روزی مدیر تالار زبان (مهران) مبلغی به مانی داد که بین فقرا و نیازمندان قسمت کند. مانی وجه را گرفت و لحظه ای بعد آنرا به مهران بازگرداند.
مهران دلیل این امر را سئوال کرد، مانی گفت: هر چه فکر کردم از مهران محتاج تر و فقیرتر نیافتم. چرا که می بینم ماموران تو به ضرب تازیانه از کاربران باج و خراج...