"شايسته است قبل از تبيين مطلقه بودن ولايت، به اين سؤال پاسخ دهيم كه اصولا مطلقه بودن يا نبودن ولايت ولى فقيه موضوعا مربوط به چه دايرهاى است؟ بر فرض كه مطلقه بودن ولايت ثابتشود، آيا دايره آن تا ولايت تكوينى و تشريعى نيز گسترش مىيابد يا خير؟
ولايت نبى مكرم اسلام (ص) در سه مرتبه، قابل تعريف است:
الف) ولايت تكوينى: بدين معنا كه صاحب چنين ولايتى، به اراده خود قادر به ايجاد تغييرات در عالم مخلوقات و كائنات است و بدين وسيله مىتواند كارهاى خارق العادهاى را كه در روال طبيعى قوانين عالم طبيعت قابل انجام نيست، انجام دهد. مثلا درخت ميوهاى را زودتر از موعد مورد نظر به بار بنشاند يا شخص مبتذلى را به فردى سالم و سرزنده تبديل كند و يا عكس حيوانى را به حيوان زنده تبديل نمايد و كارهايى از اين قبيل.
ب) ولايت تشريعى: اين ولايت مبناى ولايتبر قانونگذارى است. صاحب چنين ولايتى حق دارد بايد و نبايدهاى شرعى و الهى را بيان كند، يعنى قوانينى كه تبعيت از آنها مبدا نجات و سعادت، تمرد از آنها مبدا گمراهى و عقاب اخروى است. 3- ولايت اجتماعى: اين ولايتبه معناى ولايتبر جامعه و سرپرستى و هدايت تغييرات آن از طريق تصميمگيريهاى به موقع در حوادث مختلف اجتماعى است.
ج)ولايت اجتماعى: اين ولايتبه معناى ولايتبر جامعه و سرپرستى و هدايت تغييرات آن از طريق تصميمگيريهاى به موقع در حوادث مختلف اجتماعى است.
تجمع سه مرتبه ولايت فوق، در نبى مكرم اسلام (ص) مورد اتفاق جميع علماى شيعه، بلكه علماى اهل تسنن است، هر چند ولايت تكوينى نبى مكرم (ص) نسبتبه ولايت تكوينى خداى متعال از دايره محدودترى برخوردار است.
ائمه اطهار (ع) نيز مرتبهاى از ولايت تكوينى داشتهاند كه مورد اتفاق علماى شيعه است; اما در ولايت تشريعى ائمه (ع) فى الجمله اختلافاتى وجود دارد; مبنى بر اينكه آيا ائمه (ع) صرفا به تبيين معصومانه تشريع انجام گرفته توسط خداى متعال و تكميل شده توسط نبى مكرم (ص) مىپردازند و يا همچون نبى مكرم (ص) خود نيز اجازه تشريع دارند كه اين اختلاف به بحث فعلى ما مربوط نشده و در اينجا تاثيرى ندارد.
اما نسبتبه ولايت و زعامت اجتماعى معصومين (ع) مساله قطعى است كه آنها داراى حق زعامتسياسى و ولايتبر جامعه بودند; هر چند به علت عدم اقبال عمومى مردم، نسبتبه آنها و شرايط خاص اجتماعى كه در زمان ائمه (ع) به وجود آمد، حكومت ظاهرى كمتر به دست ايشان رسيد و شيعيان نيز از اين فيض محروم ماندند.
توضيح اين سه مرتبه از ولايت و تطبيق آن بر نبى اكرم (ص) و ائمه (ع) براى اين بود كه روشن شود ولايت مورد گفتگو در ولايت مطلقه فقيه، ابدا از سنخ ولايت تكوينى و يا ولايت تشريعى نيست; بلكه به معناى ولايت اجتماعى است. توجه تفصيلى در معناى ولايتبر جامعه در مباحث قبل نيز به همين دليل بود كه برخى از پندارهاى غلط درباره ولايت مطلقه فقيه را در بدو امر كنار بزنيم. از جمله اينكه بعضى گمان بردهاند قائل شدن به ولايت مطلقه فقيه، شرك محسوب مىشود (1) و يا بعضى گمان بردهاند كه قائل شدن به ولايت مطلقه فقيه براى شخص غير معصوم، قبيح است (2) و يا گفتهاند ولايت مطلقه را فقط خدايى كه مالك الموت و الرقاب است، دارا است." (منبع)
پس مشخص شد که مقصود از ولایت فقیه، یعنی حاکم جامعه.کسی که جامعه را مدیریت کند.
