وقتی که رفت و منو از یاد برد
هر چی که داشتم همه رو باد برد
تو کنج عزلت خودم نشستم
هر چی که اینه بود زدم شکستم
زخم زبونارو به جون خریدم
از همه حتی از خودم بریدم
چه عشق ناروایی
چه درد بی دوایی
چه زخم ناتمومی
چه سرنوشت شومی
درود بر داداش وحيد:heart:
تو چنگ ابراي بهار افتادم و در نميام
چشمامو سرزنش نکن.از پسشون بر نميام
پير شدم تو اين قفس.يه کم بهم نفس بده
رحم و مروتت کجاست.جوونيامو پس بده
سلام داش وحید:heart:شبت به خیر