دلم گرفته است...واندوه دامن رنگین خود را...
دلم گرفته است...وسرزمین اندوهم ..
دلم گرفته است از خودم...
دلم گرفته است...
و لبخند چهره ی برهوت حضور را....دلم گرفته است...و سکوت پوش شده ام...
اومممم
خهلی بده...
یه بار به دوستم گفتم:سرما خوردیی؟
سرماخوردگییت مبااارک....هولا هولااا
میخندید میگفت دیوانه!!...تاحالا کسی اینو بهم تبریک نگفته بود.....چرا تبریک میگی حالا؟
گفتم اخه...بعد یه چند روز بی حالی...وقتی حالت خوب میشه...انقد صبح و انرژیش...برات قشنگ میشه که حد نداره....
پس سرماخوردگیت مبارک...چون چند...
و شهوت حضور غرایز مرموز....
همچون خاکسترهای سیاه...بر شکوه قامتم....
فرود می آیند...
ومن ...ته نشین داغ زغال های نارس ...
بر وجود مزحک بیداری...گریه ام را...خنده میکنم....