هر قاصدکی یک پیامبر است
هر قاصدکی یک پیامبر است
هر قاصدکی یک پیامبر است
ساکت و ساده و سبک بود؛قاصدکی که داشت می رفت. فرشته ای به او رسید و چیزی گفت. قاصدک بی تاب شد وهزار بار چرخید و چرخید و چرخید. قاصدک رو به فرشته کرد و گفت: اما شانه های من ظریف است.زیر بار این خبر می شکند.من نازک تر از آنم...