فرصت دهید گریه کند بی صدا، فرات / با تشنگان بگوید از آن ماجرا، فرات
گیرم فرات بگذرد از خاک کربلا / باور مکن که بگذرد از کربلا، فرات
با چشم اهل راز نگاهی اگر کنید / در بر گرفته مویه کنان مشک را فرات
چشم فرات در ره او اشک بود و اشک / زان گونه اشکها که مرا هست با فرات
فرصت دهید گریه کند بی صدا، فرات / با تشنگان بگوید از آن ماجرا، فرات
گیرم فرات بگذرد از خاک کربلا / باور مکن که بگذرد از کربلا، فرات
با چشم اهل راز نگاهی اگر کنید / در بر گرفته مویه کنان مشک را فرات
چشم فرات در ره او اشک بود و اشک / زان گونه اشکها که مرا هست با فرات
فرصت دهید گریه کند بی صدا، فرات / با تشنگان بگوید از آن ماجرا، فرات
گیرم فرات بگذرد از خاک کربلا / باور مکن که بگذرد از کربلا، فرات
با چشم اهل راز نگاهی اگر کنید / در بر گرفته مویه کنان مشک را فرات
چشم فرات در ره او اشک بود و اشک / زان گونه اشکها که مرا هست با فرات
فرصت دهید گریه کند بی صدا، فرات / با تشنگان بگوید از آن ماجرا، فرات
گیرم فرات بگذرد از خاک کربلا / باور مکن که بگذرد از کربلا، فرات
با چشم اهل راز نگاهی اگر کنید / در بر گرفته مویه کنان مشک را فرات
چشم فرات در ره او اشک بود و اشک / زان گونه اشکها که مرا هست با فرات
فرصت دهید گریه کند بی صدا، فرات / با تشنگان بگوید از آن ماجرا، فرات
گیرم فرات بگذرد از خاک کربلا / باور مکن که بگذرد از کربلا، فرات
با چشم اهل راز نگاهی اگر کنید / در بر گرفته مویه کنان مشک را فرات
چشم فرات در ره او اشک بود و اشک / زان گونه اشکها که مرا هست با فرات
هر جمعه به جاده آبی نگاه می كنم
و در انتظار قاصدكی می نشینم كه قرار است خبر گامهای تو را برای من بیاورد،
گامهای استوار و دستهای سبزت را.
اگر بیایی، چشمهایم را سنگفرش راهت خواهم كرد.
تو می آیی و در هر قدم، شاخه ای از عاطفه خواهی كاشت
و قاصدكی را آزاد خواهی كرد.
تو می آیی و روی هر درخت پر...
هر جمعه به جاده آبی نگاه می كنم
و در انتظار قاصدكی می نشینم كه قرار است خبر گامهای تو را برای من بیاورد،
گامهای استوار و دستهای سبزت را.
اگر بیایی، چشمهایم را سنگفرش راهت خواهم كرد.
تو می آیی و در هر قدم، شاخه ای از عاطفه خواهی كاشت
و قاصدكی را آزاد خواهی كرد.
تو می آیی و روی هر درخت پر...
هر جمعه به جاده آبی نگاه می كنم
و در انتظار قاصدكی می نشینم كه قرار است خبر گامهای تو را برای من بیاورد،
گامهای استوار و دستهای سبزت را.
اگر بیایی، چشمهایم را سنگفرش راهت خواهم كرد.
تو می آیی و در هر قدم، شاخه ای از عاطفه خواهی كاشت
و قاصدكی را آزاد خواهی كرد.
تو می آیی و روی هر درخت پر...