راست راست راه می رود و سیگار می کشد انگار نه انگار که ماه رمضانی هست و تکلیفی و حرمتی.
جلوی چشم صدها عابر پیاده خم می شود و بطری آبش را از شیر آبخوری پر می کند و یک نفس سر می کشد.
وقتی هم که زشتی عملش را به رخش می کشی، تازه تعجب هم می کند، هیکل ورقلمبیده اش رو تکانی می دهد، شاید هم شانه بالا می...