این همه واژه و من از سکوت لبریزم
انگار کابوس این روزهای خاکستری
سایه انداخته به خیال من
حوالی این ساعت های بارانی
جای زیادی برای رفتن ندارم
غیر از کوچه پس کوچه های این شهر غریب !!!...
هیش هوبنجور بهونه اوردم گفتم تا لف تافم برسه ... بهدشم چند روز مریس شدم ... از اونورم مدرسه احضارم کرده برا کاروورزی بچه ها برم ...
کلا طرح منتفی شد:D
کار خوب اونا میکنن دیه ...مرد بارتون میارن:biggrin:
سلام ...
خدا طرحتونو براتون حفظ کنه ...:D
منکه هیشکار نکردم واسه طرح هوینجوری ولش کردم به امون خداااا ....
خواهش میشه قابل فرمانده عزیز رو نداشت ...
دیه امکانات ما در همین حد بود ببخشید...:redface: