نتایح جستجو

  1. ne_sh67

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=70211 سلام..آسمان جان..خوشحال میشم یه سر بزنی و نظرت بدی!!!

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=70211 سلام..آسمان جان..خوشحال میشم یه سر بزنی و نظرت بدی!!!
  2. ne_sh67

    روابط اجتماعي دختران و پسران

    حرفتون خیلی متین اما بعید میدونم همه پست هایی که تو این تالار میدن خیلی در راستای اهداف باشگاه مهندسان باشه...اینجا جای دوست شدن نیست اما میتونه جای کمک و مشاوره باشه و حتی همفکری.. و این دوتا موضوع کاملا از هم مجزا هستن با این همه اگه مدیر محترم تالار به نظرش برسه باید این پست حذف شه..از نظر...
  3. ne_sh67

    .::یاکاموز مبارکــــــه... ما شیرینی میخوایِِِـــم!!!::.

    منم تبریک میگم...روحم شاد شد کلی....خوش بخت شید!!!!:w23::w33::w40::w42::w17:
  4. ne_sh67

    روابط اجتماعي دختران و پسران

    به نظر شما اینطوریه؟؟!!!! به نظر شما اینطوریه؟؟!!!! من توی یه مقاله خوندم که یه دختری که با یه پسر میره بیرون باید به این فکر کن چرا یه پسر میبرش بیرون باهاش میره کافی شاپ یا رستوران در حالیکه می تونه با دوست پسرش بره و کلی بخنده آخرش هم هزینشون رو دنگی بدن... پس یه سری توقعاتی رو که یه پسر...
  5. ne_sh67

    سوالات و مشکلات کامپیوتری خود را در اینجا مطرح کنید!

    سلام دوستان..من یه پرینتر " hp laserjet 1010 " دارم....کاغذ توش گیر کرده چطوری میتونم کاغذ در آرم!!!؟
  6. ne_sh67

    چی فهمیدید؟؟؟

    نمیدونم...زندگی رسم غریبی است.. من عاشق بودن .عاشق شدن تجربه کردم و این حس بدترین حس دنیا دیدم...بهتره نه کسی و دوست داشته باشی نه کسی دوستت داشته باشه لا اقل شبا آروم و راحت سرت میذاری رو بالشت میگیری میخوابی... ;)
  7. ne_sh67

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    منم نبودم تو شعر تازه!!!!!!!!!!!!!!!:crying::w00::w20:
  8. ne_sh67

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    سلام بهناز جون خوبی خانوم؟
  9. ne_sh67

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    حال ما بد نیست غم کم میخوریم کم که نه هر روز کم کم میخوریم آب میخواهم سرابم میدهند عشق می ورزم عذابم می دهند خوب نمی دانم کجا رفتم به خواب از چه بیـــــــــدارم نکردی آفتاب خنجری بر قلب بیمارم زدند بی گناهی بودم و دارم زدند دشنه ی نامرد بر پشتم نشست...
  10. ne_sh67

    برا من حسرت اینه که حسین رفت تا مردم از ظاهر گرایی و ظاهر بینی نجات بده تا اسلام زنده بمونه اما...

    برا من حسرت اینه که حسین رفت تا مردم از ظاهر گرایی و ظاهر بینی نجات بده تا اسلام زنده بمونه اما هنوز مردم دست به گریبان ظاهرن
  11. ne_sh67

    فعلا درکی از کربلا ندارم...دوست دارم به درک حادثه نرسم به درک هدف برسم..ما همه درگیر فرآیند شدیم...

    فعلا درکی از کربلا ندارم...دوست دارم به درک حادثه نرسم به درک هدف برسم..ما همه درگیر فرآیند شدیم از نتیجه عقب افتادیم..
  12. ne_sh67

    چرا شنیدم..اما الان دوست داشتم بیشتر شبم پر از خواب میشد اما منم دلم گرفته بود نشد!!!

    چرا شنیدم..اما الان دوست داشتم بیشتر شبم پر از خواب میشد اما منم دلم گرفته بود نشد!!!
  13. ne_sh67

    مرسی..منم همین طور...اما چرا پر از نیکی.!!؟؟؟

    مرسی..منم همین طور...اما چرا پر از نیکی.!!؟؟؟
  14. ne_sh67

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    من میخوابم...خیلی جواب میده!!!! اگه روز باشه احتمالا یخچالم میخورم!!!!خوراکی خفن روم جواب داره... خیلی دیگگه دوزش بالا باشه زنگ میزنم با دوستم میحرفم... اگه دیگه نتونم تحمل کنم شاکی میشم از زندگی!!!!
  15. ne_sh67

    شب شما هم بخیر!!!اسمم ندا است تنهایی جان...

    شب شما هم بخیر!!!اسمم ندا است تنهایی جان...
  16. ne_sh67

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    دیگه!!!مخلصیم...گفتم داستان مرتبط با فضا بگم..دیدم هیولاهست..;)..آر پی جی هست..:cool:
  17. ne_sh67

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    سلام محمد صادق خوبی؟؟!!!کسی به جز من تو تونل نمونده بوده!!!!؟؟
  18. ne_sh67

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    شب بخیر اسپرو..محمد حسین .بارون آرامش عزیز..قبل از امتحان ایت الکرسی بخونید..یا ناد علی..من خیلی جواب گرفتم از این دوتا!!!;)
  19. ne_sh67

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    پی نوشت: متاسفانه داستان به قدری وحشتناک و هیجانی بود که ما جوگیر شدبم، این هیجان و جو ما به بمونی عزیز هم سرایت کرد و ایشان دستپاچه شد و نتوانست خوب نشانه گیری کند و در نتیجه به لقاءالله پیوست، و ما امکان ادامه دادن داستان و درگیر کردن شما در دیگر ماجراهای جذاب و ترسناک این زوج جوان را پیدا...
  20. ne_sh67

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    ماشین کنار جاده ایستاد. زوج جوان از ماشین پیاده شدند و نگاهی به جنگل انداختند. درختهای جنگل به شکل مرموزی داشتند تکان می خوردند، گویا داشتند به زوج جوان اخطار می دادند که نزدیکتر نروند. زن که به نظر کمی ترسیده بود، به شوهرش گفت: بیا بریم یه جای دیگه، اینجا ترسناکه! مرد گفت: ترس؟ ترس اسم وسط منه...
بالا