مونا
عضو جدید
« تأثیر استرس مشکلات کاری بر روی شما »
جلوگیری از تاثیر استرس مشكلات كاری بر روی شما
• تضادهای داخلی و درون سازمانی، ناشی از مشكلات ناخواسته، غیرمنتظره و حل نشده هستند.
• دستیابی به نتایج موفقیت آمیز و مطلوب و به كارگیری آنها در اقدامات بعدی برای از میان بردن تضادها و اختلافات.
• مدیریت اثربخش نتایج و نیز اقداماتی كه شما را از استرس رها می سازند.
مقدمه
اگر شما یک مدیر یا کارمند متخصص هستید، باید به شکلی خلاقانه، بیاندیشید، تصمیم گیری كنید و عملكرد خود و دیگران را، مدیریت نمایید. هر دروندادی می تواند در راستای این رفتارها باشد، هر فرصتی شما را به سوی آنها كشانده و هر بحرانی شما را به آنها نیازمند می كند. وقتی شما تصمیمات و تفکرات مناسب و یا مدیریت درستی در قبال عملكرد خود نداشته باشید، باید هزینه آن را هم بپردازید یعنی مجبور میشوید برای رتق و فتق امور تا 3 صبح بیدار بمانید.
میزان و حجم انتخاب های یک مدیر در یک روز می تواند خیلی زیاد باشد. مدیران ارشد و میانی مجبور هستند روزانه صدها تصمیم گوناگون بگیرند. برخی از آنها واقعاً مشکلات بزرگی هستند مانند کاهش 20 درصدی تعداد کارکنان، مواجهه با یک مشتری که قرارداد بزرگی را فسخ کرده است و نیز مسئله ممیزی مالیاتی هفته آتی. واقعاً شما متعجب شده و می اندیشید که این افراد اصلاً چگونه می توانند بخوابند!
چه چیزی ما را هوشیار میکند؟
شما نمی توانید شرایط چالشبرانگیز در کار و زندگی را حذف کنید. بلكه تنها می توانید، نحوه پرداختن به آنها و نیز نحوه تحمل استرس ناشی از آنها را تدبیر کنید. میان استرس و فشار کاری تفاوت وجود دارد. فشار کار، میزان انرژی ای است که شما برای پرداختن به كاری صرف می کنید. لذا ممکن است شما تحت فشار کاری باشید اما درست پنج دقیقه پس از آن به خواب بروید. اما استرس (معمولاً آنچه که مردم در طول شب تجربه می کنند) تضادی درونی است که باعث می شود شما به تعهدتان حتی نسبت به خود عمل نكنید. این نوع استرس زمانی رخ می دهد که:
• شما موضوع مورد نظر خود را، به طور کامل در ذهن خود حفظ کرده اید بدون اینکه کار خاصی درباره آن صورت دهید؛
• تصمیمی نگرفته اید و بر آنچه که می خواهید در قبال جایگاهتان رخ دهد، تمرکز كرده اید؛
• اقدامات فیزیکی بعدی را در نظر نگرفته اید ؛
• نمی توانید اقدامات خود و نتایج احتمالی آن را، به یاد آورید.
آن را از ذهن خود به بیرون برانید
اگر موضوعی را تنها در ذهن خود داشته باشید، در واقع آن را به حافظه موقت خود سپرده اید که دارای ظرفیت پایینی برای حفظ و بازیابی است و هیچ ارتباطی با فعالیت های گذشته یا آتی شما ندارد. (برای مثال شما از شش سال پیش به خود گفته اید که گاراژ منزلتان را تمیز کنید و از آن روز به بعد، بخشی از ذهنتان فکر می کند که شما هر روز این کار را می كنید!) وقتی حافظه موقت شما، مطالبی فراتر از ظرفیتش را در خود دارد، دچار استرس و نوعی احساس شکست درونی می شود زیرا در هر مرتبه تنها می تواند یک کار را انجام دهد. حافظه موقت، تنها به آن چیزی فکر می کند که قرار است اکنون انجام شود. اگر این تعداد به دو یا سه موضوع افزایش یابد، مشکل خیلی مهمی پیش نمی آید. اما اکثر افراد در آن واحد بخواهند به صدها و حتی هزاران موضوع بیاندیشند، این امر آنها را دچار تضادهای درونی می کند.