:مقصود از فقيه در بحث ولايت فقيه، مجتهد جامع الشرايط است، نه هر کس که فقه خوانده باشد.فقيه جامع الشرايط بايد سه ويژگي داشته باشد؛ اجتهاد مطلق، عدالت مطلق و قدرت مديريت و استعداد رهبري. يعني از سويي بايد صدر و ساقة اسلام را به طور عميق و با استدلال بشناسد و از سوي ديگر در تمام زمينهها حدود و ضوابط الهي را رعايت کند و از هيچ يک تخطّي و تخلّف نکند و از سوي سوم، استعداد و توانايي مديريت و کشورداري و لوازم آن را واجد باشد"
" (منبع)
حالا دلایل عقلی ولایت فقیه:
"برهان عقلي بر ضرورت ولايت فقيه در عصر غيبت، نظير برهان بر نبوت و امامت است؛ زيرا آنچه که اثباتکنندة نبوت عامه است، يکي نياز بشري به قوانين الهي است و ديگر نياز به وجود فردي است که به دليل مسانخت و همجنسي با انسانها، ضمن اسوه بودن توان تدبير و اجراي همه قوانين الهي را داشته باشد. ... اثبات امامت عامه نيز با همان دو اصل، يعني احتياج انسان به قوانين الهي و نياز به رهبري اجتماعي است، زيرا هر چند که با رحلت پيامبر اسلام تشريع قوانين الهي به اتمام ميرسد، ليکن بسياري از عمومات و اطلاقات، تخصيص و يا تقييد يافته و علم به آنها در نزد کسي است که به منزله جان نبي در ارتباط باطني با نبي اکرم ميباشد. از اين رو بعد از رحلت پيامبر نياز به شخصي است که هم آگاه به قوانين اسلامي باشد و هم عهدهدار ولايت و سرپرستي اجتماع باشد، اما در زمان غيبت بعد از آن که بيان مقيّدات و مخصّصات شريعت نبوي به حد نصاب رسيد، ديگر کمبودي در بخش قوانين احساس نميشود، ليکن اين مقدار، جوامع انساني را از انسان قانونشناس و اميني که عهدهدار سرپرستي و اجراي قوانين باشد، بينياز نميکند. اين نياز همان امري است که ضرورت ولايت فقيه عادل و مدير مدبّر را در زمان غيبت امام زمان(عج) اثبات ميکند" (منبع)
"دليل عقلي نقلي اثبات ولايت فقيه
صلاحيت دين اسلام براي بقا و دوام تا قيامت، يک مطلب روشن و قطعي است و هيچگاه بطلان و ضعف و کاستي در آن راه نخواهد داشت؛ «لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه» (سوره فصلت، آيه 42)، و تعطيل نمودن اسلام در عصر غيبت و عدم اجراي احکام و حدود آن، سدّ از سبيل خدا و مخالف با ابديت اسلام در همه شئون و عقايد و اخلاق و اعمال است و از اين دو جهت هرگز نميتوان در دوران غيبت که ممکن است معاذ الله هزاران سال بينجامد، بحث علم احکام اسلامي را به دست نسيان سپرد و حکم جاهليت را به دست زمامداران خودسر اجرا کرد و نميتوان به بهانه اينكه حرمان ما بعد از برکات ظهور آن حضرت نتيجة تبهکاري و بيلياقتي خود مردم است، زعامت ديني زمان غيبت را نفي نمود و حدود الهي را تعطيل کرد. تأسيس نظام اسلامي و اجراي احکام و حدود آن و دفاع از کيان دين و حراست از آن در برابر مهاجمان، چيزي نيست که در مطلوبيت و ضرورت آن بتوان ترديد کرد و اگرچه جامعه اسلامي از درک حضور و شهود آن حضرت محروم است، ولي هتک نواميس الهي و مردمي و ضلالت و گمراهي مردم و تعطيل اسلام هيچگاه مورد رضايت خداوند نيست و به همين دليل انجام اين وظايف بر عهدة نمايندگان خاص و عام حضرت ولي عصر است. بررسي احکام سياسي و اجتماعي اسلام، گوياي اين مطلب است که بدون زعامت فقيه جامع الشرايط، تحقق اين احکام امکانپذير نيست و عقل با نظر نمودن به اين موارد، حکم ميکند که خداوند يقيناً اسلام و مسلمانان را در عصر غيبت بيسرپرست رها نکرده و براي آنان، واليان جانشين معصوم تعيين فرموده است."
