آیا قرآن تحریف شده؟

ستاره سهیل

عضو جدید
با سلام خدمت همه دوستان:gol:


خیلی پیش آمده که کاربران محترم توی تاپیکهای مختلف مستقیما احکام قرآن رو مورد تمسخر قرار داده و بدون اینکه دنبال فلسفه درست اون احکام برن حکم رو غیر منطقی میدونن. بنابراین لازم دیدم تا این تاپیکو ایجاد کنم تا حداقل این را بدانیم که قرآنی که دست ماست همانی است که از طرف خداوند بر پیامبر(ص) نازل شده و کسی نتوانسته تغییری در آن ایجاد کند. فکر میکنم اگر مطمئن باشیم که این احکام خداوند است بهتر بتوانیم راجع به حکمها نظر بدهیم.البته من خیلی سعی کردم که به طور خلاصه دلایل را مطرح کنم اما خلاصه ترینش همین شد.امیدوارم توانسته باشم که متن قانع کننده ای را بنویسم.

برای ورود به این بحث باید بدانیم تحریف بحثی تاریخیست، تاریخى بودن تحریف از آن جهت است که وقوع یا عدم وقوع تحریف فقط در برهه اى خاص از تاریخ اسلام ممکن بوده است: دوره پس از رحلت پیامبر تا زمان جمع آورى مصاحف در زمان عثمان و تدوین مصاحف پنج گانه یا هفت گانه (درحدود سال سى ام هجرى) و از آن زمان تا اوایل قرن چهارم، یعنى مرحله حصر قراءت ها در قراءت هاى هفت گانه به دست ابن مجاهد. از قرن چهارم به بعد هیچ کس مدعى تحریف نشده است و در عصر حاضر نیز موضوع تحریف به کلى منتفى است.

اقسام تحریف:
1- معنوى
2- لفظى: ١- به کاهش ٢- به افزایش ٣- در ترتیب آیات،
۴- تـحـریـف به معناى تغییر و تبدیل


ابتدا راجع به تحریف معنوی صحبت میکنیم.افرادی در تمام دوره ها از معانی بعضی از آیات قرآن سوء استفاده کرده اند.قرآن در آیه هفت سوره آل عمران در این مورد مى فرماید: فاما الذین فى قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة .... این آیه به صراحت اعلام مى دارد که برخى فتنه جویانه آیات متشابه را براى تاویل باطل خویش دستاویز قرار مى دهند. بنابر این باید گفت در مورد وقوع تحریف معنوى قرآن، تردیدى وجود ندارد، زیرا تفسیر به راى همان تحریف معنوى است که بسیار اتفاق افتاده است. به همین دلیل است که در تاریخ تفسیر قرآن مکاتب کلامى و فرقه هایى پدید آمده اند که منشاء اصلى پیدایش آنها برداشت ناصحیح از آیات قرآن کریم بوده است،
روایات نیز ضمن بیان وقوع چنین تحریفى، عاملان آن را به شدت نکوهش کرده اند. در روایتى به نقل از امام باقر(ع) آمده است که:
و کان من نبذهم الکتاب ان اقاموا حروفه و حرفوا حدوده، فهم یروونه و لا یرعونه و الجهال یعجبهم حفظهم للروایة و العلماء یحزنهم ترکهم للرعایة...
نشانه پشت سر انداختن کتاب توسط آنان، این بود که حروف آن را نگاه داشتند، ولى حدودش را تحریف نمودند. آنان کتاب را در حالى که روایت مى کنند رعایت نمى کنند! جاهلان از این که آنان حافظان روایت قرآنند شگفت زده و عالمان از این که آنان تارک رعایت و حریم قرآنند محزون و غم زده اند!


از تحریف معنوی قرآن که بگذریم، هیچ یک از مسلمانان به تحریف لفظى قرآن به افزایش، یعنى اضافه کردن به کلمات یا آیات قرآن کریم، قایل نبوده و مورد انکار شیعه و سنى است. چراکه اهتمام فوق العاده مسلمانان در حفظ و یادگیرى قرآن و قراءت آن در بین خود، وضعیتى را به وجود آورده بود که آیات نازل شده قرآن بر همگان مانوس و معلوم بوده است. بنابراین، اگر جمله یا جملاتى به عنوان آیات قرآن قرار مى گرفت به خوبى بر همه آشکار شده موجب طرد آن بود.
قائلان به تحریف بتغییر مثالهایى مى زنند که همه از مقوله اختلاف قـرائات است مانند ملک یوم الدین به جاى مالک یوم الدین , فتثبتوا به جاى فتبینوا یا فـالـق الاصـباح ( به فتح همزه , یعنى الاصباح را جمع صبح مى گیرند نه مصدر باب افعال ) به جاى فالق الاصباح یا جاعل الظلمات به جاى جعل الظلمات . همچنین قائلان به تحریف به کاهش نیز معتقدند قرآن دارای آیات و یا سوری بوده که حذف شده اند.
 

ستاره سهیل

عضو جدید
و اما دلایل عدمتحریف:
دلایل فراوانى بر عدم تحریف قرآن وجود دارد که برخى از آنها رامورد بررسى قرار مى دهیم:

اول: دلیل قرآنى

الف) آیات تحدی:
قرآن کریم با اوصاف و خواصى که نوع آیاتش واجدآنهاست تحدى کرده یعنى بشر را از آوردن کتابى مشتمل بر آن اوصاف عاجز دانسته است وما تمامى آیات آن را مى‏بینیم که آن اوصاف را دارد بدون اینکه آیه‏اى از آن ، آناوصاف را از دست داده باشد .

مثلا اگر به فصاحت و بلاغت تحدى نمودهم ى‏بینیم که تمامى آیات همین قرآنى که در دست ماست آن نظم بدیع و عجیب را دارد وگفتار هیچ یک از فصحاء عرب مانند آن نیست، و هیچ شعر و نثرى که تاریخ از اساتیدادبیات عرب ضبط نموده و هیچ خطبه و یا رساله و یا محاوره‏اى از آنان چنان نظم واسلوبى را ندارد و این ها در تمامى آیات قرآنى مشهوداست.
و نیز مى‏بینیم که در آیه "ا فلا یتدبرون القرآن و لو کان منعند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا" به اختلاف نداشتن قرآن تحدى نموده و این خصوصیت در قرآن عصر ما نیز هست ، هیچ ابهام و یا خللى در آیه‏اى دیده نمى‏شود مگرآنکه آیه‏اى دیگر آن را بر طرف مى‏سازد ، و هیچ تناقض و اختلافى که در بدو نظرتناقض و اختلاف باشد ، پیش نمى‏آید ، مگر آنکه آیاتى آن را دفع مى‏سازد.

باز مى‏بینیم که با معارف حقیقى و کلیات شرایع فطرى و جزئیاتفضائل عقلى که مبتکر آن است تحدى نموده ، و عموم دانشمندان عالم را نه تنها اهل لغتو ادبیات را به آوردن مانند آن دعوت کرده و از آن جمله فرموده است : قل لئن اجتمعتالانس و الجن على ان یاتوا بمثل هذا القرآن لا یاتون بمثله و لو کان بعضهم لبعضظهیرا و نیز فرموده : انه لقول فصل و ما هو بالهزل .

این تحدى قرآن است و مامى‏بینیم که همین قرآن عصر ما بیان حق صریحى را که جاى هیچ تردید نباشد و دادننظریه‏اى را که آخرین نظریه باشد که عقل بشر بدان دست یابد استیفاء مى‏کند ، بدوناینکه در هیچ یک از این ابواب نقیصه و یا خللى و یا تناقض و لغزشى داشته باشد بلکهتمامى معارف آن را با همه وسعتى که دارد مى‏بینیم کانه به یک حیات زنده‏اند و یکروح در کالبد همه آنها جریان دارد و آن روح واحد مبدأ تمامى معارف قرآنى است و اصلىاست که همه بدان منتهى مى‏گردند و به آن بازگشت مى‏کنند ، و آن اصل توحید است کهاگر یک یک معارف آن را تحلیل کنیم ، سر از آن اصل در مى‏آوریم و اگر آن اصل راترکیب نماییم به یک یک آن معارف بر مى‏خوریم .

ب) آیه حفظ و آیه عدم اتیان باطل:
انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون. انه لکتاب عزیز لایاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه قرآن در دو آیه فوق از مصونیت خویش سخن گفتهبا جملاتى اطمینان بخش و سرشار از تاکید و تصریح، آن را اعلام مى دارد. در آیه اولکه به صورت جمله اسمیه و با ان همراه با ضمیر منفصل "نحن" و لام تاکید بیان شدهاست، همه عوامل تاکید کننده در کلام، در کنار هم قرار گرفته اند; تا این حقیقت مهمو جاودانه را بیان نمایند.
آیه سوره فصلت نیز با قاطعیت و صلابت، مساله مصونیت و تحریفناپذیرى قرآن را مطرح مى نماید. عزیز از ماده عزت است که به معناى سختى است. البتهموارد استعمال آن متفاوت است. در زبان عرب چیزى را که تحت تاثیر عامل خارجى قرارنگیرد عزیز مى گویند. قرآن عزیز است; یعنى کتابى است سخت و نفوذ ناپذیر که تحتتاثیر و مغلوب عامل دیگرى واقع نمى شود، جملات بعدى آیه در واقع توضیحى در همینرابطه است: لایاتیه الباطل من بین یدیه. این بیان کنایه از آن است که به هیچ صورتى،باطل در قرآن راه ندارد; چنان آیات و جملاتش مستحکم و استوار است که هر گونه نفوذباطل را در خود عقیم مى نماید.

وقوع تغییر و تبدیل، چه در جهت افزایش و یاکاهش آیات، چیزى غیر قرآن و باطل است. بنابراین، نفى باطل، نفى هر گونه تغییر وتحریف است. پس این آیه، هم امکان تحریف بالزیاده و هم تحریف بالنقیصه را رد مىنماید.
 

ستاره سهیل

عضو جدید
دوم: دلیل روایى

الف) حدیث متواتر ثقلینکه از طرق عامه وخاصه نقل شده است. این حدیث سه نکته را به صراحت بیان مى کند:
اول آن که پیامبر فرموده است: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی؛

دوم آن که: ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا؛

سوم آن که: و انهما لن یفترقاحتى یردا علی الحوض.

