بابا لهجه رو برم.مولایه؟عین آشنامون حرف میزنید.اما خداییش آدم خوبیه.فقط مشکل اینه که من باهاش نمی سازم.برخلاف همه هم حرفم رو رک و پوست کنده میزنم.البته مامان بابای منم همش چشم و ابرو بالا میارند که ساکت اما خوب اون حاج آقا هم کلی کیف می کنه با من بحث می کنه.
بابا این آبجیت که خنگ نیست!این آبجت دانشگاه صنعت نفت آبادان قبول شد به علت بعضی شرایط اومده دانشگاه مازندران درس خونده.بابا من رتبه خوب کارشناسی بودم.تهران رو هم آوردم(چقدر از خودم تعریف کردم!خداییش اینا رو راست گفتم.بگید ماشالله)حالا دیگه بازم پناه بر خدا
پس خدا صبرتون بده.من چه میدونستم.تا حالا خودم اداره پست نرفتم تا بسته بدم.کارمند خودش گرفت و گفت فلان قدر میشه.اینم شد یه تجربه که بسته می خوام پست کنم کمتر از 2500هاشو پست ندم.
اون هم شوخی بود که میگم تعارف می کنید.ممنون داداشی گلم.اگه خونه نداشتیم باور کنید حتما مزاحم می شدیم.اما خوب شما خونه رو نگهداشته باش تا پاییز خدا رو چه دیدید؟شاید مشهد قبول شدیم اومدیم اونجا مستاجری!
بابا اون حاج آقا رو میگید؟من نمیدونم این خصلت خود حاج آقاست یا خصلت مشهدی ها؟عروس و دخترش رو محدود میکنه.خیلی از کارایی که من می کنم رو قبول نداره.حرص آدم رو در میاره.
چی؟ بسته؟گفت که تا آخر هفته!هنوز تا ساعت 24 فرداشب وقت هست.:biggrin:ای کاش اون بسته رو خودم می آوردم از مشهد پست می کردم.گفتم که من زودتر از بسته میرسم:cry: