نتایح جستجو

گفتمش در عشق پا برجاست دل گر گشایی چشم دل، زیباست دل گر تو ذورحمان شوی دریاست دل بی تو شام بی فرداست دل دل زعشق روی تو حیران شده در پی عشق تو سرگردان شده گفت در عشقت وفادارم بدان من تو را بس دوست میدارم بدان شوق وصلت را بسر دارم بدان چون تویی مخمور خمارم بدان با تو شادی می شود غم های من با تو...

سكوت مي كنم در برابر رضاي نه اين بار سكوت مي كنم به جاي همه ثانيه هايي كه نبايد حرف مي زدم!!! باورم نمي شود وقتي لبريز از تو بودم تلاش كردي گنجايش دلم را بالا ببري با رفتنت و من ... وقتي دفتر تنهائيم پر از خطوط مبهم مي شد خوب مي دانستم تو كه دليل اين خطوط درهمي با بچه...

آنقدر زيبا دوستت داشتم كه باورت نمي شد آنقدر كه در بهت و نا باوري گفتي همه چيز را فراموش كن!!! و حالا آنقدر ساده و زيبا با نبودنت كنار مي آيم كه باورت نمي شود. دريا مال تو چشمانت مال من ... فرصت مي دهم تا باور كني.

گلاب جون اسم سایتو ننوشتی که..!

سلام عزیزم ...چیزی نشده بود...فقط یه چن وقت بود حالم خوب نبود چسبیده بودم به گذشته ها...حالا تصمیم گرفتم رهاش کنم...به قول سهراب زندگی اب تنی در حوضچه اکنون است.

سلام بر اقای سلامت پناه عزیز من احتمالا دیگه اینجا نمیام اگه احیانا کاری داشتی میتونی باشگاه دانشجویان پیام نور پیدام کنی خوشحال میشم اونجا هم در جمع دوستانم باشی شاد و سلامت و موفق باشی www.pnu-club.com

این گل زیبای کاکتوس هم تقدیم به شما....

[IMG]

سلام دوستان میتونید یه سایتی بهم معرفی کنید که راجع به شعر مثل شعرنو...وصنایع شعری باشه ممنونم

گلاب جون..شرمندم..ولی یه چن وقت بود ...بگذریم.....الان سوالمو میذارم

بهنام دلم واست تنگ شده ...جدی جدی رفتی؟!

زیبا بود! ولی اخرش یکم....

شادم که در شرار تو می سوزم شادم که در خیال تو می گریم شادم که بعد وصل تو باز این سان در عشق بی زوال تو می گریم پنداشتی که چون ز تو بگسستم دیگر مرا خیال تو در سر نیست اما چه گویمت که جز این اتش بر جان من شراره ی دیگر نیست شب لحظه ای به ساحل او بنشین تا رنج اشکار مرا بینی شب لحظه ای...

هرگز از مرگ نهراسیده ام اگرچه دستانش از ابتذال شکننده تر بود هراس من - باری - همه از مردن در سرزمینی است که مزد گورکن از آزادی آدمی افزون تر باشد شاملو

گلم ... دلم ... خاطرت هست !؟ خاطرت نیست ... نیست ... مثل خودت که دیگر نیست ... هی من می نشینم و، مرور می کنم خاطره ها لحظه ها هی تو دور می شوی دورتر و، دورتر ... امان از این غرور لعنتی ! که مثل دل مرغش همیشه یک پا دارد ... امان از این دل لعنتی ! که بدتر از غرور مرغش اصلا پا...

در میان من و تو فاصله هاست گاه می اندیشم می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری تو توانای ی بخشش داری دستهای تو توانایی آن را دارد که مرا زندگانی بخشد چشمهای تو به من می بخشد شور عشق و مستی و تو چون مصرع شعری زیبا سطر برجسته ای از زندگی من هستی دفتر عمر مرا با وجود تو شکوهی دیگر رونقی دیگر...

این شعر زیبای فروغ رو خیلی دوست دارم تقدیم به همه شعردوستان تولدی دیگر همه هستی من ایه تاریکی است که ترا در خود تکرار کنان به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد من درین ایه ترا اه کشیدم اه من درین ایه ترا به درخت و اب اتش پیوند زدم زندگی شاید یک خیابان درازیست...

بهناااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام........ بی معرفت رفتی؟!

یا رب به دل دوست ما غم نکنی با تیر قضا قامت ما خم نکنی ای چرخ تو را به حق قران سوگند یک مو ز سر عزیز ما کم نکنی

سلام خوشحالم که حالت خوبه.....منم میگذره...خوب یا بد میگذره شاد باشی دوست جون