نتایح جستجو

منم از همینا که سروش گفت، خیلی دوست میدارم :w12:

صدا کن مرا. صدای تو خوب است. صدای تو سبزینۀ آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می روید. در ابعاد این عصر خاموش من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم. بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است. و تنهایی من شبیخون حجم تُرا پیش بینی نمی کرد. و خاصیت عشق این است. کسی نیست، بیا...

دشت هایی چه فراخ ! کوه هایی چه بلند ! در گلستانه چه بوی علفی می آمد ! من در این آبادی، پی چیزی می گشتم: پی خوابی شاید، پی نوری، ریگی، لبخندی. پشت تبریزی ها غفلت پاکی بود، که صدایم می زد. پای نی زاری ماندم، باد می آمد، گوش دادم: چه کسی با من، حرف میزد؟ راه افتادم. لب آبی گیوه ها را کندم، و...

شمال که دیگه تکراری شده..بریم جنوب :w12:

ارغوان، تابستون داره تموم میشه..بابا یه کاری بکن..مامان اینارو را بنداز، بریم یه طرفی..دلمون پوسید..چه دخترخاله بی حالی داریم ما!!! :w09:

ماه بالای سر آبادی است، اهل آبادی در خواب. روی این مهتابی، خشت غربت را می بویم. باغ همسایه چراغش روشن، من چراغم خاموش. ماه تابیده به بشقاب خیار، به لب کوزۀ آب. غوک ها می خوانند. مرغ حق هم گاهی. کوه نزدیک من است: پشت افراها، سنجدها. و بیابان پیداست. سنگ ها پیدا نیست، گلچه پیدا نیست. سایه هایی...

آره راست میگی..پروفایل من عوضش خیلی خوشگل شده..ممنون ارغوانی :w30:

گوش کن، دورترین مرغ جهان می خواند. شب سلیس است و یکدست. شمعدانی ها و صدادارترین شاخۀ فصل، ماه را می شنوند. گوش کن، جاده صدا می زند از دور قدم های ترا. چشم تو زینت تاریکی نیست. پلک ها را بتکان، کفش به پاکن، و بیا. و بیا تا جایی، که پَر ماه، به انگشت تو هشدار دهد و زمان، روی کلوخی بنشیند با تو و...

دقت کردی، چقدر پروفایلت وحشتناک شد!!!...همش پشت سر هم، پیغامای من شد :hate:

همین دختر خالم بدونه، برام کافیه:w01:..هنوزم 26 ساعت خاموشی دارین؟..سعی کن شبا هم بیای :w16:

شعرای سهرابو که همه دارن...گزاشتن نداره..اگه بزارم همه میگن "عزیز دل انگیز، تکراری بید"...بازم مرسی از پیشنهادت :w27:

از ما گفتن بود....بعدا میبینی که " ناگهان بانگی بر آمد، خواجه مُرد ".... :w15:

حالا پسره میاد...خدارو چه دیدی..شاید خوشت اومد...همون شب عقدتون کردن..فکرشو بکن 5 سال دیگه، کی میاد بگیرتت؟!!! :huh:

سلام...چرا؟؟؟.....لگد به بخت خودت نزن، دختر..پسر به این خوبی..الکی هم کلاس نزار که من قصد ازدواج ندارم..میخام پلهای ترقی و از این حرفا...

راستی ارغوان...خاله میگفت قراره برات خواستگار بیاد!...بالاخره بخت تو هم باز شد :w42:

من در این تاریکی فکر یک برۀ روشن هستم که بیاید علف خستگی ام را بچرد من در این تاریکی امتدادِ تر بازوهایم را زیر بارانی می بینم که دعاهای نخستین بشر را تر کرد من در این تاریکی در گشودم به چمن های قدیم، به طلایی هایی، که به دیوار اساطیر تماشا کردیم من در این تاریکی ریشه ها را دیدم و برای بتۀ...

:heart: من بیشتر :heart: نه...بدون اونم کار میکنه.......13

سلام شهاب جان..کم سعادتی ماست... بستگی به جیبت داره :redface:...نه جا نمیشه.;)

نه...11

نه.....10 آخه سوکتم شد، سخت افزار؟ :surprised: