تو می آیی
یقین دارم که می آیی
زمانی که مرا در بستری سرد میان خاک بگذارند
صدایت در گلو بشکسته و الوده با گریه به فریادی مرا با نام میخوانی
و میگویی به من :
سرم بشکن
دلم را زیر پا له کن
ولی
برگرد........
تو می آیی
یقین دارم که می آیی
زمانی که مرا در بستری سرد میان خاک بگذارند
صدایت در گلو بشکسته و الوده با گریه به فریادی مرا با نام میخوانی
و میگویی به من :
سرم بشکن
دلم را زیر پا له کن
ولی
برگرد........
تو می آیی
یقین دارم که می آیی
زمانی که مرا در بستری سرد میان خاک بگذارند
صدایت در گلو بشکسته و الوده با گریه به فریادی مرا با نام میخوانی
و میگویی به من :
سرم بشکن
دلم را زیر پا له کن
ولی
برگرد........
تو می آیی
یقین دارم که می آیی
زمانی که مرا در بستری سرد میان خاک بگذارند
صدایت در گلو بشکسته و الوده با گریه به فریادی مرا با نام میخوانی
و میگویی به من :
سرم بشکن
دلم را زیر پا له کن
ولی
برگرد........