اینجا در سرزمین دلم
روزگاری است که همه خاموشند
انچه از غم و شعف بود درونش پدیدار...
دیریست که زین بی صدا در پی ردپای مرگند
انچه ز خود می دانم
همه در پرده ابهام است
لیک من گویم که هیچ ز خود نمی دانم
تنها دانایی ام داستانی است ز خود
ان زمان که فرمانروایی وجودم به دل شد
عقل را به حکم بی رحمی اش...
سلام
خوب هستید شما؟
همه رو سر کار گذاشتید که:razz:
یه جورایی مرگ یه چیزی ایی....
این امضام بود که پاکش کردم
امروز...صدای غریبی از اشنای غریبی شنیدم
اهنگ صدایش چقدر تلخ امد
ولی گویا خبری در راه است
ناقوس بیدار باشی همچو پتکی بر سر
مرا گفت که اماده شو
مرگ نزدیک است....و .... فرصت اندک:cool:
بودن...
من یه پیشنهاد دارم
با توجه به اینکه درصدای شما خیلی عالی بود
من پیش بینی می کنم رتبه خوبی داشته باشیدشما
اول رتبه تون رو بگید تا من ببینم چقدر روم میشه که بگم