يادمه يه سري خونه دوستام نشسته بودم. دوستم زنگ زد به رفيقش كه تو هم بيا.
فك كنم يه قول و قراري با هم داشتن.
خلاصه يه نيم ساعت بعد اون پسره همين كه اومد تو گفت:
پس چي شد؟ حرفه و مردش :D:D
از درون منفجر شدم
يه روز دزدكي رفتيم سر يكي از كلاسا نشستيم.
استاده فهميد ما مال اون كلاس نيستيم.
گفت شماها چه درسي دارين؟ دوستمم هل شد گفت : الكترو انديشه:D
كل كلاس منفجر شد. حتي استاد هم كلي خنديد.
کسا نی که بر عکس عقربههای ساعت امضاء میکنند د یر منطق را قبول میکنند و بیشتر غیر منطقی هستند.
كساني كه از خطوط افقي استفاده ميكنند انسانهاي منظمي هستند.
واقعيت رو بايد گفت.