این حدیث شاهدى تام و گواهى قطعى بر عدم تحریف قرآن است وبا صراحت اعلام مى کند که قرآن براى همیشه و تا روز قیامت محفوظ است; زیرا اگر قرآنتحریف شده باشد، نه به قرآن مى توان تمسک نمود و نه به عترت; چون عترت جداى از قرآنبه عنوان یک حجت مستقل شناخته نمى شود. قرآن به عنوان ثقل اکبر در تبیین و تشریححدود و ثغور و معانى خویش نیاز به حدیث دارد - گرچه اصل حجیت آن ذاتى است - واحادیث و روایات به عنوان ثقل اصغر در اصل اعتبار و سندیت خویش نیازمند به قرآنند (۵)ودر حقیقت قرآن و عترت به عنوان یک حجت به هم آمیخته اند; به طورى که مکمل یکدیگرندو تمسک به یکى بدون دیگرى معقول نیست. اگر هر یک از قرآن و حدیث به عنوان دو حجت ودلیل مستقل مطرح بودند، با نبود یکى امکان تمسک به دیگرى وجود داشت; در حالى کهپیامبر فرموده است: در صورتى که به این دو تمسک نمایید هرگز گمراه نمى شوید. ونیزفرموده اند: این دو از هم جدا نمى شوند، تا آن که در حوض بر من وارد شوند.


ب) روایاتى از ائمه به ما رسیده است که در حوادث و فتنه هاى روزگار، ما را به قرآن ارجاع داده قرآن را به عنوان پناهگاهى مطمئن معرفى مىنمایند.حال اگر کتابى، خود از آسیب فتنه هاى روزگار در امان نمانده باشد آیا مى تواند دیگران را از گزند فتنه ها مصون نگه دارد؟

ج) دلیل دیگرى که بر عدم تحریف قرآن وجود دارد، روایات عرض برقرآن است.

احادیثى از ائمه وجود دارد کهفرموده اند: آن چه را از ما به شما رسیده بر قرآن عرضه کنید; اگر موافق با کتاب الله بود اخذ نمایید، والا آنها را طرد کنید: ما وافق کتاب اللهفخذوه و ما خالف کتاب الله فردوه.

نیز فرموده اند: هرسخنى و حدیثى که موافق با کتاب خدا نباشد باطل است: و کل حدیث لا یوافق کتاب اللهفهو زخرف. یا ما لم یوافق من الحدیث القرآن فهو زخرف. تعابیر دیگرى نیز مشابه باتعابیر فوق در روایات وارد شده است، به گونه اى که مجموعه این روایات در حد استفاضهاست. ازمجموع این روایات بر مى آید که آن چه اصالت دارد و حق است قرآن کریم است. همانند قرآن را دیگران نمى توانند جعل کنند، در حالى که شبیه سخنان معصومان را مىتوانند جعل نمایند.

د) دلیل دیگر عدم تحریف از نظر روایات ، روایاتى است که در آنها خود امامان اهل بیت (ع) آیات کریمهقرآن را در هر باب موافق و عین آنچه در این قرآن موجود در عصر ماست قرائتکرده‏اند،حتى در آن روایات ، اخبار آحادى که مى‏خواهند قرآن را تحریفشده معرفى کنند آیه را آنطور که در قرآن عصر ماست تلاوت کرده‏اند و این بهترین شاهداست بر اینکه مراد در بسیارى از آنها که دارد آیه فلان جور نازل شده است تفسیر برحسب تنزیل و در مقابل بطن و تاویل است .
پس مجموع این اخبار - هر چند که مضامین آنها با یکدیگرمختلف است - دلالت قطعى دارد بر اینکه قرآنى که امروز در دست مردم است همان قرآنىاست که از ناحیه خداى تعالى بر خاتم انبیاء (ص) نازل شده است ، بدون اینکه چیزى ازاوصاف کریمه‏اش و آثار و برکاتش از بین رفته باشد .

و) وجوب قراءت یک سوره کامل پس از حمد درنمازهاى یومیهبه دستور امامانمعصوم: قراءت یک سوره کامل بعد از حمد در رکعت اول و دوم نمازهاى پنج گانهروزانه، واجب است و این حاکى از اعتقاد امامیه به نیفتادن چیزى از قرآن است. قائلانبه تحریف نمى توانند قراءت سوره اى را که محتمل تحریف است، جایز و مجزى بدانند; زیرا اشتغال یقینى، براءت یقینى مى خواهد. بنابراین، این ترخیص از سوى ائمه فى نفسهدلیل اعتقاد ائمه اطهار به عدم وقوع تحریف در قرآن خواهد بود.
 

ستاره سهیل

عضو جدید
سوم : شیوه هاىاختصاصى و انحصارى قرآن در ایجاد مصونیت براىخویش
قرآن از ساختار و بافتى خاص وویژه برخوردار است; هم از جهت تفاوت هایى که سوره هاى مکى با سوره هاى مدنى دارند وهم از حیث تدریجى بودن نزول آیات و هم به لحاظ محتواى دعوت ها و پیام ها ودستورالعمل هایش.
تامل در این ساختار ویژه از سویىهنرمندى و اعجاز قرآن را در ابعادى دیگر آشکار مى سازد، و از طرفى باور انسان را درعدم وقوع هرگونه تحریف و دستبردى در این کتاب مقدس، افزون تر مى کند. اینک به مواردفوق به اختصار اشاره مى کنیم:

الف)سور مکى که در ترتیب نزول مقدم بر سور مدنى بودهاند، غالبا سوره هایى کوچک با آیاتى کوتاه و موزون مى باشند. این امر حفظ و فراگیرىآنها را به غایت آسان مى نموده است; به ویژه آن که تعداد مسلمانان در مکه کم ومحدود و افراد باسواد انگشت شمار بوده اند. نزول سوره هاى قرآن با چنین کیفیتى،جبران کننده کمبودها و نواقص شده و این سوره ها هرگز از حافظههامحو نمى گردیده اند.

ب)تدریجى بودن نزول قرآن مجید، این فرصت را به مسلمانمى داد که آیات را به آسانى فرا گرفته در حفظ و قراءت آن بکوشند. بدون شک اگر آیاتقرآن یک مرتبه و با نزولى دفعى بر مردم نازل مى شد، تحمل و هضم و درک و حفظ و حراستاز آیات در آن شرایط براى مسلمین کارى طاقت فرسا و شاید غیر ممکن بود.

ج)محتواى پیام ها و دستورها و دعوت هاى کتب آسمانى،همواره با منافع زورمندان و سلطه جویان در تعارض و تضاد بوده است. از این رو گروهىاز آنان به کتمان حقایق کتب آسمانى و تحریف آن کمر مى بستند. قرآن شیوه اى در طرحپیام ها و دستورهاى خود برگزیده است که راه را بر هر گونه کتمان و تحریف بسته است. قرآن در بیان مطالب خویش به بیان کلیات و اصول اکتفا نموده و شرح و تفسیر آنها رابه سنت واگذاشته است.
به عنوان مثال در قرآن مجید هرجا از برگزیدگان الهى و انسان هاى شایسته زمان نزول وحى سخن به میان آمده و از کسىتعریف و یا تمجید شده، به نام او تصریح نشده است؛ چنان که هر جا فرد یا جریانى موردمذمت و لعنت قرارگرفته. این شیوه عمومى قرآنبوده و فقط در مورد مذمت ابولهبو همسرش استثنائا این شیوه به کار گرفته نشده که البته عداوت خاص ابولهب و همسرش بهاسلام بر همگان روشن بوده و وابستگى او به قریش و نسبتش با پیامبر باعث مى شده خطرىاز این جهت متوجه قرآن نگردد. که جریان آنمربوط به مدح و یا ذم فرد نیست.

به نمونه هایى از این آیات توجه فرمایید:
١. آیه تطهیر که مصداق آن در سنت مشخص شده است.
٢. آیه مباهله که نام امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و حضرتعلى(ع) و زهرا(س) در آیه ذکر نگردید.
٣. آیه لیلةالفراشکه بر طبق روایات متعدد از شیعه و سنى در شانعلى بن ابى طالب در شامگاه هجرت پیامبر نازل شده است.
۴.آیه ان جاءکم فاسق بنبا...درباره ولید برادررضاعى عثمان نازل شده است.

آن چه ذکر شد تنها اندکى از انبوه مواردى است که در قرآن بهچشم مى خورد. راستى اگر قرآن در همه موارد با صراحت از گروهى تعریف و تمجید و علنادر مورد عده اى زبان به مذمت و نکوهش مى گشود، مخالفان گروه اول و مخاطبان گروه دومچه بلایى بر سر قرآن مى آوردند؟ به ویژه آن که دودمان بنى امیه که قرآن از آنهاباعنوان شجره ملعونهیاد مى کند بعدها خود به خلافت دست یافتند.
عدمتصریح آیات به نام و القاب افراد، مسلمانان را به خطا نینداخت; زیرا قرآن، براى حلاین اشکال راهى روشن ارائه کرده است. در خبرى صحیح از ابوبصیر نقل شده که از حضرتصادق(ع) عرض کردم: مردم مى گویند چرا نام على(ع) و اهل بیت او در کتاب خدا نیامده است؟

حضرت فرمود: به آنان بگو، نماز بر پیامبر نازل شد; در حالى که خداوند براى مردم عدد رکعات آن را مشخص ننموده بود; چرا که پیامبر باید براى آنانتفسیر نماید، و همین طور زکات بر پیامبر نازل شد، اما خداوند بیان نفرمود از هر چهلمثقال نقره، یک نقره زکات دارد. حج بر پیامبر نازل شد; در حالى که خداوند به مردمنفرمود هفت مرتبه طواف نمایید; چون پیامبر کسى است که تبیین و تفسیر این آیات وکلیات را به عهده دارد.

آن گاه امام صادق فرمود: آیهاطیعوا الله واطیعوا الرسول واولى الامر منکم در شان على بن ابى طالب و امام حسن وامام حسین: نازل شد. رسول خدا در روز عید غدیرخم فرمود من کنت مولاه فهذا علیمولاه، از این روایت و روایاتى نظیر آن به خوبى استفاده مى شود که بیان کلیات معارفدینى را قرآن بر عهده دارد، و تفسیر و تبیین و توضیح آن بر عهده پیامبر و امامان است.