"دلايل نقلي اثبات ولايت فقيه
بررسي اجمالي احاديث منقول و نيز تبيين وظايف فقها در متون فقهي راجع به مسائل عمومي و مهم امت اسلامي، خواه در ولايت بر افتا، خواه در ولايت بر قضا و خواه در ولايت بر صدور احکام غُرّه و سَلْخ شهور، خواه در دريافت وجوه شرعي که متعلق به خود مکتب و مقام امامت است (از قبيل انفال و اخماس و ميراث بيوارث) خواه از قبيل اموال عمومي (مانند اراضي مفتوح العنوه) و نيز در موارد جزئي و شخصي (مانند شئون غايب و قاصر) نشان ميدهد که هم مضمون آن نصوص از اهل بيت عصمت و طهارت صادر شده است و هم عصارة اين احکام و فتاوي از دورة طه و يس استفاده شده است و اگرچه امکان مناقشه در سند برخي از احاديث يا سداد و صحت بعضي از فتاوي وجود دارد، ليکن مدار ديانت اصليترين هدفي است که روايات مأثور و فتاواي مزبور، رسالت ابلاغ آن را برعهده دارند.7
1-عَلِيّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَإِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ الْفَقِيهُ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدّهَا شَيْءٌ
2-مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْعَلِيّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ يَقُولُ الْمُؤْمِنِينَ الْفُقَهَاءَ حُصُونُ الْإِسْلَامِ كَحِصْنِ سُورِ الْمَدِينَةِ لَهَا"
این دلایل عقلی،عقلی- نقلی و نقلی اثبات ولایت فقیه به معنای مدیریت و حاکمیت بر جامعه بود.گرچه فکر می کنم همه به این معتقد باشیم که یک جامعه به یک حاکم نیاز دارد وگرنه هرج و مرج آن جامعه را نابود خواهد کرد.
در مورد بحث تعیین ولی فقیه یا حاکم یک جامعه اسلامی.من سه شرط را برای ولی فقیه آوردم.حالا چه کسانی تعیین می کنند که این شرایط را دارد یا خیر؟ طبق قانون اساسی خبرگان رهبری.حالا آیا این خبرگان رهبری واقعاً به وظیفه خودشان عمل می کنند یا دچار سیاست بازی میشوند،آیا فردی که انتخاب می شود واقعاً این شرایط را داراست یا آدم ظاهر فریبی است؟ خدا می داند.زیرا هیچ کس جز خدا و هر آنکس که خدا بخواهد بر ضمیر افراد اشراف ندارد.
چطور مي توان به عنوان يك مسلمان شيعه پذيرفت كه افرادي نا صالح كسي را تعيين كنند كه حكومت جامعه اسلامي را بعهده داشته باشد
(یک چیز داخل پرانتز:البته این نظر شخصیه منه.تمام کشورها یک رییس جمهور دارند و یک نخست وزیر.ایران یک رهبر دارد و یک رییس جمهور.فکر می کنید مشکل شما اگر به جای رهبر یا ولی فقیه می گفتیم رییس جمهور و به جای رییس جمهور می گفتیم نخست وزیر حل می شد؟)
نه مشكل من اينه كه به گفته خود شما پيامبر و امامان رهبران جامعه اسلامي بودن يعني پيامبر به عنوان پيامبر حاتم در بين جاهلين و اعراب چندين سال تلاش كرد و در روز غدير خم نتيجه زحمتشو داد به امام و جانشينشو انتخاب كرد نه براي يك سال يا دو سال يا 100 سال بلكه تا روز قيامت و گفت مادامي كه به قران و اهل بيت من يعني همان امام تمسك جوئيد گمراه نمي شويد ولي حرفي از ولايت فقيه و...... نزد پس من مي گم مسلمانان در هر جاي دنيا كه باشن امت اسلام را تشكيل بدن فقط يك رهبر خواهند داشت و اون هم كسي كه پيامبر اسلام انتخاب كرده يعني امام كه فردي معصوم
در مورد دو بحث آخر شما هم،بله متاسفانه حوزه کار را به جایی رساند که دید مردم نسبت به روحانیت 180 درجه تغییر کرد.بدون نظارت جامع بر افراد بر تن هر کسی که وارد حوزه شد، لباس روحانیت پوشاندند.طرف هم از این لباس برای نون خوردن استفاده کرد.
