نتایح جستجو

  1. hamedinia_m51

    آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

    زودتر بیا... من زیر باران ایستاده‌ام و انتظار تو را می‌کشم. چتری روی سرم نیست می‌خواهم قدم‌هایت را، با تعداد قطره‌های باران شماره کنم تو قبل از پایان باران می‌رسی یا باران قبل از آمدن تو به پایان می‌رسد؟ مرا که ملالی نیست حتی اگر صدسال هم زیر باران بدون چتر بمانم نه از بوی یاس...
  2. hamedinia_m51

    آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

    بگین بباره بارون دلم هواشو کرده بگین تموم شدم من بگین که برنگرده بهش بگین شکستم ... بهش بگین بُریدم... نه اون به من رسیدُ ، نه من به اون رسیدم...!!!! برهنه زیر بارون ,,, خرابُ درب و داغون,,, از آدما فراری ، از عاشقا گریزون بذار کسی نبینه غروره گریه هامو....... بذار کسی نفهمه...
  3. hamedinia_m51

    برای تو می نویسم

    بر برگ سفيدي به سفيدي قلب پاك مهربانت نقاشي كن عكس خورشيد را و در پشت پنجره سرد تنهاييم بگذار تا كه بر من بتابد و روح يخ بسته ام را حرارتي جاودانه بخشد بر برگ سفيدي به سفيدي قلب پاك مهربانت نقاشي كن امواج آبي دريا را تا ماهي كوچك قلبم در آن آرامش آبي از حس بي تابي رها گردد نقاشي كن عكس چابك...
  4. hamedinia_m51

    گفتگوهای تنهایی

    يك قدم به سوي آبادي صد قدم به سوي ويراني زندگي ام پر از اين لحظه هاست و من اسير اين لحظه ها لحظه هاي هيچ لحظه هاي پوچ لحظه هايي كه مرا از دست زندگي گرفتند و به مرداب فريب بردند چيزي به فرو رفتنم نمانده چيزي به تمام شدنم نمانده در سايه سنگيني كه بر روي زندگي ام افتاده وزش نابودي را مي بينم و از...
  5. hamedinia_m51

    فراق یار

    ميرم از شهر تو با يه کوله بار خاطره دل من مونده پيشت گرچه باهام مسافره ميگذره همراه جاده ياد تو از تو خيالم توي راه دریغ از ابری که بباره واسه بالم توي هر گوشه اين شهر دارم از عشق تو يادي مي سوزونه منو ياد دلي که به من ندادي راه ميفتم بي هدف مقصد راهو نمي دونم کاش مي شد آروم بگيرم ولي افسوس...
  6. hamedinia_m51

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    کوير » گل چشماتدرگذر از روزگار بي كسي دلي داشتم دادمش دست كسي بي هراس از غصه و دلواپسي سرگذشتم در پي هم نفسي گول چشماش و مي خوردم واسه اون نگاش مي مردم چون به معنا نرسيدم اون به خدا سپردم اون كسي كه زندگيم و پاي بودنش گذاشتم همه عاشقانه ها مو براي چشاش نوشتم اوني كه قبله عشق و با نگاهم آشنا كرد...
  7. hamedinia_m51

    گفتگوهای تنهایی

    زمين ادامه ي دستي ست که به گندم ميرسد زمين ادامه ي عشق است که سرخ ترين پيرهن را بر تن دارد و من ادامه ي زيبا ترين ترانه هاي ترس خورده ي بابا بزرگ به ترکه ي ناظم و درد بلند جريمه به وحشت سود و زيان تاجر زنگ حساب به کوچه هاي خشک آب شاهي و يخ بر خر سکوت ماندگار پدر و فرفره هاي بي باد مي رسم ...
  8. hamedinia_m51

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    مرا نترسان دوست مرا نترسان يار مرا نترسان خوب من از سرودن شعري بلند نمي ترسم - بلند؟ يعني کمند! براي تو بايد دوباره شعري گفت. مرا نترسان دوست مرا نترسان يار مرا نترسان خوب که من نمي ترسم. ***شعر خواني : من از سرودن منظومه هاي آتشرنگ در برودت اين شبگير هراس ندارم که رنگ گونه ي تو: اتفاق رويش...
  9. hamedinia_m51

    ثانیه های خاکستری...

    با توام اي سهراب اي به پاکي چون آب يادته گفتي بهم تا شقايق زندست زندگي بايد کرد؟ نيستي سهراب ببيني که شقايق هم مرد ديگه با چي کسي رو دلخوش کرد يادته گفتي بهم اومدي سراغ من نرم و آهسته بيا که مبادا ترکي برداره چيني نازک تنهايي تو اومدم آهسته نرم تر از يک پر قو خسته از دوري راه خسته و...
  10. hamedinia_m51

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    اشکم را چرا نديدي ؟ از دلِ من چرا بريدي ؟ پا از من ، چرا کشيدي ؟ که پيش چشمم ، بر دگر رفتي پا از من ، چرا کشيدي ؟ که پيش چشمم ، بر دگر رفتي بيا به بالينم ، که جان مسکينم ، تابِ غم ، دگر ندارد جز بر تو نظر ندارد ، جان ، بي تو ثمر ندارد مگر چه کردم ؟ که بي خبر رفتي چه قصّه ها که از وفا گفتي با من...
  11. hamedinia_m51

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    تنها بود سازم ، دمساز و همرازم نه همزباني نه بخت سازگاري نه دلستاني ، نه يار غمگساري نه دلفريبي نه مهي ز درد هجران ، رسيده بر لبم جان چرا تو اي شب ! نمي رسي به پايان ؟ چرا چو بختم سيهي ؟ بي خبر ز حال مايي ، اي اميد جان کجايي ؟ آتش غمِ نهانم ، مي زند شرر به جانم اي بهار جاودانم در اي شبِ...
  12. hamedinia_m51

    ترانه ها و تصنیف ها...