بنابراین هیچ گونه دغدغه اى درمورد عدم ذکر شان نزول آیات درقرآن باقى نمى ماند; زیرا مصلحتى ایجاب کرده تا قرآن به صراحت از شایستگان و اهلبیت عصمت و طهارت نام نبرد و در همان حال با معرفى پیامبر به عنوان معلم و مبینومفسر کتاب، راه را براى وصول به حقایق قرآنى براى انسان ها هموار کرده است وقرآندر عین آن که از خطر تعرض و تحریف مصون مانده، حقایق آن نیز کتمان نشدهاست
 

ستاره سهیل

عضو جدید
چهارم : قرینه

مـؤیـده دیگر این است که هیات تهیه و تدوین مصحف امام (جمعسوم) بسیارى از کلمات قرآنى را کـه شاید تعداد آنها از صد فقره بیشتر باشد، بر خلافقواعد املاى درست عربى نوشته و حتى به تعبیر جسورانه ولى صحیح مرتکب اغلاط املایىشده اند، و این تفاوت کتابت یا اغلاط املایى کـه فـى الـمـثل یبسط را یک جا با سینو یک جا با صاد نوشته اند، یا مسیطر را به صورت مصیطر نوشتهانددر رسم عثمانى وارد شده و عینا تاکنون محفوظ مانده است. یـابسم اللّه الرحمن الرحیم را بر سر ١١٣ از١١۴سوره قرآنى نوشته اند ولى به حق و به تبعیت از وحى، بر سر سوره توبه یا برائتننوشته اند که دلایل آنرامفسران یاد کرده اند. یـا حروف مقطعه (فواتح سور) یعنىحروف مرموز قرآنى نظیر الر یا کهیعص را که هنوز هم رمـز و مـعـناى آن بر قرآنپژوهان و مفسران و اسلامشناسان مسلمان و غیر مسلمان کشف نشده اسـت و نـظـریـهمقبولى در توجیه آنها عرضه نگردیده است، عینا کتابت کرده اند; و هیچ گونه اصلاحقیاسى و اجتهاد و تصرفى را روا نداشته اند. چـنانکه بعدها بعضى از فقهاى بزرگ ازجمله مالک و احمد بن حنبل حفظ رسم یعنى رسم الخط عثمانى را واجب دانسته اند و ایـناهـتـمام والا و حفظ غرائب و سهوها یا اغلاط املایى، به بهترین وجه حاکى از صحت جمعو تدوین و مصونیت قرآن از هرگونه تغییر خودسرانه و افزایش و کاهش است.
 

13654242

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
حالا ما فارسیم شاید فصاحت وبلاغت قران رو متوجه نشیم ولی عرب به خصوص لغت دانها بر این که هیچ کدوم از ایات قران تحریف نشده صحه میزارن ومیگن دونه دونه ایات قران مشخصه که حرف ادمیزاد نیست واگه دستکاری میشد چون با بقیه ایات از نظر روش کلام فرق میکنه سریع لو میره . حالا یه چیزی میگم امتحان کنید باقران مانوس باشید واز طرفی گناه نکنید اونوقت فرقش رو قشنگ احساس میکنید .خداییش امتحان کنید این دیگه فارس وعرب نداره واقعا عجیبه ولی یه مدت طول میکشه تا مانوس بشی ها.....یا علی ...والحمد لله رب العالمین
 

mehdix622

عضو جدید
کاربر ممتاز
حالا ما فارسیم شاید فصاحت وبلاغت قران رو متوجه نشیم ولی عرب به خصوص لغت دانها بر این که هیچ کدوم از ایات قران تحریف نشده صحه میزارن ومیگن دونه دونه ایات قران مشخصه که حرف ادمیزاد نیست واگه دستکاری میشد چون با بقیه ایات از نظر روش کلام فرق میکنه سریع لو میره . حالا یه چیزی میگم امتحان کنید باقران مانوس باشید واز طرفی گناه نکنید اونوقت فرقش رو قشنگ احساس میکنید .خداییش امتحان کنید این دیگه فارس وعرب نداره واقعا عجیبه ولی یه مدت طول میکشه تا مانوس بشی ها.....یا علی ...والحمد لله رب العالمین
متاسفانه من و چند تن از دوستان با ايجاد تاپيكهايي نتوانستيم انان كه معتقد بر تحريف هستند را قانع كنيم


حتي مورد تمسخر هم قرار گرفتيم
اخر سر من به اين نتيجه رسيدم كه زياد در پي اثبات بر نيايم چرا كه كسي كه از دل قبول به امري نداشته باشد نمي تواند در سر هم قبول كند


به هر حال ممنون از استارتر
 

ستاره سهیل

عضو جدید
حالا ما فارسیم شاید فصاحت وبلاغت قران رو متوجه نشیم ولی عرب به خصوص لغت دانها بر این که هیچ کدوم از ایات قران تحریف نشده صحه میزارن ومیگن دونه دونه ایات قران مشخصه که حرف ادمیزاد نیست واگه دستکاری میشد چون با بقیه ایات از نظر روش کلام فرق میکنه سریع لو میره . حالا یه چیزی میگم امتحان کنید باقران مانوس باشید واز طرفی گناه نکنید اونوقت فرقش رو قشنگ احساس میکنید .خداییش امتحان کنید این دیگه فارس وعرب نداره واقعا عجیبه ولی یه مدت طول میکشه تا مانوس بشی ها.....یا علی ...والحمد لله رب العالمین

:gol::gol::gol:

متاسفانه من و چند تن از دوستان با ايجاد تاپيكهايي نتوانستيم انان كه معتقد بر تحريف هستند را قانع كنيم


حتي مورد تمسخر هم قرار گرفتيم
اخر سر من به اين نتيجه رسيدم كه زياد در پي اثبات بر نيايم چرا كه كسي كه از دل قبول به امري نداشته باشد نمي تواند در سر هم قبول كند


به هر حال ممنون از استارتر


چون که هنوز باورشون نمیشه که کتابی باشه که انسان نتونه اونو تغییر بده.از طرف دیگه چون احکامش هم مسائل روز دنیا و بعضی از قوانین دنیا رو تایید نمیکنه معلومه که بعضیها نمی خواهند قرآن رو تایید کنند.:surprised:

در بین خود مسلمانها هم در مورد تحریف قرآن اختلافات زیادی هست مثلا بعضی از شیعیان معتقدا که بعضی از آیه های قرآن حذف شده!همچنین اهل تسنن هم از عایشه احادیثی نقل کرده اند که معنی آنها حذف آیه هایی از قرانو نشون میده! در پستهای قبلی همه این اعتقادات نقص شده و عدم تحریف اثبات شده.

اما تحریف معنوی قرآن داره انجام میشه در ادامه یه نمونه از اون رو نشون میدم.
 

ستاره سهیل

عضو جدید
-افسانه ي انگشتري حضرت سليمان، علي نبينا و آله و عليه السلام

در قرآن مجيد در آيات34 و 35 سوره ي «ص» سخن از آزمايشالهي در مورد حضرت سليمان به ميان آمده است که به علت ايجاز و اختصار آيه، مفسران ومحدثان، آن را به گونه هاي مختلفي تفسير کرده اند. قضيه ي اين آزمايش، دست مايه يورود داستان انگشتري سليمان-که در افسانه هاي يهود آمده- به برخي از کتاب هايتفسيري شده است.

توضيح اين که خداوند در دو آيه ي ياد شده مي فرمايد:
(و لقدفتنّا سليمان و ألقينا علي کرسيّه جسداً ثم أناب قال ربِّ اغفرلي وهب لي ملکاً لاينبغي لأحد من بعدي أنّک أنت الوهّاب)
ما قطعاً سليمان را آزموديم و بر تخت اوجسدي افکنديم، سپس او به درگاه خدا توبه کرد. گفت: پروردگارا! مرا ببخش و حکومتي بهمن عطا کن که بعد از من سزاوار هيچ کس نباشد، که تو بسيار بخشنده اي.

«کرسي» به معناي «تخت پايه کوتاه» است. گويا سلاطين داراي دو نوع تخت بودهاند، تختي براي موارد عادي با پايه هاي کوتاه و تختي براي جلسات رسمي و تشريفاتي باپايه هاي بلند. اولي را «کرسي» دومي را «عرش» مي ناميدند. «جسد» نيز به معناي جسمبي­ر­وح است.
چنان که در برخي از تفاسير معاصر آمده، از اين آيه اجمالاً استفاده مي شودکه موضوع آزمايش سليمان، به وسيله ي جسد بي روح بوده است که بر تخت او در برابرچشمان اش قرار گرفت، چيزي که انتظار آن را نداشت و اميد به غير آن بسته بود و اينامر موجب تنبّه سليمان شده و او توبه کرده است.
امّا اين که جسد چه بوده و جزئيات اينقضيه چه گونه بوده، قرآن مجيد شرح بيشتري نداده است. از اين رو مفسران و محدثان، دراين زمينه، اخبار و تفسيرهايي نقل کرده اند که از همه موجه تر و روشن تر اين است:

سليمان،آرزو داشت فرزندان برومند و شجاعي نصيب اش شود که در اداره ي کشور و مخصوصاً جهادبا دشمن، به او کمک کنند. او که داراي همسران متعدد بود، با خود گفت: من با آن هاهمبستر مي شوم تا فرزندان متعدّدي نصيبم گردد و به هدف هاي من کمک کنند، ولي چون دراين جا غفلت کرد و «ان شاءالله»- همان جمله اي را که بيانگر اتکاي انسان به خدا درهمه ي حال است- نگفت، در آن زمان هيچ فرزندي از همسران اش، متولد نشد، جز فرزنديناقص الخلقه، مانند جسدي بي روح که آوردند و بر کرسي او افکندند.
سليمانسخت در فکر فرو رفت و ناراحت شد که چرا يک لحظه از خدا غفلت کرده و بر نيروي خودتکيه کرده است. آن گاه از اين ترک اولي توبه کرد و به درگاه خدا بازگشت.

برخي از مفسران، اين آزمايش را با افسانه ي گم شدن انگشتري حضرت سليمان کهدر تلمود آمده، تفسير کرده اند. در اين افسانه چنين مي خوانيم.

حضرتسليمان، دختر پادشاه شام را پس از قتل پدرش به تزويج خود درآورده بود.:surprised: دختر فرعون،از سليمان خواست براي تسلّي دل وي دستور دهد صورت پدرش را بسازند تا به ياد پدر، دلخوش باشد، اين کار به فرمان سليمان انجام گرفت. دختر بر آن پيکر لباس پوشانيد و خودو فرزندان اش به پرستش و عبادت آن صورت مشغول شدند. چهل روز بر اين کار گذشت. آصفبن برخيا، با قدرت ولايت، از اين امر مطلع شد و سليمان را از آن آگاه ساخت. حضرتسليمان پس از احراز وقوع حادثه، دختر فرعون را عقوبت کرد و خود به توبه و اعتذارپرداخت.

ليکن خداوند غفلت سليمان را کيفر داد به اين ترتيب که شيطاني به نام آصف ياقطفير به صورت سليمان درآمد و از امينه، انگشتري را گرفت و بر تخت سليمان نشست. ديگر، کسي سليمان را نمي شناخت و هرکس دعوت اش را مي شنيد او را به جنون نسبت ميداد. به ناچار شهر خود را ترک کرد و درکنار دريا مسکن گزيد. روزي، دو ماهي صيد ميکرد و با فروش يکي، نان به دست مي آورد و ديگري را خورشت مي کرد. پس از چهل روز آصفو مردم دريافتند احکامي که به نام سليمان صادر مي شود با حق و شريعت، منطبق نيست وپس از تحقيق و دقّت معلوم شد که روابط خانوادگي او نيز با شرع سازگار نيست. آصف، ازخدا، زوال او را درخواست کرد. از اين رو آن شيطان از تخت سلطنت به کنار دريا گريختو انگشتري را در دريا انداخت. ماهي اي، انگشتري را بلع کرد و آن ماهي را حضرتسليمان صيد نمود و انگشتري را از شکم آن به درآورد و در انگشت کرد و بدين ترتيب بهتخت سلطنت خويش بازگشت.

