دیروز آتو یه داستان گفت که خیلی باحال بود.
قصه ی شهری که حاکمِ مستبدی داشت و با مشاوره ی مشاوران قرار شد یه قانون وضع شه که باد شکم چه با صدا چه بی صدا ممنوع شه.
شنیدین؟
سلام.وای شادی جونم دیروز تو نمایشگاه یه سوتی دادم که ..........:sweatdrop:
داشتم با پژمان حرف میزدم.
بحثمون رسید به خدا
بهش گفتم 4 سال دنبالش میگشتم.به مام گفتم پس خدا کجاست؟چرا خودشو نشون نمیده؟چرا یه بار نمیاد یه چیزیشو در بیاره ثابت کنه که خداست.:whistle: