:)
من یه اااااااااااااااحمقم.
من یه ابلهم که نفهمیدم چی شد و چه جوری شد.
نتیجه رو کادو پیچ شده گذاشتن جلوم و یه لبخندِ عاقل اندر سفیهانه تحویلم دادن و رفتن.
من یه احمقم.
آخه مصّبتو شکر، چه کاری بود با من کردی؟
نگفتی من می میرم؟نگفتی وقتی نباشی دیگه هیچی نیست؟
شوخی نمی کنم...به خدا می رم!
یا انقدر گریه می کنم که اشکام بشورَدَمُ ببردم، یا می ذارم می رم!
شده برم سوریه، میرم!
خاک تو سرِ من! خاااااااااااااک تو سرِ من!
نمی دونم چه صیغه ایه که اصولا آخرِ کار، می فهمی همه می دونستن وضعیت رو، و فقط تو بودی که مثِ هالوها بی خبر از همه جا نشسته بودی!
اصولا حسِ عروسکِ خیمه شب بازی دارم!