د واستا
شاهنامه آخرش خوشه
گوش کن تا قصه کنم بپری وسط میپره از ذهنم
دست به سینه دکمه رفرشو بزن
خلاصه دختره هم هرچی خواستگار میاد هی میگه اون کچل اون موهاش فر اون نوک جورابش کج بود اون چاق بو اون لاغر
با هیشکی ازدواج نمیکنه
میگذره تا همون پسره بچه هاش بزرگ میشن
یه دختر داشته با یه پسر
دندانپزشک...