روزي مردي مستجاب الدعوه پاي كوهي نشسته بود.به كوه نظري انداخت و گفت:
خدايا اين كوه را برايم طلا كن.
در يك چشم بهم زدن كوه تبديل به طلا شد.
مرد از ديدن اين همه طلا به وجد آمد و گفت:
خدايا كور شود هركسي از تو كم بخواهد.
در همان لحظه هر دو چشم مرد كور شد.