وقتی از مدرسه برگشت خانه حسابی شلوغ بود.
_غزالهکمامان چی شده؟چرا انقد خونه شلوغ؟
_مادر:پدربزرگ از بیمارستان برگته عزیزم.فامیل هم اومدن حالش رو بپرسن.
غزاله منتظر نشد تا مادر حرفش به پایان برسه به سمت اتاق دوید و خود را به پدربزرگ رساند.
_غزاله:پدربزرگ:حالتون چطور؟خوبید؟کی برگشتید/
-پدربزرگ:الا...