این سوتی بر میگرده به چند سال پیش که من سوم دبیرستان بودم! یه روز همسایمون زنگ زد بهم و گفت بعد از ظهر میام دنبالت بریم خونه ی دوستم بهش ریاضی یاد بدی آخه فردا امتحان داره و چیزی بارش نیست. منم قبول کردم و بعد از ظهرش رفتیم اونجا. وقتی رسیدم دیدم یکی دو تا از دوستای دیگشم هستن منتها پای کامپیوتر...