خورشیدِ پشتِ پنجرهی پلکهای من
من خستهام! طلوع کن امشب برای من
میریزم آنچه هست برایم به پای تو
حالا بریز هستی خود را به پای من
وقتی تو دلخوشی، همهی شهر دلخوشند
خوش باش هم به جای خودت هم به جای من
تو انعکاس من شدهای... کوهها هنوز
تکرار میکنند تو را در صدای من
آهستهتر! که عشق تو...
تا میکشم خطوطِ تو را پاک میشوی
داری کمی فراتر از ادراک میشوی
هرلحظه از نگاهِ دلم میچکی ولی
با دستمالِ کاغذیام پاک میشوی
این عابران که میگذرند از خیال من
مشکوک نیستند تو شکاک میشوی
تو زندهای هنوز برایم گمان نکن
در گورِ خاطرات خوشم خاک میشوی
باید به شهرِ عشق تو با احتیاط رفت
وقتی که...
ببخشید یه سوال خیلی اساسی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بحثتونو میخواید به کجا برسونید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ به جای این حرفا فکر میکنم رفتن تو تاپیکای علمی خیلی بهتر باشه!!!!!!!!!
خوش باشید
حاجی دنبال تاپیکای بهتر باش:mad: