از یک قرن است که در دنیا مطرح شده است. منطق تعیین حداقل دستمزد، این است که سازوکاری برای بازتولید نیروی کار ایجاد شودتا با تامین حداقل‌های پوشاک و خوراک و مسکن و سلامت، از کاهش بهره‌وری کاری نیروی کار هم جلوگیری کند. [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]• طبق آمار و ارقام، هزینه تمام‌شده کالا نسبت به دستمزد «کشش‌پذیری» چندانی ندارد. هزینه مربوط به پرداخت دستمزدها، به طور متوسط چیزی در حدود 8 تا 12 درصد کل هزینه‌های تولید را به خود اختصاص می‌دهد و در نتیجه حتی با افزایش 100 درصدی دستمزدها هم، تنها 8 تا 12 درصد افزایش میانگین قیمت تمام‌شده کالاها را شاهد خواهیم بود. [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]• نصف شدن سهم دستمزد از کل قیمت تمام‌شده تولید (بر اثر افزایش شدید هزینه مربوط به مواد اولیه و در مقابل عدم افزایش دستمزدها)، به هیچ عنوان قابل دفاع نیست. در زمینه ایجاد وضعیت خاص در اقتصاد کشور و تحمیل هزینه‌های سنگین به واحدهای تولیدی نیز، باید ببینیم که آیا نیروی کار سهمی در این اتفاقات دارد؟ با توجه به افزایش بسیار ناچیز دستمزدها در سال جاری، بخش زیادی از افزایش هزینه‌های بنگاه‌های تولیدی، هیچ ارتباطی به هزینه‌های نیروی کار نداشته است. [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در مقابل، دیدگاه دیگری معتقد است اگر این عدد تعیین‌شده به عنوان «حداقل دستمزد»، بیش از حدی معین افزایش یابد، ممکن است باعث ورشکستگی بخشی از بنگاه‌ها، کاهش تولید بخشی دیگر از بنگاه‌ها و در نهایت اخراج و تعدیل نیروی کار شود که متعاقبا کاهش تولید و رشد اقتصادی را نیز درپی خواهد داشت. تحلیل شما چیست؟ به نظر شما چه مولفه‌هایی باید برای تعیین حداقل دستمزد درنظر گرفته شود؟
پورفلاح: در ابتدا، به عنوان فردی که سال‌هاست تعامل گسترده‌ای با سرمایه‌گذاران و صنعت‌گران مختلف دارم، به نظرم بهتر است قدری زاویه دید صنعتگران را نسبت به نیروی کار شرح دهم. مایه خرسندی ما است که امروزه کارگران و تشکل‌های کارگری، شرایط صاحبان صنایع را بهتر می‌فهمند و هم‌زبانی مناسبی با هم در این زمینه پیدا کرده‌ایم. ما نیز در جایگاه صاحبان صنایع، وضعیت معیشتی نیروی کار را به خوبی درک می‌کنیم.
ما در مثلث تکنولوژی، سرمایه و نیروی کار، قائل به این هستیم که نیروی کار باارزش‌ترین ضلع این مثلث است؛ چرا که جذب سرمایه و تهیه تجهیزات، به مراتب آسان‌تر از دسترسی به نیروی کار باکیفیت و توانمند است. نیروی کار واقعی، به معنای کسی که «کار» می‌کند، نه اینکه صرفا «کار» داشته باشد؛ نیروی کاری که آموزش دیده باشد، متعهدانه و مسوولانه به ایفای نقش خود در مجموعه مربوطه بپردازد، انصافا جزو باارزش‌ترین دارایی‌های هر واحد تولیدی محسوب می‌شود. برای دستیابی به چنین نیروهای کاری، سرمایه و وقت و انرژی صرف می‌شود و به راحتی قابل جایگزین شدن نیستند. بنابراین شکی نیست که بنگاه‌داران اقتصادی، نیروهای کار خود را به نوعی سرمایه‌های تجدید ناپذیر می‌دانند و حاضر نیستند به راحتی آنها را از دست بدهند. متاسفانه بعضا این تلقی وجود دارد بنگاه‌داران وقتی می‌بینند که کارگری حقوقش اضافه شد، به جای او دو کارگر با حقوق کمتر استخدام می‌کنند؛ در حالی که هرگز این‌گونه نیست که به راحتی بتوان کارگری را جایگزین کارگر دیگر کرد.
از طرف دیگر، طبق سند راهبردی وزارت صنعت و معدن در «استراتژی توسعه صنعتی»، واحدهایی که بیش از 150 نفر نیروی کار دارند مجموعا فقط 3 درصد از کل واحدهای صنعتی کشور را تشکیل می‌دهند. اغلب این‌چنین واحدهای بزرگی، به‌رغم گرفتاری‌های بیشتری که دارند، از احوال کارگر و نیروی کار خود غافل نیستند و مزایایی به مراتب بیش از آنچه در قانون کار آمده است را در اختیار کارگران خود قرار می‌دهند. خلاصه آنکه، من به شما اطمینان می‌دهم که بزرگ‌ترین خوشحالی بخش بزرگی از مدیران بنگاه‌های اقتصادی مختلف کشور، این است که کارگرشان از حقوق و مزایایی که به او تعلق می‌گیرد، رضایت داشته باشد.
با تمام این اوصاف و با وجود مزایای مختلفی که مضاف بر «دستمزد» در اختیار بخش بزرگی از کارگران قرار می‌گیرد، آنچه برای آنها بیش از هر چیز اهمیت دارد، رقمی است که در فیش حقوقی نوشته می‌شود. در حالی که با توجه به آمار، هزینه هر کارگر برای کارفرما در اقتصاد امروز ما، در حدود 130 درصد بیشتر از آن حقوقی است که دریافت می‌کند؛ شامل بیمه، اضافه کار، پاداش بهره‌وری، پاداش سرپرستی و امثالهم. بنابراین اگر در فیش حقوقی به یک کارگر 500 هزار تومان به عنوان حقوق داده می‌شود، این کارگر در عمل به طور متوسط یک میلیون و 150 هزار تومان برای واحد تولیدی یا شرکت هزینه در برخواهد داشت.
-جناب پورفلاح، بنابر گفته‌های شما، اگر مبلغ فیش حقوقی کمتر از نیمی از هزینه‌های مربوط به نیروی کار را به خود اختصاص می‌دهد، آن هم در شرایطی که کل هزینه نیروی کار در حدود 10 درصد از هزینه‌های واحدهای تولیدی را تشکیل می‌دهد، چرا حساسیت کارفرمایان در این مورد بالا است؟ چرا این‌قدر پافشاری دارند که مثلا دستمزد 500هزار تومانی به 550هزار تومان افزایش نیابد؟
پورفلاح: البته مشکل ما با 10درصد افزایش نیست. در این شرایطی که هم بازار کار و هم تولید به شدت در معرض خطر است و بسیاری از بنگاه‌ها براساس آمارهای موجود و بازدیدهایی که ما از شهرک‌های صنعتی داریم، یا از کار بازایستاده‌اند یا زیان‌ده شده‌اند، اگر کارفرما در برابر این افزایش حقوق مقاومت می‌کند، صرفا به خاطر 10درصد اضافه شدن دستمزد نیست. به نظر می‌رسد اگر «حقوق» 500هزار تومانی کارگران به یک میلیون تومان افزایش پیدا کند، آنها انتظار افزایشی متناظر در سایر «مزایا» را از کارفرمای خود دارند و این مشکل اصلی کارفرمایان در مقوله افزایش حقوق است.
با این حال، به اعتقاد من، اگر حداقل نیازهای کارگر با توجه به هزینه‌های موجود در جامعه تامین نشود، نیروی کاری که مرتبا دغدغه هزینه‌های اولیه زندگی‌اش را داشته باشد، دچار کاهش شدید در بهروه‌وری کاری خواهد شد و براساس تجربه‌ای که ما داریم، این کارگر نخواهد توانست وظایف شغلی‌اش را با کیفیت مناسب انجام دهد.
[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]

[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]احمد پورفلاح (ريیس کمیسیون صنعت اتاق بازرگانی ایران): [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]• نیروی کاری که آموزش دیده باشد، متعهدانه و مسوولانه‌ به ایفای نقش خود در مجموعه مربوطه بپردازد، انصافا جزو باارزش‌ترین دارایی‌های هر واحد تولیدی محسوب می‌شود. برای دستیابی به چنین نیروهای کاری، سرمایه و وقت و انرژی صرف می‌شود و به راحتی قابل جایگزین شدن نیستند. بنابراین شکی نیست که بنگاه‌داران اقتصادی، نیروهای کار خود را به نوعی سرمایه‌های تجدید ناپذیر می‌دانند و حاضر نیستند به راحتی آنها را از دست بدهند. [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]• ما کارفرمایان، به صورت کلی با این مساله که سهم دستمزد از کل قیمت تمام‌شده تولید ثابت بماند، موافقیم. به طور عمومی قطعا نیروی کار باید حفظ و بازتولید شود و تلاش کنیم قدرت خرید او مشابه یک سال قبل باقی بماند. [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]• بخش عمده وضعیت فعلی حاکم بر تولید در کشور، ناشی از سیاست‌های ناصحیح دولت است. اکنون چرا این فشار باید بر گرده واحدهای تولیدی و نیروهای کار آنها بیفتد؟ اگر خود دولت بودجه‌ای اختصاص دهد که سهم 7 درصدی برای بیمه تامین اجتماعی را تا مدت مشخصی بپردازد، هم فشاری به تولیدکنندگان وارد نمی‌شود و هم عملا به افزایش 7درصدی دستمزد منجر خواهد شد. [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]- نتیجه این تحلیل شما در زمینه تعیین حداقل دستمزد، چیست؟
پورفلاح: ما کارفرمایان و کارگران، باید به یک تعادل برسیم: از یک طرف از یک سو ما می‌پذیریم که هزینه‌های زندگی برای یک خانواده چهار نفره دست‌کم یک میلیون تومان است و از سوی دیگر باید به این نکته هم توجه کنیم که درصد بالایی از بنگاه‌های اقتصادی همین حداقل دستمزدهای فعلی را نیز نتوانسته‌اند بپردازند. همین الان، بنده کارخانه‌هایی را سراغ دارم که با 20 ماه حقوق معوق کارگرانشان دست و پنجه نرم می‌کنند.
از طرف دیگر، در برخی از واحدهای تولیدی که اتوماسیون در آن نقش کمتری دارد، دستمزد سهم 20 تا 30 درصدی در هزینه‌های تولید دارد و لذا اگر افزایش شدید در حداقل دستمزد را داشته باشیم، برای بسیاری از واحدهای مذکور مشکل ایجاد خواهد شد. حالا در این شرایط اگر با فشارهایی که بر کارفرماها وارد می‌آوریم، آنها را وادار به افزایش دستمزد کنیم، وضعیت بدتر از این خواهد شد: آنها یا تصمیم به تعدیل نیروی کار خود می‌گیرند، یا به تعطیلی واحد خود دست می‌زنند و حتی جذب نیروی کار جدید نیز متوقف خواهد شد. اینجا است که نگرانی برای دیگر افراد خواهان ورود به بازار کار تولیدی به‌وجود می‌آید. در واقع اگر ما بخواهیم به طور غیرواقع‌بینانه‌ای حداقل دستمزدها را افزایش دهیم، شرایطی پیش می‌آید که هم حجم سرمایه‌گذاری‌ها کمتر می‌شود و هم واحدها به سمت اتوماسیون و جایگزینی ماشین‌آلات به جای نیروی کار پیش می‌روند.
- با این حساب آیا شما مخالف این هستید که چیزی به اسم حداقل دستمزد تعیین شود؟ اگر موافقید که حداقل دستمزد وضع شود، در چه شرایطی به آن قائل هستید؟
پورفلاح: نه. این‌طور نیست که مخالف باشم. حتی در کشورهایی نظیر آمریکا و دیگر کشورهای صنعتی که به راحتی کارگرها را اخراج می‌کنند، بحث حداقل دستمزد وجود دارد؛ چراکه در همه صنوف افراد فرصت‌طلب و زیاده‌خواه وجود دارند و ممکن است کارفرماها مثلا در بخش‌های خدماتی با حقوق‌های بسیار پایین افرادی را که نیاز مالی دارند را به کار بگمارند. بنابراین تاکید می‌کنم که ما با تعیین حداقل دستمزد و همین‌طور افزایش منطقی آن مخالف نیستیم، ولی امسال اتفاقات ویژه‌ای در اقتصاد کشور افتاده است که باید آن منطق را به درستی تعریف کنیم.
ما طبق مصوبه قانون شورای عالی کار، باید هر سال حقوق کارگران را متناسب با تورم افزایش دهیم. به علاوه، اکثریت کارفرمایان قبول دارند که نرخ تورم اعلام شده از سوی بانک مرکزی، به نظر کمتر از مقدار واقعی تورم می‌آید. اما زمانی که قیمت دلار به طور ناگهانی از هزار تومان به بیش از 3هزار تومان رسیده و فشار سنگینی بر تولیدکنندگان وارد می‌کند، نمی‌توان در این شرایط توقع افزایش شدید در دستمزدها را داشت. صد البته، ما هم معترفیم که افزایش دستمزد به صورتی متناسب با تورم، حق کارگر است. اما باید منطقی‌تر و جامع‌نگرانه‌تر این موضوع را بررسی کنیم؛ چرا که ما همه در یک قایق نشسته‌ایم و نباید یک طرفه به قاضی برویم.
- جناب یزدانی، آقای پورفلاح به این مساله اشاره کردند که کارخانه‌هایی هستند که 20 ماه است حقوق نیروی کار خود را پرداخت نکرده‌اند. به نظر می‌رسد که نیروی کار این کارخانه‌ها، عمدتا افرادی هستند که بدون هیچ قراردادی به کار گرفته شده‌اند و در نتیجه امکان شکایت و اعتراض هم ندارند. در چنین وضعیتی، آیا بهتر نیست که به جای تلاش برای افزایش قابل توجه «حداقل دستمزد»، یک‌سری قوانین سختگیرانه‌ای که در قالب «قانون کار» فعلی نسبت به کارفرمایان وجود دارد و باعث شده بسیاری از نیروهای کار بدون هیچ قراردادی به کار گرفته شوند را، اصلاح کنیم؟
یزدانی: اجازه بدهید من اول به پاسخ مطلب طرح‌شده از طرف جناب پورفلاح بپردازم. به اعتقاد من، در زمینه ایجاد وضعیت خاص در اقتصاد کشور و تحمیل هزینه‌های سنگین به واحدهای تولیدی، باید چند نکته را از هم تفکیک کنیم. یک بحث این است که ببینیم چرا چنین اتفاقی برای صنایع افتاده؟ نیروی کار چه سهمی در این اتفاقات دارد؟ با توجه به افزایش شدید قیمت بخش بزرگی از مواد اولیه مصرفی صنایع در سال جاری، سایر عوامل تولید (به جز نیروی کار)، افزایش هزینه‌ای بالغ بر 100 درصدی را بر واحدهای تولیدی تحمیل کرده‌اند. بنابراین بخش زیادی از افزایش هزینه‌‌ها، هیچ ارتباطی به هزینه‌های نیروی کار نداشته است.
حال چگونه است که با همین مبنا، برای هزینه‌های دیگر به جز نیروی کار، نمی‌توان تدبیر چندانی اندیشید اما کارفرمایان تمام انرژی خود را بر جلوگیری از افزایش هزینه مربوط به نیروی کار متمرکز کرده‌اند؟ باید در نظر داشت عواملی نظیر مالیات‌ها، فشارهایی برای تهیه مواد اولیه، دلاری که باید تخصیص داده شود و نمی‌شود و امثالهم، باعث افزایش هزینه‌های کارخانه‌ها می‌شود. نسبت هزینه‌های مربوط به نیروی کار در هزینه‌های واحدهای تولیدی کشور، به طور متوسط بین 8 تا 12 درصد است. حالا با افزایش دو برابری سایر هزینه‌ها، سهم هزینه نیروی کار از کل هزینه‌های تولید به طور محسوسی کاهش یافته، یعنی از میانگین 10 درصد به 5 درصد رسیده است.
-یعنی شما معتقدید که یک پارامتر مهم در تعیین «حداقل دستمزد»، باید این باشد که سهم هزینه‌های نیروی کار از کل هزینه‌های تولید، کاهش نیابد. درست متوجه شدم؟
یزدانی: بله، دقیقا همین‌طور است.
آن‌گونه که اشاره شد، انتقادی که به افزایش دستمزد می‌شود این است که با افزایش دستمزد، افزایش شدید را در قیمت تمام‌شده تولید شاهد خواهیم بود؛ درحالی که افزایش قیمت‌ها پیش از این به دلیل برخی سیاست‌های ناصحیح دولت و افزایش دیگر هزینه‌های مرتبط با تولید، حادث شده و می‌توان گفت دولت نه تنها در این زمینه به کمک صنایع نیامده، بلکه سهم قانونی صنایع از درآمدهای حاصل از طرح هدفمندی را هم پرداخت نکرده است. چنانچه اگر این تخصیص یارانه به درستی صورت می‌گرفت، شاید شاهد چنین افزایشی در قیمت‌ها نبودیم.
باید در نظر داشته باشیم که علاوه بر نصف شدن سهم نیروی کار در هزینه‌های عوامل تولید، هزینه‌های مصرفی نیروی کار نیز عملا دو برابر شده است. چرا که کارگران خود ناچار به مصرف حداقلی برای تداوم زندگی خود هستند و افزایش شدید قیمت بسیاری از کالاهای اساسی، توان خرید آنها را به شدت کاهش داده است. شاید در این شرایط یکی از کارهایی که می‌توان صورت داد، افزایش سهم نیروی کار در هزینه‌های تولید به میزان اول سال جاری باشد که در واقع هیچ فشار جدی‌ای نیز بر کارفرما نخواهد آمد. به اعتقاد من فشاری که بر کارفرما تحمیل می‌شود، بیشتر ناشی از جنبه‌های دیگر است. بنابراین بهتر آن است که در مقطع فعلی، کارفرمایان با در نظر گرفتن حاشیه سود کمتر، به فکر ادامه حیات و بازتولید نیروی کارخود باشند.
از طرف دیگر، فکر می‌کنم آقای پورفلاح هم قبول داشته باشند که به موازات افزایش هزینه‌های تولید برای کارفرما، قیمت انواع محصول نیز متناسب با آن افزایش یافته، اما دستمزد کارگر افزایش نداشته است. خلاصه که درست است که این فشار بر کارفرمایان نیز دیده می‌شود اما همان‌طور که اشاره کردیم مشکل از جای دیگری است و باید چنین اعتراض‌هایی را به سمت دولت برد. نهادهای کارگری هم باید در این روند کمک کنند. باید با یک منطق مناسب بررسی کنیم که چه میزان می‌توانیم حقوق را افزایش دهیم تا آسیب جدی‌ای متحمل نشویم. بنابراین از دیدگاه من اینکه هر دو طرف در این امر همکاری کنند، می‌تواند به غلبه بر این‌چنین مشکلاتی کمک کند.
-آقای پورفلاح، نظر شما چیست؟ شما هم موافق هستید که باید سهم هزینه‌های مربوط به نیروی کار از کل هزینه تولید، ثابت بماند؟
پورفلاح: بله، بنده هم موافقم.
اما در پاسخ به این نکته که آقای یزدانی درباره کاهش حاشیه سود بنگاه‌ها اشاره می‌کنند، باید بگویم تلاش واحدهای متعهد و مسوول در کشور این است که مانع ورشکستگی خود بشوند و به تعبیری در این سیلاب غرق نشوند. چنانچه می‌دانیم واحدها اغلب دارایی‌های خود را فروختند تا دستمزد کارگران را بدهند و مشکلاتشان را برطرف کنند. حتی برخی بنگاه‌ها سه سال است که نه تنها سودی کسب نمی‌کنند بلکه زیان‌ده هم شده‌اند. بنابراین به شما اطمینان می‌دهم که بنگاه‌دار اگر فقط بتواند به یک ثبات برسد و خودش را سرپا نگاه دارد، برایش کافی است. باید بپذیریم که امروز حفظ اشتغال یکی از دغدغه‌های اصلی ما کارفرمایان نیز هست و نباید این‌گونه برداشت شود که بنگاه‌داران برای اینکه از سودشان کاسته نشود، با افزایش دستمزد مخالفند.
نکته دیگری که راجع به کاهش سهم نیروی کار از کل هزینه‌های تولید اشاره کردند، درست است. اما همین 5درصد سهمی که باقی مانده، خود فاکتور تعیین‌کننده‌ای است. در مورد اجرای فاز دوم هدفمندی یارانه‌ها نیز پیشنهاد بنده این بود که حقوق کارگران متناسب با شرایط موجود تعدیل شود؛ چرا که با چنین درآمدهایی افراد صرفا از پس مخارج ابتدایی خود برمی‌آیند. به زعم بنده سرمایه‌گذاران بخش‌های مولد اقتصاد ما هیچ تقصیری در وضعیت موجود ندارند و آمادگی دارند تا در کنار مردم در راستای منافع ملی گام بردارند. اما اگر سوءمدیریت باعث شده که این بخش‌ها به این شرایط دچار شوند، هزینه‌اش را باید سازمان‌های دولتی مقصر پرداخت کنند.
بنابر برآوردهای تئوریسین‌های اقتصادی، تحریم‌های خارجی حداکثر 25-20 درصد از گرفتاری‌های اقتصادی ما را موجب شده‌اند و 75 درصد دیگر آن بستگی بسیاری به مسائل داخلی دارد. امروز اگر بودجه تصویب‌شده در «صندوق توسعه ملی»، آن‌طور که باید و شاید به تولیدکننده تخصیص نمی‌یابد، مشکل از تحریم‌های خارجی نیست بلکه عدم رسیدگی داخلی است.
-شما به عنوان ريیس‌ کمیسیون صنایع اتاق بازرگانی، تا به حال این دغدغه‌ها را به مدیران اجرایی دولتی هم انتقال داده‌اید؟
پورفلاح: بنده با دیگر همکاران طی 21 جلسه با نمایندگان مجلس، طرح حمایت از تولید را تهیه کردیم. مثلا در آن طرح که امروز برای رسیدگی در دست نمایندگان است، پیشنهاد کردیم که ظرف سه سال مالیات‌ها به جای 25 درصد، 15درصد دریافت شود. قرار بود این طرح تا پایان مردادماه 91 به صورت دوفوریتی در مجلس مورد بررسی قرار بگیرد و در شهریور ماه به اجرا درآید و معتقد بودیم در صورت اجرای این طرح می‌توانیم نیروی کارمان را بیشتر حفظ کنیم.
در مجموع هم، پیشنهاد بنده این است که دولت و مجلس مقادیری از این فشار شدید هزینه‌ها را به دوش بکشند؛ مجلس با تسریع در تصویب طرح حمایت از تولید و دولت با تامین بخشی از این هزینه‌ها. ما به عنوان کارفرما با کارگران همواره به توافق رسیده‌ایم؛ چراکه ضمن داشتن درک مشترک از شرایط هم‌دیگر، به وضوح می‌دانیم که سرنوشت‌مان به هم گره‌خورده است. کارگری که به دلیل کافی نبودن حقوقش، شغل دوم و سوم اختیار کند بی شک علاوه بر کاهش کیفیت در واحد تولیدی، موجب به بار آمدن زیان‌های جبران‌ناپذیر می‌شود. متقابلا اگر واحدهای تولیدی نیز از پادربیایند، کارگران کارشان را از دست می‌دهند و چنانچه می‌بینیم ضربه‌های مهلکی به لحاظ اقتصادی بر آنها وارد می‌شود. به‌رغم آنچه در مجلس یا برخی جلسات عنوان شده است که در اوضاع موجود نمی‌توان به افزایش دستمزد فکر کرد، اما بنده امیدوارم امسال بتوانیم بیش از هر سال افزایش دستمزد داشته باشیم.
-در طرحی که اشاره کردید به مجلس ارائه دادید، به چه نکات دیگری اشاره کرده بودید؟
پورفلاح: یکی از ماده‌های طرح مذکور این بود که برای پرداخت معوقات، سه سال فرصت به بخش تولید داده شود. این را هم درنظر داشتیم که این فرصت را نباید به همه واحدها داد؛ چرا ممکن است کارخانه‌ای سوءاستفاده کند. در همین راستا تشکیل یک کارگروه برای شناسایی چنین واحدهایی در دستور کار قرار گرفته بود. یکی دیگر از ماده‌ها به کاهش مالیات از 25 درصد فعلی اشاره داشت. گرچه 25 درصد مالیات در شرایط عادی چندان زیاد نیست و در برخی کشورها مالیات‌های 50 درصدی هم وجود دارد، اما در این موقعیت اقتصادی کشور معقول به نظر نمی‌رسد. به اعتقاد من اگر مالیات 15درصدی تعیین و از 80 درصد واحدها دریافت شود، بهتر از آن است که مالیات 25درصدی، فقط از 20درصد واحدها ستانده شود.
از دیگر مواد پیشنهادی این بود که سهم 23درصد تامین اجتماعی به 8درصد کاهش یابد و دولت از منابع دیگر مانند مابه‌التفاوت نرخ ارز ترجیحی به ارز مبادلاتی و صندوق توسعه ملی به تامین اجتماعی کمک کند تا بتواند با همین 8درصد پاسخگوی هزینه‌هایش باشد. پیشنهاد دیگر این بود که سقف بدهکاری بنگاه‌داران که به ممنوع‌الخروج کردن آنها منجر می‌شد را به 2میلیارد تومان برسانیم.
یزدانی: در مقوله حاشیه سود که به آن اشاره شد، در بخش صنعت بعضا کمتر از بخش خدمات است. ما در بخش خدمات بیشتر با این مساله روبه‌رو هستیم. مضاف بر این رویکرد بنده این نیست که کارفرما هم وضعیت خیلی خوبی دارد، اما شاید چند برابر فشاری که بر کارفرمایان حاکم است، متوجه کارگران و هزینه‌های زندگی آنها است.
پورفلاح: جهت اطلاع مخاطبان دنیای اقتصاد باید اضافه کنم که براساس پژوهش ما، اگر فقط 18درصد از 30 درصد سهم قانونی بخش تولید از درآمدهای طرح هدفمندی به این بخش اعطا می‌شد، افزایش قیمت انرژی نمی‌توانست چنین تاثیر منفی سنگینی بر تولید ما بگذارد. امروز باید بگوییم اگر دولت می‌خواهد فاز دوم هدفمندی یارانه‌ها را اجرا کند، باید به تعهداتی که در فاز اول نسبت به بخش تولید داشت عمل کند.
یزدانی: همین‌طور است. اگر چنین تعهداتی عملی می‌شد، نیروی کار نیز از این فشارها رهایی و هزینه‌های زندگی‌اش کاهش می‌یافت. بنابراین به اعتقاد من باید کارگر و کارفرما را اندکی از هم تفکیک کنیم و بپذیریم که آسیب بیشتری به کارگر تحمیل شده است. باید بر ایستادگی در برابر این آسیب‌ها و بر بازتولید نیروی کار تاکید کنیم. این بازتولید به صورت حداقلی از طریق حفظ سهم نیروی کار در هزینه‌های تولید حاصل می‌شود. از سوی دیگر قطعا با نظر آقای پورفلاح مبنی بر لزوم حمایت دولت موافقم. بررسی‌های ما نشان داده که سهم تامین اجتماعی در کل ارزش افزوده حدود 4درصد و سهم پرداختی تامین اجتماعی از قیمت تمام شده در کل تولید کشور کمتر از 3درصد می‌باشد و به نظرم این روش صحیحی نیست که برخی پیشنهاد می کنند به جای افزایش دستمزدها دولت کمک‌های کالایی و پولی به کارگران بدهد. آن کمک‌ها می‌تواند بشود و البته خوب هم هست، اما نباید افزایش دستمزدها را با این مساله مرتبط دانست.
- بسیار خب، در پایان این میزگرد، اگر نکته‌ای را به عنوان نکته پایانی مدنظر دارید، بفرمایید.
یزدانی: به عنوان نکته پایانی، من مایلم سوالی از آقای پورفلاح بپرسم: آقای پورفلاح، شما این منطق را می‌پذیرید که سهم نیروی کار در هزینه‌های تولید باید حفظ شود؟
پورفلاح: به صورت کلی بله، با این امر موافقم. اما نه به هرقیمت. اما به طور عمومی قطعا نیروی کار باید حفظ و بازتولید شود و تلاش کنیم قدرت خرید او مشابه یک سال قبل باقی بماند. بحث ما این است که اگر دولت به کارفرمایان کمک کند، با فراغ بال بیشتر به این قضیه می‌پردازیم. میانگین سود واحدهای صنعتی در سالهای اخیر، کمتر از نرخ سود بانکی بوده است. ارزش افزوده‌ای هم اگر حاصل شود با تورم از بین خواهد رفت. در سالی که رهبری آن را سال تولید ملی نامید، دولت و مجلس باید پاسخگو باشند که برای بخش مولد چه گام مؤثری برداشته‌اند؟
ما قبول داریم دولت هم کسری بودجه دارد اما چرا این فشار باید بر گرده واحدهای تولیدی و نیروهای کار آنها بیفتد؟ هنوز بزرگترین کارفرما، دولت است و از این رو باید تلاش بیشتری در این حوزه داشته باشد. این دولت، دولتی بدون دارایی نیست؛ چنانچه می‌بینیم وقتی دلار را از هزار تومان، 3هزار تومان می‌فروشد باید از طریق واحدهای مولد این مابه‌التفاوت را به دست کارگران برسانند یا این مابه‌التفاوت را به تامین اجتماعی واگذار کند تا از این طریق مثلا تعیین شود که کارگران برای مدت معلومی سهم 7درصدی خود را نپردازند و دولت به جای آنها این هزینه را تقبل کند. از این رهگذر بخشیدن 7درصد سهم نیروی کار، عملا به افزایش 7درصدی دستمزد منجر خواهد شد.
یزدانی: با این تفاسیر و به نظر من کارفرما و کارگر باید در یک جبهه قرار بگیرند؛ هم بحث افزایش دستمزد را با منطقی که برای هر دو طرف قابل پذیرش است به پیش ببرند و هم از دولت درخواست حمایت داشته باشند. تعریف انتظارات از دولت نیز با جزئیات بیشتر و به صورت دوطرفه صورت گیرد. کارفرما باید برای این افزایش حقوق تلاش کند زیرا تولید او با نیروی کار و کیفیت آن به طور تنگاتنگی مرتبط است.
[/FONT]
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
آلودگي هوا در چين

