صبح رفتم خونهی دوستم مهمونی،سر ظهر موقع برگشت چندتا مغازه اطراف خونه مادرشوهرم اینا (که البته خونهی قبلیمون هم همینجاست،سه تا کوچه پایینتر از خونه مادرشوهرم اینا) رفتم و یکم خرید کردم و با مغازهدارها که آشنان خوش و بش کردم، الانم تازه ظرفهای ناهار رو شستم و میخوایم یکم استراحت کنیم، غروب بریم...