بازی را تعریف کرده و درباره حرکت بعدی تصمیم بگیرید
حتی اگر موضوعی که شما را رنج می دهد، مکتوب کردید، هنوز هم آنچه را که حقیقتاً می خواهید درباره آن انجام دهید، شناسایی نكرده اید. شما عملاً هیچ راه حلی را مشخص نکرده اید. مثلاً، اگر دریافته اید که یک فرد کلیدی در سازمان شما در حال ترک آنجا است، احتمالاً فقط نوشتن جمله «یک نفر در حال ترک سازمان است» کمکی به آرامش شما نخواهد کرد. شما باید مشخص كنید که قصد چه کاری را دارید . مانند «بازگرداندن آن فرد» یا «یافتن جایگزینی برای او.» بدین ترتیب، شما شکافی را یافته اید که باید آن را پر کنید.
البته، این هم هنوز برای آرامش مغزتان کافی نیست. همچنان باید اقدام فیزیکی بعدی برای پایان دادن به یک مشکل را نیز مشخص کنید. اولین اتفاقی که ممکن است پس از یافتن جایگزین این فرد رخ دهد، چیست؟ آیا میخواهید یک ایمیل بفرستید؟ آیا می خواهید با شریک کاری خود صحبت کنید؟ آیا می خواهید با یک بنگاه کاریابی تماس بگیرید؟ و یا منتظرید كه فرد دیگری این کار را برایتان انجام دهد؟
نتایج را در بطن یک سیستم مطمئن بگنجانید
وقتی که مشخص شد در چه وضعیتی قرار دارید و چگونه می خواهید برای بهبود آن حرکت کنید، احساس بهتری خواهید داشت. اما یک عنصر مهم و حیاتی را باید همواره در ذهن خود داشته باشید: باید مدیریت نتایج کار خود و اقدامات مورد نظر و خارج از ذهن خود را، تضمین کنید. همچنین باید بدانید که شما مجبور هستید بر اساس طرح بازاریابی ای عمل کنید که در جای دیگری نوشته شده است و سپس باید فکر کنید که درباره آن چه می خواهید بکنید. اگر اقدام بعدی شما تماس با یک بنگاه کاریابی است، باید بدانید که چگونه با آنها تماس بگیرید تا کارتان به درستی انجام شود.
اگر نمی توانید تصمیم بگیرید که چگونه عمل کنید، باید در وهله اول درست تصمیم گرفتن در این زمینه را بیاموزید. همچنین ممکن است برای برخی امور مجبور به تأمل باشید. مثلاً «آیا اکنون آمادگی تصمیم گیری برای فروش شرکت خود را دارید؟»
اگر به دقت بر همه این مراحل تمرکز نکنید، ذهن شما نمی تواند به خوبی پیش برود. لذا یا دچار اختلال می شوید یا موضوعات مهمی را نادیده میگیرید. ذهن شما می داند که تصمیم خوبی را در قبال یک مشکل یا وضعیت اتخاذ کرده اید یا خیر و آیا دارای سیستمی برای مدیریت نتایج خود هستید یا خیر.
با این وجود ذهن شما نمی تواند همه این روندها را اداره کند. به نظر می رسد بخشی از ذهن شما که به این موضوع می پردازد، فاقد هوشمندی کافی برای پردازش این امور است. اگر چنین بود، مطمئناً ذهنتان در حالی که شما در حال فکر کردن به موضوعی دیگر بودید، موضوعی که اکنون برایتان اولویت داشت را به شما یادآوری می کرد. (مثلاً شما وقتی می خواهید با دوربینی کار کنید که باطری آن تمام شده، تازه آن زمان به یاد این می افتید که باید باطری بخرید ،نه زمانی که در فروشگاه حتی از جلوی قفسه باطری ها رد می شوید).
بنابراین وقتی درباره موضوعی متفاوت فکر می کنید، در واقع به نوعی توافق با خود دست یافتهاید. اگر این موضوع ثبت و درباره آن تصمیمی گرفته نشود یا مدیریتی هدفمند در قبال آن صورت نگیرد، ذهن شما تا زمانی كه برای این مسایل راه حلی بیابد متوقف نمی شود ولی فقط به شکلی ناکارآمد درباره آنها عمل می کند. این امر افکار شما را به خود مشغول می کند ولی هیچ پیشرفتی را موجب نمی شود. تنها نتیجه آن این است که شما ساعت 3 صبح از خواب بیدار شوید.