آلودگي هوا در چين

محیط زیست
آلودگي هوا در چين

منبع: اكونوميست
مترجم: محمد رضائي
گویا ایران تنها کشوری نیست که با معضل آلودگی هوا دست و پنجه نرم می‌کند. زمستان سرد و پدیده وارونگی هوا دومین اقتصاد جهان را نیز با این مشکل درگیر کرده است.



مجله اکونومیست در یک مطلب کوتاه به این مشکل پرداخته است. نحوه مواجهه دولت، مردم و اصحاب رسانه در چین با معضل آلودگی هوا می‌تواند درس‌های مهمی برای ما ایرانیان داشته باشد.
پکن، پایتخت چین، در یکی از هفته‌های زمستان امسال توجه بسیاری از کارشناسان را به خود جلب کرد. اما این بار نه به خاطر مسائل سیاسی و اقتصادی، بلکه به دلیل سطح بسیار بالای آلودگی هوا در آن که حتی برای ساکنان همیشه غرق در دودش نیز غیر قابل تحمل شده بود. اگرچه در اواسط هفته شاخص‌ها از حالت بسیار خطرناک به هشدارآمیز تغییر وضعیت دادند، اما در همان زمان دود و مه غلیظ آسمان دیگر شهر مهم چین، یعنی شانگهای را فرا گرفته بود.
حالا دیگر می‌توان گفت، معضل آلودگی هوا در چین مختص به یک یا دو شهر نیست و به مشکلی ملی تبدیل شده است. در زمستان امسال، چندین شهر مهم چین از شاندونگ در شرق گرفته تا گویژو در جنوب غربی، رکوردهای جدیدی در زمینه آلودگی هوا به ثبت رساندند. کارشناسان این مساله را به سرمای کم‌سابقه هوا نسبت می‌دهند که موجب رشد غیرعادی مصرف سوخت‌هایی مانند زغال‌سنگ شده است. از سوی دیگر، پدیده وارونگی هوا در برخی مناطق و ناسازگاری باد نیز بر وخامت اوضاع افزوده است.
حتی بدون در نظر گرفتن شرایط بد اخیر نیز، کیفیت هوا در بسیاری از مناطق چین به طور معمول پایین‌تر از سطح استانداردی است که سازمان جهانی بهداشت (WHO) تعیین کرده است. ریزترین و خطرناک‌ترین ذرات PM2.5 نامیده می‌شوند چرا که قطر آنها 2/5 میکرون یا کمتر بوده و به اندازه‌ای ریز هستند که به راحتی به ریه‌ها و از آنجا به جریان خون راه می‌یابند. سازمان جهانی بهداشت 25 میکروگرم از این ذرات را در هر مترمکعب هوا سطح قابل قبول تعریف کرده است. در حالی که در پکن، این مقدار به 1000 میکروگرم رسیده است.آثار این هوای آلوده بر سلامتی مردم بسیار گسترده بوده است. سالانه ده‌ها هزار چینی در اثر استنشاق همین هوای آلوده از دنیا می‌روند. برای نمونه، در سه دهه گذشته، همزمان با خیزش چین و رشد اقتصادی فزاینده و صنعتی شدن آن، نرخ مرگ و میر در اثر ابتلا به سرطان ریه 5 برابر شده است. جان کای، مدیر مرکز سیاست‌گذاری و مدیریت سلامت در یکی از دانشگاه‌های مطرح چین می‌گوید، نرخ سیگار کشیدن که می‌توانست یکی از علل پدیده فوق باشد، افزایش قابل توجهی پیدا نکرده است.
تاثیرات آلودگی هوا تنها به سلامتی ساکنان شهرها محدود نبوده، بلکه آثار اقتصادی زیادی نیز بر جا گذاشته است. اکثر توریست‌ها هفته گذشته سعی کردند از شهرهای آلوده دور باشند، که این مساله صنعت توریسم را تحت تاثیر قرار داد. در عوض، کسب‌وکار فروشندگان ماسک‌های آلودگی هوا سکه بود. در همین حین، دولت دستور توقف فعالیت واحدهای تولیدی ایجادکننده آلودگی را صادر کرد. همچنین پروازهای زیادی لغو شده و مسافرت با اتومبیل‌های دولتی نیز ممنوع اعلام شد (که این مورد احتمالا بهره‌وری را نیز افزایش خواهد داد).
حالا مقامات چین باید به فکر آثار سیاسی هوای آلوده نیز باشند. مدت‌هاست که بهبود مستمر استاندارد زندگی مردم به منبع اصلی مشروعیت حکومت چین بدل شده است. اما طی همین پروسه نیز، مردم چین عادت کرده‌اند از هر چیزی که موجب نارضایتی‌شان شود، گله و شکایت کنند. از همین رو است که بسیاری اعتقاد دارند، افزوده شدن هوای سم‌آلود به سایر مشکلات مردم می‌تواند به بروز ناآرامی منجر شود.خانم دای گینگ، یک فعال کهنه‌کار محیط زیست اعتقاد دارد واکنش شدید و همراه با عصبانیت به پدیده آلودگی هوا در ماه پیش نشان می‌دهد این موضوع حتی بر مسائل دیرپایی همچون فساد و نقض آزادی‌های مردم نیز سایه انداخته است. «ما فعالان محیط زیست سال‌های متمادی به دولتمردان گوشزد می‌کردیم که رشد اقتصادی به هر قیمتی مطلوب نیست.»
البته دولتمردان کاملا بی‌توجه به این موضوع نبوده‌اند. بهبود استاندارد کیفی خودروها و کارخانه‌ها، تغییر سیستم گرمایش شهری از زغال‌سنگ به گاز و سرمایه‌گذاری در انرژی‌های نو از جمله اقداماتی است که انجام گرفته است. اما مسلما رفع معضل آلودگی هوا پروژه‌ای بلندمدت است. کشورهای غربی دهه‌ها تلاش کردند تا بتوانند شهرهایی با هوای پاک داشته باشند.
در هر حال این انتقاد به مقامات حکومتی وارد است که موضوع آلودگی هوا را به اندازه کافی جدی نگرفته‌اند. حتی سطح آلاینده‌ها در شهرهای مهم سال‌ها پایین‌تر از حد واقعی گزارش می‌شد. به طوری که اعلام شاخص‌های آلودگی هوا توسط سفارت ایالات متحده در پکن موجب خشم حکومت چین شده بود. سال گذشته آنها خواستار توقف انتشار این شاخص‌ها شدند که با پاسخ منفی ایالات متحده روبه‌رو‌ شد. اخیرا این اطلاعات طرفداران زیادی در بین طبقه متوسط چین پیدا کرده است.
به‌رغم نارسایی‌های این اطلاعات (به دلیل سنجش هوا تنها در یک نقطه)، انتشار آن این حسن را داشته که مقامات چینی را ناگزیر از اعلام داده‌هایی با جزئیات بیشتر نموده است. به طوری که در سال 2012 شهرداری پکن برای اولین بار اقدام به گزارش نمودن سطح PM2.5 کرد. همچنین، وزارت محیط زیست چین به 74 شهر و ناحیه اعلام کرد سنجش و انتشار اطلاعات مربوط به کلیه انواع آلاینده‌ها من جمله PM2.5، دی‌اکسید سولفور، مونوکسید کربن و اوزون را آغاز کنند. این اقدامات در کنار انتقادات رسانه‌های دولتی از آلودگی کم‌سابقه ماه گذشته، نشانگر کنار گذاشته شدن رویه معمول حکومت مبنی بر کم‌اهمیت جلوه دادن مشکل آلودگی هواست. روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها نیز تا حدودی احتیاط را کنار گذاشته و شروع به تهیه گزارش‌هایی از شدت و عمق این معضل نموده‌اند. آقای کای، یکی از فعالان رسانه‌ای در چین می‌گوید: این واقعه باید یک هشدار جدی برای حکومت باشد تا به اقدامی بنیادی برای رفع مشکل دست بزند.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
خصوصی‌سازی آموزش عالی در برزیل

خصوصی‌سازی آموزش عالی در برزیل

خصوصی‌سازی آموزش عالی در برزیل

نویسنده: احمد رضا روشن*
تصویر آموزش عالی برزیل، در حال حاضر یک تصویر پیچیده است با نااطمینانی‌هایی نسبت به آینده



