خداوندا از چه دوزخ را آفریده ای دوری و که داشتی
چه میسوزی زآتشم روزی تاغم عشقی دردلم گذاشتی
خداوندا تا سحر هر شب مست ومدهوشم با دلی شکسته
نه راهی تا بال وپر گیرم زین قفس دیگر با دوبال بسته
به میخونه با می ومینا گفتگو دارم شب زبی پناهی
تو میدونی خورده سنگ غم ازجهان عمری دل زبی گناهی
به...