نتایح جستجو

سلاام مننننننننن؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! من اینشکلیم اخه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چشماش تنگه خیلیییییییی

نه بابا من نگفتم شما گفتین که.... خودم به این نتیجه رسیدم:( مرسی از راهنماییتون:gol::gol::gol: برام دعا کنین:cry:

:cry: مرسی ........فک کنم کارم مسخره بود که تاپیک زدم:( کمکککککککککککککککککککککککککککک:cry::cry::cry:

:cry::cry::cry: مرسی تو حرص نخور دیگه:gol: فک کنم واقعا بهتر برم دیگه.......خدافظ ایران:cry::cry::cry::cry::cry::cry::cry::cry:

اُه اُه.............بدتر میشه تازه ذوق میکنه.....بعدشم می هرکاری میکنم ازم متنفر نمیشه....خودشو شوهرشو .....مسخره میکنم ،بدو بیراه میگم حتی جلو جمع بهش......تازه میگه تو عزیزی:cry: به هر حال مرسی از راهنماییت:gol:

اصلا نمیدونم چجوری براتون تشریحش کنم قضیه رو ولی این راه جواب نمیده تا یه حدی پیش رفتم..اگه ادامه بدم فک کنم از طرف خانواده طرد میشم:cry: این منطق حالیش نیس که.....مثلا یه تیکی داره همش تند تند پاهاشو تکون میده رو اعطابم راه میره هاااااااا نمیدونین چفد باهاش دعوا کردم سر اینم باهاش، میگه دیگه...

ای بابا ........دوباره که فازت عوض شد که!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! چه فرقی میکنه اخه؟ من دیگه نمیتونم تحملش کنم:cry:

:cry: نهههههههههههههههههههههههههههه

جنگ و دعوام کردم باهاش فقط گوله گوله اشک میریزه میگه من دوست دارم..........چیکار کنمممممممممم:cry:

کلافه م کرده.........میدونی چن ساله وضعیت همینه:cry:

ای ولا بابا..از دیشب تا حالا کلی متحول شدی مث اینکه:surprised: چرا،بی ربطم نبود............ولی یادت باشه نگفتی آخرااااااااااااااااا:cool:

ببین من ازش متنفر نیستم.فقط نمیتونم تحملش کنم دیگه.........اصلا نمیخوام بلایی سرش بیارم آخه خیلی ساده سواقعا نمیخواد اذیت کنه......یه جورایی دلم براش میسوزه:cool: حالا اگه راهی داری بگو:cry: به به.علی اقا....نفهمیدم اخر کدومشونیا:cool: مرسی از راهنماییت ولی این راهم رفتم...........فقط میگه دوست...

میتونی یه سرچ کنی از اطرافیات یا اونایی که چیزی میدونن در این مورد......:cry: اشکال نداره خلوت شه..من فقط جواب میخوام در مورد اونم اینجوری حرف نزن........:mad: اسپم نکنننننننننننننننننننننن:cool:

منظورم از خواب واقعا خوابه......میگه من دوست دارم تا اخر عمر نوکریتو میکنم ...ولی با این کاراش فقط داره اذیتم میکنه:cry:

نهههههههههههههه،بلدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نمیدونم فک کنم یه خوابی دیده رفتاراش عادی نیس:cry:

مهم اینه که مشکل من حل شه که نشد.............شما لطف داری به من:mad: کدوم پستت مفید بوده:surprised: باید یه کار اساسی بکنیم...جدی من به فرار از ایران فک میکنم:cool:

مرسی :gol::gol::gol::gol اونم اینجوریه هر وقت باهاش حرف نمیزنم نمیدونین چه کارایی میکنه ...یه بار باهاش حرف نمیزدم رفته بود دم بازارچه دم در خوابگاه نشسته بود مث بدبختا گریه کرده بود .هرکیم رد میشد یه چیزی میگفت همه فک میکنن من دیگه چه موجودیم........یه بارم تو حرم امام رضا یه طناب بسته بود به...

خدا نصیب هیشکی نکنه این مدلیشو:cool: بیخیال بهتره از ایران برم...یعنی فرار کنم .........یکی از دوستام مکزیک درس میخونه،میرم پیش اون:cry:

مرسی،شب به خیر