ویژگی‌ها، شرایط اجرایی و وضعیت خصوصی‌سازی از کشوری به کشور دیگر متفاوت است، چرا که جوامع به لحاظ تاریخی، فرهنگی و سایر ویژگی‌ها با هم تفاوت دارند. گرچه مشابهت‌هایی نیز بین کشورها قابل تشخیص است.
از دهه 1990 میلادی دولت برزیل اجرای برنامه‌هایی برای غلبه بر بحران‌های اقتصادی این کشور را آغاز کرد که در راس این برنامه‌ها خصوصی‌سازی قرار داشت. البته در کنار خصوصی‌سازی، اجرای سیاست‌هایی از جمله مدرنیزاسیون صنایع، کنترل تورم و تعدیل مالی و بودجه دولت هم دنبال شد.
گرچه برنامه خصوصی‌سازی در برزیل در برخی از بخش‌ها نظیر بانک‌ها، نیروگاه‌های برق، مخابرات و ارتباطات از راه دور با موفقیت همراه بود، اما در مجموع خصوصی‌سازی در این کشور یک سیاست ناموفق قلمداد می‌شود، به طوری که همراه با منافع اندک ولی توام با افزایش بیکاری و تورم و مالیات بوده است. پس از اجرای خصوصی‌سازی در برزیل نرخ رشد اقتصادی طی سال‌های 1995 تا 2002 به طور متوسط تنها 3/2 درصد بود و در سال 2002 معادل 37 درصد جمعیت زیر خط فقر قرار داشتند.
اما خصوصی‌سازی آموزش عالی در برزیل بیشتر بر افزایش تعداد موسسات خصوصی مبتنی بود به طوری که تعداد آنها طی دوره 1995 تا 2002 حدود 184 درصد رشد داشت (یعنی نزدیک به سه برابر شد) و در سال 2004 میزان گردش مالی در بازار بخش خصوصی آموزش عالی برزیل بیش از چهار میلیارد دلار بود.
رشـد قـابـل توجه آموزش عالی برزیل در دهه 1990 میلادی آغاز شد و بیشترین رشد طی سـال‌های 1994 تا 1999 رخ داد بـه طـوری که ثبـت نـام در دوره‌های لیسانس، فوق لیسانس و دکترا (هم در موسسات دولتی و هم خصوصی آموزش عالی) به ترتیب 43 درصد، 5/23 درصد و 4/58 درصد رشد داشت. البته سهم بخش خصوصی در این رشد بیش از بخش دولتی بود به طوری که طی این مدت، تعداد ظرفیت‌های پذیرش ایجاد شده توسط بخش خصوصی دو برابر شد.
یکی از مسائل آموزش عالی برزیل این است که بیشترین وزن و اهمیت بر دوش موسسات آموزش عالی دولتی است. به طوری که 90 درصد تحقیقات کشور برزیل در موسسات دولتی انجام می‌گیرد و بهترین فارغ التحصیلان از دانشگاه‌های دولتی(دانشگاه‌هایی مانند سائوپائولو، کامپیناس و ریودوژانیرو) بیرون می‌آیند. گرچه برخی از موسسات خصوصی دارای استانداردهای بالای آموزشی هستند. بخش خصوصی آموزش عالی برزیل به صورت مکمل برای بخش دولتی رشد کرده است به ویژه در شرایطی که بودجه آموزش عالی دولتی این کشور، کفاف پاسخگویی به تقاضای اجتماعی برای ورود به آموزش عالی را نمی داد.
بـه هـر حـال، تصویـر آموزش عالی بـرزیـل، در حـال حـاضر یک تصویر پیچیده است با نااطمینانی‌هایی نسبت به آینده. از جمله اینکه تامین مالی دانشگاه‌های دولتی برزیل با مشکلات متعددی مواجه است و حتی ممکن است برخی از این موسسات در آستانه ورشکستگی مالی قرار گیرند.
از سوی دیگر، آموزش عالی برزیل با مشکلات بی‌شماری در مواجهه با تامین نیازهای توسعه‌ای برزیل دست به گریبان است. برای اینکه دانشگاه‌های برزیل بتوانند نقش خود را در توسعه مرزهای دانش ایفا نمایند، نیاز به سرمایه‌گذاری زیاد (به ویژه در بخش دولتی) دارند و با موقعیت بغرنج و متناقضی مواجهد. در حالی که در سال 2000 میلادی تنها 68 درصد ظرفیت پذیرش موسسات آموزش عالی خصوصی برزیل پر شد، اما بسیاری از جوانان برزیل که متقاضی ورود به آموزش عالی بودند، از ادامه تحصیل در آموزش عالی محروم شدند، چرا که موسسات آموزش عالی دولتی پاسخگوی تقاضای آنان نیست و گرچه ظرفیت پذیرش در موسسات خصوصی وجود دارد، اما هزینه تحصیل در آنها بسیار گران است؛ بنابراين گرچه طی دهه 1990 میلادی، آموزش عالی کشور برزیل گسترش یافته است، اما این گسترش، بیشتر نصیب اقشار مرفه جامعه شده و سهم جوانان با پشتوانه اقتصادی و اجتماعی پایین در آموزش عالی کمتر شده است. به عبارت دیگر به لحاظ اجتماعی، رشد آموزش عالی برزیل متعادل نبوده و طی دهه 90 میلادی سهم اقشار پایین جامعه و جوانان متعلق به خانواده‌های کم درآمد در میان دانشجویان از 5/8 درصد به 9/6 درصد کاهش یافته است.
در مجموع می‌توان گفت که اهميت و کیفیت موسسات آموزش عالي خصوصي از كشوري به كشور ديگر متفاوت است. مثلا در مكزيك يك بخش خصوصي آموزش عالي گره خورده با بخش بازرگاني و صنعت در مقابل بخش دولتي وامانده به گونه‌اي برجسته و ممتاز خودنمايي مي‌كند. در عوض در برزيل، يك بخش خصوصي كم اعتبار ولي با قابليت عظيم جذب تقاضا وجود دارد. در ژاپن بخش خصوصي آموزش عالي، سه چهارم كل پذيرفته شدگان را پوشش مي‌دهد، ولی در بسیاری از كشورها بخش عمومي يعني بودجه دولت، منبع اصلي تامين مالي آموزش عالي باقي مانده است. نکته عجیب این است که بر خلاف انتظار، سهم بخش دولتی نسبت به بخش خصوصی در تامین منابع مالی آموزش عالی در کشورهای پیشرفته بیشتر است.
* عضو هيات علمي موسسه پژوهش و برنامه‌ريزي آموزش عالي
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
7 مساله حل شدنی اوباما

7 مساله حل شدنی اوباما

7 مساله حل شدنی اوباما

اتاق‌های فکر فعال در ایالات متحده آمریکا پرونده مسائل و مشکلات بسیاری را روی میز باراک اوباما گذاشته اند.اما آن طور که مجله فارن پالسی گزارش داده است، حل و فصل اغلب این مسائل غیرممکن است. این مجله اما تلاش کرده 7 مساله ای را معرفی کند که اوباما می‌تواند در دومین دوره ریاست جمهوری خود آنها را حل کند.


سه مساله از مسائل یادشده به امور داخلی آمریکا مربوط می‌شود. بازیابی اعتبار از دست رفته جایگاه ریاست جمهوری آمریکا، ارائه لایحه به منظور اعطای حق انتخاب سوخت مورد نیاز توسط مردم آمریکا و در نهایت اعمال قوانین و مقررات فراموش شده در جریان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا سه مساله داخلی و البته حل شدنی آمریکا به شمار می‌روند. اما به نظر می‌رسد،کفه ترازوی مسائل خارجی آمریکا سنگین‌تر است و این کشور با مسائل و وظایف بیشتری در خارج از مرزهای خود دست به گریبان است.نویسندگان نامدار وشهیر مجله فارن پالسی به اوباما توصیه می‌کنند که در چهار سال پیش رو، دست از حمایت برخی متحدان ناخوشایند بردارد. متحدانی که اغلب علیه مردم خود جنایت کرده و می‌کنند. اروپا اما برای آمریکا مساله‌ای ویژه به شمار می‌رود که اوباما می‌تواند با حمایت سیاسی و تجاری از یونان از سویی و از سوی دیگر با انعقاد قرارداد تجاری با سایر کشورهای اروپایی به کمک آنها بشتابد. پایان دادن به برخی مسائل نظامی باقیمانده از دوران جنگ سرد که خطر جنگ هسته‌ای را افزایش می‌دهد، نیز مساله حل شدنی دیگری است که باید در دستور کار دومین دوره ریاست جمهوری اوباما قرار گیرد.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
انعقاد قرارداد تجاری با اروپا

انعقاد قرارداد تجاری با اروپا

انعقاد قرارداد تجاری با اروپا

نویسنده: ادوارد جوزف
مترجم: شادی آذری
تقریبا شش ماه پس از آنکه مقامات بانک مرکزی اروپا وعده دادند که «به هر قیمتی» انسجام حوزه یورو را حفظ خواهند کرد، این قاره هنوز در شرایط نابسامان به سر می‌برد.



این اتحادیه پولی که دارای 17 عضو است، در ماه نوامبر بار دیگر به طور رسمی وارد رکود شد و دوباره نگرانی‌ها از این مساله شدت گرفت که ممکن است بدهکارترین کشورها در زیر بار فشار بدهی‌ها قد خم کنند و این در شرایطی است که هنوز در کشورهایی چون یونان، ایرلند، ایتالیا و پرتغال دولت تا بیش از 100 درصد تولید ناخالص داخلی بدهکار است. تا پایان اکتبر، از هر چهار کارگر اسپانیایی یک نفر بیکار شد. حتی موتورهای محرکه اقتصاد اروپا نیز تحت تاثیر این بحران قرار گرفتند: نرخ رشد آلمان به رقم ناچیز 2/0 درصد رسیده است و فعالیت‌های اقتصادی هلند در فصل سوم سال 2012 ، 1/1 درصد کاهش یافت.
این موضوع که بزرگ‌ترین خطری که آمریکا را تهدید می‌کند نه پاکستان یا القاعده بلکه اقتصاد اروپاست، دیگر یک بزرگنمایی محسوب نمی‌شود. اوباما در برابر قاره تقسیم‌شده‌ای که فاقد بلوغ سیاسی و انسجام سازمانی لازم برای مقابله با بحران خود است، چه باید بکند؟ پاسخ این است که باید یک قرارداد جامع تجارت آزاد با اتحادیه اروپا منعقد کند.
تبعات بالقوه این اقدام عظیم خواهد بود: اروپا و ایالات متحده در مجموع بزرگ‌ترین و ثروتمندترین بازار جهان را تشکیل می‌دهند و در مجموع در حدود 50 درصد تولید ناخالص داخلی جهان را به خود اختصاص داده‌اند. اروپا و ایالات متحده آمریکا در مجموع بیش از 30 درصد تجارت جهانی را دارا هستند و تاکنون مهم‌ترین شریک تجاری یکدیگر بوده‌اند. در سال 2011 اروپا سه برابر بیشتر از چین، کالاهای آمریکایی خریداری کرد و این در شرایطی است که دو برابر بیشتر از چین به آمریکا کالا صادر کرد.
یک قرارداد تجارت آزاد می‌تواند این روابط را به شدت تقویت کند و کمکی باشد برای خروج اروپا از بحران کنونی‌اش. علاوه‌بر این پیشرفت تجاری آمریکا با اروپا می‌تواند به مثابه یک شاخص جهانی عمل کند و باعث شود آسیا و سایر اقتصادها استانداردهای بالاتری را برای محیط زیست رعایت کنند. گرچه هنوز مواردی بر سر راه انعقاد چنین قراردادی وجود دارند؛ اما شرایط کنونی بیش از هر زمان دیگری برای چنین اقدامی مناسب است.
کمی پس از انتخابات آمریکا، وزیر خارجه، هیلاری کلینتون از «احتمال مذاکره با اتحادیه اروپا برای انعقاد یک قرارداد جامع » برای تجارت از دو سوی اقیانوس اطلس سخن گفت و این نشانه‌ای امیدوارکننده بود؛ اما انعقاد یک توافقنامه با اقتصادهای آسیا، اولویت نخست سیاست‌های تجاری اوباما در دوره اول ریاست‌جمهوری او بود. اکنون زمان تمرکز بر قرارداد تجاری با اروپا که محتمل‌تر هم هست، فرا رسیده است. بر خلاف توافق با آسیا، یک قرارداد تجاری با اروپا می‌تواند یک توافق نادر برد-برد باشد که با اصول حزب دموکرات منافاتی نخواهد داشت. اروپا پیش از این هم حقوق کارگری و استانداردهای محیط زیست را در سطح بالایی رعایت می‌کرده است و این موضوع معضل مخالفت‌ها با توافق تجارت آزاد را از میان برمی‌دارد. علاوه‌بر این، این احتمال وجود ندارد که اروپایی‌ها با انعقاد پیمان تجارت آزاد مشاغل زیادی را از آمریکایی‌ها بگیرند و این باعث خاطر جمعی بیشتری برای اتحادیه‌های کارگری آمریکا است. در چنین شرایطی تعرفه‌های گمرکی باقیمانده هم کاهش می‌یابند و مقررات تجاری همگون می‌شوند، محصولات آمریکایی و به ویژه خدمات در اروپا نفوذ بیشتری می‌یابند و در عین حال مصرف‌کنندگان و کسب‌و‌کارهای آمریکایی از مزایای هزینه‌های پایین‌تر صادرات اروپایی بهره‌مند خواهند شد.
قرارداد‌های تجاری می‌توانند سال‌ها مورد مذاکره قرار گیرند و این گذشته از تایید کنگره است، اما شاید اوباما نیازی پیدا نکند به اینکه برای نشان دادن مزایای یک قرارداد بین آمریکا و اروپا، پیمان نهایی مورد توافق را به کنگره ارائه کند. حتی یک بیانیه در حد مقامات ارشد از سوی دو طرف که بیانگر تلاش طرفین برای دستیابی به یک توافق تجاری جامع در سال‌جاری باشد، می‌تواند بازارهای جهانی را تحت تاثیر قرار دهد. اروپا همچنان درگیر دور باطل ریاضت اقتصادی در جنوب، بی‌اعتمادی و تعصب در شمال و ناکارآمدی ساختاری در مرکز است و این موجب می‌شود مشکلات واشنگتن در مقایسه تنها به مانند یک ترافیک سبک در برابر آن ترافیک سنگین از مشکلات به نظر آید. ریاضت اقتصادی در اروپا همچنان نشانه‌ای است دال بر این که سرنوشت این قاره همچنان به نرخ پایین رشد اقتصادی و بازارهای مالی بدبین محکوم است و این در شرایطی است که نرخ بهره وام هنوز به شدت بالاست. پیامدهای توافقنامه دو سوی اقیانوس اطلس یکی از معدود راهکارهایی است برای ایجاد محرک مورد نیاز برای رشد اقتصادی آن هم بدون محرک‌های مالی. در ماه ژوئن مذاکره‌کنندگان آمریکا و اروپا گزارشی را منتشر کردند که نشان‌دهنده پیشرفت در مذاکرات و شناسایی موانع موجود بر سر راه چنین توافقی بود که از جمله آنها می‌توان به آزادسازی تجارت بازرگانی الکترونیک و خدمات دیجیتال همزمان با محافظت از داده‌ها اشاره نمود.
اما حتی اگر مذاکره‌کنندگان بر موانعی چون مخالفت اروپایی‌ها با گوشت گاو هورمون‌دار فائق آیند، رهبران سیاسی از جمله
آنگلا مرکل آلمان همچنان با این مساله مواجهند که ممکن است موجب عصبانیت حزب سبزها و چپگراهای کشورشان شوند، آن هم در سالی که انتخابات در پیش‌ دارند.
اوباما می‌تواند به دو روش در مقابله با مخالفت‌ها کمک کند: نخست با اطمینان دادن به رهبران اروپایی که دستیابی به یک پیمان با آنها به اندازه تلاش‌های دولت آمریکا در همکاری با آسیا اهمیت دارد. دوم آنکه سرمایه‌گذاری بر محبوبیت اوباما موجب می‌شود که محبوبیت اعضای پارلمان اروپا نیز در نزد مردمشان افزایش یابد. با در نظر گرفتن اینکه در صورت کوتاهی اروپا چه منافعی برای طرفین از دست خواهد رفت، هدر دادن چنین فرصتی بی‌خردی خواهد بود.
 

mohanna360

عضو جدید
کاربر ممتاز
پشت پرده محدودیت‌های تجاری

پشت پرده محدودیت‌های تجاری


پشت پرده محدودیت‌های تجاری


معاون کل سازمان توسعه تجارت با اشاره به ممنوعیت و محدودیت صادرات 73 قلم کالا، گفت: کل کالاهای صادراتی ما شامل سه هزار قلم می‌شود. بنابراین فقط حدود یک درصد از کل کالاهای صادراتی ما شامل ممنوعیت و محدودیت شده است. کیومرث فتح‌الله کرمانشاهی در این مورد به ایسنا توضیح داد: دسته‌ای از محدودیت‌ها شامل مواد اولیه و خام شده که تصمیم گرفتیم در این مرحله صادرات این مواد ممنوع شود.
او در مورد اعتراض صادرکنندگان محصولات پتروشیمی به بخشنامه‌های جدید صادراتی نیز گفت: قرار شده که پتروشیمی‌ها تقاضای بازار را تنظیم کنند و مازاد تولید خود را صادر کنند. البته پتروشیمی‌ها داستان دیگری هم دارند، بنابراین عوارض صادراتی عموما شامل مواد خام شده است که بازار به آنها نیاز دارد. معاون کل سازمان توسعه تجارت تاکید کرد: بنابراین ما تنها کشوری نیستیم که محدودیت‌های تجاری را اجرا کرده‌ایم. شرایط امروز کشور شرایط عادی نیست و این محدودیت‌ها نیز تا پایان شرایط ویژه ادامه می‌یابد.
کرمانشاهی با بیان اینکه در صورت پایان شرایط ویژه درباره ادامه یا لغو محدودیت‌ها نیز تصمیم‌گیری می‌شود، گفت: باید تا پایان شرایط ویژه مراقب اظهارنظرهای خود درباره ارز باشیم و در این زمینه محتاط عمل کنیم. او در مورد نحوه ثبت سفارش کالا نیز گفت: پیش از این مهلت ثبت سفارش واردات
شش ماه بود که در شرایط فعلی دو ماه شده است. البته این فرصت برای کالاهای اساسی سه ماه و برای سایر کالاها دو ماه است. او افزود: در زمینه تجارت هم‌اکنون در روال درستی قرار داریم و کارهای ما نیز کارشناسی است و بدون جهت هم کار می‌کنیم. هر تصمیمی هم که می‌گیریم با نظر بخش خصوصی است و بخش خصوصی در جلسات ما حضور دارد.
کرمانشاهی تاکید کرد: اولویت‌بندی کالاهای وارداتی نیز کار درستی بود که باعث مدیریت واردات شد. گروه 1و 2 همچنان برای واردات ارز مرجع می‌گیرند و گروه 10 نیز کالاهای ساخته شده و لوکس بوده که برای حمایت از صنایع داخلی ثبت سفارش آن متوقف شده است.
 

