نتایح جستجو

  1. hadi2643

    مردی از اینکه زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه میکرد ناراحت بود، یک روز گربه را برد و چندتا...

    مردی از اینکه زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه میکرد ناراحت بود، یک روز گربه را برد و چندتا خیابان آنطرف تر ول کرد ولی تا رسید به خانه، دید گربه زود تر از اون برگشته خونه، این کار چندین دفعه تکرار شد و مرد حسابی کلافه شده بود. بالاخره یک روز گربه را با ماشین گرداند، از چندین پل و رودخانه پارک...
  2. hadi2643

    مردی از اینکه زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه میکرد ناراحت بود، یک روز گربه را برد و چندتا...

    مردی از اینکه زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه میکرد ناراحت بود، یک روز گربه را برد و چندتا خیابان آنطرف تر ول کرد ولی تا رسید به خانه، دید گربه زود تر از اون برگشته خونه، این کار چندین دفعه تکرار شد و مرد حسابی کلافه شده بود. بالاخره یک روز گربه را با ماشین گرداند، از چندین پل و رودخانه پارک...
  3. hadi2643

    مردی از اینکه زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه میکرد ناراحت بود، یک روز گربه را برد و چندتا...

    مردی از اینکه زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه میکرد ناراحت بود، یک روز گربه را برد و چندتا خیابان آنطرف تر ول کرد ولی تا رسید به خانه، دید گربه زود تر از اون برگشته خونه، این کار چندین دفعه تکرار شد و مرد حسابی کلافه شده بود. بالاخره یک روز گربه را با ماشین گرداند، از چندین پل و رودخانه پارک...
  4. hadi2643

    مردی از اینکه زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه میکرد ناراحت بود، یک روز گربه را برد و چندتا...

    مردی از اینکه زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه میکرد ناراحت بود، یک روز گربه را برد و چندتا خیابان آنطرف تر ول کرد ولی تا رسید به خانه، دید گربه زود تر از اون برگشته خونه، این کار چندین دفعه تکرار شد و مرد حسابی کلافه شده بود. بالاخره یک روز گربه را با ماشین گرداند، از چندین پل و رودخانه پارک...
  5. hadi2643

    قاضی: شکایت شما از این اقا اینه که به شما گفته: احمق ، بیشعور ، نفهم… شاکی: بله.عین حقیقته...

    قاضی: شکایت شما از این اقا اینه که به شما گفته: احمق ، بیشعور ، نفهم… شاکی: بله.عین حقیقته. قاضی:پس اگه عین حقیقته چرا شکایت کردی؟
  6. hadi2643

    قاضی: شکایت شما از این اقا اینه که به شما گفته: احمق ، بیشعور ، نفهم… شاکی: بله.عین حقیقته...

    قاضی: شکایت شما از این اقا اینه که به شما گفته: احمق ، بیشعور ، نفهم… شاکی: بله.عین حقیقته. قاضی:پس اگه عین حقیقته چرا شکایت کردی؟
  7. hadi2643

    مبانی کامپیوتر: آن بخش از یک سیستم را که می‌توان با چکش خرد کرد، سخت‌افزار و آن قسمت را که فقط...

    مبانی کامپیوتر: آن بخش از یک سیستم را که می‌توان با چکش خرد کرد، سخت‌افزار و آن قسمت را که فقط می‌توان به آن فحش داد، نرم‌افزار می‌گویند!
  8. hadi2643

    رئيس: خجالت نمي‌كشي تو اداره داري جدول حل مي‌كني؟ كارمند: چكار كنيم قربان، اين سروصداي ماشينها...

    رئيس: خجالت نمي‌كشي تو اداره داري جدول حل مي‌كني؟ كارمند: چكار كنيم قربان، اين سروصداي ماشينها كه نمي‌ذاره آدم بخوابه!
  9. hadi2643

    رئيس: خجالت نمي‌كشي تو اداره داري جدول حل مي‌كني؟ كارمند: چكار كنيم قربان، اين سروصداي ماشينها...

    رئيس: خجالت نمي‌كشي تو اداره داري جدول حل مي‌كني؟ كارمند: چكار كنيم قربان، اين سروصداي ماشينها كه نمي‌ذاره آدم بخوابه!
  10. hadi2643

    یارو لنگ بوده با کشتي ميره سفر… وقتي برميگرده رفيقش ميگه خب سفر خوش گذشت؟؟ ميگه نه بابا همش...

