نتایح جستجو

اسکندر سوار ماشین باباش میشه و میره،توی راه......................

خب از اول بگو دیگه. ضمنا اون لینکی که گذاشتی کمیک های جالبی داره.

دوباره تا یه قدم برداشت دید یکی زد پشتت،برگشت و دید اسفندیار دوستشه،اسفندیار گفت:به چی نگاه میکنی؟........................

1-با اینکه اخر بازی alan wake برای خودم نیز مبهم بود ولی به نظر من alan wake انقدرا هم خر تو خر نبود،فقط یه کم دقت میخواست. 2-یعنی فیلمی مثل avengrs یا بازی مثل همین alan wake توی کشورای غربی توزیع نمیشه؟ حالا به فرض که این فیلما همه به درد نخور باشه،شما توی شبکه ی 4،تا حالا دیدی فیلم ایرانی پخش...

البته اگه alan wake رو بازی کنی متوجه میشی که این بنده خدا سالمه..........توی alan wake انقدر یارو سرش گیج میره و از جای دیگه به هوش میاد که سر بازیکن ها رو هم گیج میکنه.:D ولی خداییش بهتر از اینه که چیزایی رو که هر روز توی فیلمای مزخرف هندی و ایرانی میبینیم اینجا تکرار بشه.........

ولی یهو سرش گیج رفت...........تصاویر داشت توی ذهنش به هم میریخت......چشاش کم کم داشت سیاهی میرفت........... چشماش رو چند دقیقه ای بست که دوباره با صدای یکی از سربازان بیدار شد...........اون توی هلی کوپتر بود.............. سربازان گفتن که دختری رو از قسمت بار هلی کوپتر پیدا کردن که اونجا پنهان...

خب حداقل پست قبلی رو میخوندین. 1-ادم فضایی ها به زمینی ها کمک کردن و اصلا نمیخواستن زمین رو تصرف کنن. 2-یک فضایی چطور میتونه از یه زمینی خوشش بیاد؟ فکر نکنم داستان اینطوری تموم بشه. احتمالا ادامش اینطوریه که: بنابراین فضایی ها برای کمک به انان اعلام امادگی کردند اما کسانی که نجات پیدا کرده بودند...

انان به سرعت از بیمارستان خارج میشوند اما......... در کمال تعجب مشاهده میکنن که تماما شهر پر از زامبی شده............. برخی هم که زنده موندن به این طرف و انطرف فرار میکنن و زامبی ها نیز به دنبال انان هستند........... شهر به هم ریخته بود..............ان ها روی خود را بر میگردانند و میبینند در...

ممنون. منم ولادت امام علی(ع) رو به شما تبریک میگم. موفق باشید.

ممنون. منم ولادت امام علی(ع) رو به شما تبریک میگم. موفق باشید.

خب یارو سرایداره جاروش رو یادش رفته برداره.

مگه بیمارستانو جارو نمیکشن؟:surprised:

حالا فیلم ایرانی خوبه،فقط هندی نباشه.:hate::biggrin:

بیشتر میگرده تا یه تیغ جراحی و یه چارو با دسته ی فلزی پیدا میکنه. تیغ رو میده به دختره تا از خودش دفاع کنه و خودش هم جارو رو برمیداره. صدای در اتاق بلند میشه...............انگار زامبی ها فهمیدن که این دو نفر توی اتاق هستن و میخوان در رو بشکنن.....................

نه دیگه،قبلا یه بار از خواب بیدار شده بود.

دختره به بیرون اتاق اشاره میکنه. پسره وقتی بیرون رو نگاه میکنه میبینه همه زامبی شدن. در اتاق رو قفل میکنه و توی اتاق دنبال وسیله ای برای دفاع میگرده........................

باور کن ایندفعه نمیخواستم اینو بگم.:razz: میخواستم بگم همه توی بیمارستان زامبی شده بودن.:biggrin: ولی از طرز فکرت خوشم اومد.:D

اما دختره حالت عادی نداره...........انگار از یه چیزی ترسیده.........

انقدر فکر میکنه که بیهوش میشه،وقتی به هوش میاد میبینه.................

ولی این ادم فضایی های نامرد دوباره به زمین حمله میکنن و ایندفعه پسره مجروح میشه وبه بیمارستان منتقل میشه.............