mohanna360

عضو جدید
کاربر ممتاز
روايت ديوان محاسبات از كسري بودجه سال جاري

روايت ديوان محاسبات از كسري بودجه سال جاري


روایت دیوان محاسبات از کسری بودجه 91


رحمانی فضلی: بودجه دولت در 10 ماه نخست سال، 50 درصد کسری داشت.
ملیحه ابراهیمی: روایت عبدالرضا رحمانی فضلی، رییس دیوان محاسبات کشور از کسری بودجه 91 دولت، نشان از کسری 50 درصدی بودجه در10 ماهه نخست امسال دارد. در عین حال خبرگزاری مهر نیز روز گذشته با استناد به یکی از تازه‌ترین گزارش‌هاي همین نهاد، اعلام کرد: میزان تحقق درآمدهای بودجه‌ای در 9 ماهه اول امسال نسبت به رقم مصوبه بودجه‌ای، 53 درصد بوده است.
پیش تر نیز غلامرضا مصباحی‌مقدم، رییس کمیسیون برنامه و بودجه مجلس نسبت به کسری بودجه دولت در سال 91 هشدارداده و گفته بود: «به نظر مي‌رسد عملکرد بودجه عمومی دولت در سال‌جاری تا پایان اسفند بیش از 91 هزارمیلیارد تومان نباشد.» این در حالی است که منابع بودجه عمومی دولت در لایحه بودجه 91، 144 هزار میلیارد تومان در نظر گرفته شده بود.
بازار گزارش‌هاي نهادهای نظارتی از کسری بودجه امسال دولت در حالی داغ شده که دولت آذرماه امسال پیش‌بینی رسمی خود از کسری بودجه را ارائه کرده بود. شمس‌الدین حسینی، سخنگوی اقتصادی دولت اعلام کرده بود: در بودجه امسال برای منابع درآمدی 144 هزار میلیارد تومان پیش‌بینی شده بود، اما به لحاظ محدودیت‌هایی که برای صادرات نفت پیش آمده است برآورد می‌شود 95 هزار میلیارد تومان محقق شود.
کسری بودجه 50 درصدی در سال‌91
عبدالرضا رحمانی فضلی رییس دیوان محاسبات کشور اما روز گذشته در مراسم اختتامیه چهارمین همایش سالانه مدیران دیوان محاسبات، از کسری 50 درصدی بودجه در سال‌جاری خبر داد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، وی با بیان اینکه دیوان محاسبات گزارش 10 ماهه‌ای از عملکرد مالی و درآمدهای سال 91 به مجلس ارائه داده است، گفت: اگر در سال جاری خیلی هم تلاش کنیم بیشتر از 50 درصد درآمدها محقق نمی‌شود و شاهد 50 درصد کسری بودجه خواهیم بود. وی همچنین با تشریح شرایط اقتصادی کشور، به بی‌ثباتی قیمت ارز و طلا در سال‌جاری اشاره کرد و افزود: بی‌ثباتی در اقتصاد، ارز و طلای کشور به‌عنوان شاخص‌های اصلی در اقتصاد آثار زیان باری به همراه داشت. چرا که ثبات در قیمت ارز بسیار مهم است و اگر ما در ابتدا به‌جای قیمت 1226 قیمت ارز را 2000 هزارتومان تعیین می‌کردیم و آن را ثابت نگه می‌داشتیم و تعرفه‌ها مبتنی بر آن بود فشارهای کمتری متحمل می‌شدیم. ريیس دیوان محاسبات ادامه داد: روند رشد نقدینگی، رشد تورم و رشد تولید، افق روشنی به ما نشان نمی‌دهد و با توجه به اینکه در سال آینده دولت هم تغییر خواهد کرد و تغییرات زیادی به وجود خواهد آمد این خلأ تشدید خواهد شد.
نظام بانکداری «ژیان» شده است
وی با بیان اینکه در نظام مالیاتی هم تنها 50 درصد درآمدها محقق می‌شود و در هزینه‌کرد نیز دچار اشکال هستیم، اظهار کرد: نظام بانکداری ما نیز وضعیت خوبی ندارد و امروز 73 الی 74 هزار میلیارد تومان معوقات بانکی وجود دارد و 400 هزار میلیارد تومان نیز نقدینگی در بازار وجود دارد. رحمانی فضلی ادامه داد: امروز نظام بانکداری ژیانی است که نمی‌توان از آن توقع داشت 50 تن بار بکشد.
گلایه از معاون رییس‌جمهور
وی همچنین با اشاره به اینکه امروز دستگاه‌ها با مضیقه مالی روبه‌رو هستند و دیوان محاسبات بیشتر از همه با این مشکل مواجه است، ادامه داد: طی بیست روز گذشته هنوز نتوانسته‌ام با آقای مرادی معاون برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی ريیس‌جمهور صحبت کنم که بودجه دیوان محاسبات در وضعیت مناسبی نیست. تلفن ما را هم جواب نمی‌دهند در حالی که مي‌خواستیم در زمینه تدوین بودجه کمکی کنیم.
ریز دخل و خرج 9 ماهه امسال دولت
اما براساس گزارش دیوان محاسبات کشور که توسط خبرگزاری مهر منتشر شده، میزان تحقق درآمدهای بودجه‌ای در 9 ماه اول امسال نسبت به رقم مصوبه بودجه‌ای 53 درصد، هزینه‌ها 62 درصد، تملک دارایی‌های سرمایه‌ای (طرح‌های عمرانی) 16 درصد، تملک دارایی‌های مالی 2 درصد، مصارف عمومی دولت 48 درصد، واگذاری دارایی‌های سرمایه‌ای 44 درصد، واگذاری دارایی‌های مالی 36 درصد و منابع عمومی دولت 47 درصد بوده است.
این گزارش نشان می‌دهد که درآمدهای بودجه‌ای در9 ماه اول امسال به بیش از 34 هزار و 484 میلیارد تومان رسیده که نسبت به رقم مصوبه بودجه‌ای 53 درصد محقق شده است. در همین حال، این میزان درآمد در 9 ماه اول امسال نسبت به مدت مشابه سال قبل 40/8 درصد رشد نشان می‌دهد. در 9 ماه اول امسال هزینه‌های بودجه‌ای با 62 درصد تحقق نسبت به رقم مصوب بودجه‌ای و افزایش 20/2 درصدی نسبت به مدت مشابه سال قبل بیش از 63 هزار و 111 میلیارد تومان گزارش شده است. براساس گزارش دیوان محاسبات کشور، میزان تحقق واگذاری دارایی‌های سرمایه‌ای در این مدت نسبت به رقم مصوب بودجه‌ای 44 درصد و واگذاری دارایی‌های مالی 36 درصد بوده است، ضمن اینکه منابع عمومی دولت در 9 ماه اول امسال به بیش از 68 هزار و 350 میلیارد تومان رسیده که نسبت به رقم مصوب بودجه‌ای 47 درصد محقق شده است.
با این حال، رقم منابع عمومی دولت نسبت به مدت مشابه سال قبل 15/6 درصد افزایش نشان می‌شود. در 9 ماه اول امسال، بیش از 6 هزار و 189 میلیارد تومان اعتبار به طرح‌های عمرانی (تملک دارایی‌های سرمایه‌ای) پرداخت شده است که نسبت به رقم مصوب بودجه‌ای تنها 16 درصد تحقق نشان می‌دهد.
در همین حال، میزان تحقق تملک دارایی‌های مالی در این مدت فقط 2 درصد معادل 835 میلیارد تومان گزارش شده است. گزارش دیوان محاسبات کشور نشان می‌دهد در مجموع مصارف عمومی دولت در 9 ماه اول امسال به بیش از 69 هزار و 384 میلیارد تومان بالغ شده است که از تحقق 48 درصدی نسبت به رقم مصوب بودجه‌‌ای حکایت دارد. با بررسی عملکرد طبق تفریغ بودجه مشخص می‌شود که میزان تحقق درآمدها در سال 90 نسبت به رقم مصوبه بودجه‌ای 89 درصد، هزینه‌ها 92 درصد، تملک دارایی‌های سرمایه‌ای (طرح‌های عمرانی) 80 درصد، تملک دارایی‌های مالی 2 درصد، مصارف عمومی دولت 72 درصد، واگذاری دارایی‌های سرمایه‌ای 96 درصد، واگذاری دارایی‌های مالی 18 درصد و منابع عمومی دولت 76 درصد بوده است.
 

M o R i S

مدیر تالار حسابداری
مدیر تالار
کاربر ممتاز
معافيت مالیاتي حقوق تا 600‌ هزار تومان

معافيت مالیاتي حقوق تا 600‌ هزار تومان

براساس لایحه بودجه سال 92 حقوق تا 600‌هزار تومان در سال آینده از مالیات معاف خواهد بود. براساس لایحه بودجه سال 92 کل کشور، سقف معافیت مالیاتی موضوع ماده (52) قانون برنامه پنج ساله پنجم توسعه جمهوری اسلامی ایران (به معافیت مالیاتی حقوق) برای سال 1392، مبلغ 72میلیون ریال در سال تعیین می‌شود.

 

M o R i S

مدیر تالار حسابداری
مدیر تالار
کاربر ممتاز
پیش بینی یک استاد دانشگاه از ترکیدن حباب‌های قیمتی

پیش بینی یک استاد دانشگاه از ترکیدن حباب‌های قیمتی

محمد حسین ادیب استاد دانشکده اقتصاد دانشگاه اصفهان که در اوج افزایش قیمت ارز سقوط آن را پیش بینی کرده بود، این بار از ترکیدن حبابهای قیمتی به ویژه در حوزه های دلار و مسکن در تیرماه 92 خبرداد.
او معتقد است که سقوط اخیر نرخ ارز یک سقوط کوتاه مدت است و ناشی از دو و نیم برابر شدن عرضه دلار در اتاق مبادلات ارزی است و سقوط بزرگ در میان مدت و در تیرماه 92 رخ خواهد داد.
این اقتصاددان به تشریح دلایل سقوط اخیر نرخ ارز، دلایل سقوط بزرگ در تیر 92، پیش بینی آینده بازار مسکن، طلا، ارز و خودرو و... پرداخت که این گفت‌وگو را در ادامه می خوانید.



* افزایش نرخ ارز از 1226 به 2450 تومان از ابتدای اسفند 91


فارس : عمده سقوط اخیر نرخ ارز را چه می دانید؟


ادیب : 2 نوع سقوط برای نرخ ارز پیش بینی می شود، سقوط کوتاه مدت و سقوط میان مدت. آنچه که اکنون جاری است، در حوزه سقوط کوتاه مدت است اما سقوط اصلی و تأثیرگذارتر، سقوط میان مدت است که از حدود تیر 92به بعد به دلایل ساختاری و ناشی از عرضه و تقاضا و به صورت اجتناب پذیر اعمال خواهد شد.
سقوط کوتاه مدت به دو عامل مربوط است. در گام نخست افزایش عرضه ارز از ابتدای اسفند در اتاق مبادله آثار خود را اکنون با کاهش نرخ ارز نشان داده است. 62 درصد درآمد نفت سهم دولت است که تا پایان دی ماه با نرخ 1226تومان عرضه می شد، اما از ابتدای اسفند سهم 62 درصدی دولت از نفت در اتاق مبادله عرضه می شود، به عبارت دیگر، ارز مرجع تقریبا، دیگر وجود ندارد.دولت از ابتدای اسفند دلار 1226 تومان را به نرخ ارز مبادله ای یا 2450تومان افزایش داده است.
به اذعان سخنگوی اتاق مبادله ارزی، عرضه ارز در اتاق مبادله از ابتدای اسفند تقریبا دو و نیم برابر شده است. براساس عرضه ارز در اتاق مبادله طی10 روز ابتدای اسفند در 12 ماه آینده 30 میلیارد دلار ارز، در اتاق مبادله عرضه می شود که تقریبا معادل با 100 درصد درآمد نفت طی 12 ماه آینده است، لذا به نظر می رسد برگرفته از اظهارات سخنگوی اتاق مبادله ارزی از ابتدای اسفند علاوه بر سهم 14درصدی شرکت نفت و 20 درصدی صندوق توسعه ملی، سهم 62درصدی دولت از نفت صادراتی نیز در اتاق مبادله ارائه می شود، بنابراین دو و نیم برابر شدن عرضه دلار در اتاق مبادله پس از 15 روز سقوط نرخ دلار را به همراه داشته است.


* افزایش عرضه و وحشت سوداگران ارزی


فارس : دلیل دیگری برای کاهش نرخ ارز نیز وجود دارد؟


ادیب : کسانی که به انگیزه سوداگری وارد معاملات ارزی شده بودند با مشاهده افزایش عرضه ارز به میزان دو و نیم برابر سابق با حرکت هیجانی خود و افزایش عرضه ارز، بازار را دچار عدم تعادل کردند، دلاری که طی 18 ماه به انگیزه سوداگری خریداری شده بود بخشی از آن روانه بازار شده است و این سقوط نرخ ارز را تشدید کرده است.
در عین حال، برخی از اخبار منتشر شده طی 48 ساعت اخیر، وحشت سوداگران ارز را تشدید کرده و به مسأله دامن زده است. به عبارت دیگر، علت کوتاه مدت سقوط نرخ ارز، به افزایش عرضه و وحشت سوداگران ارزی و فضای جدید رسانه ای که سوداگران از آن تلقی مثبت ندارند، مربوط می شود.


فارس : شما به کاهش نرخ دلار از تیر 92 اشاره کردید، استدلال شما چیست؟


ادیب : باید یک نگاه بلندمدت به نوسانات ارزی از سال 53تا سال جاری داشت. از سال 53 تا 1381 برای مدت 27 سال، عرضه ارز به اقتصاد ایران ثابت بود اما قدرت خرید ارز ناشی از رشد نقدینگی 116 برابر شد.بنابراین دلار از 7 تومان با 116برابر افزایش در سال 81 به 814 تومان رسید.از سال 1381 تا 1387 عرضه ارز به اقتصاد ایران چهار و نیم برابر شد و قدرت خرید ارز نیز در این فاصله تقریبا 5 برابر شد، بنابراین نرخ ارز تقریبا ثابت ماند و از 814 تومان با 10 درصد افزایش به 900 تومان رسید.
فارس : چرا از سال 81 تا 87 عرضه ارز چهار و نیم برابر شد؟
ادیب : از سال 81 تا 87 قیمت نفت از یک بشکه 23 دلار به 106 دلار افزایش یافت. در این فاصله متناسب با افزایش درآمد نفت بانک مرکزی سالانه ارز بیشتری از دولت خریداری می کرد. اما ارز مازاد خریداری را نمی توانست در بازار بفروشد. برای ارز مازاد در بازار قدرت خرید نبود.بنابراین، بانک مرکزی هرسال درآمد نفت مازاد را از طریق رشد پایه پولی خریداری می کرد.
رشد پایه پولی یک اصطلاح علمی است اما به زبان بسیار ساده رشد پایه پولی به معنای آن است که بانک مرکزی اسکناس بدون پشتوانه چاپ می کرد و دلار مازاد را خریداری می کرد.


فارس : چرا سال 87 را به عنوان یک مقطع تاریخی مطرح می کنید؟


ادیب : درآمد نفت، از سال 87 تا اسفند 90 تقریبا ثابت بود، بنابراین عرضه ارز تقریبا در این فاصله زمانی ثابت بود، اما قدرت خرید ارز 2برابر شد. بنابراین دلار از 900 تومان به 1850 تومان در سال 1390افزایش یافت.


* کاهش 63 درصدی عرضه ارز و افزایش 31 درصدی قدرت خرید ارز در سال 91


فارس : در سال جاری نوسانات ارز چگونه بود؟
ادیب : در سال جاری عرضه ارز 63 درصد کاهش یافت. اما قدرت خرید ارز 31 درصد افزایش یافت. بنابراین قیمت ارز از 1850 تومان در اسفند 1390 به 2900 تومان در آذر 1391 افزایش یافت.
فارس : علت افزایش نرخ ارز از 900 تومان به 1850 تومان در اسفند 1390 به استناد سخنان شما رشد بیش از حد نقدینگی بود؟
ادیب : در حالی که عرضه ارز در این فاصله ثابت بود، نقدینگی نباید افزایش می یافت و یکی از عوامل رشد نقدینگی، چاپ اسکناس به وسیله بانک مرکزی و دیگری قدرت خود افزایی سپرده ها و یا سودی است که بانکها به سپرده پرداخت می کردند.
علاوه بر چاپ اسکناس، سودی که بانکها به سپرده پرداخت می کنند، باعث افزایش نقدینگی می شود، در حالی که عرضه ارز ثابت بود، سود سپرده باید به کمتر از 5درصد کاهش می یافت، اما بانکها همچنان سود سپرده 20 درصدی پرداخت می کردند.


فارس : بر همین بنیاد شما علت افزایش نرخ ارز در سال جاری را همچنان رشد نقدینگی می دانید؟


ادیب : در سال جاری زمانی که درآمدهای نفتی به یک سوم کاهش یافت، نباید نقدینگی رشد می کرد. همینطور بانکها نباید به سپرده ها، سود بیش از 3 تا 4 درصد پرداخت می کردند و زمانی که عرضه ارز 63 درصد کاهش یافته بود، قدرت خرید ارز که همان نقدینگی است نباید افزایش می یافت.بانکها بدون توجه به کاهش درآمدهای نفتی و کاهش عرضه ارز، همچنان با فرمان قبل حرکت کردند و هیچ تغییری در رفتار بانک مرکزی و بانکها دیده نشد، لذا نرخ ارز افزایش یافت.


* رفتار شرطی بانک مرکزی در تداوم رفتار چاپ اسکناس بدون پشتوانه


فارس : بر بنیاد مطالب شما به زبان بسیار ساده علت تورم در ایران از سال 1381 تا 87 چه تفاوتی با علت تورم از سال 87 تا اسفند 1390 دارد؟


ادیب : از سال 87 به بعد بانک مرکزی باید چاپ اسکناس را متوقف می کرد اما ظاهرا رفتار بانک مرکزی شرطی شده بود و همانند گذشته به چاپ اسکناس ادامه داد. منتهی از سال 87 به بعد طرح مسکن مهر، سازمان هدفمند کردن یارانه و چهار بانک دچار کسری منابع نسبت به مصارف بودند و بانک مرکزی با چاپ اسکناس بدون پشتوانه طرح مسکن مهر را به میزان 100 درصد ، سازمان هدفمند کردن یارانه را به میزان 30درصد و چهار بانک را حسب مورد ، تحت حمایت قرار می داد. این شیوه چاپ اسکناس، عامل اصلی تورم در این دوره بود.


فارس : بانک مرکزی همچنان به چاپ اسکناس بدون پشتوانه ادامه می دهد؟


ادیب : در آبان ماه ، ضریب فزایندگی نقدینگی از چهار و نیم در سال 90 به پنج و نه دهم افزایش یافت. افزایش ضریب فزایندگی به معنای آن است که به ازای 1000 میلیارد تومان اسکناس 5 هزار و 900 میلیارد تومان نقدینگی افزایش می یابد. افزایش ضریب فزایندگی نقدینگی به این میزان به معنای آن است که نقدینگی در کشور از کنترل بانک مرکزی خارج شده است و نقدینگی حیاتی خودسر یافته است.
این نرخ، آژیر خطر را برای اقتصاد کشور به صدا درآورد. تداوم چاپ اسکناس خطر انفجار تورمی را به همراه داشت.
تداوم چاپ اسکناس در آن سطح به زودی تورم را از 50 درصد عبور می داد. بنابراین چاپ اسکناس از اول دی ماه 1391 متوقف شد.


فارس : از زمان شرطی شدن بانک مرکزی برای انتشار اسکناس تا زمان توقف انتشار آن، اقتصاد ایران چه میزان هزینه را متقبل شد؟


ادیب : افزایش نرخ دلار از 900 تومان به 2700 تومان در آذر 91 هزینه این سیاست غلط بود. به میزانی که قدرت خرید مردم با افزایش نرخ ارز کاهش یافت، مردم هزینه آن را پرداخت کردند. در واقع، مسکن مهر از محل هیچ ساخته شد. مسکن مهر، از محل اسکناس بدون پشتوانه ساخته شد.
یکی از عوامل افزایش نرخ ارز از 900 تومان به 2700 تومان در آذر 91 چاپ اسکناس بدون پشتوانه برای مسکن مهر بود. همین طور، سازمان هدفمند کردن یارانه 30 درصد یارانه نقدی را که به مردم پرداخت می کرد، از محل هیچ بود.وقتی اسکناس بدون پشتوانه چاپ کنند و به مردم یارانه پرداخت کنند، نتیجه آن افزایش نرخ ارز است. وقتی که یک بانک، در سال گذشته، در اتاق پایاپای فقط دو روز مثبت بوده است و یا به زبان ساده یک بانک، هر روز بیشتر از دخلش خرج کرده است و بانک مرکزی اسکناس چاپ می کند و به آن بانک پرداخت می کند، نتیجه اش تورم لجام گسیخته است. اگر بانک مرکزی از سال 87 به بعد چاپ اسکناس را متوقف کرده بود ، حتی با وجود تحریم دلار از 1500 تومان بیشتر نمی شد.