    مگو ، مگو تو اي جسته از گوشه ي بامِ من ، ببر ديگر از ياد خود نام من چه عمري به پايت تَبَه کردم ، عجب روزگاري سيه کردم پشيمان شدم ، پشيمان شدم آز آن مي ز دست تو نوشيدن ، براي وصال تو ، کوشيدن پشيمان شدم ، پشيمان شدم چه بي همزبان مانده ام واي ، چرا بي نشان مانده ام واي به يادت زدم مي ، سبويم...
  13. hamedinia_m51

    فراق یار

    من به پايان مي رسم از كوچ تو با من از آغاز اين مردن نگو كاش ميشد لحظه ها را پس گرفت كاش ميشد از تو بود و با تو بود کاش مي شد در تو گم شد از همه كاش ميشد تا هميشه با تو بود كاش فردا را كسي پنهان كند لحظه را در لحظه سرگردان كند كاش ساعت را بميراند به خواب ماه را بر شاخه آويزان كند ميروي تا قصه...
  14. hamedinia_m51

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    من هنوزم خواب مي بينم من هنوز خواب مي بينم كه اين خودش غنيمته براي ديگرون يه خواب براي من حقيقته من هنوزم خواب مي بينم سوته دلان يكي يكي تموم شدن سوته دلي نمونده غير از خود من كسي كه عشق و غم و فرياد بزنه حقيقت آدمو فرياد بزنه هنوز تو قصه هاي من رنگ و ريا جا نداره دروغ نمي گن آدما دشمني معنا...
  15. hamedinia_m51

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    همه دنيا رو نوشتي ، دل ما رو بنويس تو که دستت به نوشتن آشناست دلت از جنس دل خسته ي ماست دل دريا رو نوشتي، همه دنيا رو نوشتي ، دل ما رو بنويس بنويس هر چه که ما رو به سر اومد بد قصه ها گذشت و بدتر اومد بگو از ما که به زندگي دچاريم لحظه ها رو مي کشيم نمي شماريم بنويس از ما که در حال فراريم توي...
  16. hamedinia_m51

    آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

    بگو از خونه بگو از گل پونه بگو از شب شب زده ها که نمي مونه بگو بگو از محبوبه ها نسترن هاي بنفش سفره هاي بي ريا روي سبزه زار فرش بگو اي يار بگو که دلم تنگ شده رو زمين جا ندارم آسمون سنگ شده بگو از شب کوچه ها پرسه هاي بي هدف کوچه باغ انتظار بوي بارون و علف بگو از کلاغ پير که به خونه نرسيد از بهار...
  17. hamedinia_m51

    گفتگوهای تنهایی

    با کسي که زنده نيست کي مي تونه بمونه کي مي تونه خونه شو روي دريا بسازه کي مي تونه غير تو ، به سراب دل ببازه اي سپرده دل به هيچ ، اي به دنبال سراب اي تو ساده تر از آب ، مثل بچه اي تو خواب من يه روز دوست داشتنو مثل تو بلد بودم خوب بودم با خوبيا با بدي ها بد بودم حالا اما واسه تو يه بت پوشالي ام تو...
  18. hamedinia_m51

    من با تو تنها نیستم.

    عطش ببازيم به نسيم دريا غزل برقصيم تا طلوع فردا بيا کنارم ساقه ي بهاره رو فرش برگ و پولک ستاره خمار شعرم مي شکنه پيش تو عجب شرابي نفس تو داره گل بهارم در انتظارم ،حريق سبزي بياد کنارم تن حريرت جوي عطر جاري صداي گرمت غيرت قناري بذار بگيرم مثل تور دريا تو رو در آغوش ، ماهي فراري بيا کنارم سرو ناز...
  19. hamedinia_m51

    كوي دوست

    غروبه و ابريه باز آسمون ميخواي بري من ميگم اينجا بمونم حيفه بري تلخه که من بمونم بازم بمون قصه ي موندن بخون با تو غروب خوب و تماشائي بي تو غم انگيز مثله تنهائيه صدات براي اين هميشه عاشق قشنگترين صداي لالائي غم تو دلم پا ميذاره وقتي که اون روزاي گم شده يادم مياد ما دوتا همصداي عاشق بوديم تو کوچه...
  20. hamedinia_m51

    فراق یار

    بعد از تو هم در بستر غم مي توان خفت بعد از تو هم با دل سخنها مي توان گفت بعد از تو هم اين سوز هجران هرگز نمي آيد به پايان بي تو هم اين عشق بي فرجام من شايد که پا بر جا بماند يا نماند بي تو هم درياي بي آرام دل شايد به طوفانم کشاند يا براند من که رسواي دل هستم کي زغم پروا کنم مي روم عشق و وفا را...
بالا