جلوگیری از تاثیر استرس مشكلات كاری بر روی شما
• تضادهای داخلی و درون سازمانی، ناشی از مشكلات ناخواسته، غیرمنتظره و حل نشده هستند.
• دستیابی به نتایج موفقیت آمیز و مطلوب و به كارگیری آنها در اقدامات بعدی برای از میان بردن تضادها و اختلافات.
• مدیریت اثربخش نتایج و نیز اقداماتی كه شما را از استرس رها می سازند.
مقدمه
اگر شما یک مدیر یا کارمند متخصص هستید، باید به شکلی خلاقانه، بیاندیشید، تصمیم گیری كنید و عملكرد خود و دیگران را، مدیریت نمایید. هر دروندادی می تواند در راستای این رفتارها باشد، هر فرصتی شما را به سوی آنها كشانده و هر بحرانی شما را به آنها نیازمند می كند. وقتی شما تصمیمات و تفکرات مناسب و یا مدیریت درستی در قبال عملكرد خود نداشته باشید، باید هزینه آن را هم بپردازید یعنی مجبور میشوید برای رتق و فتق امور تا 3 صبح بیدار بمانید.
میزان و حجم انتخاب های یک مدیر در یک روز می تواند خیلی زیاد باشد. مدیران ارشد و میانی مجبور هستند روزانه صدها تصمیم گوناگون بگیرند. برخی از آنها واقعاً مشکلات بزرگی هستند مانند کاهش 20 درصدی تعداد کارکنان، مواجهه با یک مشتری که قرارداد بزرگی را فسخ کرده است و نیز مسئله ممیزی مالیاتی هفته آتی. واقعاً شما متعجب شده و می اندیشید که این افراد اصلاً چگونه می توانند بخوابند!
چه چیزی ما را هوشیار میکند؟
شما نمی توانید شرایط چالشبرانگیز در کار و زندگی را حذف کنید. بلكه تنها می توانید، نحوه پرداختن به آنها و نیز نحوه تحمل استرس ناشی از آنها را تدبیر کنید. میان استرس و فشار کاری تفاوت وجود دارد. فشار کار، میزان انرژی ای است که شما برای پرداختن به كاری صرف می کنید. لذا ممکن است شما تحت فشار کاری باشید اما درست پنج دقیقه پس از آن به خواب بروید. اما استرس (معمولاً آنچه که مردم در طول شب تجربه می کنند) تضادی درونی است که باعث می شود شما به تعهدتان حتی نسبت به خود عمل نكنید. این نوع استرس زمانی رخ می دهد که:
• شما موضوع مورد نظر خود را، به طور کامل در ذهن خود حفظ کرده اید بدون اینکه کار خاصی درباره آن صورت دهید؛
• تصمیمی نگرفته اید و بر آنچه که می خواهید در قبال جایگاهتان رخ دهد، تمرکز كرده اید؛
• اقدامات فیزیکی بعدی را در نظر نگرفته اید ؛
• نمی توانید اقدامات خود و نتایج احتمالی آن را، به یاد آورید.
آن را از ذهن خود به بیرون برانید
اگر موضوعی را تنها در ذهن خود داشته باشید، در واقع آن را به حافظه موقت خود سپرده اید که دارای ظرفیت پایینی برای حفظ و بازیابی است و هیچ ارتباطی با فعالیت های گذشته یا آتی شما ندارد. (برای مثال شما از شش سال پیش به خود گفته اید که گاراژ منزلتان را تمیز کنید و از آن روز به بعد، بخشی از ذهنتان فکر می کند که شما هر روز این کار را می كنید!) وقتی حافظه موقت شما، مطالبی فراتر از ظرفیتش را در خود دارد، دچار استرس و نوعی احساس شکست درونی می شود زیرا در هر مرتبه تنها می تواند یک کار را انجام دهد. حافظه موقت، تنها به آن چیزی فکر می کند که قرار است اکنون انجام شود. اگر این تعداد به دو یا سه موضوع افزایش یابد، مشکل خیلی مهمی پیش نمی آید. اما اکثر افراد در آن واحد بخواهند به صدها و حتی هزاران موضوع بیاندیشند، این امر آنها را دچار تضادهای درونی می کند.
