چكه ناوداني..زوزه سكوت در سرم
خيالي كمرنگ از نگاهت..ربوده خواب از برم
ترشد كوجه وخشك شد چشم ترم..
ميرقصد خواب..آنسوي ديوار خيال..
ميتپد دل..دل درحسرت آرزوهاي محال..
ميوزد باد..سايه ها ميخوانند در دل شب..
تب همه تنم را سوزاند..
ميان سكوت شب وجنجال صبح گم شده ام..
بايد رفت..
به كجابايد رفت از دست...
- kalla
- ارسال پروفایل