تو نمی دونی من چه شرایطی دارم.از بیرون همه فکر می کنند من هیچ مشکلی ندارم1اما باورت نمی شه گاهی وقتا از دست خیلی چیزا گریه ام که می گیزه،نمی تونم از این راه دور مامان بابامو ناراحت کنم.همه چیزو می ریزم تو دلم.ذفتم خونه.مامان بابام فکر می کردند حالم خوب شده که حرفی از مشکلم نمیزنم.حالم خونه بد...
با مادرمم هم که خودت در جریانی!فرزانه نشسته بود داشت برام با اشتیاق حرف می زد زدم تو ذوقش!خونمون تو آمل هم نرفتم.به فامیلای پدریم جز مامان بزرگم به کسی سر نزدم
آره ناراحت بودم.از همون لحظه که رسیدم شمال با خودم می گفتم چرا باید دور از اینجا باشم.بهانه می گرفتم اساسی.با باباییم هم بحث کردم.همینجوری الکی الکی به همه گیر می دادم.
یا اینکه چند تا چیز دیگه هم تو خونواده ما اتفاق افتاد.مثلا من قبل از قبول شدن pesarعمه ام بهش گفتم که دانشگاه ما برق قبول میشه!خواب من تو کل فامیل معروفه.حالا فهمیدی؟!باید این payamhaرو pakکنم
من که کاری باهاش ندارم.این بنده خدا زیاد فردین بازی در آورد.آخرش فلش خودشو داد بهم که فعلا بگیرید دستتون باشه.من هم گرفتم،آوردم از تو لب تابم چند تا فایل علمی ریختم.فکر کنم 5.6gigبراش اظلاعات ریختم.بعد غروب دادم بهش.فقظ خواستم به عنوان تشکر کاری کرده باشم.
تو نمی دونی که من وقتی رفتم خونه با چه صحنه ای روبرو شدم!فرزانه و حنانه دوتایی pedareکامچیوتر منو در آوردند!وقتی شنیدن دارم میام.کامpیوتر رو بردند سرویس.من هم کلی عکس داشتم تو computerام.نشد.