طبري، در تفسير آيه ي34 سوره ي «ص» اين افسانه را به تفصيلاز طريق «قتاده» نقل کرده است. امّا از آن جا که افسانه بودن اين قضيه بسيار روشناست، گروهي از مفسران، آن را رد کرده اند. نسفي (ابوالبرکات عبدالله بن احمد بنمحمود) در تفسير آيه ي ياد شده، در ردّ اين روايت مي گويد: امّا روايتيکه در مورد انگشتري و شيطان و بت پرستي در خانه ي سليمان نقل مي شود از داستان هايباطل يهود است.

زمخشري، نيز پس از نقل داستان گم شدن خاتم سليمان، آن رارد مي کند و مي گويد:
عالمان داراي دقّت نظر، اين داستان را قبول نکرده و گفتهاند از داستان هاي باطل يهود است و هرگز شياطين توان چنين تصرفاتي را ندارد و اينکه خداوند شياطين را بر بندگانش مسلط سازد، به طوري که احکام او را تغيير دهند و باهمسران پيامبر آميزش کنند، امري قبيح است.

طبرسي، مفسر نامدار، پس از آن که اينقضيه را به اختصار و با تفاوت هايي، از ابن عباس و مجاهد نقل مي کند (با اين تعبير: آن چه از ابن عباس نقل شده) مي گويد:
هيچ کداماز اين ها، قابل اعتماد نيست؛ زيرا، نه مقام نبوت مي تواند به يک انگشتري وابستهباشد و نه هرگز جايز است خداوند اين مقام را از پيامبري بگيرد و شيطاني را به صورتپيامبري درآورد که بر تخت او بنشيند و در ميان مردم حکومت کند.
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
سلام

ممنون از تاپیک خوبتون امیدوارم همه ما قدمی برای ارتقائ جامعه اسلامی برداریم

به راستی با تفکر در ایات قران میابیم که خداوند همه اتفاقات را در هر روزگاری در قران قرار داده ونتیجه اش را بازگو کرده است

اگر به کتبی اعتقاد نداریم دلیل برتمسخر ان نمیشه اعتقادمان را پیش خودمان نگه داریم وبه تحقیق بپردازیم نه اینکه تمسخر کنیم با سرکشی راه حق را نیابیم و اگر یک موقعی به این نتیجه برسیم که تا به حال اشتباه کردیم وعمر محدود ما به بطالت گذشت جهل زده باشیم



مضمون ایه ای در قران که خداوند می فرماید
ای پیامبر برتو واجب نیست که همه را هدایت کنی بلکه خدا هر کسی را که بخواهد خود هدایت میکند وتو وظیفه تبلیغ را داری



واگر تابه حال کسی به حقیقت قران ودین نرسیده پس به این ایه رجوع کند وعلت باطل بودن حرفش را جست وجو کند
 

ehsanstr

عضو جدید
سلام

سلام

دستت در نکنه اما اگر از تاریخچه قرآن که چه کسی اون رو نوشت می ذاشتی خیلی خوب بود.
;)
 

خردبین

عضو جدید
کاربر ممتاز
تاپیک شمابسیارطولانی است واگرروزی وقت وحوصله کردم درموردآن جواب مفصلی می دهم.فقط اینرابگویم که شماسعی کردیدبااستفاده ازروایات اسلامی وآیات قرآنی تحریف نشدن قرآن رااثبات کنیدکه این موضوع تعجب آوراست.چراکه کسانی که ادعای تحریف شده بودن قرآن رادارند،معمولا اسلام وقرآن راقبول ندارندکه شماحالاسعی داریدباکمک خودروایات وآیات تحریف نشدن قرآن رااثبات کنید.گرچه حتی بین بعضی علمای بزرگ هم موضوع تحریف نشدن قرآن،موردتشکیک است.چندروزپیش مطلبی رامطالعه می کردم که فکرمی کنم بدنیست که شماهم نگاهی به آن بیندازید.
سایت زیر مقاله ای دارد در باره ریشه اصلی زبان قرآن که آرامی است و نه عربی!!

http://salamjavan.blogfa.com/post-606.aspx

http://books.google.com/books?id=227...epage&q&f=true

وهمانگونه که می دانید،قرآن دارای غلط املایی است ودراین موردتردیدی بین علماوجودندارد.اماموضوعی که برایم بسیارجالب است این است که
یکی ازعلمای بزرگ ومشهورشیعه به نام علامه مجلسی مولف کتاب بحارالانوارکه جزوکتب معروف ومعتبرشیعیان می باشداعتقادبه تحریف قرآن داشت!

جناب علامه مجلسی اعتقاد به تحریف قرآن داشتند و قرآن کنونی را همان قرآن نازل شده به پیامبر نمیدانند و اعتقاد دارند که حدود دو سوم از قرآن تحریف و حذف شده است!!

نظر مجلسي اين است که: روايات درباره تحريف متواتر مي‌باشد و هيچ راهي براي انکارش نيست.
پس او در کتابش : ««مرآة العقول من شرح أخبار آل الرسول» جلد دوازدهم ص 525، در شرح حديث هشام بن سالم از أبي عبدالله (عليه السلام) فرمود: «همانا قرآني که جبرئيل (عليه السلام) براي حضرت محمد (صلى الله عليه وسلم) آورد هفده هزار آيه بود
درباره اين حديث مي‌گويد: موثق است، و در بعضي نسخه‌ها از هشام بن سالم بجاي هارون بن سالم آمده است، پس روايت صحيح است، مخفي نيست که اين روايت روايات صحيح ديگر، صريح و واضح است در مورد، کم شدن قرآن، و تغيير آن و نزد من روايت در اين زمينه از لحاظ معنا متواتر مي‌باشد، و کنار گذاشتن همه اين روايات موجب سلب اعتماد کمتر از تمام روايت مي‌گردد بلکه در گمان من روايت در اين زمينه کمتر از روايت درباره امامت نيست، پس چگونه آن را (امامت) با روايت ثابت مي‌کنند؟
و همچنين مجلسي بعيد مي‌داند که آن سري آيات اضافي تفسير قرآن باشد.
‌و همچنين در کتابش: «بحار الأنوار» بابي را تحت عنوان: (باب التحريف في الآيات التي هي خلاف ما أنزل الله) ‌نامگذاري کرده است
همانگونه که می دانیدقرآن درزمان عثمان خلیفه سوم یعنی سالهابعدازوفات پیامبراسلام جمع آوری گردید وهمین موضوع امکان تحریف درآنراافزایش می دهد.بطورمثال درموردمجازات سنگساردرموردزناکارروایات زیادی وجودداردکه آیه سنگساردرقرآن موجودبوده است امااین آیه گم شده است.همانگونه که می دانیدمجازات سنگساراصلادرقرآن وجودنداردوبه جای آن مجازات دیگری درقرآن برای زناکاردرنظرگرفته شده است اماپیامبراسلام وخلفای بعدازاوهمگی زناکارراسنگسارمی کردند.بحث پیرامون این موضوع بسیارمفصل است من فقط ازدوستان می خواهم که اینقدرراحت موضوع رابرای خودشان حل نکنندوبدانندکه برای رسیدن به حقیقت موضوع نیازبه تحقیقات بسیارمفصلی است..
 
آخرین ویرایش:

ستاره سهیل

عضو جدید
تاپیک شمابسیارطولانی است واگرروزی وقت وحوصله کردم درموردآن جواب مفصلی می دهم.فقط اینرابگویم که شماسعی کردیدبااستفاده ازروایات اسلامی وآیات قرآنی تحریف نشدن قرآن رااثبات کنیدکه این موضوع تعجب آوراست.چراکه کسانی که ادعای تحریف شده بودن قرآن رادارند،معمولا اسلام وقرآن راقبول ندارندکه شماحالاسعی داریدباکمک خودروایات وآیات تحریف نشدن قرآن رااثبات کنید.گرچه حتی بین بعضی علمای بزرگ هم موضوع تحریف نشدن قرآن،موردتشکیک است.چندروزپیش مطلبی رامطالعه می کردم که فکرمی کنم بدنیست که شماهم نگاهی به آن بیندازید.
سایت زیر مقاله ای دارد در باره ریشه اصلی زبان قرآن که آرامی است و نه عربی!!
وهمانگونه که می دانید،قرآن دارای غلط املایی است ودراین موردتردیدی بین علماوجودندارد.اماموضوعی که برایم بسیارجالب است این است که

جناب علامه مجلسی اعتقاد به تحریف قرآن داشتند و قرآن کنونی را همان قرآن نازل شده به پیامبر نمیدانند و اعتقاد دارند که حدود دو سوم از قرآن تحریف و حذف شده است!!

همانگونه که می دانیدقرآن درزمان عثمان خلیفه سوم یعنی سالهابعدازوفات پیامبراسلام جمع آوری گردید وهمین موضوع امکان تحریف درآنراافزایش می دهد.بطورمثال درموردمجازات سنگساردرموردزناکارروایات زیادی وجودداردکه آیه سنگساردرقرآن موجودبوده است امااین آیه گم شده است.همانگونه که می دانیدمجازات سنگساراصلادرقرآن وجودنداردوبه جای آن مجازات دیگری درقرآن برای زناکاردرنظرگرفته شده است اماپیامبراسلام وخلفای بعدازاوهمگی زناکارراسنگسارمی کردند.بحث پیرامون این موضوع بسیارمفصل است من فقط ازدوستان می خواهم که اینقدرراحت موضوع رابرای خودشان حل نکنندوبدانندکه برای رسیدن به حقیقت موضوع نیازبه تحقیقات بسیارمفصلی است..

دوست عزیز ظاهرا شما نه تنها حوصله جواب مفصل دادن به تاپیکو نداشتید بلکه حوصله خواندن آن را هم نداشتیدچون جواب اکثر حرفهاتونو در پستهای اول دادم .