بازی را تعریف کرده و درباره حرکت بعدی تصمیم بگیرید
حتی اگر موضوعی که شما را رنج می دهد، مکتوب کردید، هنوز هم آنچه را که حقیقتاً می خواهید درباره آن انجام دهید، شناسایی نكرده اید. شما عملاً هیچ راه حلی را مشخص نکرده اید. مثلاً، اگر دریافته اید که یک فرد کلیدی در سازمان شما در حال ترک آنجا است، احتمالاً فقط نوشتن جمله «یک نفر در حال ترک سازمان است» کمکی به آرامش شما نخواهد کرد. شما باید مشخص كنید که قصد چه کاری را دارید . مانند «بازگرداندن آن فرد» یا «یافتن جایگزینی برای او.» بدین ترتیب، شما شکافی را یافته اید که باید آن را پر کنید.
البته، این هم هنوز برای آرامش مغزتان کافی نیست. همچنان باید اقدام فیزیکی بعدی برای پایان دادن به یک مشکل را نیز مشخص کنید. اولین اتفاقی که ممکن است پس از یافتن جایگزین این فرد رخ دهد، چیست؟ آیا میخواهید یک ایمیل بفرستید؟ آیا می خواهید با شریک کاری خود صحبت کنید؟ آیا می خواهید با یک بنگاه کاریابی تماس بگیرید؟ و یا منتظرید كه فرد دیگری این کار را برایتان انجام دهد؟
نتایج را در بطن یک سیستم مطمئن بگنجانید
وقتی که مشخص شد در چه وضعیتی قرار دارید و چگونه می خواهید برای بهبود آن حرکت کنید، احساس بهتری خواهید داشت. اما یک عنصر مهم و حیاتی را باید همواره در ذهن خود داشته باشید: باید مدیریت نتایج کار خود و اقدامات مورد نظر و خارج از ذهن خود را، تضمین کنید. همچنین باید بدانید که شما مجبور هستید بر اساس طرح بازاریابی ای عمل کنید که در جای دیگری نوشته شده است و سپس باید فکر کنید که درباره آن چه می خواهید بکنید. اگر اقدام بعدی شما تماس با یک بنگاه کاریابی است، باید بدانید که چگونه با آنها تماس بگیرید تا کارتان به درستی انجام شود.
اگر نمی توانید تصمیم بگیرید که چگونه عمل کنید، باید در وهله اول درست تصمیم گرفتن در این زمینه را بیاموزید. همچنین ممکن است برای برخی امور مجبور به تأمل باشید. مثلاً «آیا اکنون آمادگی تصمیم گیری برای فروش شرکت خود را دارید؟»
اگر به دقت بر همه این مراحل تمرکز نکنید، ذهن شما نمی تواند به خوبی پیش برود. لذا یا دچار اختلال می شوید یا موضوعات مهمی را نادیده میگیرید. ذهن شما می داند که تصمیم خوبی را در قبال یک مشکل یا وضعیت اتخاذ کرده اید یا خیر و آیا دارای سیستمی برای مدیریت نتایج خود هستید یا خیر.
با این وجود ذهن شما نمی تواند همه این روندها را اداره کند. به نظر می رسد بخشی از ذهن شما که به این موضوع می پردازد، فاقد هوشمندی کافی برای پردازش این امور است. اگر چنین بود، مطمئناً ذهنتان در حالی که شما در حال فکر کردن به موضوعی دیگر بودید، موضوعی که اکنون برایتان اولویت داشت را به شما یادآوری می کرد. (مثلاً شما وقتی می خواهید با دوربینی کار کنید که باطری آن تمام شده، تازه آن زمان به یاد این می افتید که باید باطری بخرید ،نه زمانی که در فروشگاه حتی از جلوی قفسه باطری ها رد می شوید).
بنابراین وقتی درباره موضوعی متفاوت فکر می کنید، در واقع به نوعی توافق با خود دست یافتهاید. اگر این موضوع ثبت و درباره آن تصمیمی گرفته نشود یا مدیریتی هدفمند در قبال آن صورت نگیرد، ذهن شما تا زمانی كه برای این مسایل راه حلی بیابد متوقف نمی شود ولی فقط به شکلی ناکارآمد درباره آنها عمل می کند. این امر افکار شما را به خود مشغول می کند ولی هیچ پیشرفتی را موجب نمی شود. تنها نتیجه آن این است که شما ساعت 3 صبح از خواب بیدار شوید.