افکارم به قلم نمیآید، حتا الان که به قلم میاندیشم، حتا الان که تمام وجودم، نگرانی برای آرامترین آرام است.خواب ِ لعنتی، در بین ِ تمام ِ خوابهای شیرینم، سراسر وجودم را نگرانی کردی! سربازی ِ لعنتی، و شهری بدتر از خود ِ خدمت، شهری همآغوش ِ مرگ!هیچ امکانی برای دسترسی به تو نمیدهد اینجا، شب و...