1-من فقط یکی از دلایل اثباتو از راه روایتها استفاده کردم دلایل دیگری هم بود که متاسفانه نخوندید.
در اینجا نظرات چند تن از مستشرقین در رابطه با قرآن بیان میکنم: "دکتر والگیری" استاد دانشگاه ناپل در کتاب
معروف خود "پیشرفت سریع اسلام" می گوید:کتاب آسمانی اسلام نمونه ای از اعجاز است قرآن کتابی است که نمیتوان از آن تقلید کرد چطور ممکن است این کتاب اعجازآمیز کار محمد(ص) باشددر صورتیکه او یک عرب درس نخوانده بود.ما در این کتاب خزائن و ذخایری از دانش می بینیم که مافوق استعداد و ظرفیت باهوش ترین افراد بشر و بزرگترین فیلسوفان و قویترین رجال سیاست است.
جان دیون پورت درکتاب "عذر تقصیر به پیشگاه محمد(ص) و قرآن" می‎نویسد: قرآن به اندازه‎ای از نقائص مبرا و منزه استکه نیازمند کوچک‎ترین تصحیح و اصلاحی نیست...‎

2- در مورد غلط املایی قرآن در قسمت قرینه توضیح انرا داده ام لطفا مجددا مطالعه بفرمایید.

3-قرآن در زمان خود پیامبر نوشته شده و عثمان تنها دستورداده تا مردم قرآن را با یک لهجه و به یک ترتیب بخوانند .
راجع به سنگسار کردن هم از حوصله این تاپیک خارجه چون توضیح طولانی دارد پیشنهاد میکنم به سایت زیر مراجعه کنید: http://mowoud.blogfa.com/post-51.aspx

4-راجع به اعتقادات بعضی از علمای شیعه هم در پستهای اول توضیح داده ام.اینم بگم که شیعیان معتقدن که بعد از وفات پیامبر(ص) به حضرت فاطمه (س)کلماتی وحی میشده که به صحیفه فاطمیه معروف است که متن آن سه برابر قرآن میباشد و الان پیش امام زمان (عج)میباشد.

راستی از اینکه اینهمه دقیق راجع به قرآن اطلاعات داشتید خیلی خیلی ممنونم.:gol:
 

ستاره سهیل

عضو جدید
دستت در نکنه اما اگر از تاریخچه قرآن که چه کسی اون رو نوشت می ذاشتی خیلی خوب بود.
;)

:gol:

قرآن در زمان پیامبر(ص) بوسیله کاتبان وحی نوشته میشده که بعد نوشتن وحی آنرا به رسول خدا نشان میدادند تا پیامبر تایید نمایند .کاتبان نسخه ای از آنرا به پیامبر میدادند که پیامبر در نزد خود نگاه میداشت که آن بدست حضرت علی رسید و آن حضرت هم براساس ترتیب نزول نسخه ها را مرتب کرده.

ابوبکر نیز نسخه های قرآن را که به صورت برگه ها و پارچه های جدا بود را به صورت یک کتاب جمع آوری کرد.

عثمان هم تنها مردم را به يک طريق خواندن وادار کرد ؛ پس الفاظ هم معنايي را که ابن مسعود و عده اي ديگر طبق نظر خويش به جاي الفاظ قرآن نقل مي کردند از بين برده و چيزي از آن ها باقي نماند ؛ و ظاهرا اين نظريه ( جايگزيني الفاظ قرآن با الفاظ هم معني ) خطرناک ترين چيزي بود که قرآن را تهديد مي کرد ؛ زيرا نص کلمات قرآن را با نظريات شخصي افراد در مورد معني کلمات تغيير مي داد و باقی قرآنها را که به لهجه ها ی مختلف نوشته شده بود را سوزاند.
 

ستاره سهیل

عضو جدید
لازم دیدم که در مورد اعجاز قرآن هم مطالبی بنویسم :

الف) اعجاز ادبی: شاید مهمترین وجه اعحاز قرآن فصاحت و بلاغت خارق العاده آن باشد. قرآن کریم چه از جهت زیبایی و روان بودن الفاظ ، و چه از جهت بلندی و عمق معانی آن، بالاتر از کلام بشری و بالاتر از سخنان بزرگترین ادیبان و عبارت پردازان و شاعران قرار دارد، به گونه ای که پس از گذشت چهارده قرن-و در عین مبارزه طلبی قرآن- هیچ ادیب و سخنوری نتوانسته کلامی بیاورد که با آن برابری کند.

بخش عمده ای از اعجاز ادبی قرآن در سه بعد: الف) روانی الفاظ و زیبایی عبارات، ب) بلاغت معانی و عمق و غنای آن، ج) نظم عبارات و هماهنگی و انسجام مضامی مضامین، جلوه گر است.

یکی از بهترین شواهد اعجاز ادبی قرآن ، برخورد نخبگان ادب و خبرگان شعر و سخنوری از کفار و مشرکین با قرآن، پس از نزول آن است. آنان نه تنها نتوانستند با هماوردطلبی قرآن مقابله کنند ، بلکه عظمت و جلالت قرآن چنان آنان را مسخر ساخت ، که بناچار لب به اعتراف کشودند و از مقام بلند و دست نیافتنی آن سخن گفتند و گروهی جاره ای جز آن ندیدند که با سحر خواندن آن ، دیگران را از شنیدن حتی یک آیه آن بر حذر دارند.تاریخ صدر اسلام شاهد نمونه های فراوانی از اقرار سخنوران و ادبای نامی عرب به اعجاز قرآن و غیر بشری بودن آن است.
تشخیص مستقیم اعجاز ادبی قرآن برای کسانی میسر است که هم با زبان عربی و هم با نکات دقیق و رموز ادبیات عرب آشنا باشد. در غیر این صورت باید با مراجعه به خبرگان فنون ادبی که انصاف و پرهیز آنان از تعصب، محرز باشد به اعجاز ادبی قرآن پی برد.

ب) اعجاز به اخبار غیبی : قرآن کریم از حقایق غیبی فراوانی که از حوزه ادراک متعارف بشر خارج است خبر داده است ، از جمله : الف)خداوند و اوصاف جمال و جلال او ب) حوادث و وقایعی که در گذشته رخ داده اما اثری از آن در حافظه تاریخ باقی نمانده است ج) حوادثی که در آینده اتفاق می افتد (در زمان نزول آیات هنوز اتفاق نیافتاده) و هیچ ابزاری برای پیش بینی قطعی آن در اختیار مردم نیست مانند:

١) خبر پیروزی روم بر فارس : پس از شکست سخت رومیان از دولت فارس در سال ۶١۴ میلادی ، یعنی سال چهارم بعثت پیامبر ، آیات ابتدائی سوره روم از پیروزی قریب الوقوع (بضع سنین ، یعنی کمتر از ده سال )روم بر فارس خبر داد.« سوره روم/آیه ١-۴» در حالی که شواهد و قرائن محاسبات عادی بر خلاف این پیشگوئی گواهی می داد.
٢) خبر پیروزی مسلمانان در جنگ بدر :پیش از وقوع جنگ بدر و در حالی که برتری نظامی مشرکان مکه بر جمع اندک مسلمانان آشکار بود، قرآن با قاطعیت از پیروزی مسلمانان و شکست کفار خبر داد.« سوره قمر/آیه۴۴و۴۵»
٣) خبر باز گشت پیروز مندانه پیامبر به مکه : پس از هجرت پیامبر اکرم به مدینه ، قرآن از بازگشت دوباره حضرت به مکه خبر داد.«سوره قصص/آیه٨۵»


ج) اعجاز قرآن به لحاظ آورنده آن: پیامبر (ص) فردی درس نخوانده بود که در تمام عمر خود در مکتب و مدرسی گام ننهاد و در برابر هیچ آموزگاری زانو نزد و هیچ گاه قلمی به دست نگرفت و خطی ننوشت. اوچهل سال در میان قومی غیر متمدن زیست و در این دوران طولانی (دو سوم عمر آن حضرت) هرگز از علم و دانشی دم نزد ، شعری نسرود و خطبه ای نخواند. او در طول این دوران ، تنها دو بار به خارج از حجاز ، آن هم به همراهی کاروان تجاری ، سفر کرد. چنین شخصیتی ، ناگهان در سن چهل سالگی قرآنی آورد با مضامین و معارفی بلند و عمیق ، و وجوه اعجاز ادبی ، که علی رغم مبارزه طلبی ، بزرگان ادبا و شعرای نام آور عرب در طول هزار و چهارصد سال از آوردن مانند آن عاجز ماندند و در برابر آن زانو زدند.


د) اعجاز علمی قرآن: قرآن کریم به پاره ای از مسائل علمی اشاره دارد که در عصر نزول هیچیک از تمدنهای بشری به آن آگاهی نداشتند.بلکه گاه مخالف آن بودند مانند :

١) آیه «هو الذی جعل الشمس ضیاء و القمر نوراً»(یونس/۵) می تواند اشاره به این مطلب باشد که نور خورشید ذاتی است، ولی روشنایی ماه، روشنایی اکتسابی است؛ زیرا از لحاظ لغوی "ضیاء" به معنای نور ذاتی است.

٢) اشاره به قانون زوجیت اشیاء و زوجیت موجودات زنده، از جمله در آیه ٣ سوره مبارکه رعد: «ومن کل الثمرات جعل فیها زوجین إثنین»، و یا آیه ١٠ سوره مبارکه لقمان: «فأنبتنا فیها من کل زوج کریم»؛ در حالی که پس از ١١ قرن از نزول این آیات، در قرن ١٨ دانشمند ایتالیایی "لیته" این سخن را به صورت یک قانون کلی ارائه کرد!

٣) اشاره به انوع و اقسام حرکت های زمین در آیات متعددی مانند: مرسلات /٢۵، شمس/۶، نمل /٨٩، نبأ/٧، نحل /١۵، انبیاء/٣١، لقمان/١٠ که از آنها حرکت وضعی زمین استفاده شده است؛ ملک /١۵، مرسلات /٢۵، شمس /۶، نمل /٨٩، فصلت /١١ که از آنها حرکت انتقالی زمین استفاده شده است و زخرف / ١٠، طه /۵٣، نبأ/۶، بقره /٢٢ که دیگر حرکات کره زمین به آنها استناد شده اند(از نظر زمین شناسی کره زمین ١۴ نوع حرکت دارد).
اینها در حالی است که در زمان نزول قرآن بر اساس هیأت بطلمیوسی بشر می اندیشید زمین در رأس جهان به صورت ثابت قرار دارد
.
۴) اشاره به گرد بودن سیارات در آیاتی که تعابیری مانند "رب المشرقین و المغربین" یا "رب المشارق و المغارب" در آنها وجود دارد. چرا که فقط شیئی دو یا چند مشرق و مغرب دارد که گرد باشد. این هم در حالی است که صدها سال بعد از نزول قرآن این موضوع کشف شد.

