حال و هوای گریه هست وقتی برای گریه نیست
کارم گذشت از گریه و فرصت برای خنده نیست
ناخن به سینه میکشم از روی ناچاری ولی
گویی در این ماتمکده احساس دردی زنده نیست
من و تو همدرد یک حادثه ايم پر از حکایت
هر دو بارون زده ابر شکایت
تو درون آتشی سوزنده مونده
من یه خاکستر نشین تا بی نهایت
کدامین...