منم آن موج بی آرام و سرکش
که سرگردان به دریای فریبم
با غرور و باشتاب بر سينه نرم آب ديوانه ميخزيدم
در غايت خودخواهي بر انبوه سياهي جز خود نميشنيدم
خروشان و بسته چشم با كوله باري از خشم
ميرفتم از خشم خود دنيا ويرانه سازم
در دفتر زندگي از خود افسانه سازم
اما ز بازي زمون گمراه و غافل بودم
منم آن موجه بی آرام و سرکش
که سرگردان به دریای فریبم
با غرور و باشتاب بر سينه نرم آب ديوانه ميخزيدم
در غايت خودخواهي بر انبوه سياهي جز خود نميشنيدم
خروشان و بسته چشم با كوله باري از خشم
ميرفتم از خشم خود دنيا ويرانه سازم
در دفتر زندگي از خود افسانه سازم
اما ز بازي زمون گمراه و غافل بودم
چی کار به این کارا داری تو.............
هرجاشو متوجه نشدی بگو من میگم................
میدونستم که منو تنها نمیزاری
اگه در این خصوص جزوه خوبی داشتی بهم بده تا مطالعه کنم