۵) اشاره به اصل جاذبه عمومی و نقش آن در معلق بودن اجرام آسمانی در آیه دوم سوره رعد: خداوند کسی است که آسمانها را بدون ستونهایی که شما آنها را ببینید، برافراشت و آیات مشابه دیگر مانند لقمان/١٠، مرسلات/٢۵، فاطر/۴١.
۶) اشاره به حرکت سیارات در مدار خود در آیه ۴٠ سوره یس: نه خورشید را سِزَد که به ماه رسد، و نه شب بر روز پیشى جوید، و هر کدام در سپهرى شناورند. و هچنین در آیه ٣٣ سوره انبیاء: و اوست آن کسى که شب و روز و خورشید و ماه را پدید آورده است. هر کدام از این دو در مدارى [معین‏] شناورند.

و بسیاری موارد دیگر که در کتب تفسیر و کتبی که مستقلا در این رابطه نوشته شده به آنها اشاره شده است.
قرآن خود براى اعجازش تحدى نموده و مخالفان را به مقابله خوانده است. این اعجاز با هرگونه تحریف منافات دارد، چراکه تحریف موجب بروز خلل و نقصان در لفظ و معناى قرآنى که خداوند براى آن تحدى نموده است، مى شود. آیا مى توان تصور نمود که اعجاز قرآن فقط براى برهه اى خاص، یعنى همان نیم قرن اول از تاریخ اسلام بوده است و پس از آن با وقوع تحریف، اعجاز قرآن نیز از میان رفته است؟
به نظر مى رسد اگر رابطه اعجاز قرآن با عدم تحریف از این منظر مورد عنایت قرارگیرد و به پیامدهاى التزام به تحریف - که درواقع التزام به لغویت و بطلان اعجاز قرآن است - توجه شود، هرگز براى هیچ مسلمانى تردیدى در عدم تحریف باقى نخواهدماند.
 

خردبین

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست عزیز ظاهرا شما نه تنها حوصله جواب مفصل دادن به تاپیکو نداشتید بلکه حوصله خواندن آن را هم نداشتیدچون جواب اکثر حرفهاتونو در پستهای اول
حق باشماست.تاپیک شمابسیارطولانی بودومن کل آنرانخواندم.البته الان که نگاهی دقیقتربه آن می کنم،می بینم چیزخاصی راازدست ندادم.وخواندن بعضی قسمتهاتاثیرزیادی درپست قبلی ام نداشت.متاسفانه وقت من بگونه ای نیست که فرصت پاسخگویی به بندبندحرفهای شماروداشته باشم واعتقادات شماهم برایم محترم است.وقتی شماچنین تاپیک طولانی می زنید،برای جوابگویی به آن هم طبیعتابایدوقت گذاشت که من به خاطردرسم فرصت اینکارراندارم.امابه مرورطی روزهای آتی به بررسی آن می پردازم.قصدمن هم ازپست قبلی ام نه نقدکردن بلکه زدن تلنگری بودکه اینقدرساده انگارانه باموضوع برخوردنکنیم.
من فقط یکی از دلایل اثباتو از راه روایتها استفاده کردم دلایل دیگری هم بود که متاسفانه نخوندید .
اینکه میشه قضیه شاهدودمش! فرض کنیددردادگاهی به حضرت محمداتهام بزنندکه این قرآن بشری است.آنوقت حضرت محمدمی فرمایند:به خاطراین آیه قرآنی یااین روایت قرآن وحی الهی است! خب منطقی نیست دیگه! هست؟
در اینجا نظرات چند تن از مستشرقین در رابطه با قرآن بیان میکنم: "دکتر والگیری" استاد دانشگاه ناپل در کتاب
معروف خود "پیشرفت سریع اسلام" می گوید:کتاب آسمانی اسلام نمونه ای از اعجاز است قرآن کتابی است که نمیتوان از آن تقلید کرد چطور ممکن است این کتاب اعجازآمیز کار محمد(ص) باشددر صورتیکه او یک عرب درس نخوانده بود.ما در این کتاب خزائن و ذخایری از دانش می بینیم که مافوق استعداد و ظرفیت باهوش ترین افراد بشر و بزرگترین فیلسوفان و قویترین رجال سیاست است.
جان دیون پورت درکتاب "عذر تقصیر به پیشگاه محمد(ص) و قرآن" می‎نویسد: قرآن به اندازه‎ای از نقائص مبرا و منزه استکه نیازمند کوچک‎ترین تصحیح و اصلاحی نیست...

من تعهدشورمندانه شماراتحسین می کنم.طبیعتاشمادنبال مطالب مستشرقانی می رویدکه نظریه های دوران کودکی شماراتاییدبکنند.درحالیکه اگرپاراکمی فراتربگذاریدونظریه های دیگرراهم موردبررسی قراردهید،می توانیدمطالب جالبی رامشاهده کنید.دوست گرامی! این مطالب فاقدهرگونه ارزشی هستندوصرفابه مدح شخصی پرداخته اندوفاقد فاقدهرگونه استدلال ومنطقی هستند.بطورمثال حالاکلماتی رابرایتان ازشاه ولی الله دهلوی بازگومی کنم که بسیارمنطقی ترازنقل قول شمااززبان مستشرقان به نظرمی رسد:
"راسخان در علم می دانند که شرع اسلام درباب نکاح و طلاق و معاملات و زینت و لباس و قضاء و حدود و قسمت غنائم چیزی نیاورد که اعراب ندانند یا در قبولش تردید کنند. بلی گاهی تصحیح خطاها رخ می داد مثل ربا که در میانشان رواج یافته بود و از آن نهی شدند... دیه قتل در زمان عبدالمطلب ده شتر بود. دید که با ده شتر دست از آدمکشی بر نمی دارند آن را به صد شتر رساند و پیامبرهم آن را نگاه داشت و عوض نکرد. اولین قسامه را ابوطالب برگزار کرد. از هر غارت یک چهارم به رئیس قوم می رسید پیامبر آن را یک پنجم کرد. قباد و انوشیروان پسرش مالیات و عشریه می گرفتند شرع هم چیزی نزدیک آن را آورد. بنی اسرائیل زانیان را سنگسار می کردند و دست دزد را می بریدند و قاتل را می کشتند، قرآن هم همان را آورد !....
در مورد غلط املایی قرآن در قسمت قرینه توضیح انرا داده ام لطفا مجددا مطالعه بفرمایید.

قرآن در زمان خود پیامبر نوشته شده و عثمان تنها دستورداده تا مردم قرآن را با یک لهجه و به یک ترتیب بخوانند .
اون موقع که شرایط وقلم وکاغدبه شکل امروزی نبوده،من قبلا هم خواهش کرده بودم که اینقدرراحت مسائل روبرای خودتون حل نفرمایید،متاسفانه شمابه جای اینکه دنبال یک تحقیق همه جانبه ودقیق باشید،فقط دنبال مطالبی می گردیدکه تفکرات وعقایدخودتان راتاییدکند.سالهابعدازوفات پیامبراسلام،آیات قرآن جمع آوری گردید.باتوجه به شرایط آن زمان امکان گم شدن آیات کاملا ممکن بود.حالاازاینهابگذریم،همانطورکه می دانیدقرآن برای اولین باردرزمان امام علی جمع آوری گردید.اماهیچگاه این قرآن فرصت حضورپیدانکرد.همانگونه که می دانیدروایات زیادی داریم که کاملا براین موضوع صحه می گذارندکه قرآن زمان عثمان کاملامتفاوت باقرآن زمان حضرت علی می باشد.درتقدم وتاخرآیات وسوره هاکه این موضوع کاملاشان ونزول آیات رادگرگون می کندواین موضوع دارای اهمیت ویژه ای است.
راجع به سنگسار کردن هم از حوصله این تاپیک خارجه چون توضیح طولانی دارد پیشنهاد میکنم به سایت زیر مراجعه کنید: [/SIZE][/FONT]http://mowoud.blogfa.com/post-51.aspx[/RIGHT]
راجع به اعتقادات بعضی از علمای شیعه هم در پستهای اول توضیح داده ام.اینم بگم که شیعیان معتقدن که بعد از وفات پیامبر(ص) به حضرت فاطمه (س)کلماتی وحی میشده که به صحیفه فاطمیه معروف است که متن آن سه برابر قرآن میباشد و الان پیش امام زمان (عج)میباشد.[/SIZE][/FONT]
راستی از اینکه اینهمه دقیق راجع به قرآن اطلاعات داشتید خیلی خیلی ممنونم

بحث پیرامون سنگسارمفصل است ومن به موقع اش درموردآن صحبت می کنم ولینک موردنظرراموردبررسی قرارمیدهم چراکه لینک موردنظرهمانطورکه معمولا اتفاق می افتد،سعی درماست مالی موضوع کرده است والبته بازهم داستان روباه ودمش درآن تکرارشده است!فقط خواستم بگویم که روایاتی داریم مبنی براینکه این آیه ازقرآن گم شده است.من سنگسارراهم جزوهمان اعتقادات یهودیان می دانم که متاسفانه این حکم ضدبشری وغیرانسانی وارداسلام شد.
اولاکه من عقایدصریح علامه مجلسی رانوشتم.ثانیاکه شیعیان حق دارندهرچه دوست دارنددرمدح بزرگان خودبنویسند! من کاملا درک می کنم.سومااعتقادشیعیان محترم،امامن اعتقادی به انسانی محیرالعقول به نام امام زمان ندارم.
درپایان نقل قول ظریفی رااینجابازگومی کنم:کوروش پادشاهی که پیامبرشدوحضرت محمدپیامبری که پادشاه شد!
برای من حضرت محمد دوران مکه بسیاردوست داشتنی ترازحضرت محمدمدینه است.من اولی راپیامبرودومی رافرمانده جنگ می دانم.هشتادجنگ درطی 10 سال شوخی نیست! آنوقت می گوییم چراسایرین درمورداسلام می گویند:دین جنگ!! خب تاریخ روبخونیدتامتوجه بشید! به شرطی که باپیش فرض ذهنی آنرانخوانیم.شمالطفاآیات مکی ومدنی رابایکدیگرمقایسه کنیدتامتوجه اختلاف فاحش ایندوبایکدیگربشوید.درموردآیاتی که دررابطه بازندگی اجتماعی یا خانوادگی پیامبرواردشده که این آیات درزمان خودپیامبر بعلت دخالت خداوند درروابط جزیی بین زنان پیامبرویابااطرافیان ایشان موردطعن وظن الهی نبودن آن قرارمی گرفت.مثال سوره احزاب آیه37 که درمورددخترعمه ایشان زینب بنت جحش زن پسر خوانده خود زید بن حارثه بود.وهمچنین قضیه ماریه قبطیه کنیزعایشه که پیامبرباوی جمع آمده ورسوائی ببار آمد و خداونددراینجاپادرمیانی فرمودند وباتشربه زنان پیامبرتهدید به طلاقشان می کنند
ووعده بهترازآنان رابه پیامبرمیدهد !!که البته جمله طعنه آمیزعایشه در این باره مشهور است :"می بینم خدایت درانجام خواسته هایت شتاب دارد "!!
یانوبت کدام زن باشدکه پیامبرباایشان همبسترشوند (احزاب 52-51)
که قطعابرای الله کارهای مهمتری برای هدایت مردم دردنیاوجودداردتاجنگ بین هووهاواینکه پیامبرامشب باکدام زن همبسترشود!!
بازهم می گویم که عقایدشمابرای بنده بسیارمحترم است ومن فقط قصددارم که کمی موشکافانه تربه مسائل نگاه کنیم وتمایلی به نقدتاپیک شماندارم.بلکه فقط گوشه هایی ازآن رابرای تلنگرزدن موردبررسی قراردادم.
 
