آیا کسی هست که مهدی(عج) پسر فاطمه (س)را یاری کند؟

نازي_مو

عضو جدید
کاربر ممتاز
مولانا مي گه :

مرده بدم زنده شدم ، گريه بدم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم
ديده سيرست مرا ، جان دليرست مرا زهره شيرست مرا ، زهره تابنده شدم
گفــت که : ديوانه نه ، لايق اين خانه نه رفتم و ديوانه شدم سلسله بندنده شد
گفــت که : سرمست نه ، رو که از اين دست نه رفتم و سرمست شدم و ز طرب آکنده شدم
گفــت که : تو کشته نه ، در طرب آغشته نه پيش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم
گفــت که : تو زير ککی ، مست خيالی و شکی گول شدم ، هول شدم ، وز همه بر کنده شدم
گفــت که : تو شمع شدی ، قبله اين جمع شدی جمع نيم ، شمع نيم ، دود پراکنده شد
گفــت که : شيخی و سری ، پيش رو و راه بری شيخ نيم ، پيش نيم ، امر ترا بنده شدم
گفــت که : با بال و پری ، من پر و بالت ندهم در هوس بال و پرش بی پر و پرکنده شدم
گفت مرا دولت نو ، راه مرو رنجه مشو زانک من از لطف و کرم سوی تو آينده شدم
گفت مرا عشق کهن ، از بر ما نقل مکن گفتم آری نکنم ، ساکن و باشنده شدم
چشمه خورشيد توئی ، سايه گه بيد منم چونک زدی بر سر من پست و گدازنده شدم
تابش جان يافت دلم ، وا شد و بشکافت دلم اطلس نو بافت دلم ، دشمن اين ژنده شدم
صورت جان وقت سحر ، لاف همی زد ز بطر بنده و خربنده بدم ، شاه و خداونده شدم
شکر کند کاغذ تو از شکر بی حد تو کامد او در بر من ، با وی ماننده شدم
شکر کند خاک دژم ، از فلک و چرخ بخم کز نظر و گردش او نور پذيرنده شدم
شکر کند چرخ فلک ، از ملک و ملک و ملک کز کرم و بخشش او روشن و بخشنده شدم
شکر کند عارف حق کز همه بر ديم سبق بر زبر هفت طبق ، اختر رخشنده شدم
زهره بدم ماه شدم چرخ دو صد تاه شدم يوسف بودم ز کنون يوسف زاينده شدم
از توا م ای شهره قمر ، در من و در خود بنگر کز اثر خنده تو گلشن خندنده شدم
باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان کز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم
*****

چقدر زيبا توصيف مي كنه .......................​
 

نازي_مو

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای عاشقان , ای عاشقان من خاک را گوهر کنم وی مطربان , وی مطربان دف شما پر زر کنم
باز آمدم , باز آمدم , از پيش آن يار آمدم در من نگر , در من نگر , بهر تو غمخوار آمدم
شاد آمدم , شاد آمدم , از جمله آزاد آمدم چندين هزاران سال شد تا من بگفتار آمدم
آنجا روم , آنجا روم , بالا بدم بالا روم بازم رهان , بازم رهان کاينجا بزنهار آمدم
من مرغ لاهوتی بدم , ديدی که ناسوتی شدم دامش نديدم ناگهان در وی گرفتار آمدم
من نور پاکم ای پسر , نه مشت خاکم مختصر آخر صدف من نيستم , من در شهوار آمدم
ما را بچشم سر مبين , ما را بچشم سر ببين آنجا بيا , ما را ببين کاينجا سبکسار آمدم
از چار مادر برترم وز هفت آبا نيز هم من گوهر کانی بدم کاينجا بديدار آمدم
يارم به بازار آمدست , چالاک و هشيار آمدست ورنه ببازارم چه کار ويرا طلب کار آمدم
ای شمس تبريزی , نظر در کل عالم کی کنی کندر بيابان فنا جان و دل افکار آمدم
 

X_shadow

عضو جدید
از عشق تو گفتم خاک گیر شدم از سایه چشمان تو تکثیر شدم
گفتند غروب جمعه خواهی آمد
آنقدر نیامدی که من پیر شدم:( :(
 

Similar threads

بالا