فارس : نقش هدفمندی یارانه را درافزایش نقدینگی و تورم به چه میزان بود؟


ادیب : آن میزان از یارانه نقدی که از محل فروش حاملهای انرژی پرداخت شد، تورم زا نبود، آن میزان که از محل چاپ اسکناس بدون پشتوانه انجام شد، به شدت تورم زا بود و این میزان حدوداً 30 درصد است. در واقع، 30 درصد از یارانه نقدی که ماهانه پرداخت می شود اگر ضرب در عدد پنج و نه دهم شود، به میزان آن نقدینگی افزایش می یابد و به همین میزان تورم زاست.


* ظهور آثار توقف چاپ اسکناس بدون پشتوانه 3 تا 6 ماه پس از توقف


فارس : بنابر سخنان شما از دی ماه 91 چاپ اسکناس بدون پشتوانه متوقف شده است، این اتفاق چه آثار مثبتی در اقتصاد می تواند داشته باشد؟


ادیب : عامل اصلی تورم در ایران چاپ اسکناس بدون پشتوانه است. با توقف آن، تورم تا 80 درصد متوقف می شود. با لحاظ کردن این نکته که چاپ اسکناس طبیعت قطار را دارد، از زمانی که ترمز قطار کشیده می شود، حدود یک کیلومتر بعد قطار متوقف می شود. لذا آثار تورمی چاپ اسکناس بدون پشتوانه بعد از سه ماه و عمدتا بعد از 6 ماه ظاهر می شود و اگر چاپ اسکناس متوقف شود نیز آثار ضد تورمی آن طی سه تا 6ماه ظاهر می شود.
وقتی بانک مرکزی از اول دی ماه چاپ اسکناس را متوقف کرد، از اواخر اسفند باید شاهد کاهش تدریجی و ماهانه تورم در کشور باشیم، اما کاهش شدید تورم از تیرماه به بعد ظاهر خواهد شد. جامعه باید انتظار داشته باشد که از تیرماه به بعد ناگهان تورم یک رقمی شود و بازاری که براساس تورم بیش از 50درصد طی18 ماه گذشته عمل کرده است، با یک شوک روبرو می شود.


فارس : آیا بین چاپ اسکناس بدون پشتوانه در دی ماه 91 با پیش بینی شما برای کاهش نرخ دلار در تیرماه 92 رابطه وجود دارد؟


ادیب : به سه علت، در تیر 92 سقوط مجدد نرخ ارز رقم خواهد خورد که یکی از علل آن به ظاهر شدن آثار ضدتورمی چاپ اسکناس مربوط می شود، 2 عامل دیگر را در ادامه خواهم گفت.


* ناامیدی دارندگان اطلاعات محرمانه از افزایش نرخ ارز و فروش زود هنگام ارزها


فارس : آیا کاهش اخیر نرخ ارز ، می توان اثر زود هنگام چاپ اسکناس بدون پشتوانه در دی ماه باشد؟


ادیب: به هر سو، مهمترین عامل افزایش نرخ ارز طی سالهای گذشته چاپ اسکناس بدون پشتوانه بوده است و اکنون متوقف شده است، سوداگران ارزی که لابد به اطلاعات کلان کشور دسترسی دارند، از افزایش نرخ ارز ناامید شده اند و به صورت زود هنگام دست به فروش موجودی ارزی زده اند. ولی علت کوتاه مدت کاهش نرخ ارز به افزایش دو و نیم برابری ارز در اتاق مبادله مربوط است.


* چهار بانکی که آینده آنها به مکانیزم بازار سپرده شده است


فارس : سه بخشی که با چاپ اسکناس تا آذر 89 مورد حمایت بانک مرکزی قرار می گرفتند، با توقف چاپ اسکناس اکنون در چه موقعیتی هستند؟


ادیب : بانک مرکزی با فروش 2500 میلیارد تومان اوراق مشارکت در دی ماه درآمد اوراق مشارکت را صرف پرداخت کسری طرح مسکن مهر و سازمان هدفمند کردن یارانه کرد. به عبارت صریحتر، فروش اوراق مشارکت را جایگزین چاپ اسکناس کرد. اما در مورد، چهار بانکی که به صورت سنتی به آنها کمک کرد، این حمایت را از اول دی ماه متوقف کرد. به عبارت دیگر، این چهار بانک به مکانیزم بازار سپرده شد.


فارس : پیش بینی شما از آینده این چهار بانک چیست؟


ادیب : از آبان 90 تا آبان 91 سپرده های شبکه بانکی 31درصد افزایش یافته است اما تسهیلات بانکی فقط 16 درصد افزایش یافته است. به عبارت دیگر، 15 درصد از سپرده ها به تسهیلات تبدیل نشده است. 4 درصد آن به ذخیره قانونی تبدیل شده اما قطعا 11 درصد آن به تسهیلات تبدیل نشده است که معادل 50 درصد بودجه دولت در سال جاری است.
علت افزایش سپرده و عدم تخصیص آن به تسهیلات به چند علت مربوط می شود ولی مهمترین علت که در مورد 80 درصد موسسات مالی و بانکهای کوچک مصداق دارد ، پرداخت سود سپرده از محل اصل سپرده است. به زبان صریحتر تعدادی از موسسات مالی و بانکهای کوچک، سودی که به سپرده پرداخت می کنند از محل تسهیلات دریافت نمی کنند. معوقات بانکی افزایش یافته و تعدادی از بانکها نمی توانند از محل تسهیلات، سود سپرده پرداخت کنند. بلکه با دریافت سپرده جدید سود سپرده پرداخت می کنند.
یکی از بانکهای کوچک که در و دیوار شهر را با آگهی های 20 درصد سود سپرده روزشمار خود پر کرده است رشد سپرده اش 33 درصد بوده است اما رشد تسهیلات آن فقط 2 درصد بوده است. این گزاره توصیه معاونت نظارت بانک مرکزی را توجیه می کند که بانکهایی که سود سپرده بالا می دهند، در وضعیت بسیار بدی قرار دارند و ایشان توصیه کردند که مردم در این قبیل موسسات سپرده گذاری نکنند که مطلب کاملا صحیحی است.
اما اینجا نکته ظریفی وجود دارد، علت اینکه رشد سپرده 31 درصد بوده است، چاپ اسکناس به وسیله بانک مرکزی بوده است. با توقف چاپ اسکناس، رشد سپرده از اول تیر متوقف می شود و موسسات و بانکهای کوچک نمی توانند از محل رشد سپرده سود سپرده پرداخت کنند، لذا دورانی که از سال 81 آغاز شد و موسسات مالی سودهای 20 درصد به سپرده ها پرداخت می کردند به پایان دوران تاریخی نزدیک شده است.
توقف چاپ اسکناس بدون پشتوانه، به معنای توقف رشد سپرده است و توقف رشد سپرده به معنای توقف پرداخت سودهای بالا به سپرده هاست. دیگر نمی شود سپرده جدید دریافت کرد و از محل آن، بدون عایدی، سود سپرده های قبلی را پرداخت کرد. این دوره در اقتصاد ایران به پایان رسیده است.


* خصوصی سازی نظام بانکی در عمل شکست خورده است


فارس : سود سپرده در سالهای گذشته اگر از محل عملکرد سیستم بانکی و از محل سود ناشی از تسهیلات نبوده است ، پس از چه محلی پرداخته شده است؟


ادیب : از سال 81 تا 87 با چهار و نیم برابر شدن قیمت نفت در عمل و در محیط اقتصاد کلان ، سود سپرده از محل درآمدهای نفتی پرداخت شده است. از سال 87 تا اسفند 90 سود ناشی سپرده از محل تورم پرداخت شده است و در سال جاری، سود سپرده از محل اصل سپرده پرداخت شده است و از اول تیر سال اینده، اگر بانک مرکزی همچنان استراتژی توقف چاپ اسکناس را ادامه دهد سود سپرده باید از محل توقف پرداخت وام جدید و پرداخت سود سپرده از محل وصولی تسهیلات باشد. و این باعث حذف موسسات مالی و بانکهای کوچک از حیات اقتصادی ایران می شود. در عین حال، از حذف موسسات مالی و بانکهای کوچک از اقتصاد ایران نباید متأسف بود. در عمل خصوصی سازی نظام بانکی ایران، در مفهوم ایجاد موسسات مالی و بانکهای خصوصی شکست خورده است. در عمل توسعه بانکهای خصوصی باید به رقابتی شدن نظام بانکی و کاهش سود سپرده و نرخ تسهیلات می انجامید اما در عمل ایجاد بانکهای خصوصی به رقابت کوری برای افزایش سود سپرده و نرخ تسهیلات انجامید.
بازده اقتصادی در اتحادیه اروپا 9 درصد است، در صنایع فولاد کره جنوبی هر پرسنل به طور متوسط 2هزار و 800 تن فولاد در سال تولید می کند و متوسط تولید پرسنل صنایع فولاد ایران 280 تن است . به عبارت دیگر، بازده تولید در ایران تقریبا یک دهم اتحادیه اروپاست و یا چیزی نزدیک به کمتر از یک درصد، متوسط نرخ بهره در دنیا 5 درصد است و متوسط نرخ بهره در ایران 4 تا 6برابر متوسط جهانی است.
چگونه ممکن است با بازده اقتصادی کمتر از یک درصد و با نرخ بهره ای 4 تا 6برابر متوسط بهره جهانی، کسانی که از تسهیلات بانکی استفاده می کنند بتوانند این تسهیلات را به بانک بازپرداخت کنند مگر اینکه سود دریافت کنندگان تسهیلات از محل تورم باشد. در وضعیت موجود که بانک مرکزی چاپ اسکناس را متوقف کرده است، از اول تیرماه تورم در کشور به شدت کاهنده شده و امکان پرداخت سودهای 20 درصدی غیرممکن می شود.


* معوقات بانکی افزایش می یابد


فارس : سقوط میان مدت نرخ ارز که به ادعای شما از اول تیرماه 92 آغاز می شود فقط به بحران در سپرده گذاری مربوط می شود؟


ادیب : بحران تقاضا نیز به مولفه اخیر اضافه می شود. با دلار 2700 تومان در اواخر آذر 91 فروش به قیمت ثابت نسبت به سال 90 در 106کارخانه و شرکت مورد بررسی 35 درصد کاهش یافت، با دلار 3700 تومان در اوایل اسفند فروش به قیمت ثابت 50 درصد کاهش یافت. اما در حدود آذر تقریبا عمده موادی که در کارخانه ها یا فروشگاهها وجود داشت با دلار 1226 تومان بود. به عبارت دیگر، هنوز اقتصاد ایران در آذر ماه با پتانسیلهای قبل اداره می شد.
سال 90 حدود 82 میلیارد دلار درآمد نفت به اقتصاد ایران تزریق شد و هنوز در اقتصاد کالاهای با دلار 1226 تومان وجود دارد. اما پیش بینی می شود در اول تیر92 دیگر موجودی کالایی 1226 تومان در اقتصاد به صفر نزدیک شده باشد.دراین نقطه احتمالا فروش به قیمت ثابت 65 درصد کاهش می یابد. اما کارخانجات و شرکتها نمی توانند به نسبت کاهش فروش بدهی خود را کاهش دهند.احتمالا آنچه که در صنعت قطعه سازی خودرو اتفاق افتاد در بقیه اقتصاد هم رخ می دهد.
در صنعت قطعه سازی خودرو، تولید 50 درصد به قیمت ثابت کاهش یافته است اما بدهی بانکی قطعه سازان فقط 20 درصد کاهش یافته است. به عبارت دیگر، به نسبتی که فروش کاهش می یابد بدهی کاهش نمی یابد و این به معنای افزایش معوقات بانکی است.


* از تیرماه 92 نرخ تورم مهار می شود


فارس : جمع ترکیبی عواملی که تاکنون گفتید چه تأثیری در اقتصاد کلان ایران دارد؟


ادیب : سه اتفاق در کنار هم قرار می گیرد. در گام اول افزایش معوقات بانکی و کاهش وصولی بانکی. در گام دوم با توقف چاپ اسکناس بدون پشتوانه بانکها نمی توانند سود سپرده را از محل رشد سپرده پرداخت کنند و در گام سوم، آثار مربوط به کاهش درآمدهای نفتی از اول تیرماه در اقتصاد تخلیه می شود.
به عبارت دیگر، تقاضا برای دلار به شدت کاهش می یابد و سقوط بزرگ در نرخ ارز بالفعل می شود. به عبارت دیگر، سه اتفاق مذکور به یک نتیجه مبارک می انجامد و آن مهار تورم و شکستن حبابهای قیمتی در اقتصاد ایران است. با کاهش شدید تورم و ترکیدن عمده حبابهای قیمتی، قدرت خرید جامعه افزایش می یابد.تاکنون سود ناشی از تورم فقط نصیب بخش محدودی از جامعه شده است اما با مهار تورم و سقوط قیمتها، بخشی از قدرت خرید جامعه احیا می شود.


* موسسات عرضه کننده نرخ سود 20 درصد به بالا در عمل ورشکسته هستند


فارس : موسسات مالی که سودهای بسیار بالا در وضع موجود به سپرده ها پرداخت می کنند، با شرایط دچار چه وضعی می شوند؟


ادیب: اگر همه مطالب مذکور در یک جمله جوهرکشی شود، موسسات مالی که علی رغم تذکرات عدیده بانک مرکزی به سپرده ها سود 20 درصد روزشمار پرداخت می کنند موسساتی هستند که در عمل ورشکست شده اند و با سود روزشمار ورشکستگی خود را به تعویق می اندازد. بر اساس مطالب مذکور هیچ کس نمی تواند با نرخ بهره حدود 30 درصد که مستلزم پرداخت سود سپرده حدود 20 درصد است در عمل در اقتصاد فعال باشد. عمده کسانی که بهره های 30 درصد پرداخت می کنند کسانی هستند که در عمل ورشکست شده اند و با دریافت تسهیلات 30 درصدی فقط بدهی خود را به تعویق می اندازند.
نباید اقتصاد را براساس نرخ بهره ای که این گروه پرداخت می کنند رتبه بندی کرد. شاخص بازدهی در اقتصاد نباید این قبیل افراد باشند. در عین حال، آنچه که این موسسات به مردم سود سپرده می دهند چیزی بیش از اصل سپرده آنها نیست. آنها سپرده مشتریان جدید را دریافت می کنند و آن را به نام سود سپرده به مشتریان قدیمی پرداخت می کنند. این یک عملیات بانکی سالم نیست. اقتصاد ما از اول تیر با عبور از این مرحله به ثبات اقتصادی می رسد.


* سقوط بزرگ نرخ‌ها در حوزه مسکن در راه است


فارس : با این توصیف آینده مسکن در تیر92 چه خواهد بود؟


ادیب : سقوط بزرگ در مسکن از تیرماه به بعد بالفعل می شود. افزایش قیمتهای مسکن و 2 برابر شدن آن یک حباب قیمتی بوده و این حباب در تابستان 92 خواهد ترکید.


فارس : برخی معتقدند کاهش اخیر نرخ ارز به رفع تحریم سوئیفت مربوط است؟ نظر شما چیست؟


ادیب : تصور نمی کنم این خبردر سقوط شدید نرخ ارز در روزهای اخیر اثر تعیین کننده داشته باشد. اگرچه می تواند اثر کمرنگی داشته باشد.


* ترکیدن عمده حبابهای قیمتی در اقتصاد ایران طی 6 ماه آینده


فارس : توصیه شما به بازیگران خرد بازار طلا، ارز و خودرو چیست؟


ادیب : با یک سوم شدن درآمد نفت عمده حبابهای قیمتی در اقتصاد ایران طی 6 ماه آینده خواهد ترکید ودیگر حباب چندانی شکل نمی گیرد.اگر حباب هم تشکیل شود طول عمر چندانی نخواهد داشت. به سه فقره ارز، خودرو و طلا ، در این چهارچوب باید پرداخته شود. حبابها در ایران در تیرماه در همه وجوه خواهد ترکید. ما تا ترکیدن حبابها در ایران یک گام بیشتر فاصله نداریم. اقتصاد گلدکوئیستی که سود یک گروه به زیان گروه دیگر حاصل می شد به پایان دوران خود نزدیک می شود.
 

mohanna360

عضو جدید
کاربر ممتاز
بودجه دولت زیاد شد، نهادهای غیردولتی کم

بودجه دولت زیاد شد، نهادهای غیردولتی کم


یک تحلیل سیاسی از تغییرات لایحه بودجه 92
بودجه دولت زیاد شد، نهادهای غیردولتی کم

سایت خبری مشرق نیوز در گزارشی نوشت: دولت در لایحه بودجه سال 1392 خواستار افزایش 80 درصدی بودجه نهاد ریاست‌جمهوری شده است، در عین حال بودجه دستگاه‌های خارج از دولت به شدت کاهش یافته است. بودجه نهاد ریاست‌جمهوری و زیرمجموعه‌های آن در قانون بودجه امسال 375 میلیارد تومان تصویب شده است، اما در حالی که کل سقف بودجه جاری دولت در لایحه سال آینده نسبت به سال‌جاری 20 درصد افزایش یافته، افزایش اعتبارات نهاد ریاست‌جمهوری به 682 میلیارد تومان قابل تامل است.

