هوا مه آلود...سرد....خیلی سرد
شاگرد اتوبوس:نماز !
چشمان خواب آلودش را بسختی باز میکند
انگار به صندلی اتوبوس چسبیده است....به هر سختی هست بر میخیزد...می آید پایین....سوز می آید...می رود وضو بگیرد...انگار اب در شیر یخ زده است..تکه تکه های یخ میریزد پایین
به هر سختی هست وضو می گیرد...نوک بینی و...