آخرین ویرایش:

ستاره سهیل

عضو جدید
حق باشماست.تاپیک شمابسیارطولانی بودومن کل آنرانخواندم.متاسفانه وقت من بگونه ای نیست که فرصت پاسخگویی به بندبندحرفهای شماروداشته باشم واعتقادات شماهم برایم محترم است.قصدمن هم ازپست قبلی ام نه نقدکردن بلکه زدن تلنگری بودکه اینقدرساده انگارانه باموضوع برخوردنکنیم.

اینکه میشه قضیه شاهدودمش! فرض کنیددردادگاهی به حضرت محمداتهام بزنندکه این قرآن بشری است.آنوقت حضرت محمدمی فرمایند:به خاطراین آیه قرآنی یااین روایت قرآن وحی الهی است! خب منطقی نیست دیگه! هست؟

من تعهدشورمندانه شماراتحسین می کنم.طبیعتاشمادنبال مطالب مستشرقانی می رویدکه نظریه های دوران کودکی شماراتاییدبکنند.درحالیکه اگرپاراکمی فراتربگذاریدونظریه های دیگرراهم موردبررسی قراردهید،می توانیدمطالب جالبی رامشاهده کنید.دوست گرامی! این مطالب فاقدهرگونه ارزشی هستندوصرفابه مدح شخصی پرداخته اندوفاقد فاقدهرگونه استدلال ومنطقی هستند.بطورمثال حالاکلماتی رابرایتان ازشاه ولی الله دهلوی بازگومی کنم که بسیارمنطقی ترازنقل قول شمااززبان مستشرقان به نظرمی رسد:
"راسخان در علم می دانند که شرع اسلام درباب نکاح و طلاق و معاملات و زینت و لباس و قضاء و حدود و قسمت غنائم چیزی نیاورد که اعراب ندانند یا در قبولش تردید کنند. بلی گاهی تصحیح خطاها رخ می داد مثل ربا که در میانشان رواج یافته بود و از آن نهی شدند... دیه قتل در زمان عبدالمطلب ده شتر بود. دید که با ده شتر دست از آدمکشی بر نمی دارند آن را به صد شتر رساند و پیامبرهم آن را نگاه داشت و عوض نکرد. اولین قسامه را ابوطالب برگزار کرد. از هر غارت یک چهارم به رئیس قوم می رسید پیامبر آن را یک پنجم کرد. قباد و انوشیروان پسرش مالیات و عشریه می گرفتند شرع هم چیزی نزدیک آن را آورد. بنی اسرائیل زانیان را سنگسار می کردند و دست دزد را می بریدند و قاتل را می کشتند، قرآن هم همان را آورد !....

اون موقع که شرایط وقلم وکاغدبه شکل امروزی نبوده،من قبلا هم خواهش کرده بودم که اینقدرراحت مسائل روبرای خودتون حل نفرمایید،متاسفانه شمابه جای اینکه دنبال یک تحقیق همه جانبه ودقیق باشید،فقط دنبال مطالبی می گردیدکه تفکرات وعقایدخودتان راتاییدکند.سالهابعدازوفات پیامبراسلام،آیات قرآن جمع آوری گردید.باتوجه به شرایط آن زمان امکان گم شدن آیات کاملا ممکن بود.حالاازاینهابگذریم،همانطورکه می دانیدقرآن برای اولین باردرزمان امام علی جمع آوری گردید.اماهیچگاه این قرآن فرصت حضورپیدانکرد.همانگونه که می دانیدروایات زیادی داریم که کاملا براین موضوع صحه می گذارندکه قرآن زمان عثمان کاملامتفاوت باقرآن زمان حضرت علی می باشد.درتقدم وتاخرآیات وسوره هاکه این موضوع کاملاشان ونزول آیات رادگرگون می کندواین موضوع دارای اهمیت ویژه ای است.

متاسفانه شما فقط حرف خودتان رو میزنید و اصلا به مطالب تاپیک توجهی نمیکنید.من خیلی راحت میتونستم پستها را خلاصه تر و فقط موضوعات رو بیان کنم اما ترجیح دادم تا با هر دلیلی توضیح بدهم هر چند کوتاه.
برای اثبات آسمانی بودن قرآن باید شرایط اون زمانو مورد مطالعه قرار داد بعدشم خود متن قرآن رو باید بررسی کرد که آیا با شرایط اون زمان پیامبر(ص) میتوانسته کتابی بنویسد یا نه؟...

من دوست ندارم به کتابهای مقدس دیگه توهین کنم اما اون کتابها رو با استفاده از آیات خودشون میشه اثبات کرد که تحریف شده اند.

خود قرآن گفته اگر میتوانند آیه ای همانند آیه های قرآن بیاورند اما هنوز با گذشت هزار سال کسی نتونسته همچین کاری کند و چون نتونستن نظریه حذف سوره های قرآنو وارد کردن در حالیکه اگر آیه ای از قرآن حذف میشد اکثر مسلمانان که قرآن را حفظ کرده بودن متوجه میشدن همینطور چون اکثر آیه های قرآن به هم مرتبط هستن این ارتباط بهم میخورد و در تفسیر قرآن ایجاد ابهام میکرد.

قرآن آندسته از سنتهای عرب که منطقی بود را حفظ کرد و خرافات و سنتهای غیر معقول رو به طور کل حذف کرد مثلا زنده به گور کردن دختران. زمانیکه در اکثر نقاط جهان زنان را انسان حساب نمیکردن قرآن آنان را با مردان برابر قرار داد و حقوق معینی تعیین کرد همین حقوق رو برای مردان هم تعیین کرد!این عجیب نیست!...
از طرفی چون قوانین قرآن برخلاف قوانینی هست که خودشون تعیین کرده و قبول دارن ،کلا آن را رد میکنن! و نمیخواهند آنرا قبول کنن.

متاسفانه بعد از پیامبر حاکمانی آمدن که به نام اسلام احکام خود اسلام(قرآن)رو زیر پا گذاشتن ولی نتونستن قرآن رو تغییر بدن و الان میبینیم که خیلی ازون سنتهای غلط داره حذف میشه(چون قرآن دست نخورده باقی مانده).
واقعا آیا اگر حاکمان اون دوره اسلام رو به خطر نیانداخته بودن امام حسین(ع) قیام میکرد؟

در مورد کتابت قرآن،من نگفتم اون زمان کاغذ و قلم بوده بلکه گفتم قرآن به صورت کتاب واحد نبوده،کاتبان قرآن رو روی پارچه یا پوست حیوانات مینوشتن.به نظر شما این عجیب نیست که پیامبر کلمات وحی را که اعتقاد داشت برای هدایت انسانها در تمام دوره ها آمده را کتابت نکند و تنها به اینکه مسلمانان حفظ میکنند اکتفا کند.اینم بگم که نوشتن خط از هزاران سال قبل از پیامبر مرسوم بوده و انسانها برروی وسایل مختلف مینوشتند
در ضمن حضرت علی هم قرآن زمان عثمان را تایید کرده بود.

در مورد امام زمان(عج) هم اعتقادات شما محترمه اما پیشنهاد میکنم تا منابعی که وجود فرزند امام حسن عسگری(ع) را مورد بررسی قرار دادن را کمی مطالعه کنید.
 

آذرمهر

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام:gol:
ممنون از تاپیک قشنگتون:gol:
یکی از دلایل نزول قرآن که دارای فصاحت و بلاغت بسیار است ، این بود که در آن زمان عرب به این خصوصیت مشهور بود و به ادبیات خود می نازید ، اما با نزول قرآن همه در مقابل این معجزه عظیم تعظیم کردند.
 

خردبین

عضو جدید
کاربر ممتاز
بنظر من ، دین تلقی و دریافت انسان از خداست ! حال این انسان عیسی باشد یا محمد یا شما !
خدا حقیقتی است واجب الوجود و غیر قابل انکار !

حال هر انسانی بر اساس معرفت شخصی خودش به راههایی برای فهمیدن این حقیقت پی برده است ، مرتاض هندی یک جور ، بودائی و مسلمان هم یک جور !



اولا ً :حضرت محمد قطعا ً سواد نوشتن و خواندن داشته اند و با ادیان موجود آنزمان مانند مسیحیت ، یهودیت و زردشتی و حتی مانوی نیز آشنا بوده اند (بطور کامل )

چله نشینی های حضرت محمد در چهل سالگی بالاخره نتیجه داد و ایشان در روز یا شب بعثت متوجه حالات ماورائی شد که خودش توصیف آنرا کرده اند !

رفتارو سلوک و مراقبه ای که آنحضرت در مکه داشته اند نشانگر ظهور یک پیامبر در بین اقوام بدوی آن دیار است . کسی که حرفهای زیبا و رفتار الگودارد و اسوه ای حسنه است !

اما همه مشکلات از زمان هجرت شروع می شود (همین بلایی که سر دین حکومتی آمده )

ایشان با رفتن به مدینه کلا ً اخلاق و رفتارشان با زمان مکه متفاوت می شود :

1- در مکه بیش از بیست سال با یک زن مسنتر از خود(خدیجه ) زندگی می کنند اما از سال اول مدینه تا ده سال بعد 15 عیال اختیار می کنند !!

2- ایشان با منبع اصلی خلقت در ارتباط اند و حالات روحی کم و بیش با خدا دارند (البته کمتر از مکه ) اما جامعه نوپایی که بنا نهادند نیاز به مدیریت و بستر سازی حکومت و از همه مهمتر بحث اقتصاد جامعه دارند که هیچ راهکاری به ذهنشان نمی رسد لذا از منابع موجود و آداب و رسوم همان منطقه الگوی حکومتی می گیرند که در آیات مدنی نمود ی کمابیش پیدا می کند
حکومت و مردم خرج دارند و وقتی که نمی توانند خرج جامعه را تامین کنند و تجارتی هم متصور نیستند ، دست به غارت مال التجاره قریش در ماجرای نخله می کنند و پس از جنگ بدر وچشیدن طعم غنایم و پیروزی ناشی اعتقاد جدید اینگونه می شود که بیش از 80 جنگ می کنند که تنها یک جنگ را مشرکین ابتدا شروع کرده اند ( جنگ احد وآنهم در خونخواهی از جنگ بدر )
برنامه اقتصادی پیامبراسلام می شود:جهاد درراه خدا ! یعنی دیگران رابه اسلام دعوت کن،اگرقبول کردکه زکات می گیری واگرنپذیرفت اورامی کشی 20 درصدحق حاکم رامی دهی 80درصدبقیه اش به اضافه زن وبچه طرف مال خودت! بروحالشوببر!

