بابا دمتون گرم.....
تاپیک رو کردین تعریف کردن قصه های ترسناک....
بنده خدا یه تاپیک زده از این حال و هوا در بیاد....جن زده اش کردین که....:D
.
.
ولی خوب داره پیش میره....کسی دیگه هم اگه داستان ترسناک داره بیاد بگه....:cool:
میخواستم تهش بزنم نقل قول...دیدم اسپم بارون شدم...وقت نکردم:D
خوب من هی میگم ببخش میبینم بیشتر کج میشه...چکار کنم؟؟؟
نه منظورم اینه که در بیای از این حال و هوا....:surprised:
خانواده منم همینو میگن....
میگن اون موقع ها امکانات خیلی کم بود ولی دلها خیلی خوش بود....
.
.
بعضی ها تقصیر رو میندازن به جاهای دیگه ...
ولی به نظر من خود مردم حریص شدن.......
بخدا پدر من با یک خونه زندگی میکرد.....
بخدا اون موقع مردم یکسره دنبال این نبودن که یکیشونو بکنن 2 تا....هی برن دلار...
ای نامرد....بزار به بابا بگم....
پس جدیدم گوش میدی؟؟؟ نانسی، رامین و بابک و فرشید و هلن و مدونا و ....دیگه؟؟
چشم بابا رو دور دیدی، یه چند وقته منم نیستم...چشمم روشن....:mad:
آره...یه هو دیدن منم دوم شدم:دی
دیگه خدا هم یکم 2 کم 3 کم ....کمک میکنه...بعدش زیاد کمک بخوای یکی میزنه پس گردنت، میگه پیسمله جان بشین درستو بخون (نقل از سخن خاله:D)
اینم به جای دلداری دادنشه.....به جای اینکه بگه اشکال نداره، غصه نخور سال دیگه قبول میشی....بیا واست گل بخرم.................میگه میدونستم قبول نمیشی و جنست خرابه و زغالش بده و....:surprised:
مردمم خواهر دارن ما هم خواهر داریم.....:(
پس چی...فکر کردی افتخار میدم همکار من باشی....عمرا....
من و...
کلا تاپیکو کردین تاپیک آشنایی و دوستی و زنگ تفریح و.....:D
خوب این چه روزی هست که گذاشتین واسه رکورد شکنی؟؟؟
امروز اکثر بچه ها کنکور داشتن...همشون خسته ان...اصلا حال و حوصله ی آن شدن نداشتن....بعدشم رکورد رو مهمونا تعیین میکنن که اونا هم به همون دلیلی که گفتم نیستن...
پس فکر میکنم رکورد نمیشکنه....