گفتمش دل میخری؟ پرسید چند
گفتمش دل مال تو تنها بخند
خنده کرد و دل ز دستانم ربود
تا به خود باز آمدم او رفته بود
دل ز دستش روی خاک افتاده بود
جای پایش روی دل جا مانده بود
سلام دوستم....... دلم برات تنگ شده....
عکس حامد یادت نره!!!!
گفتمش دل میخری؟ پرسید چند
گفتمش دل مال تو تنها بخند
خنده کرد و دل ز دستانم ربود
تا به خود باز آمدم او رفته بود
دل ز دستش روی خاک افتاده بود
جای پایش روی دل جا مانده بود
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه ی لیلا نشست
عشق آنشب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در ردا پنهان و پیدایت منم
یک عمر با جور لیلا...
گفتمش دل میخری؟ پرسد چند
گفتمش دل مال تو تنها بخند
خنده کرد و دل ز دستانم ربود
تا به خود باز آمدم او رفته بود
دل ز دستش زوی خاک افتاده بود
جای پایش روی دل جامانده بود
در حضور خارها هم میشود یک یاس بود
در هیاهوی مترسکها پر از احساس بود
میشود حتی برای دیدن پروانه ها
شیشه های مات یک متروکه را الماس بود
کاش میشد "کاش میشد" هم نبود
هر چه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود
سلام عزیز دل شمالی...........شرمنده من 5 روز بود نیومدم باشگاه ولی فک کردی دوستیتو رد کردم.........
منم شمالی هستم..........
امیدوارم دوستای خوبی باشیم گلم........