نتایح جستجو

  1. abdolghani

    عشق خاموش لیلا عبدی

    عشق خاموش لیلا عبدی تهران .نشر علی 1387 584 صفحه فصل یک پوشه پرونده را برداشتم و داخل کیفم گذاشتم و نگاهی سطحی روی میز کارم انداختم تا مطمئن شوم چیزی جا نگذاشته ام که تلفن همراهم زنگ خورد شماره نا اشنایی روی ان حک شده بود با خود گفتم :شاید یکی از موکلینم است و تماس را پاسخ گفتم چند ثانیه طول...
  2. abdolghani

    رمانهای درجریان ساخت

    سلام بچه ها من این مطلب روگذاشتم که هرکی خواست رمان برای تایپ بذاره اول اینجا اعلام کنه که همه بفهمن . رمان غزاله نوشته نصرت ا......بابایی کاربر abdolghani
  3. abdolghani

    غزاله نصرت ا....بابایی

    غزاله نویسنده : نصرت الله بابایی چشمهایش را بست بازویش را به لبه پنجره اتومبیل تکیه داد صورتش را روی ساعد و بازوی دست راستش گذاشت نرمه نسیمی که از روی درختان تازه به برگ نشسته باغهای هر دو طرف کوچه باغ میگذشت موهای لخت و کم پشت روی سرش را به بازی گرفت دمسردی دلچسب نسیم گونه های پریده رنگش را...
  4. abdolghani

    رمانهای نیمه کاره

    بچه ها سلام من این لیست رودرست کردم که هرکی می تونه ادامه این رمانها روبذاره قبلش هم باماهماهنگ کنه درضمن بچه ها اگه تواین بخش بازهم به نظرتون رمانی هست نیمه کاره باشه بهم بگین تابذارم تولیست 1- ميگرن عشق -رماني عشقي از سعيد مطوري تایپ توسط کاربر سایت aminof آدرس...
  5. abdolghani

    غزاله طیبه امیرجهادی

    رمان غزال 679 صفحه نویسنده طیبه امیر جهادی قسمت 1 در اخرين لحضات غروب دومين شب پاييزي وقتي بابا ماشين روتو پاركينگ نگه مي داشت از فرط خستگي فقط كيفم را برداشتم و به طرف اسانسور رفتم و منتظر بقيه نشدم كه صداي اعتراض ساناز بلند شد: - اي خانوم ما كه حمالت نيستيم حركت اسانسور مجال بگو مگو...
  6. abdolghani

    کتابهای رمان بافرمت جاوا

    سلام بچه ها من چندتاکتاب رمان بافرمت جاوا داشتم که دوست داشتم دراختیارتون بذارم برای دانلود امیدوارم خوشتون بیاد
  7. abdolghani

    چشمهایی به رنگ عسل زهره کلهر

    چشمهایی به رنگ عسل فصل 1 نام کتاب: چشمهایی به رنگ عسل نویسنده: زهره کلهر تعداد فصل ها:چهارده فصل <<14>> گر دو صد منزل افتد میان ما و دوست همچنانش در میان جان شیرین منزل است *** پلکهایم را بسختی روی هم فشردم و با عصبانیت ، سعی کردم که بخوابم .دقایق کند و کشدار می گذرند ، سرم به اندازه چند کیلو...
  8. abdolghani

    چشمهای بارانی فهیمه سلیمانی

    فصل ا دختر درلباسی سرتاسر سفید روبروی پنجره ایستاد. آسمان هنوز روشن بود اما فضای داخل اتاق تاریک .ازتاریکی اتاق دلش گرفت. به دورتادور اتاق نگریست.چقدرخالی بود!آنقدرخالی وتاریک که باز دلش گرفت. اشک درچشمانش حلقه زد. دوروزی بودکه دفترخاطراتش رو می خواند. ازهمان ابتدا تاهمین دیروز. خسته بود،...
بالا