این سایت خبری ادامه داد: در یک رویکرد عادلانه انتظار می‌رفت اگر دولت قصد دارد چنین رشد چشمگیری در بودجه نهاد ریاست‌جمهوری اعمال کند، بودجه سایر دستگاه‌ها را هم به همین میزان افزایش دهد. اما دولت در لایحه بودجه نه‌تنها این کار را نکرده، بلکه اعتبارات نهادهای مهمی چون شورای‌عالی امنیت ملی را کاهش داده است. بودجه شورای‌عالی امنیت ملی در سال‌جاری 2/28 میلیارد تومان تصویب شده بود که دولت در لایحه بودجه سال 91 خواستار کاهش بیش از 10 میلیارد تومانی این رقم و رسیدن آن به 4/17 میلیارد تومان شده است.
جالب آنکه دولت تقریبا معادل رقم کسر شده از بودجه شورای امنیت ملی، برای نهاد زیرمجموعه مشایی اعتبار در نظر گرفته است. مطابق لایحه بودجه سال آینده، دولت 10 میلیارد تومان اعتبار برای دبیرخانه جنبش عدم تعهد در نظر گرفته است، اما برای مرکز ملی فضای مجازی، فقط یک میلیارد تومان بودجه در نظر گرفته شده است. به نوشته مشرق نیوز، دولت همچنین بودجه دستگاه‌های خارج از قوه مجریه همچون دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری، مجلس شورای اسلامی، مرکز پژوهش‌های مجلس، دیوان محاسبات، شورای نگهبان و... را کاهش داده است.
 

mohanna360

عضو جدید
کاربر ممتاز
بودجه 92 ريسك بخش خصوصي را افزايش مي‌دهد

بودجه 92 ريسك بخش خصوصي را افزايش مي‌دهد


بودجه 92 ريسك بخش خصوصي را افزايش مي‌دهد



گروه صنعت و معدن - كنفدراسيون صنعت ايران در نيمه دوم دهه 1376 با هدف سازگار كردن خواست‌ها و برنامه‌هاي تشكل‌هاي صنعتي ايران تاسيس شد. در حالي كه اين نهاد متعلق به بخش خصوصي در 15 سال سپري شده گام‌هاي محكمي براي ايجاد سازگاري ميان توانايي‌ها و امكانات و علايق و خواست‌هاي تشكل‌هاي صنعتي برداشته است، اما هنوز جاي پيشرفت دارد.
كنفدراسيون صنعت ايران در ماه‌هاي اخير با برگزاري نشست مشترك ميان اقتصاددانان، مديران ارشد آگاه به مسائل صنعت و اقتصاد و اعضاي شوراي مركزي و هيات مديره خود راهي تازه براي پيگيري مسائل صنعتي جست‌وجو مي‌كند. تازه‌ترين نشست اين تشكل با دكتر فرشاد مومني و دكتر محمد ديني تركمان از اقتصاددانان توسعه‌گرای ايران بود كه با حضور شماري از اعضاي كنفدراسيون صنعت ايران و علاقه‌مندان به بحث‌هاي كارشناسي برگزار شد. محسن خليلي رييس هيات مديره كنفدراسيون صنعت ايران در سخنان كوتاهي تاكيد كرد: ما از اقتصاددانان انتظار داريم با استفاده از دانش اقتصاد و با توجه به آمارها و اطلاعات در دسترس بتوانند ضمن تبيين تحولات سال 1391، چشم‌اندازي از صنعت و اقتصاد سال 1392 را بيان كنند تا صنعتگران راه را پيدا كنند. خليلي ادامه داد: صنعت مظلوم ايران اسير شرايط امروز شده است و با تلاش خستگي‌ناپذير مي‌خواهد وضعيت موجود در توليد و اشتغال را حفظ كند تا نزد شهروندان و كارگران بي‌گناه كه چشم اميد به صنعت دارند شرمنده نباشند. به گزارش خبرنگار ما، علي ديني تركمان نيز ضمن توضيح برگزاري اين همايش كه آشنايي بيشتر فعالان صنعتي با ديدگاه اقتصاددانان توسعه‌گرا است، گفت: به نظرم مي‌رسد ديدگاه اقتصاددانان توسعه‌گرا با ديدگاه صنعتگران نماينده توليد ملي سازگاري دارد. تركمان تاكيد كرد: اقتصاددانان توسعه‌گرا پيش‌بيني كرده بودند كه اگر تنها متغير موثر بر فعاليت‌هاي اقتصادي را «قيمت» بدانيم، به جايي نمي‌رسيم و شكست دو طرح بزرگ هدفمندسازي يارانه‌ها و خصوصي‌سازي در سال‌هاي اخير درستي اين ديدگاه را اثبات كرده است. اقتصاددانان توسعه‌گرا معتقدند تا زماني كه صنعت كشور به بلوغ برسد بايد با استفاده از ابزارهاي تعرفه‌اي از فعاليت‌هاي صنعتي حمايت كرد. محسن خليلي رييس هيات مديره كنفدراسيون صنعت ايران پيش از شروع صحبت‌هاي فرشاد مومني به عنوان سخنران اصلي گفت: انجمن مديران صنايع به عنوان قديمي‌ترين تشكل صنعتي بخش خصوصي پس از پيروزي انقلاب اسلامي در زماني تاسيس شد كه بخش خصوصي كمترين تحرك را داشت. از اوايل دهه 1360 تا امروز اين تشكل با اقتصاددانان محترم كه ديدگاه‌هاي گوناگون داشته‌اند بحث و گفت‌وگو كرده است و نتايج اين بحث‌ها منجر به انتشار كتاب‌هاي توسعه صنعتي و استراتژي صنعتي شده است. نتايج بحث‌هايي كه انجام شده صنعتگران ايراني را به اين نتيجه رسانده كه بايد از دادن فعاليت‌ها و سياست‌ها به دست دولت‌هايي كه تنها به منافع خود مي‌انديشند و مي‌خواهند صنعت را اسير كنند، اجتناب كرد. خليلي ادامه داد: صنعتگران ايراني شاغل در بخش خصوصي به توسعه بلندمدت و پايدار مي‌انديشند و شتابزدگي در تصميم‌گيري‌ها را قبول ندارند و اينجا ما مي‌خواهيم از زبان آقاي مومني به عنوان اقتصاددان بشنويم كه چه بايد كنيم.
شرا يط خطير
فرشاد مومني استاد دانشكده اقتصاد علامه طباطبايي در جمع اعضاي شوراي مركزي كنفدراسيون صنعت ايران گفت: واقعيت اين است كه اقتصاد كشور در شرايط خطيري قرار دارد و هر فرد ايراني هر كاري را كه مي‌تواند براي بهبود شرايط انجام دهد در دستور اجرا قرار دهد. وي كشورهاي جهان را به لحاظ عملكرد اقتصادي به دو دسته كشورهاي موفق و كامياب و ناموفق و توسعه نيافته تقسيم كرد و توضيح داد: مهم‌ترين تفاوت اين دو گروه از كشورها در پيش‌بيني‌پذيري يا پيش‌بيني‌ناپذيري سياست‌ها و تصميم‌گيري‌ها است. در كشورهاي كامياب رفتار و تحولات شاخص‌هاي كلان اقتصادي تا اندازه زيادي پيش‌بيني‌پذيرند و فعالان صنعتي و اقتصادي مي‌توانند برنامه‌ريزي كنند. ايران اما متاسفانه جزو كشورهاي پيش‌بيني ناپذير است و بايد به سمتي حركت كنيم كه عدم اطمينان‌ها و عدم قطعيت‌ها كمتر شده و ضريب پيش‌بيني‌پذيري افزايش يابد. مومني افزود: در شرايط فعلي و براي اينكه تحولات اقتصاد ايران را بتوان در چارچوب خاص قرار داد بدون ترديد بايد رفتارهاي مالي دولت را مهار و در چارچوب منظمي قرار داد. تجربه نشان مي‌دهد كه انگليسي‌ها به دليل اينكه زودتر از بقيه كشورها با استفاده از نهادهاي قانونگذاري توانستند امور مالي دولت را مهار كنند راه توسعه را سريع‌تر پيش رفتند و شفافيت‌ها افزايش يافت. اين استاد اقتصاد دانشگاه يادآور شد: وقتي دولت‌ها به لحاظ مالي مهارناپذير باشند احتمال اينكه به حقوق مالكيت شهروندان تعدي شود افزايش مي‌يابد. معناي عملي مهار مالي دولت كه انگليسي‌ها براي نخستين بار موفق به اجراي آن شدند اين است كه دولت اجازه ندارد از هر منبع و محلي كه مي‌خواهد درآمد به دست آورد و نتواند در هر محل و هر جايي هزينه كند. اگر اين اتفاق در جامعه ايران نيز رخ دهد، امنيت ايجاد مي‌شود و سرمايه‌گذاري توسعه پيدا مي‌كند و رشد اقتصادي بالا مي‌رود. مومنی سپس به ارقام و آمار مندرج در لایحه بودجه 1392 اشاره کرد و آن را نمونه بی‌انضباطی مالی بر شمرد و گفت: برای اینکه بتوانیم تصویری ساده از کلیات لایحه بودجه به دست بیاوریم و تناقض‌های آن را نشان دهیم به رشد بودجه کل اشاره می‌کنم. ارقام نشان می‌دهند بودجه کل 1392 رشدی معادل 29‌درصد به بودجه مصوب 1391 دارد. نکته جذاب اما این است که رشد بودجه‌هایی که مربوط به وظایف حاکمیتی دولت است حدود 16 درصد و رشد اقلام مربوط به تصدی‌گری دولت در این لایحه 39 درصد است. این عدم تناسب میان رشد هزینه‌های حاکمیتی و تصدی‌گری به زیان بخش خصوصی منجر شده و ریسک گریزی آنها را افزایش می‌دهد. مومنی ادامه داد: در حالی که دولت می‌گوید قصد دارد به شهروندان خدمات بیشتری ارائه کند، رشد 16 درصدی بودجه حاکمیتی در لایحه 1392 در مقابل نرخ تورم 30 درصدی یعنی اینکه دولت در سال 1392 خدمات کمتری ارائه خواهد کرد. این ارقام نشان می‌دهد دولت حتی از تجربه بودجه نویسی سال‌های اخیر خود نیز برای تنظیم و مهار رفتارهای مالی استفاده نکرده است. علامت‌های روشنی در لایحه بودجه 1392 وجود دارد که دولت نمی‌خواهد شفاف‌سازی کند. به طور مثال در حالی که در لایحه بودجه پرداخت نقدی یارانه به شهروندان 2 برابر پیش‌بینی شده است، اما محل تامین این میزان منابع مورد نیاز توضیح داده نشده و ناشفاف است. آیا قرار است این میزان افزایش پرداخت به شهروندان از طریق افزایش قیمت‌ حامل‌های انرژی تامین شود. در حالی که دولت در خبرهایی که می‌دهد افزایش پرداخت یارانه نقدی را تبلیغ می‌کند، اما نمی‌گوید که این افزایش با چه قیمت‌هایی از حامل‌های انرژی است. مومنی افزود: درباره نرخ ارز نیز به نظر می‌رسد همین روش اتخاذ شده است. تصویری که از ارقام مندرج در لایحه بودجه 1392 دیده می‌شود به ما می‌گوید که کف قیمت‌ دلار در بودجه 2200 تومان است که 70 درصد از رقم بودجه پارسال بیشتر است و تنها به این مساله بسنده شده که قرار است نرخ ارز شناور مدیریت شده باشد. به گفته فرشاد مومنی، دولت می‌خواهد از طریق بی‌ثبات کردن اقتصاد کلان ایران به هدف‌هایش برسد. وی بی‌ثبات شدن فضای اقتصاد کلان را به زیان همه اقشار و گروه‌ها و فعالیت‌ها دانست و خواستار روشنگری در این باره شد. ما باید به مجلس کمک کنیم تا بتواند وظیفه خطیر خود را که مهار خواسته‌ها و برنامه‌های مالی دولت است با کارآمدی عملی کند. با توجه به اینکه در آستانه تغییر دولت هستیم، احتمال ایستادگی نمایندگان مجلس در برابر خواسته‌های دولت بیشتر خواهد بود.
حاشیه نشست: دو اقتصاددانی که در نشست کنفدراسیون صنعت ایران حاضر بودند در انتقاد از وضع موجود و سیاست‌های اقتصادی و صنعت دولت وجه مشترک داشتند، اما در این باره که راه‌حل نهایی و بلندمدت برون رفت اقتصاد و صنعت ایران چیست، اختلاف‌نظر جدی دیده می‌شد. اقتصاددانان معتقد بودند که اقتصاددانان توسعه‌گرا به تولید ملی اهمیت می‌دهند، اما اقتصاددانان بازارگرا به این موضوع اهمیت نمی‌دهند، اما این حرف‌های آنها بی‌پاسخ نماند. علی‌اکبر صابری از مدیران با سابقه صنعتی ایران که در نشست حاضر بود، با انتقاد از سخنان دکتر مومنی که رفتار دولت در دهه 1360 را شکاف می‌دانست و معتقد بود که دولت وقت با تفکیک بودجه ارزی و بودجه ریالی به طور داوطلبانه به مهار رفتار مالی دولت کمک کرد انتقاد کرد، و گفت که در آن سال‌ها دولت به دلیل اینکه بودجه شرکت‌های دولتی در بودجه کل نمی‌آمد نمی‌توانست شفاف‌سازی کند. محسن خلیلی رییس کنفدراسیون صنعت ایران نیز گفت: ضمن اینکه از بحث‌های «دکتر مومنی نکات ارزنده‌ای آموختیم، اما علاقه‌مند بودیم که وی و دکتر دینی درباره زیان‌ها و مضرات سیاست‌های مداخله‌گرایانه دولت نکاتی را در بحث‌هایشان بگویند که چیزی نشنیدیم.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
جنگ ارزی در سال 2013؟

جنگ ارزی در سال 2013؟

در پی تلاش آمریکا و ژاپن برای تنزیل نرخ ارزهای خود به منظور تقویت اقتصاد داخلی، حالا کشورهای بسیاری به بکارگیری این سیاست می‌اندیشند. شیوه کار بسیار ساده است: وقتی تقاضای داخلی برای پشتیبانی از رشد اقتصادی ناکافی است، کشورها اغلب به سوی صادرات متمایل می‌شوند. در این موقعیت، سیاستگذاران احتمالا به نتایج سهل‌الوصول ِ تنزیل‌های رقابتی دست می‌یابند.

اینک در ابتدای سال 2013، خوش‌بینی بسیار کمی در مورد رشد جهان وجود دارد. از همین رو برخی ناظران بر این باورند که مشکل پایین بودن نرخ رشد اقتصادی، به اصلاحاتی بیشتر از ایجاد تحول در سیاست‌های پولی نیاز دارد و کشورها باید بر سر موضوع تعدیل رشد جهانی اجماع کنند.
در این میان، رابطه بسیار پیچیده‌ای میان سیاست‌های اقتصادی و پولی داخلی با اقتصاد جهان وجود دارد و دستیابی به این اجماع را دشوار می‌کند.به طور مثال، اگر سیاستمداران دیدگاهی مخالف دیدگاه جهانی ارائه دهند - یعنی هر مشکل اقتصادی را دوباره ملی‌سازی کنند و همه این مشکلات را به اشتباهات مخالفان داخلی نسبت دهند - در داخل کشور خود امنیت بیشتری خواهند داشت؛ بنابراین، کسری بودجه، با اختصاص کلیه بحث‌های سیاست اقتصادی در اروپا و آمریکا به خود، طی چهار سال مذاکرات مربوط به رشد، بیکاری و تجارت را تحت‌شعاع قرار داد. پرونده پیش رو تلاشی است برای بررسی جنگ ارزی در سال 2013 و نمایاندن ِ ابعاد آن.



 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
تغییر نظام پولی در اقتصادهای نوظهور

تغییر نظام پولی در اقتصادهای نوظهور

نویسنده: آندرز ولاسکو
منبع: پراجکت سندیکیت
مترجم: شادی آذری
آیا هدف‌گذاری نرخ تورم – قانونی که اغلب بانک‌های مرکزی مهم جهان (البته به جز فدرال رزرو آمریکا) از آن برای تنظیم نرخ بهره استفاده می‌کنند- به آخرین روزهای خود رسیده است؟ به نظر می‌رسد که بسیاری از تحلیلگران این طور فکر می‌کنند.


http://www.www.www.iran-eng.ir/News/2879/28-03.jpg
مارک کارنی، رییس فعلی بانک مرکزی کانادا اعلام کرده که ممکن است اهرم سیاست‌های بانک انگلستان را که بر بانک کانادا سایه افکنده است، تغییر دهد. در ژاپن، لیبرال دموکرات‌ها با وعده سیاست‌های پولی گسترده‌تر توانستند در انتخابات سراسری برنده شوند و در ایالات متحده آمریکا، فدرال رزرو اعلام کرده است تا زمانی که نرخ بیکاری به 5/6 درصد برسد، نرخ بهره را در حد پایین نگه خواهد داشت.
البته هیچ‌کدام از این موارد آن قدر که به نظر می‌رسند، تازه نیستند. هدف‌گذاری نرخ تورم از زمان بحران مالی سال‌های 2008 ، 2009 کنار گذاشته شد. به عنوان مثال خرید عمده دارایی‌ها توسط بانک مرکزی اروپا هیچ همخوانی‌ای با تعریف هدفگذاری نرخ تورم نداشت. هدف‌گذاری نرخ تورم اما در کشورهای نوظهور هم رنگ باخته است. از دهه 1990 بانک‌های مرکزی کشورهای برزیل، شیلی، مکزیک، کلمبیا، پرو، آفریقای جنوبی،
کره‌جنوبی، اندونزی، تایلند و ترکیه انواع مختلفی از این طرح را به کار گرفتند. اما بحران مالی جهان همه چیز را تغییر داد. نتایج تحقیقی مشترک که توسط روبرتو چانگ و لوییس فلیپ سسپدس انجام شد، نشان می‌دهد که بانک‌های مرکزی آمریکای لاتین که از هدف‌‌گذاری نرخ تورم بهره می‌گرفتند، از طیفی از ابزار سیاستی نامتعارف شامل مداخلات در بازار ارز و تغییر در شرایط سپرده‌های بانکی استفاده کردند. باز هم این از نسخه اصلی هدف‌گذاری نرخ تورم بسیار دور است. پس از این چه پیش خواهد آمد؟ در دنیای پیشرفته، جایگزینی که برای هدف‌گذاری نرخ تورم پیشنهاد می‌شود، هدف‌گذاری تولید ناخالص داخلی اسمی است. این همان چیزی است که به نظر می‌رسد کارنی برای بریتانیا در نظر دارد. تحت نظام جدید، اگر بانک مرکزی انگلیس بخواهد تورم را در حد 2 درصد حفظ کند و انتظار داشته باشد که نرخ رشد تولید ناخالص داخلی 3 درصد باشد، باید اعلام کند که هدف رشد تولید ناخالص داخلی‌اش 5 درصد است. این نظام جدید به بانک‌های مرکزی کشورهای ثروتمند کمک خواهد کرد اقتصادهایشان را دارای محرک کنند. اما در مورد اقتصادهای نوظهور، تغییر سیاست نظام پولی به این ترتیب معنای چندانی نخواهد داشت. بانک‌های مرکزی آسیا و آمریکای لاتین از آغاز با هدف‌گذاری نرخ تورم سه مشکل داشتند که روی آوردن به هدف‌گذاری تولید ناخالص داخلی اسمی هیچ یک از آن‌ مشکلات را حل نخواهد کرد.
نخستین مشکل در رابطه با جریان ورودی سرمایه و افزایش نرخ مبادلات ارزی است. وقتی که بانک‌های مرکزی کشورهای ثروتمند از نرخ بهره خود می‌کاهند، سرمایه به سمت جنوب و شرق سرازیر می‌شود. برخی از جریان‌های سرمایه همیشه مورد استقبال قرار می‌گیرند. اما وقتی جریان عادی تبدیل به سیلاب می‌شود، نرخ پول به شدت تقویت می‌شود. معمولا صادرات کالاها به رشد خود ادامه خواهند داد اما صادرات کالاهای صنعتی و غیرسنتی آسیب می‌بینند. افزایش نرخ بهره فقط سرمایه‌های بیشتر را جذب می‌کند، در حالی که کاهش نرخ بهره می‌تواند موجب شود اقتصادی که پیش از آن هم جریان ورودی سرمایه نقش محرک را برایش ایفا کرده بود، دچار رونق بیش از حد شود. بسیاری از کشورهای نوظهور که با چنین شرایطی روبه‌رو شدند، به سوی مداخلات ارزی روی آوردند و سپس شرط حداقل سپرده‌های بانک‌ها را افزایش دادند تا از جذابیت استقراض خارجی بکاهند.
این مشکلی است که با ترکیب تولیدات در رابطه است (صادرات سنتی در برابر صادرات غیرسنتی)، نه با میزان صادرات. بنابراین حرکت به سمت هدف‌گذاری تولید ناخالص داخلی اسمی تفاوتی ایجاد نخواهد کرد.
مشکل دوم بین کشورهای ثروتمند و کشورهای دارای درآمد متوسط مشترک است: چگونه باید اطمینان حاصل کرد که سیاست پولی، به نیاز‌ها برای ثبات مالی پاسخ می‌دهد. هدف‌گذاری نرخ تورم فقط با قیمت کالاها و خدمات سروکار دارد نه قیمت دارایی‌های مالی. اگر حباب قیمت‌ها در بخش املاک یا بازار اوراق بهادار به وجود آید، یک تئوری استاندارد به کار می‌آید. پس از چرخه‌های رونق و رکودی که در سال‌های اخیر به وجود آمد، دیگر اقتصاددانان از این روش هدف‌گذاری نرخ تورم چندان راضی نیستند، روسای بانک‌های مرکزی کشورهای نوظهور هم همین‌طور.
طرفداران هدف‌گذاری تولید ناخالص داخلی اسمی ادعا می‌کنند که راهکارهای محتاطانه را می‌توان برای ایجاد یک نسخه مبسوط‌تر که نظام مورد ترجیح آنها است به کار برد. شاید این‌گونه باشد، اما این راهکارها باید به نظام هدف‌گذاری نرخ تورم هم اضافه شوند. روی آوردن از یک نظام به نظام دیگر در این رابطه کمک چندانی نمی‌کند.
مشکل آخر به نقش وام‌دهی بانک‌های مرکزی به عنوان آخرین پناهگاه در هنگام بحران مربوط است. این وظیفه در کشورهای نوظهور از اهمیت بسزایی برخوردار مي‌باشد و مشکل است چون سهم قابل توجهی از بدهی‌های بخش دولتی و خصوصی به ارز خارجی است. در نتیجه وام‌دهی در مواقع بحران به معنای استفاده از منابع بین‌المللی و تامین نقدینگی در شکل ارزهای خارجی است. این هم با نظام استاندارد هدف‌گذاری نرخ تورم بیگانه است. اما از سوی دیگر به همان اندازه با نظام هدف‌گذاری تولید ناخالص داخلی اسمی هم بیگانه است. این نکات نشان می‌دهند راه‌حل، خروج از یک نظام و روی آوردن به نظامی دیگر نیست. بازارهای مالی نیازمند یک نظام پولی هستند که نوسانات جریان سرمایه را جذب کند و درمانی باشد برای مشکلات قیمت دارایی‌ها (از جمله نرخ ارز که خود قیمت پول‌های خارجی است) تا بتواند به ثبات مالی منجر شود.
یک نظام جامع باید دو قاعده را در خود جای داده باشد: یکی برای موقعیت‌های بحرانی و دیگری برای سایر مواقع. علاوه بر آن باید خط‌مشی‌هایی صریح برای حرکت از یکی به سمت دیگری و بالعکس را ارائه دهد.
ما تا فرمول‌بندی و به‌کارگیری چنین قانونی راه زیادی در پیش داریم. اما دست کم بحث آن اکنون آغاز شده و راه برای چنین کاری باز است.
 