به قول دوستی:

کورش شاهی که پیامبر شد و محمد پیامبری که شاه شد!
با نهایت احترام به معتقدات شما و همه مسلمین من حضرت محمد مکه را می پسندم نه مدینه!

قرآنی که الان شما از آن استفاده می کنید قرآنی نیست که اما م علی نوشته بلکه این کتاب در زمان عثمان و توسط او گرد آوری و نوشته شد که قطعاً با قرآن امام علی (حداقل در توالی آیات و سوره ها متفاوت است )

حال فقها بر اساس همین قرانی که سوره ها و آیاتش جابجا شده و شان نزولش ممکن است مخدوش و عوض شده باشد ، تاویل و تفسیر می کنند و احکام از آن استخراج می کنند .


بهر حال من در حال حاضر یقین دارم که دین ساخته دست بشراست و هر چه که او از خدا فهمیده به زبان خودش بیان کرده است !(حال فهمیدید که چرا الله به زبان عربی با محمد حرف می زده و با موسی عبری ؟ چون ایندو نفر به انزبان صحبت می کرده اند بعبارت دیگر هر چه که از آن منبع بزرگ برداشت می کرده اند به زبان خودشان می آورده اند ) قطعا خدا صوت ندارد !


شما از حافظ اشعاری را می خوانید که بطور اعجاب آوری با دیگر اشعارش یا اشعار دیگر شاعران متفاوت ودر سطح متعالی است که قطعاً این شعر ها جوششی است نه مانند مولوی در مثنوی ؛ کوششی بخاطر رساندن مطلب مثلا شعر " دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند ...."

بنظر شما این اشعار را حافظ گفته یا ارتباطی که حافظ در آن لحظه با مبدا برقرار کرده ؟ بی شک هر دو حالت درست است یعنی در آن لحظه حافظ و خدا یکی شده اند و کلامی خدائی و نه انسانی از دهان حافظ بر قلمش جاری شده است .


قرآن هم برداشت پیامبر از ارتباطش با مبدا است بازبان خودش و توسط حافظه قوی اش و قدرت ناطقه و فصیحش ! به یک سخن ؛ برداشتی ماورائی از دهانی انسانی ! حال آیا ایشان تمام کارهایش به اشاره و توصیه خدا بوده است ، قطعا چنین نیست و در بسیاری از کار های حکومتی نظر دیگران را جویا می شده اند

(در صورتیکه امور حکومت بسیار مهم است اما معمولا یا از مطالعات قبلی شان استفاده می کردهاند یا از نظر مردم دور وبر ) اما در مورد جهان آخرت تمامی امور مربوط به مکاشفه و ریاضاتی بود که می کشیدند


و حتی گفته می شود که برخی آیات را ایشان یک جوری می گفته اند و وقتی کسی می شنید و مثلا بعضی کلماتش را بهتر می کرد ، پیامبر نیز می پذیرفت مانند : فتبارک الله احسن الخالقین " که می گویند از عمر خطاب است " که پیامبر پسندیده است


یا " سبحانک هذا بهتان عظیم "(نور ایه 16) که گفته می شود از سعد بن معاذ است


یا " یتخذ منکم شهداء (ال عمران ، 140) از زبان یکی از زنان مسلمان در جنگ احد گفته شده که بعدها در قرآن از آن استفاده شده است .


یا " ما محمد الا رسول ....." از گفته های مصعب در جنگ احد است


اگر شما هم مراقبه کنید و طبع شعری هم داشته باشید می توانید چیزهایی بگوئید که دیگران حیران بمانند !


بسیاری از عرفا چیزهای زیادی دیده اند و تنها به ایما و اشاره گذشته اند بدون اینکه بخواهند دکان جدیدی(دین ) باز کنند ..


این نظر صریح من است.والسلام.
 

ستاره سهیل

عضو جدید
بنظر من ، دین تلقی و دریافت انسان از خداست ! حال این انسان عیسی باشد یا محمد یا شما !
خدا حقیقتی است واجب الوجود و غیر قابل انکار !
حال هر انسانی بر اساس معرفت شخصی خودش به راههایی برای فهمیدن این حقیقت پی برده است ، مرتاض هندی یک جور ، بودائی و مسلمان هم یک جور !


اولا ً :حضرت محمد قطعا ً سواد نوشتن و خواندن داشته اند و با ادیان موجود آنزمان مانند مسیحیت ، یهودیت و زردشتی و حتی مانوی نیز آشنا بوده اند (بطور کامل )
چله نشینی های حضرت محمد در چهل سالگی بالاخره نتیجه داد و ایشان در روز یا شب بعثت متوجه حالات ماورائی شد که خودش توصیف آنرا کرده اند !
رفتارو سلوک و مراقبه ای که آنحضرت در مکه داشته اند نشانگر ظهور یک پیامبر در بین اقوام بدوی آن دیار است . کسی که حرفهای زیبا و رفتار الگودارد و اسوه ای حسنه است !
اما همه مشکلات از زمان هجرت شروع می شود (همین بلایی که سر دین حکومتی آمده )


این نظر صریح من است.والسلام.

نظر شما راجع به دین جالبه اما خیلی دارید دینو شخصی میکنید بهتره که تحقیقات بیشتری انجام بدهید.دین از اول خلقت تا الان یکی بوده و این انسانها هستن که دوست دارن برای دین و خدای خود نامی انتخاب کنند.
خدا در قرآن بارها به پیامبر(ص) متذکر شده که انسانی بوده همانند بقیه اما با اخلاق و کارهای درست خود به این مقام رسیده پس میفهمیم که انسانهای دیگر هم میتوانند به مقام الوهیت برسن اما اینکه چه کسی میتواند پیام وحی را برساند توسط خدا تعیین میشود.و برای اینکه پیامبران مشخص بشوند به آنها معجزات را داده.و قرآن بزرگترین معجزه محمد(ص) است با کلماتی که هنوز کسی نتوانسته همانند آن را بیاورد.

من نمیدونم شما از کجا و چه منبعی میگویید پیامبر(ص) سواد خوانذن و نوشتن داشته چراکه اکثر مورخها اینو تایید کردن که ایشون سواد نداشته.

شما به وجود خدا معتقدید حالا به نظرتون این خدا مخلوقات خودشو راهنمایی نمیکنه!اصلا چرا مارو خلق کرد همینکه بیاییم زندگی کنیم و بعد بمیریم !

اصلا چرا پیامبران اومدن؟اومدن تا مردم زمان خودشونو دعوت به یکتاپرستی و انجام کارای شایسته کنن و بعد بعضیهاشون هم یه کتاب بیارن ،بعدش توسط ظالمان کشته بشن و کتاباشونم تحریف بشه!

چرا حضرت علی به پیشنهاد شیخها "نه" گفت ؟اونکه میدونست این "نه" گفتنش باعث میشه تا زندگی خودش و فرزندانش و طرفدارانش به خطر بیوفته!خواهشا یه کم بیشتر تحقیق کنید و فقط نظر شخصی خودتونو فصل الخطاب قرار ندهید.خدا در قرآن هم بارها گفته که در دین تفکر کنید و بدون تفکر حرفی رو قبول نکنید به بیان دیگه دین موروثی نداشته باشید.

وقتی پیامبر به مدینه رفت پایه های حکومت اسلامی را بنا کرد،حکومتی که باید به دفاع از مظلومان میپرداخت ،آغازگر هیچ جنگی نبوده و اگر جنگی را آغاز کرده برای دفاع از مظلومان بوده...بماند که حاکمان بعد از پیامبر چه کردن.

قبلا هم گفتم عثمان دستور داد تا قرآن را فقط با لهجه قریش بنویسن،هیچ تغییری در آن ایجاد نکرد ،این عجیب نیست که حضرت علی(ع) قرآن اصلی را که همه معتقد بودن برای هدایت بشر آمده (و خودشون هم گفتن اگر حدیثی از ما شنیدید اول با قرآن تطبیق بدید اگر بر خلاف آن بود حدیث را رد کنید،)پیش خود نگه داره و به کسی نشان ندهد و تازه میبیند که عثمان قرآن را تغییر داده ولی هیچ اعتراضی نمیکند!
 

خردبین

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا در قرآن بارها به پیامبر(ص) متذکر شده که انسانی بوده همانند بقیه اما با اخلاق و کارهای درست خود به این مقام رسیده پس میفهمیم که انسانهای دیگر هم میتوانند به مقام الوهیت برسن اما اینکه چه کسی میتواند پیام وحی را برساند توسط خدا تعیین میشود.و برای اینکه پیامبران مشخص بشوند به آنها معجزات را داده.و قرآن بزرگترین معجزه محمد(ص) است با کلماتی که هنوز کسی نتوانسته همانند آن را بیاورد.

بسیارخب،اجازه دهیداول موضوع معجزات پیامبرگرامی اسلام راحل کنیم.درموردتحدی قرآن این یک سفسطه است! اولاکه همه متخصصین قرآنی موافق هستندکه آیات مکی زیباترازآیات مدنی هستندواین خودنشان دهنده حالات محمداست.ودوماآیاشمامی توانیدهمانندحافظ شعربگویید؟آیامی توانیدهمانندشکسپیرشعربگویید؟اگرنمی نواتید،آیااین به معنای معجزه بودن کلمات آنهاست؟درضمن شمابه عنوان یک غیرعرب درک درستی ازتحدی ندارید.دراین موردکتبی هم تالیف شده است که شایسته بررسی هستند.وبعدهم من شمارابه چالش می کشم که معجزات پیامبراسلام رابرای بنده ثابت کنید! البته توجه داشته باشیدکه من به عنوان یک غیرمسلمان طبیعتامنابع مسلمانان برایم سندیت ندارد.چراکه پیروان هردینی درطی تاریخ،سعی کرده اندکه برای زیادکردن پیروان خود،معجزاتی رابه پیامبرخودمنتسب کنند.مثلابودا می گفت: من معجزه ای ندارم امابعدازاوپیروانش برای اودرکتبشان معجزات زیادی رانقل کرده اند.
پس من شمارادعوت می کنم تااعجازپیامبراسلام رابه بنده نشان دهید ومن هم تعهداخلاقی می دهم که اگربرایم موضوع روشن شد،آن رابپذیرم وبه آن معتقدشوم وازشماهم بابت هدایتم تاابدسپاسگذارخواهم بود.
 

Similar threads

بالا