نتایح جستجو

"در آغــــوش خـدا گــریــستم.... تـا نـوازشــم کـــند... پرســــید: فـرزنـدم پـــس آدمـت کـــــــــو؟؟؟! اشـکهایـــم را پـــــاک کـــــردم و گــفــتـم: در آغـــوش حـــوای دیـــگریــســـت............. "

" گوشه تا گوشه صحرا بخواب و نهراس. گرگ ها خاطرشان هست كه آهوي مني

"در نگاهت همه ی مهربانی هاست قاصدی که زندگی را خبر میدهد و در سکوتت همه ی صداها فریادی که بودن را تجربه میکند. \"احمد شاملو\" "

" هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم * نبود بر سر اتش میسرم که نجوشم * مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر انم * که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم *

هیچ گاه عشق به همدم را پاینده مپندار و از روزی که دل می بندی این نیرو را نیز در خویش بیافرین که اگر تنهایت گذاشت نشکنی و اگر شکستی باز هم نامید نشو چرا که آرام جان دیگری در راه است

مرصی خیلی قشنگ بود. یه لحظه احساس کردم عکس خودمه

سلام تو تاپیک کرمانیا شرکت کن تعدادمون کمه.

من چشم میگذارم و تو قایم میشوی من هنوز روزها را میشمارم تو پیدا نمیشوی یا من بازی را بلد نیستم یا تو جر زدی . . .

دلـــــــم تــــــنــــــگ شـــــــــده برای عکس هایی که پاره کردم و سوزانـدمشان... برای دفتر خاطراتم که مدتهاست دیگر چیزی در آن نمی نویسم... حـتـی برای آدمهای حسودی که دورو برم می چرخیدند و خـیـلـی دیـــرشناختمشان...! برای بـی خـیـالــی و آرامشی که مدتهاست که دیگر ندارمش... خنده هایی که دارم...

میدانــی ؟! بعضـی ها را هرچه قدر بـخوانی ... خسته نمیشوی ! بعضـی ها را هرچه قدر گوش دهی ... عادت نمیشوند ! بعضـی ها هرچه تکرار شوند ... باز بکر اند و دست نـخورده ! دیده ای ؟! شنیده ای ؟! بعضـــی ها بی نهایت اند !

وقتی كه می رفتی بهار بود تابستان كه نیامدی پاییز شد پاییز كه برنگشتی پاییز ماند زمستان كه نیایی پاییز می ماند تو را به دل پاییزی ات فصلها را به هم نریز

باران را در آغوش می گیرم و خودم را غرق در رویای بدون تو بودن می کنم تو با آغوشی باز... با آغوشی پر از نفس های پاییزی به استقبالم می آیی... و مرا تنگ در آغوشت می گیری و یک نفس عمیق تو کافیست برای دوباره جان دادنم در هوای بودنت

کوچ پرنده به من آموخت وقتی هوای رابطه سرد است باید رفت

دوباره سیب بچین حوا من خسته ام بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند

من خودم اصلا به مادیات اهمیت نمیدم همیشه گفتم مهریم یدونه سکه طلا هست. عروسیم دوست ندارم تجملاتی باشه. ولی متاسفانه هر کی میشنوه میگه چرا ایرادی این وسط هست. یا این که میگن با یه دونه سکه روز دوم میزارت دم خونه بابات. ولی من نظرمن اصلا عوض نمیشه.

سخت ترین دو راهی ، دوراهی بین فراموش کردن و انتظار است گاهی کامل فراموش میکنی و بعد میبینی که باید منتظر می ماندی و گاهی آنقدر منتظر میمانی تا وقتی که میفهمی زودتر از این ها باید فراموش میکردی . . . . .

دلم یک جای دنج میخواهد آرام و بی تَنِش جایی باید باشد غیر از این کنج تنهایی! تا آدم گاهی آنجا آرام بگیرد مثلا آغوش تو ! .

گفتی : نفرین میکنی ؟ گفتم : نه ، اما از خدا میخوام هیچکس ، اندازه من دوستت نداشته باشد . . . .

بعد از مُردنم سرم را جدا کنید بگذارید روی شانه ام . شانه ای که سر می خواست سری که شانه می خواست هر دو را برسانید به آرزوشان ......................................

من کوه شده ام و دیگر به هیچ کس نمیرسم...