نتایح جستجو

  1. raziarchitect

    ح ر ف د ل م ن

    .. .. هر لحظه را به گونه اي زندگي کن که گويي واپسين لحظه است وکسي چه ميداند... شايد آخرين لحظه باشد
  2. raziarchitect

    ح ر ف د ل م ن

    گاه مي انديشم،خبر مرگ مرا با تو چه كس ميگويد؟ آنزمان كه خبر مرگ مرا از كسي ميشنوي،كاشكي ميديدم! شانه بالازدنت را بي قيد و تكان دادن دستت كه مهم نيست زياد، و تكان دادن سر را كه عجب!عاقبت مرد؟ افسوس!كاشكي ميديدم
  3. raziarchitect

    ح ر ف د ل م ن

    // // اگه يه روز کسي بهت گفت دوست دارم سعي نکن بهش بگي دوستش داري اگه گفت عاشقتم سعي نکن عاشقش بشي اگه گفت همه ي زندگيش تويي سعي نکن همه ي زندگيش باشي ِ چون يه روز مياد و بهت ميگه ازت مُتنفرم اونوقت تو نمي توني سعي کني ازش متنفر بشي
  4. raziarchitect

    ح ر ف د ل م ن

    ميدوني وقتي گريه ميكني چرا چشاتو ميبندي ؟ وقتي ميخواي از ته دل بخندي وقتي ميخواي كسي رو كه دوسش داري ببوسي يا وقتي ميخواي تو رويا بري چرا چشاتو ميبندي ؟ چون قشنگ ترين چيزا تو اين دنيا ديدني نيستن
  5. raziarchitect

    ح ر ف د ل م ن

    // // هر لحظه را به گونه اي زندگي کن که گويي واپسين لحظه است وکسي چه ميداند... شايد آخرين لحظه باشد
  6. raziarchitect

    ح ر ف د ل م ن

    به کودکي گفتند : عشق چيست؟ گفت : بازي. به نوجواني گفتند : عشق چيست؟ گفت : رفيق بازي. به جواني گفتند : عشق چيست؟ گفت : پول و ثروت. به پيرمردي گفتند : عشق چيست؟ گفت :عمر. به عاشقي گفتند : عشق چيست؟ چيزي نگفت.آهي کشيد و سخت گريست
  7. raziarchitect

    ح ر ف د ل م ن

    .. .. يه روز عشق از دوستي پرسيد : تفاوت من و تو در چيست ؟ دوستي گفت من ديگران را به سلامي آشنا ميکنم تو به نگاهي ... من آنان را با دروغ جدا ميکنم تو با مرگ
  8. raziarchitect

    ح ر ف د ل م ن

    كوچه اي و من دوباره از تو خواهش مي كنم تو مي روي و رد پايت را نوازش مي كنم گفتم شبي تكليف چشمم را مشخص كن و تو گفتي صبوري كن كه دارم آزمايش مي كنم
  9. raziarchitect

    ح ر ف د ل م ن

    .. .. كاش مي دانستي كه درون قلبم خانه اي را بي تو وجود دارد كه آن راهميشه بوسيله شفق مي شويم وبه آن مي گويم كه تو مونس شفاي دلم در سكوت نيمه شب هستي اي كاش مي دانستي باغ غمگين دلم بي تو تنها شده است ولي گل غم به دلم باز شده است.كاش مي دانستي كه درون قلبم با طپشهاي عشق هم صداهستي. تو كاش مي...
  10. raziarchitect

    ح ر ف د ل م ن

    چه قدر سخته تو چشماي کسي که تمام عشقت رو ازت گرفته و به جاش يه زخم هميشگي رو به قلبت هديه داده زل بزني و به جاي اينکه لبريز کينه و نفرت بشي حس کني که هنوز دوستش داري چه قدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به ديوار تکيه بدي که يه بار زير آوار غرورش همه وجودت له شده چه قدر سخته تو خيالت ساعتها باهاش حرف...
  11. raziarchitect

    ح ر ف د ل م ن

    ........ ........ قلبم راباشب بوهاي پرپرشده وياسهاي باران خورده آذين ميكنم وبه سوي تومي شتابم ودرزير باران الهي آرام نجواميكنم:اي عشق من:درانبوه زيباترين غزلهاوعاشقهانه ترين گفته هادرفرهنگ دوست داشتن،دروصف توچه بگويم وجمال وكمال عشق تورا چگونه برايم عزیزم فقط اینورو می توانم بگویم که در قلب...
  12. raziarchitect