    یارو لنگ بوده با کشتي ميره سفر… وقتي برميگرده رفيقش ميگه خب سفر خوش گذشت؟؟ ميگه نه بابا همش استرس داشتم هي مي گفتن لنگرو بندازين تو آب
  11. hadi2643

    یارو لنگ بوده با کشتي ميره سفر… وقتي برميگرده رفيقش ميگه خب سفر خوش گذشت؟؟ ميگه نه بابا همش...

    یارو لنگ بوده با کشتي ميره سفر… وقتي برميگرده رفيقش ميگه خب سفر خوش گذشت؟؟ ميگه نه بابا همش استرس داشتم هي مي گفتن لنگرو بندازين تو آب
  12. hadi2643

    مادر پسره براش میره خواستگاری، پدر دختره میپرسه خوب پسرتون چه کاره هست؟ مادره میگه: پسرم...

    مادر پسره براش میره خواستگاری، پدر دختره میپرسه خوب پسرتون چه کاره هست؟ مادره میگه: پسرم دیپلماته پدر دختره میگه: اوه چه عالی! یعنی چی؟ مادره میگه: یعنی از وقتی پسرم دیپلمش گرفته همینطوری ماته
  13. hadi2643

    صرف فعل نشستن به گویش چراغعلی: مو بنشینم، تونم بنشینی، اونم بنشینه، ما که بنشینم، شمام که...

    صرف فعل نشستن به گویش چراغعلی: مو بنشینم، تونم بنشینی، اونم بنشینه، ما که بنشینم، شمام که بنشینید، دیه جا نی اونا بنشینن!
  14. hadi2643

    صرف فعل نشستن به گویش چراغعلی: مو بنشینم، تونم بنشینی، اونم بنشینه، ما که بنشینم، شمام که...

    صرف فعل نشستن به گویش چراغعلی: مو بنشینم، تونم بنشینی، اونم بنشینه، ما که بنشینم، شمام که بنشینید، دیه جا نی اونا بنشینن!
  15. hadi2643

    دکتر از غضنفر میپرسه: این همه قاشق تو شکم تو چیکار میکنه؟!! میگه: خودتون گفتین روزی یه قاشق بخور

    دکتر از غضنفر میپرسه: این همه قاشق تو شکم تو چیکار میکنه؟!! میگه: خودتون گفتین روزی یه قاشق بخور
  16. hadi2643

    دکتر از غضنفر میپرسه: این همه قاشق تو شکم تو چیکار میکنه؟!! میگه: خودتون گفتین روزی یه قاشق بخور

    دکتر از غضنفر میپرسه: این همه قاشق تو شکم تو چیکار میکنه؟!! میگه: خودتون گفتین روزی یه قاشق بخور
  17. hadi2643

    غضنفر از یه دختره می پرسه اسم شما چیه؟ دختره می گه اسم من توی تمام باغچه ها هست. غضنفر می گه...

    غضنفر از یه دختره می پرسه اسم شما چیه؟ دختره می گه اسم من توی تمام باغچه ها هست. غضنفر می گه: آهان فهمیدم، شلنگه
  18. hadi2643

    غضنفر از یه دختره می پرسه اسم شما چیه؟ دختره می گه اسم من توی تمام باغچه ها هست. غضنفر می گه...

    غضنفر از یه دختره می پرسه اسم شما چیه؟ دختره می گه اسم من توی تمام باغچه ها هست. غضنفر می گه: آهان فهمیدم، شلنگه
  19. hadi2643

    به غضنفر می گن : شما آشغالاتون رو تو چی می ریزید ؟ می گه : لای نون می گن : لای نون ؟ می گه : نمی...

    به غضنفر می گن : شما آشغالاتون رو تو چی می ریزید ؟ می گه : لای نون می گن : لای نون ؟ می گه : نمی دونم ، لای نون یا نای لون
  20. hadi2643

    به دو دلیل زنها فوتبالیست نمیشن: ۱ – عمرا ۱۱ تا زن یجور لباس بپوشن ۲ – عمرا بازی بعدی همون...

    به دو دلیل زنها فوتبالیست نمیشن: ۱ – عمرا ۱۱ تا زن یجور لباس بپوشن ۲ – عمرا بازی بعدی همون لباسو بپوشن
بالا