خدا بیامرزه حاج آقای مجتهدی رو،تو یکی از سخنرانی هاشون می گفتن اگه دست من بود این آخوندایی که سوار بنز و ماکسما و ... میشن و یه دست موبایل و یه دست 2-3 کیلو مرغ و... رو تیر بارون می کردم!
نتيجه هدايت امت مسلمان به وسيله يك غير معصوم
اما در مورد راویان حدیث.اگر به سایتی که معرفی کردم مراجعه می کردید،ملاحظه می کردید که برای علوم حدیث 4 کتاب موجود هست که هر کدام به نوعی به معرفی راویان حدیث پرداخته اند:
"علم رجال، به معناى خاص، بر حسب انگيزههاى گوناگون، به رشتهها و موضوعات محدودترى تقسيم مىشود و كتابهاى مربوط به آن شكلهاى مختلفى مىگيرد.بعضى از اين كتابها به طور عام، شامل نام راويان است، بىتعرض به وثاقتيا عدم وثاقت ايشان، مانند طبقات الرجال تاليف (احتمالا) احمد بن ابى عبدالله برقى (متوفا به سال 274 يا 280) .بعضى ديگر درباره ممدوحين يا مذمومين است، مانند كتاب ابن داود قمى (متوفا به سال 368) و نيز كتاب استادش احمد بن محمد بن عمار الكوفى (متوفا به سال 1346) كه از كتاب او مفصلتر است.برخى فقط درباره اصحاب يك امام است مانند كتاب ابن عقده (متوفا به سال 332 يا 333) كه فقط در خصوص اصحاب امام صادق-عليه السلام-تاليف شده و مشتمل بر نام چهار هزار راوى است.و در برخى ديگر، جهتخاص ديگرى در نظر گرفته شده، مانند كتاب عبد العزيز بن يحيى الجلودى (متوفا به سال 332) كه مشتملاستبر نام آن عده از صحابه رسول اكرم-صلى الله عليه و آله-كه از على-عليه السلام-روايت كردهاند، يا كتاب ابن زيدويه (2) در حالات زنان راوى آل ابيطالب (من روى من نساء آل ابيطالب) و كتابهاى ديگرى كه برخى از آنها را نام خواهيم برد. " (منبع)
بحث در این مورد طولانیه،من شما رو باز هم ارجاع میدم به همون سایت که در بالا آوردم.اما برای اختصار، راویان حدیث خود از یاران پیامبر و ائمه بودند و بالطبع در مدح یا مذمت هر کدام نیز احادیثی یافت می شود(حال متناقض یا همسو)آنچه که در این 4 کتاب علم رجال جمع آوری شده، زندگی نامه و این احادیث در رابطه با راویان حدیث است که بر اساس آنها در رابطه با صحیح بودن یا غیر صحیح بودن آن تصمیم می گیرند.به عنوان مثال: در شیعه احادیثی که توسط عایشه نقل شده است یا یکی از راویان آن عایشه باشد، از درجه اعتبار ساقط است(به دلایلی) اما احادیث نقل شده از ام سلمه دیگر زن پیامبر دارای اعتبار است.
در ضمن احادیث از نظر منبع و راویان دارای درجه بندی های مختلفی هستند:قوی،صحیح،حسن و ضعیف که برای اطلاع از تعریف هر کدام شما رو به سایت زیر راهنمایی می کنم:
(مثلاً من می خواستم وارد این مباحث نشم! از اینکه باعث انحراف موضوع این تاپیک شدم،عذر می خوام )
یا حق
یا علی