    ح ر ف د ل م ن

    به من فرست بده تا دسته گلي تقديم تو كنم وبگذار تا در قلب تو زندگي كنم من هنوز وسعت مهرباني تراكشف نكرده ام. هنوز از كوچه هاي دلشوره نگذشته ام هنوز از صداي تو مست نشده ام.بگذار پيراهني از ابربپوشم وباران شم.بگذار در جزيره اي متروك نامت را بر روي صخره اي گمنام هك كنم. بگذار با آبهاي سرگردان...
  13. raziarchitect

    ح ر ف د ل م ن

    .............. .............. درسكوت مبهم خويش سرگشته ام درسينه ابرهاي غم گرفته آسمان دلم خيال باريدن داردوهجوم موج اشك ،ساحل چشمهايم راشكسته است.انگارانتظاردلم رابراي هميشه به بازي گرفته است.اي انتظار تو رادرسينه حفظ خواهم كرد.شايد كهروزي سينم عشق عطر شقايقهاي محبت راازگلستان چشمانش به...
  14. raziarchitect

    ح ر ف د ل م ن

    حالم بد نيست غم کم می خورم کم که نه! هر روز کم کم می خورم آب می خواهم، سرابم می دهند عشق می ورزم عذابم می دهند خود نمی دانم کجا رفتم به خواب از چه بيدارم نکردی؟ آفتاب!!!! خنجری بر قلب بيمارم زدند بی گناهی بودم و دارم زدند دشنه ای نامرد بر پشتم نشست از غم نامردمی پشتم شکست سنگ را بستند و سگ...
  15. raziarchitect

    ح ر ف د ل م ن

    /// /// .خون دلم با اشکم جاری است .چهره ی تو زندگی مرا عوض کرد از ستارگان زیبا و ماه می پرسم، پس از اینکه زندگی ام را عوض کرد کجا رفت؟ .نور چشمم؛ قلب من مثل آینه است .با مهربانی با آن رفتار کن، تا نشکند
  16. raziarchitect

    ح ر ف د ل م ن

    .استادی صدها شاگرد داشت. همه ی آنها در زمان مناسب نیایش می کردند...به جز یکی که دائم الخمر بود :روز احتضار، استاد شاگرد دائم الخمر را به کنارش فراخواند و تمامی اسرار نهانش را به او منتقل کرد. شاگردان دیگربرآشفتند .چه شرم آور، ما همه چیز خود را برای استادی فدا کردیم که نمی توانست توانایی های ما...
  17. raziarchitect

    ح ر ف د ل م ن

    .. .. دلت اومد که این طوری منو فراموشم کنی اشکمو صد پاره کنی ، این جوری خاموشم کنی چترتو وا کردی گلم ، نشد یه بار نگات کنم رفتی برو ، اما بذار یه بار دیگه نگات کنم
  18. raziarchitect

    ح ر ف د ل م ن

    یه عمری آسمون بودی ، دستم به تو نمی رسید نه قطره ای روی زمین ، نه چشم تو منو ندید هر چی رو من قسم دادم به حرمت ستاره ها تا که به تو نشون بدم ، بین تموم قطره ها خدا که این قصه رو دید از رو زمینش منو چید ابری شدم که آسمون ، باز دوباره منو ندید از بخت بد، من این بالا ، این آسمونِ رو زمین باید که...
  19. raziarchitect

    ح ر ف د ل م ن

    ,........... ,........... ای همراه مـــــــــن تنــــــها با تو تا اوج عشـــــــق هـم پـــــــــــــروازم با قلب تودلدارمن هم آوازم توهمپـــــــــای من، تنـــها با من هـــــــــــــــــــم آوائـــــــــــــــــــی با درد مــــــــــــــــن، آشنـــــــــــــــائی تکیـــــــــــــــــــه...
  20. raziarchitect

    ح ر ف د ل م ن

    چمدانی که تنها به اندازه تنهایی های دخترکی مجنون و سر سپرده جا داشت. تنها جایی برای معصومیت به غارت رفته صداقت.... و گلبرگی به یادگار مانده از یاس روان روی دیوار عادت... و پری از قناری وادی غربت .... صدایی پژواک سان می آید...
بالا