چشمانم را به پنجره می دوزم ،
چند برگ زرد رنگ که آخرین برگهای امسال درخت کهنسال است روبروی پنجره می رقصند و فریاد می زنند که نسترن ، بیدار شو ، پاییز امسال نیز کم کم رو به پایان است و تو همچنان غرق در بهار گذشته ایی!
همچنان خیره به برگهایم ،
افتاد !
یکی از برگها افتاد ،
و من ...
من همچنان در...