zahra.71

عضو جدید
کاربر ممتاز
فروش اسکناس نو ۳ برابر قیمت در بازار سیاه

فروش اسکناس نو ۳ برابر قیمت در بازار سیاه

[h=4]خرید و فروش اسکناس نو در شب عید رونق گرفته و دلالان برخی از اسکناس‌ها را 3 برابر قیمت اصلی به مشتریان می‌فروشند و می‌گویند که اسکناس نو 10 هزار تومانی نداریم.
خرید و فروش اسکناس نو در آستانه شب عید رونق گرفته و دلالان بازار سیاه اسکناس‌های تانخورده را به هر تعداد و با قیمت‌های بالا در اختیار مشتریان قرار می‌دهند و هیچگونه محدودیتی برای فروش اسکناس نو به مشتریان ندارند.
دلالان بازار سیاه خرید و فروش اسکناس نو طی این روزها مشتریان زیادی دارند و مردم در مراجعه به آنها می توانند به راحتی هر میزان اسکناس نو را که بخواهند دریافت کنند. در بازار سیاه از اسکناس‌های 100، 200، 500 و 1000 تومانی گرفته تا اسکناس‌های 2 هزار تومانی، 5 هزار تومانی به چشم می خورد، اما اکثر این دلالان اسکناس‌های 10 هزار تومانی بسته ای ندارند و عنوان می کنند که اسکناسهای 10 هزار تومانی را اگر برای فروش داشته باشند، به صورت برگی (دانه‌ای) می فروشند.
البته برخی از اسکناسها مانند اسکناسهای 10 هزار تومانی و 5 هزار تومانی کمتر در بازار سیاه خرید و فروش می شوند و برخی از دلالان برخی اسکناسها را ندارند و البته این امر بستگی به وفور اسکناسها در بازار دارد.
نرخ اسکناسها بستگی به فراگیری آنها در بازار دارد، به طوری که قیمت اسکناس‌های نو 100 تومانی و 200 تومانی بیشتر از 500 تومانی است. مثلا بسته 100 تایی اسکناس 100 تومانی سه برابر قیمت واقعی خود به فروش می رسد. یا یک بسته 100 تایی اسکناس 200 تومانی 15 هزار تومان بالاتر از قیمت اصلی فروخته می شود.
در همین حال، برخی از اسکناسها هم با تقاضای کمتری در بازار مواجه هستند. اما در اصل اسکناسهای 1000 تومانی، 2000 تومانی و 5000 هزار تومانی نسبت به سایر اسکناسها از وفور بیشتری برخودارند.
دلالان بازار سیاه اسکناس نو، قیمت فروش بسته اسکناس 100 تومانی به میزان 10 هزار تومان را به مبلغ 30 هزار تومان، بسته اسکناس 200 تومانی به میزان 20 هزار تومان را به مبلغ 35 هزار تومان، بسته اسکناس 500 تومانی به میزان 50 هزار تومان را به مبلغ 60 هزار تومان به مشتریان اعلام می کنند.
هر بسته اسکناس 1000 تومانی به میزان 100 هزار تومان هم توسط آنها 108 هزار تومان، بسته 2000 تومانی به میزان 200 هزار تومان به قیمت 210 هزار تومان و بسته 5000 تومانی به میزان 500 هزار تومان به قیمت 520 هزار تومان فروخته می شود.
خرید و فروش اسکناس نو در حالی در بازار سیاه رونق گرفته و به راحتی معامله می شود که بانکهای اعلام شده از سوی بانک مرکزی برای ارائه اسکناس نو به مردم به راحتی اسکناس نو را در اختیار متقاضیان قرار می دهند و مردم در دریافت اسکناس از بانکها مشکلی ندارند.
بانک مرکزی اعلام کرده است که بیش از 360 میلیارد ریال اسکناس نو در تهران و دو برابر آن در شهرستانها با ترکیب‌های 500 تومانی، هزار تومانی و 2 هزارتومانی و 5 هزار تومانی برای ایام پایان سال با توجه به نیاز مردم توسط شعب منتخب بانکهای تجارت و ملی توزیع می شود.
نکته جالب اینکه برخی از افرادی که اسکناسهای نو را برای عیدی دادن می خرند، اسامی، امضا، تبریک یا عناوین دیگری را بر روی این اسکناس های نو حک می کنند و یا می نویسند و در نهایت این اسکناسها پس از مدتی وارد چرخه پولی کشور می شود.
[/h]
 

mahsa.92

عضو جدید
عجب ملتی داریم ماااااا...............مهم ارزش پوله....نه نو یا کهنه بودنش.....زهرا مرسی:smile:
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
شاخص قيمت‌ها و تورم استان تهران كمتر از ساير استان‌ها

شاخص قيمت‌ها و تورم استان تهران كمتر از ساير استان‌ها

شاخص قيمت‌ها و تورم استان تهران كمتر از ساير استان‌ها

ناصر يارمحمديان*
آخرين اطلاعيه بانك مركزي در مورد تورم سال 91 مربوط به دي‌ماه مي‌شود كه در آن، شاخص قيمت‌هاي دي‌ماه سال 91 برابر با 5/397 و تورم 12 ماهه منتهي به دي‌ماه سال 91 را 7/28 درصد اعلام كرده است. اگرچه نتايج اعلام شده مربوط به محاسبات صورت گرفته از کالاها و خدمات مصرفی در مناطق شهری ایران بر‌‌اساس سال پایه 1383 مي‌باشد، اما اين به معناي آن نيست كه تمام مناطق شهري در مناطق مختلف كشور از استان آذربايجان و خراسان شمالي گرفته تا استان بوشهر با يك سطح عمومي قيمت‌ها مواجه هستند، بلكه اين شاخص و تورم محاسبه شده ميانگيني از همه مناطق شهري استان‌هاي مختلف مي‌باشد.


اطلاعات شاخص قيمت كالا و خدمات مناطق شهري به تفكيك استان‌هاي مختلف تا شهريور ماه سال 91 در سايت بانك مركزي منتشر شده است. با نگاهي به شاخص كل قيمت، ممكن است شما نيز مانند نگارنده تعجب كنيد كه چرا شاخص قيمت‌ها در استان تهران كمتر از ساير استان‌ها است. اگر استان‌هاي مختلف را بر اساس مقدار شاخص رتبه‌بندي كنيم، از بين سي استان كشور، استان تهران با مقدار شاخص 333 در رتبه 28 قرار گرفته است و فقط دو استان كهگيلويه و بويراحمد و بوشهر پس از استان تهران قرار گرفته‌اند. در اين ميان استان قم با مقدار شاخص 390 در رتبه اول قرار گرفته است و استان‌هاي همدان، ايلام و خراسان جنوبي در رتبه‌هاي دوم تا چهارم قرار گرفته‌اند. نمودار شماره 1 ترتيب قرار گرفتن تمام استان‌هاي كشور را نشان مي‌دهد.
قرار گرفتن استان تهران در پله‌هاي پاييني اين نمودار به معناي آن است كه از سال 1383 كه سال پايه در اين محاسبات مي‌باشد، مناطق شهري استان تهران با سطح عمومي قيمت‌هاي پايين‌تري در مقايسه با ساير استان‌ها مواجه بوده است.
علاوه بر اينكه مي‌توان نتيجه گرفت سطح عمومي قيمت‌ها در مناطق شهري استان تهران كمتر از ساير استان‌ها بوده است مي‌توان نتيجه گرفت متوسط نرخ تورم سالانه، از سال 1383 تا سال 1390 در استان تهران كمتر از ساير استان‌ها بوده است. در نمودار شماره 2 متوسط نرخ تورم در يك دوره ميان‌مدت از سال 1383 تا سال 90 با استفاده از شاخص قيمت سال 90 محاسبه شده است. متوسط نرخ تورم در مناطق شهري استان قم به عنوان استان با بالاترين نرخ تورم برابر با ۱۵.۳ درصد و براي استان تهران كه در رتبه 26 قرار گرفته است برابر با 13 درصد مي‌باشد و به معناي این است كه از سال 1383 تا سال 90 مناطق شهري تهران سالانه با 13 درصد تورم مواجه بوده‌اند.
اين تمركز و عدم توازن در تورم را مي‌توان در شاخص تورم نقطه اي با شدت بيشتري مشاهده كرد. به طوري كه مطابق با نمودار شماره 3، استان بوشهر كه داراي بالاترين نرخ تورم نقطه‌اي است داراي نرخ 33 درصد است و استان تهران داراي نرخ ۲۵.۵ مي‌باشد.
اما اين تفاوت به خاطر چيست؟ چرا با وجود اينكه به نظر مي‌رسد قيمت بسياري از كالاها و خدمات مانند مسكن و حمل‌و‌نقل در پايتخت گران‌تر است، اما شاخص قيمت‌ها و توزيع تورم استاني بيانگر اين امر نيست؟
اين تفاوت مي‌تواند به دلايل ساختاري به راستي وجود داشته باشد يا ناشي از خطاهاي آماري باشد. يكي از دلايل ساختاري كه مي‌تواند موجب ايجاد چنين اختلافي بين شاخص‌هاي قيمت در مناطق مختلف شود هزينه‌هاي حمل‌و‌نقل است. هزينه‌هاي حمل‌و‌نقل يا از طريق طي مسافت بيشتر در مناطق دور از نقاط عرضه يا به خاطر ناهمگن بودن شبكه توزيع داخلي در سطح كشور مي‌تواند شاخص‌هاي قيمت متفاوت براي مناطق مختلف را ايجاد كند.
نامناسب بودن شبكه‌هاي حمل‌و‌نقل انتقال كالا از مراكز عرضه به بازارهاي مصرف را با هزينه بيشتري مواجه مي‌كند و بنابراين كالاها در اين مناطق با هزينه بيشتري به دست مصرف كننده مي‌رسند.
در صورتي كه هزينه‌هاي حمل‌و‌نقل باعث قرار گرفتن استان تهران در بين استان‌هاي با تورم پايين شده باشد، بايد شاهد چند حقيقت در داده‌هاي مربوط به شاخص قيمت باشيم. اولا مناطق دورتر از مراكز عرضه كالا بايد داراي شاخص قيمت بالاتري باشند. دوما مناطقي كه شاخص قيمت حمل‌و‌نقل در آنها بالاتر است باید داراي شاخص قيمت بالاتري باشند، به عبارتي شاهد همبستگي بين شاخص قيمت حمل‌و‌نقل و شاخص قيمت كل باشيم. سومين حقيقتي كه بايد در آمارهاي شاخص قيمت به تفكيك استان مشاهده شود اين است كه انتظار مي‌رود در طي زمان تفاوت شاخص قيمت ميان استان‌هاي مختلف كاهش يابد و همه استان‌ها به سطح متوسط همگرا شوند، زيرا زيرساخت‌هاي حمل‌و‌نقل كشور در سال‌هاي گذشته نسبت به دوره‌هاي پيشين توسعه و پيشرفت داشته است و اين امر بايد خود را در كاهش عدم توازن شاخص قيمت نشان دهد. بررسي و آزمون اين سه مورد مطالعات دقيق بيشتري را مي‌طلبد كه در گنجايش اين مقاله نيست. اما در حد دقت سطحي به آمارها مشاهده مي‌شود كه استان‌هاي همدان و قم داراي بالاترين مقدار در شاخص حمل‌و‌نقل هستند. از طرفي اين دو استان در جرگه 4 استان با بيشترين تورم از بين استان‌هاي كشور قرار گرفته‌اند.
اما علاوه بر دلايل ساختاري، ممكن است وجود خطاهاي آماري موجب شكل‌گيري اختلاف بين استان‌هاي مختلف از نظر تورم شده باشد. اين خطاها مي‌تواند در جمع‌آوري اطلاعات يا در محاسبه شاخص‌ها رخ دهد.
جمع آوري قيمت كالا‌ها و خدمات همواره مي‌تواند با خطا همراه باشد و مصاحبه‌شونده در مواردي كه لازم است با او مصاحبه شود، ممكن است قيمت‌ها را كمتر ابراز كند. اين خطا در مناطق دورتر كه كنترل كمتري بر محيط مصاحبه وجود دارد، بيشتر است.
به غير از جمع‌آوري اطلاعات، محاسبه شاخص قيمت از نظر فني مي‌تواند داراي خطا باشد. براي مثال اگر در محاسبه شاخص قيمت براي استان‌ها از اوزان يكساني استفاده شود، نتايج مي‌تواند همواره داراي تورش باشد، زيرا وزن كالاها در استان‌هاي مختلف متفاوت است. براي مثال صحيح نيست همان ميزان خدمات حمل‌و‌نقل را كه در ساير استان‌ها مصرف مي‌شود براي استان تهران لحاظ كرد و لذا مصرف خدمات حمل‌و‌نقل در استان تهران بيشتر است يا ميزان مصرف خدمات آموزش در استان‌هاي كشور داراي اختلاف است و استفاده از يك ضريب براي اين خدمت در تمام استان‌ها نتايج را دور از واقع مي‌كند.
* دانشجوي دكتراي اقتصاد _ دانشگاه اصفهان Nsy6779@yahoo.com

 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
اقتصاد 92 و مدارای سیاستمداران

اقتصاد 92 و مدارای سیاستمداران

اقتصاد 92 و مدارای سیاستمداران

محمودصدري
اقتصاد ایران، سالی سخت را پشت سر گذاشته و چند روز دیگر وارد سال جدید می‌شود.



وجهی از دشواری سال 91 به جهش قیمت‌ها و فشار تورمی بر اقتصاد مربوط می‌شود و وجه دیگر به سایه سیاست بر اقتصاد. این دو عارضه توامان، ذاتیِ اقتصاد ایران نیست و حتما راهی برای خروج از آن وجود دارد؛ اما خارج شدن از این وضع در کوتاه‌مدت نامحتمل است. از جنبه اقتصادی نمی‌توان انتظار تحولاتی بزرگ مانند افزایش ناگهانی سرمایه‌گذاری و به تبع آن افزایش رشد اقتصادی، افزایش اشتغال و مآلا کاهش تورم و بالا رفتن قدرت خرید مصرف‌کننده را داشت. یعنی اینکه از حیث کارکرد اقتصاد کلان، شش ماه باقیمانده از عمر دولت کنونی که بودجه سالانه‌اش به صورت فصلی تنظیم شده و شش ماه نخست دولت بعدی، فرصت چندانی برای حل مشکلات انباشته و پایدار نیست و قاعدتا تتمه وقت و نیروی دولت فعلی صرف جمع‌بندی و اتمام پروژه‌هایی خواهد شد که در سال‌های پیش آغاز شده‌اند و ماه‌های آغازین دولت آینده صرف انتظام امور دیوانی می‌شود. تنها کاری که دولت فعلی در حوزه کلان می‌تواند در این مدت باقیمانده انجام دهد، سامان دادن سیاست‌های پولی و ارزی است که ابزار آن را از طریق بانک مرکزی در اختیار دارد. فارغ از این امکان محدود، دولت فعلی در شش ماه پیش رو، بیش از هر زمان دیگری در چارچوب بودجه جاری عمل خواهد کرد و طبعا اقدام‌های مرتبط با فعالیت‌های عمرانی و تحرک اقتصادی در رده دوم قرار خواهد گرفت. نتیجه اقدامات دولت بعدی نیز زودتر از سال 1393 معلوم نخواهد شد.
اما با وجود این محدودیت‌ها، راه تحرک اقتصادی لزوما بسته و موکول به اقدام‌های اقتصادیِ صرف نیست و دست بر قضا اقتصاد ایران بیشتر به تدابیری در حوزه‌های غیراقتصادی و به ویژه در حوزه سیاست نیاز دارد. بهبود وضع اقتصاد ایران از جنبه شاخص‌های کمی به‌ویژه سرمایه‌گذاری، به مقدماتی مانند اعتمادسازی داخلی برای افزایش سرمایه‌گذاری و به کار بستن تدابیری برای کاهش فشار خارجی نیاز دارد. ظاهرِ این مقدمات، اقتصادی است؛ اما در اصل این سیاستمداران هستند که می‌توانند فضای کسب و کار را تغییر دهند. عنصر غایب در این زمینه، مدارای سیاستمداران است که غیبت آن در چند سال گذشته و به‌خصوص چند ماه اخیر بر پای فعالان اقتصادی لنگر انداخته است. تمرکز سیاستمداران بر انتخابات ریاست‌جمهوری و ناشکیبایی آنان برای تصاحب منصب ریاست‌جمهوری، آنان را به سیاست اثبات خود و انکار غیر واداشته و آستانه مدارا را به کمترین حد در تاریخ جمهوری اسلامی تنزل داده است و از آنجا که سیاست تنها مشغله غیرخصوصیِ جهان است، رفتار این دسته از سیاستمداران بر همه شئون زندگی از جمله اقتصاد سایه انداخته است.
به همین علت تا تکلیف سیاست به عنوان عمومی‌ترین مشغله و مهم ترین داراییِ مشاع مردم روشن نشود، به کارکرد اقتصادی محض، نمی‌توان دل بست. تکلیف سیاست نیز در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 1392 روشن می‌شود. روشن شدن وضع به معنای تغییر رادیکال نیست؛ زیرا انتخابات در هیچ‌یک از نظام‌های سیاسی جهان و از جمله ایران، عرصه تغییر و تعیین استراتژی نظام نیست و صرفا محملی برای تغییر شیوه‌های مدیریت است. آن چه در ایام اخیر از ناحیه برخی بازیگران عرصه سیاسی ایران مشاهده می‌شود، بیشتر از نوع تعیین استراتژی است تا بیان برنامه‌های اجرایی و مدیریتی. استفاده از الفاظ و تعابیری که بین گذشته و امروزِ نظام، خط تمایز می‌کشد، از جنس دگرگونی طلبیِ رادیکال و تعیین استراتژی است که گرهی از کار اقتصاد ایران نخواهد گشود. اقتصاد به برنامه‌هایی عملی- و البته مستظهر به بنیان‌های نظری روشن- و حفظ پیوستگی بین گذشته، حال و آینده نیاز دارد و حوزه‌هایی که قرار است در آنها گره گشایی شود کاملا مشخصند و با کلی بافی‌های ایدئولوژیک و تبلیغاتی رابطه‌ای ندارند. مهم ترین مسائلی که اقتصاد ایران در حال حاضر با آنها مواجه است و در سال 1392 و سال‌های پس از آن نیز شايد ادامه یابد، مسائلی واضح و قابل محاسبه‌اند: تورم، اشتغال، نرخ ارز، سرگردانی جریان نقدینگی در بازارهای ارز، طلا و احیانا در ماه‌های آینده بازار مسکن.
سامان دادن این مسائل بیش از هرچیز به شیوه مدیریت دولت کنونی در باقیمانده دوره‌اش و شیوه مدیریت دولت بعدی در این زمینه‌ها بستگی دارد: افزایش سرمایه‌گذاری و به تبع آن افزایش تولید و اشتغال، اصلاح شیوه کنونی استفاده از ابزار پولی و کند کردن روند افزایش نقدینگی برای مهار تورم، چاره‌اندیشی برای شناسایی بازارهایی که جریان جدید نقدینگی به سمت آن خواهد رفت، تدابیر دیپلماتیک برای کاهش فشار تحریم‌ها و سرانجام پرکردن شکافی که بین قوه مجریه و دیگر اجزای حکومت ایجاد شده و به فرسایش همگانی انجامیده است. قرار نیست انتخابات سال 1392 همه چیز را دگرگون کند اما بی‌تردید تاثیر این انتخابات بر روزگار اقتصادی ایرانیان بیش از گذشته خواهد بود. جهت این تاثیر را کسانی که سال آینده نامزد انتخابات می‌شوند و روش‌هایی که برای مدیریت اقتصاد انتخاب خواهند کرد، تعیین خواهد کرد. تا زمان دوری که اقدام‌های اقتصادی به بار بنشینند، این رفتار سیاستمداران است که می‌تواند به عنوان تدبیری زود بازده، اعتماد را به بازارها برگرداند و مقدمات تحرک اقتصادی را فراهم کند. اگر سیاستمداران، انتخابات را به عرصه غیریت سازی صرف و خط کشی بین ادوار مختلف نظام سیاسی تبدیل نکنند، اعتمادسازی آغاز می‌شود و اگر برنامه‌هایی مشخص و قابل احصا برای اقتصاد ارائه کنند، تحرک اقتصادی کلید می خورد؛ و اگر مدارا و حوصله باشد و سیاستمداران ایرانی باور کنند که در پس هر انتخاباتی، انتخابات دیگری هم هست، سال 1392 سال بهتری خواهد شد. ان شاءالله.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
شکوفایی آفریقا با اقتصاد آزاد

