سلام صدیق جان...خوبی عزیز.؟؟ مرسی از عکسهای خوشگلت...
صدیق یه چی بگم بهم نخندیاااااااا...خب؟
من هر موقع جایی میرم که بناهاش پنجره هایی با شیشه های رنگی داره....کفشامو درمیارم و عاشق اینم که روی این رنگهایی که روی زمین پخش شده پای برهنه راه برم و با کف پام حسشون کنم....یه حس خیلی محشری بهم...
دل در خیال خام رسیدن به نور بود
ای شب! مجاب سفسطه ات ناگهان شدم
من همچنان کبودی بالم نرفته است
مردم! دوباره هم هدف سنگتان شدم
همان کبوتر شکاک پر، که دل دل کرد
مرا میان زمـیـــن و کلاغها ول کرد