نتایح جستجو

  1. at_gh

    درخواست تغيير نام كاربري

    سلام لطفا نام كاربري من رو به atila88 تغيير بدين ممنون
  2. at_gh

    مشاعرۀ سنّتی

    ز کفر زلف تو هر حلقه‌ای و آشوبیز سحر چشم تو هر گوشه‌ای و بيماریمرو چو بخت من ای چشم مست يار به خوابکه در پی است ز هر سويت آه بيداری
  3. at_gh

    مشاعرۀ سنّتی

    آمدي اي نازنين رفته ام باز آمدي بارديگر با دل ديوانه دمساز آمدي بعد تو مشت پري كنج قفس ماند از دلم اي پرستويي كه با اين شوق پرواز آمدي رفتي و من ماندم و تنهايي و پايان عشق بعد عمري عشق من بهتر از آغاز آمدي اي تمام هستي من
  4. at_gh

    مشاعرۀ سنّتی

    هر آنکه جانب اهل خدا نگه دارد خداش در همه حال از بلا نگه دارد
  5. at_gh

    ختم قرآن برای سلامتی برادرمون

    با سلام:smile: جزء 24 رو من میخونم با آرزوی سلامتی برای شما دوست عزیز
  6. at_gh

    مشاعرۀ سنّتی

    مرا که از رخ او ماه در شبستان است کجا بود به فروغ ستاره پروايی فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب که حيف باشد از او غير او تمنايی
  7. at_gh

    مشاعرۀ سنّتی

    از چرخ به هرگونه همي دار اميد از گردش روزگار ميلرز چو بيد گفتي كه پس از سياه رنگي نبود پس موي سياه من چرا گشت سفيد؟
  8. at_gh

    مشاعرۀ سنّتی

    دادند دو گوش و يك زبانت يعني تو دو بشنو ولي يكي بيش نگو(البته مطمئن نيستم:D)
  9. at_gh

    داستانها و مطالب کوتاه، زیبا، پنداموز و تامل برانگیز

    زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید. به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.» آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟» زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.» آنها گفتند: « پس ما نمی...
  10. at_gh

    مشاعرۀ سنّتی

    تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت حاليا نيرنگ نقشی خوش بر آب انداختی گوی خوبی بردی از خوبان خلخ شاد باش جام کيخسرو طلب کافراسياب انداختی هر کسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت زان ميان پروانه را در اضطراب انداختی گنج عشق خود نهادی در دل ويران ما سايه دولت بر اين کنج خراب انداختی
  11. at_gh

    مشاعرۀ سنّتی

    مرغ کم حوصله را گو غم خود خور که بر او رحم آن کس که نهد دام چه خواهد بودن
  12. at_gh

    ُسلام :smile: ممنون . بله من هم عضو جديد هستم. از آشناييتون خوشبختم.

    ُسلام :smile: ممنون . بله من هم عضو جديد هستم. از آشناييتون خوشبختم.
  13. at_gh

    داستانها و مطالب کوتاه، زیبا، پنداموز و تامل برانگیز

    چنگیزخان و شاهینش یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند. همراهانش تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود، چرا که می توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببیند که انسان نمی دید. اما با وجود تمام شور...
  14. at_gh

    مشاعرۀ سنّتی

    تا سر زلف تو در دست نسيم افتادست دل سودازده از غصه دو نيم افتادست چشم جادوی تو خود عين سواد سحر است ليکن اين هست که اين نسخه سقيم افتادست
  15. at_gh

    ختم قرآن برای سلامتی برادرمون

    با سلام و آرزوي سلامتي من هم جزء 16 رو ميخونم.
  16. at_gh

    مشاعرۀ سنّتی

    دارم از زلف سياهش گله چندان كه مپرس كه چنان زو شده ام بي سر و سامان كه مپرس
  17. at_gh

    مشاعرۀ سنّتی

    ندارم دستت از دامن بجز در خاك و آندم هم كه بر خاكم روان گردي بگيرد دامنت گردم
  18. at_gh

    مشاعرۀ سنّتی

    مرحبا اي پيك مشتاقان بده پيغام دوست تا كنم جان از سر رغبت فداي نام دوست
  19. at_gh

    مشاعرۀ سنّتی

    مرا ميبيني و هردم زيادت ميكني دردم تو را ميبينم و ميلم زيادت ميشود هردم به سامانم نميپرسي نميدانم چه سر داري؟ به درمانم نميكوشي نميداني مگر دردم؟
  20. at_gh

    داستانها و مطالب کوتاه، زیبا، پنداموز و تامل برانگیز

    آورده اند روزی میان یک ماده شتر و فرزندش گفت وگویی به شرح زیر صورت گرفت: بچه شتر: مادر جون چند تا سوال برام پیش آمده است. آیا می تونم ازت بپرسم؟ شتر مادر: حتما عزیزم. چیزی ناراحتت کرده است؟ بچه شتر: چرا ما کوهان داریم؟ شتر مادر: خوب پسرم. ما حیوانات صحرا هستیم. در کوهان آب و غذا ذخیره...
بالا