شکوفایی آفریقا با اقتصاد آزاد

شکوفایی آفریقا با اقتصاد آزاد

در شرایطی که اقتصاد آمریکا و اروپا هنوز به روزهای اوج پیش از بحران مالی سال 2008 خود دست نیافته‌اند و سرعت رشد اقتصاد چین وهند هم کمی کندتر از سال های گذشته است، قاره آفریقا بیشترین سرعت رشد را در میان قاره‌های جهان از آن خود کرده است. این تحول اقتصادی در قاره سیاه، نشانه‌ای از تحولات بنیادین در بنیان‌های سیاسی- اقتصادی کشورهای عضو این قاره به‌شمار مي‌رود.


دموکراسی تقریبا در کشورهای آفریقایی نهادینه شده است. بسیاری از این کشورها جنگ را متوقف کرده‌اند. از سوی دیگر، شهروندان بیشتری وارد مسائل سیاسی شده‌اند؛ در همین حال، آفریقا مدل‌های اقتصادی سوسیالیستی را كنار گذاشته‌است. همه این موارد، به طور کلی شرایط بهتری را برای زندگی افراد به وجود آورده است. به طور مثال، بسیاری از کالاها و خدمات، مانند تلفن که قبلا در آفریقا کمیاب بوده‌اند، اکنون در دسترس هستند و کشور نیجریه حالا حتی بیش از آمریکا فیلم تولید می‌کند. در همین حال، نظرسنجی‌های عمومی نشان می‌دهند که تقریبا دو سوم مردم آفریقا فکر می‌کنند سال 2013 بهتر از سال‌های قبل خواهد بود، این میزان رضایت دو برابر پيش‌بيني‌هاي خوش‌بينانه مردم اروپا است.
پرونده پیش رو که تصویری تازه از شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی قاره آفریقا به دست می‌دهد، ترجمه برخی از مطالب نشریه اکونومیست است.
 

mohanna360

عضو جدید
کاربر ممتاز
مطالبات بخش خصوصي براي سال92

مطالبات بخش خصوصي براي سال92

مطالبات بخش خصوصي براي سال92

فعالان اقتصادی در نشست انتقادی پايان سال خود مطرح کردند
سنگینی ماليات‌ها روی دوش تولید

چند خواسته بخش خصوصی از دولت در سال 1392:
1. اصل 44 را متوقف كنيد
2. بودجه 92 را مالياتي نكنيد
3. تعهدات ارزی را اجرا کنید
نفیسه آفرین زاد - آخرين گردهمايي فعالان اقتصادي سراسر كشور در سال جاری، با طرح انتقاداتي از سوي اعضاي پارلمان بخش خصوصي از وضعيت توليد و اقتصاد كشور همراه شد.
«گلايه از خيز دولت براي افزايش درآمد با دريافت ماليات‌هاي سنگين در بودجه سال آينده كشور»، «انتقاد از نحوه اجراي سياست‌هاي اصل 44 و درخواست براي توقف اجراي اين اصل»، «بلاتكليفي بخش خصوصي از وضعيت ماده 76 قانون برنامه پنجم توسعه كه هدف اصلاح ساختاري اقتصاد را دنبال مي‌كند»، «بي سرانجام ماندن مصوبه شوراي پول و اعتبار براي تسهيل بازپرداخت تعهدات ارزي فعالان اقتصادي» و موارد ديگري از اين دست، از جمله انتقاداتي است كه از سوي بخش خصوصي مطرح شد.
البته به گفته رييس اتاق بازرگاني ايران، خوشبختانه بخش خصوصي كشور توانسته با ايستادگي و مقاومت در برابر چالش و مشكلات داخلي و خارجي، چرخ اقتصاد كشور را حتي در اين شرايط سخت بچرخاند. شرايطي كه به گفته او، اگر مورد توجه تصميم‌سازان قرار نگيرد، تشديد هم خواهد شد.
ماليات‌هاي سنگين و نگراني بودجه‌اي
اولين انتقاد محمد نهاونديان كه آن را به نمايندگي از اعضا مطرح كرد، مربوط به موضوع ماليات واحدهاي توليدي و صنعتي كشور و ارتباط آن با بودجه سال آينده كشور بود. رييس اتاق ايران با اشاره به بودجه سال آینده اظهار کرد: نگاه ایجاد رونق در شرایط کنونی اقتصاد کشور كه با رکود تورمی همراه است، باید بر نگاه اداره بنگاه‌ها فائق باشد. او با بیان اینکه ما شاهد رشد 76/2 درصدی هزینه‌ها در بودجه سال 92 نسبت به بودجه سال 91 هستیم، بیان کرد: ما در شرایطی نیستیم که بخواهیم درآمد دولت را با دریافت مالیات‌های سنگین و افزایش فشارهای مالیاتی، بدون رونق بنگاه‌ها افزايش دهيم.
اصل 44 و نگراني‌ها
رييس اتاق ايران سپس به موضوع نحوه اجراي سياست‌هاي اصل 44 قانون اساسي اشاره كرد و با بیان اینکه بخش خصوصی با توجه به نگرانی‌هایی که درباره رفتارهای رانت‌جویانه دارد، خواستار توقف موقتی واگذاری‌های اصل 44 شده است، بیان کرد: امسال بخش خصوصی وظیفه خود در رابطه با اقتصاد مقاومتی را انجام داده است.
سرنوشت اصلاح ساختار اقتصاد؟
نهاونديان در ادامه به موضوع اصلاح ساختار اقتصاد اشاره كرد. هفته گذشته بود كه او نشستي فوري برگزار كرد تا خبرنگاران را از آغاز به كار رسمي كميته اصلاح ساختار اقتصاد كشور يا همان كميته اصل 76 قانون اساسي مطلع كند، اما گويا به گفته او، سرنوشت اين طرح هم مثل خيلي از طرح‌هاي ديگر دولت، هنوز در ابهام است.
رييس اتاق ايران در اين باره گفت: در یک حرکت جدی، اتاق به سمت اصلاح ساختاری کشور حرکت کرده است و براساس ماده 76 قانون برنامه پنجم توسعه، کمیته‌ای با حضور نمایندگان سه قوه تشکیل داده که براساس آن قوانین مخل تولید شناسایی شده و اقدامات لازم براي اصلاح آنها صورت مي‌گيرد. او با بیان اینکه دبیرخانه این کمیته در اتاق ایران قرار دارد، بیان کرد: اتاق ایران باید پیشنهادهاي لازم را در این زمینه ارائه کند و در این راستا، بهترین و بزرگ‌ترین بانک حقوقی و اطلاعاتي کشور از وضعيت واحدهاي توليدي را ایجاد کرده است، اما متاسفانه هنوز حركت جدي از سوي دولت در اين زمينه انجام نشده است.
رییس اتاق ایران خاطرنشان کرد: اولین جلسه کمیته ماده 76 در راستای اقدامات اولیه تشکیل شده و دومین جلسه آن نیز هفته گذشته برگزار و طی آن رییس کمیته انتخاب شد؛ لذا اميدواريم همكاري لازم براي جدي گرفتن اين كميته انجام شود.
ابهام در مصوبه تعهدات ارزي
رييس اتاق ايران در ادامه با اشاره به مصوبه اخیر شورای پول و اعتبار مبني بر تسهيل بازپرداخت تعهدات ارزي گفت: التهابات ارزی لطمه بزرگی به فضای اعتماد در رابطه بین فعالان اقتصادی و بانک‌ها ایجاد کرده که ابهامات و سردرگمی‌هایی را به وجود آورده است. او با بیان اینکه این مصوبه حاوی 70 تا 80 درصد پیشنهادهای اتاق بوده است، گفت:‌ ما اجرای قطعی، جدی و فوری این بخشنامه را از مجموعه سیستم بانکی خواستاریم، زیرا اگر نتوانیم قراردادهای قبلی را محترم بشماریم، قراردادهایی که امروز نیز منعقد می‌شود، نمی تواند محترم واقع شود. نهاوندیان با تاکید بر اینکه اگر این مصوبه اجرا نشود، باید اقدام حقوقی صورت گیرد، اظهار کرد: اتاق از همه ظرفیت‌های قانونی خود برای اجرای جدی مصوبات کشور استفاده می‌کند.
رییس اتاق ایران با اشاره به توافقنامه شش‌بندی بین صادرکنندگان و سازمان توسعه تجارت نيز بیان کرد: این گونه توافقنامه‌ها برای تحقق و اجرایی شدن است و ما باید در شرایط فعلی، درآمدهای ارزی که لازمه‌ تداوم صادرات غیرنفتی است را فراهم کنیم.
شعار امسال تمدید شود
نهاوندیان همچنين با تاکید بر اینکه شعار «حمایت از کار و سرمایه ایرانی» و تلاش برای تولید ایرانی بايد تا تحقق کامل آن ادامه یابد، اظهار کرد:‌ امیدواریم سال آینده، مقام معظم رهبری هر طور که صلاح می‌دانند، به تولید ملی تا تحقق کامل آن نظر داشته باشند.
در ادامه محسن جلال‌پور، عضو هيات رييسه اتاق ايران گزارشي از اقدامات صورت گرفته در زمينه امور ارزي ارائه داد. او در اين رابطه گفت: با توجه به درگيري‌هاي ارزي و تصميمات فراوان و شايد متناقض و غيركارشناسانه، در سال جاري اتاق تلاش‌هاي بسياري در راستاي حل اين مشكلات كرد.
عضو هيات رييسه اتاق ايران در ادامه به طرح تشكيل بورس و از سرگيري پيمان‌سپاري ارزي اشاره كرد و در اين رابطه توضيح داد: اتاق ايران نظرات خود را در رابطه با اين مسائل عنوان كرد و توانست ناكارآمد بودن اين طرح‌ها را به اثبات رساند و از اجراي آنها جلوگيري كند.
جلال‌پور افزود: قبل از جهش‌هاي ارزي، بانك‌ها قراردادهايي را با فعالان بخش خصوصي به امضا رساندند كه متاسفانه پس از جهش‌هاي ارزي اخير، بانك‌ها تعهدات خود را فراموش كردند؛ بنابراين در شوراي پول و اعتبار اين موضوع مورد توجه قرار گرفت و بندي با هدف الزام سيستم بانكي در راستاي اجراي تعهداتش به فعالان بخش خصوصي، به تصويب رسيد. براساس اين گزارش، حدود 70 درصد از نظرات و پيشنهادهاي اتاق در اين مصوبه لحاظ شده است. در ادامه نشست، مسعود گل‌شيرازي، نايب‌رييس كميسيون سرمايه‌گذاري و تامين مالي اتاق ايران نیز، با اشاره به وضعيت اقتصادي كشور تصريح كرد: لزوم تقويت اعتماد و حفظ آن بيش از پيش احساس مي‌شود و قوانين بايد به‌طور شفاف به اجرا گذاشته شود. او همچنين جايگاه و نقش اتاق ايران را به‌عنوان معتبرترين و قابل اتكا‌ترين مرجع بخش خصوصي مورد تاكيد قرارداد و گفت: اتاق ايران بايد همچون گذشته نقش خود را ايفا كند و در راستاي تقويت و حفظ اعتماد در نظام اقتصادي كشور قدم بردارد.
 

M o R i S

مدیر تالار حسابداری
مدیر تالار
کاربر ممتاز
مالیات و عوارض بر ارزش افزوده 6‌درصد شد

مالیات و عوارض بر ارزش افزوده 6‌درصد شد

سازمان امور مالیاتی کشور، نرخ مالیات و عوارض بر ارزش افزوده کالاها و خدمات عمومی در سال 92 را شش‌درصد اعلام کرد. سازمان امور مالیاتی کشور در اطلاعیه اعلام کرد: براساس تبصره 2 ماده 117 قانون برنامه پنج ساله پنجم توسعه جمهوری اسلامی ایران که مقرر

کرده است، نرخ مالیات و عوارض بر ارزش‌افزوده از سال اول برنامه، سالانه به میزان یک‌درصد افزایش یابد، بنابراین این نرخ مالیات و عوارض ارزش‌افزوده کالاها و خدمات عمومی از ابتدای سال 1392، شش‌درصد است. به منظور جلوگیری از هرگونه مشکلات اجرایی از

مودیان مالیاتی مشمول نظام مالیات بر ارزش‌افزوده درخواست می‌شود که از ابتدای سال 1392 در کلیه مبادلات اقتصادی فیمابین (عرضه کالاها و ارائه خدمات عمومی) مالیات و عوارض ارزش‌افزوده را به نرخ شش‌درصد (3/6درصد مالیات و 2/4‌درصد عوارض) در

صورتحساب‌های صادره اعمال و از خریداران اخذ کنند.
 

mohanna360

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاه بیت مشکلات اقتصادی رئيس جمهور آينده

شاه بیت مشکلات اقتصادی رئيس جمهور آينده


«تورم در يک اقتصاد غير رقابتي، مانند بهمن عمل مي کند و مدام انباشته مي شود و کسي متوجه نمي شود اما کوچک ترين صدايي کافي است تا اين بهمن عظيم را بر سر کساني که اطراف آن هستند آوار کند.»



به گزارش افکارنیوز «تورم در يک اقتصاد غير رقابتي، مانند بهمن عمل مي کند و مدام انباشته مي شود و کسي متوجه نمي شود اما کوچک ترين صدايي کافي است تا اين بهمن عظيم را بر سر کساني که اطراف آن هستند آوار کند.»


اين را دکتر «محمدهاشم پسران» اقتصاددان برجسته ايراني و استاد دانشگاه کمبريج انگلستان در توصيف تورم انباشته مي گويد. اقتصاد ايران اين روزها بيمار است و احوال خوشي ندارد.


در حالي که مرکز پژوهش هاي مجلس در گزارشي تصريح مي کند که ايران در سال ۲۰۱۲ با نرخ تورم ۲۱.۸ رتبه ششم جهان را از لحاظ افزايش تورم به خود اختصاص داده و از اين حيث در کنار کشورهايي نظير اوگاندا، سودان و با وضعيتي بدتر از تانزانيا قرار گرفته است(جدول شماره ۱) که رئيس کل بانک مرکزي تورم سال ۹۱ را ۳۲درصد پيش بيني کرده است و تورم نقطه به نقطه پايان سال نيز به ۴۰درصد نزديک مي شود.


با اين اوصاف، هم اکنون در ميان سه کشور داراي بالاترين نرخ تورم در جهان قرار داريم. سطوح عمومي قيمت ها در جامعه به صورت روزانه در حال افزايش است و هر روز جهش ناگهاني قيمت کالاهاي متفاوتي؛ از مرغ و برنج گرفته تا خودرو و لپ تاپ، به سوژه رسانه ها بدل مي شود.


در اين سال ها ما يک تورم انباشته داشته ايم که با عاملي محرک مانند تحريم، انرژي ذخيره شده در آن آزاد شده و رويدادهاي چند ماه اخير را به وجود آورده است.


چنانچه تحريم نيز نبود، مسائل ديگري اتفاق مي افتاد و در نهايت به جهت انباشت مداوم، اين انرژي روزي آزاد مي شد. تورم در کنار اجراي سياست هاي نادرست اقتصادي، منجر به تغيير ساير متغيرهاي کلان اقتصادي شده است و در ادامه موج هاي بعدي تورم را به همراه داشته و اين چرخه به طور مستمر در حال تکرار است.


برآوردهاي ابتدايي از بودجه سال آينده حاکي از آن است که در سال ۹۲ اگر دولت موفق عمل کند، حداکثر مي تواند هزينه هاي جاري خودش را پوشش دهد و در اين صورت در مورد هزينه هاي عمراني اقدام خاصي انجام نمي شود که به اين ترتيب رکود در سال آينده بيشتر شده و اين هم دوباره عاملي براي افزايش نرخ تورم خواهد بود.


به نوشته‌مشرق،از سوي ديگر عادت هميشگي دولت مبني بر استقراض از بانک مرکزي در زمان کسري بودجه نيز در شرايط قابل پيش بيني سال آينده، زنگ خطر جدي را براي افزايش تورم ايجاد کرده است. حجم نقدينگي هم که در سال جاري به رکورد بي سابقه ۴۳۴هزار ميليارد تومان رسيده، خطر ديگري براي افزايش شديد تورم در ماه هاي آينده است.


همه اين ها نشانگر راه دشوار رئيس جمهور و دولت آينده، براي اداره کشور و بهبود شاخص هاي اقتصاد ايران است و در اين ميان مهمترين معضل و به تعبيري شاه بيت اين مرثيه، تورم افسارگسيخته موجود در جامعه است. اين «تورم» است که تعادل را در عرضه و تقاضا، رابطه بين نيروي کار و کارفرما، نرخ برابري قدرت خريد، ارزش برابري پول ملي در مقابل ارز هاي خارجي و بسياري از موارد ديگر در اقتصاد ما، بر هم زده است.
 
بالا