نمي ترسي؟که بنويسند نامت را
به سنگ تيره ي گوري شب غمناک خاموشي
بيا دنيا نمي ارزد به اين پرهيز و اين دوري
فداي لحظه اي شادي کن اين روياي هستي را
فروغ
از خدا میطلبم عمر درازی چون زلف
که بصد چشم کنم سیر سراپای ترا
. . .
آری، آغاز دوست داشتن است
گر چه پايان راه ناپيداست
من به پايان دگر نينديشم
كه همين دوست داشتن زيباست
فروغ
تو و چشمی که ز دل ها گذرد مژگانش
من و دزدیده نگاهی که به مژگان نرسد
. . .
تو و چشمی که ز دل ها گذرد مژگانش
من و دزدیده نگاهی که به مژگان نرسد
. . .
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی....
یا به حالت ، یا به حیلت ، یا به زاری ، یا به زر
عاقبت اندر دل سخت تو راهی می کنم
. . .
عمرا! :دی
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطف ها میکنی ای خاک درت تاج سرم...
نه بابا ؟
من تاب بار درد دوری را ندارم
از شانه ام این بار را بردار ، بنشین
. . .
اره بابا
بده من بابا زحمت کشیدی تا همینجاشم :دی
نابرده رنج گنج میسر نمی شود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
در قفس ناله ز بیرحمی صیاد مکن
یاد ایام رهایی کن و فریاد مکن
. . .
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |