نتایح جستجو

گنجشک می خندید به اینکه چرا هر روز بی هیچ پولی برایش دانه می پاشم... من می گریستم به اینکه حتی او هم محبت مرا از سادگی ام می پندارد

می دونی دلتنگی یعنی چی؟ دلتنگی یعنی اینکه: بشینی به خاطراتت باهاش فکر کنی ... اونوقت یه لبخند بیاد رو لبت ولی چند لحظه بعد شوری اشکهای لعنتی ، شیرینی اون خاطره ها رو از یادت ببرند.....

شاد باش شاد باش نه یک روز, هزاران روز . . . بگذار آواز شاد بودنت چنان در شهر بپیچد که روسیاه شوند آنان که بر سر غمگین کردنت شرط بسته اند

روز هایی که بی تو میگذرد... گرچه با یاد توست ثانیه هاش آرزو باز میکشد فریاد.... درکنار تو میگذشت ای کاش......

دلت تنگ یک نفر که باشد... تمام تلاشت را هم که بکنی تا خوش بگذرد و لحظه ای فراموشش کنی ، فایده ای ندارد ... تو دلت تنگ است.. . . دلت برای همان یک نفر تنگ است ... تا نیاید تا نباشد تو هنوز " دلتنــــــگی

باز هم پاییز... باز هم ترانه های ناتمام سر گردان میان هوای پر باد و باران دلم چه می کند این پاییز با دلم! عجب حال و هوای عاشقانه ایست این روزهای خنک پاییزی نسیمی که زیر پوست صبح من می رقصد هر چند صبح تنهایی ست و آفتاب کوچک ظهرهایش با تمام نبودنت دلتنگی غروب غمناکش...

ای دل ... نگفتمت که گرفتار می شوی با دست خود اسیر شب تار می شوی ای دل نگفتمت که بمان و سکوت کن دست از کسان بدار که بی یار می شوی رفتی و بال بال زدی در هوای عشق دیدی چه زود خسته و بیزار می شوی با تو نگفتم ای گهر اشک بی دریغ بر گونه ام مریز که تب دار می شوی دیدم که می روی پی دیدار گفتم...

گاهی باید... ﮔﺎﻫﻰ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﺴﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﻴﺪﻯ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪ، ﻧﺒﺨﺸﯽ، ﺗﺎ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﻯ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﻤﺎﻧﺪ!!! ﮔﺎﻫﻰ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺻﺒﺮ ﻛﺮﺩ ﺑﺎﻳﺪ ﺭﻫﺎ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻯ ﺍﻣﺎ ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪﯼ! ﮔﺎﻫﻰ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻛﺎﺭﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﻲ ﺩﻫﻰ ﺑﺎﻳﺪ ﻣﻨﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﺗﺎ ﺁﻧﺮﺍ ﻛﻢ ﺍﻫﻤﻴﺖ...

بعضی حرفها گفتنی ست… بعضی نوشتنی و بعضی هیچکدام این روزها به هیچکدام نزدیکترم …

ایـــــــــن روزا دوســـــــــتــــــــ داشتــــــــن بــــــــه حـــــــراج گذاشــــــــــته شده اســـت همـــــه بــــه همــــــــه بـــــی بهــــــــانه میـــ گویـــــــند دوستــــت دارم برای همـــــــــین اگـــــــر روزی ، جـــــــایی ، کســــــی از صمیم قلـب گفتـــــــ دوستـــــــــت...

من دلم می خواهد ؛ ساعتی غرق درونم باشم ... عاری از عاطفه ها ... تهی از موج و سراب ... دورتر از رفقا ... خالی از هرچه فراق ... من نه عاشق هستم ؛ و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من ... من دلم تنگ خودم گشته و بس ...!!!

زَخــــــم هـــــــایت را پـــنهان کُـن ... اينجــــــــا ... مــَـــــردُم ... زیـــــاد ے بـــــــــا نــــَـــمَـک شـــــــد ه اَنـــد !

برای یک گرگ چه فرق میکند چقدر انسان باشی . . . مــــــــــی دَرَد ...

حالا گوش کرد؟بابا باریکلا این موتوره یاآدم ؟ آدما رو هم نصیحت کنی کم پیش میاد گوش کنن یعنی انقدر پیشرفته شده:w24:

مرسی واقعا" هنرمنده خیلی قشنگه

انگشتت را هرجای نقشه خواستی بگذار فرقی نمی کند تنهایی من عمیق ترین جای جهان است و انگشتان تو هیچ وقت به عمق فاجعه پی نخواهند برد.....

" گریه ام " قافیه دارد و ردیف و " نگاهم " نگران است که از وزن نگردد خالی تب دلواپسی ام بغض مرا می شکند یک نفر پنجره را بگشاید بین ما فاصله ای نیست اگر ما دوریم از نگاهی ست که بی ریشه تر از باد در این آبادی ست ...

خیلی وقت است بی تابم ... دلم تاب می خواهد و یک هل محکم تا بریزد هر آنچه غم در خودش تلمبار کرده ... خدایا تابی برایم بفرست ...

حرفهایم را تعبیر میکنی، سکوتم را تفسیر… دیروزم را فراموش، فردایم را پیشگویی… به نبودنم مشکوکی، در بودنم مردد… از هیچ گلایه میسازی و از همه چیز بهانه… من کجای این نمایشم؟‎!