خاطره يه آلبوم...
خاطره يه آلبوم...
جاتون خالي...
شبي بود امشب...
چند روز پيش رفته بودم خونه ي مامان بزرگم... مي دونيد که خونه مامان بزرگها هميشه يه چيزي براي کشف کردن داره. حالا من هم يه چيزي کشف کرده بودم...
يه آلبوم قديمي از عکس هاي قديمي که توي اين 22 سال نديده بودم...
به هر بدبختي اي بود...